به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 شهریور 94 [ 18:00]
    تاریخ عضویت
    1394-6-07
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    74
    سطح
    1
    Points: 74, Level: 1
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    Rolleyes ایجاد سرگیجه در ازدواج اونیکه تجربه داره و فکر میکنه نظرش درسته جواب بده

    **یا تا آخر بخون بعدا نظر بده یا اصلا نخون**


    با سلام و عرض ادب و احترام گرانقدر بخدمت تمام کسانی که وقت ارزشمندشونو در اختیار من گذاشتن:
    من یه پسر 25 ساله هستم که از نظر تحصیلات دیپلم ریاضی دارم و از نظر مالی سه تیکه زمین در حوالی همدان دارم و از نظر ماشین,ماشین دارم ولی خرابه (آقا دارم حقیقتو میگم خنده مجازه ولی این خنده ها تو نظر دادناتون تاثیر نذاره) محل زندگیمم همدانه با خونواده پدریم زندگی میکنم شغلمم تعمیرکار بوردهای الکترونیکی هستم مثل موبایل و تجهیزات پزشکی و... درآمدم انقدری هست که یه زندگیرو آبرومندانه بچرخونم و محتاج نامرد نشم بگذریم. سال نو تحویل شد و چند روزی گذشت خونواده دوست پدرم اومدن خونمون یه دختر مجرد دارن که 14 سالشه آقا ما این دختررو دیدیم بدمون نیومد وقتی داشتن میرفتن جلو در برگشت بد جوری نگام کرد حس ششم گفت که اینم از من بدش نیومده اون شب تموم شد فکر من درگیر شد رومم نمیشد به پدرمم بگم از شانس خوب منم پدرم گفت بیا دختر دوستمو برات بگیرم منم از خدا خواسته یه دو تا قر اومدم نگه پسره ندید بدیده بعدا قبول کردم آقا دل برات بگه ما رفتیم دید و بازدید سال نو خونه اینا دختره هر چی میاورد میچرخوند مادرش بهش میگفت بزارش جلوی من یه لحظه اومدم خودم دیدم جلوم پر از تنقلاته کم موند از خنده بمیرم منم خیلی دوست داشتم دخترشونو دوباره ببینم ولی بدبختی هر چی کردم روم نشد ولی خدایی هست اونو مادرش منو حسابی برانداز کردن تموم شد اومدیم یهشب دیگهرفتیم خواستگاری دختره برام چایی اورد همون موقع دیدمش بد جوری گرفتارش شدم همون شب باهاش یه صحبت هایی کردم حقیقتهای زندگیموبهش گفتم حتی بهش گفتم بهت قول نمیدم خوشبختت کنم ولی سعیمو میکنم بعد از حرمام بهش گفتم هر سوالی تو ذهنت اومد میتونی بهم پیامک یا زنگ بزنی گفتم شمارمو بهت بدم گفت نه بابام داره آخه ما 14 ساله همدیگرو میشناسیم اومدیم خونه فردا شبش دیدم با شماره پدرش پیامک داد بعد از اون با شماره خودش و... یه شب رفتیم خونشون گفت دختر من راضیه خودمونم از خدامونو که بشه من تورو خودم بزرگ کردم و...فقط اون شب باباش به مامانش توجمع گفت این پسرو من تایید میکنم فقط یه داستانی هست اونم اینه که بعضی موقع ها این پسر اعصابش خورد میشه اونم فقط گاهی اوقات دست بزنم نداره اونا قبول کردن بعدش بمن گفت مادر دختر من اعصاب خورده حق نداری به دخترم تنه بزنی منم قبول کردم و لی قبول کردنای من کجا قبول کردنای اونا کجا اون شبم تموم شد بعدش ازم پرسیدن کی عروسی میگیری گفتم دارم مجتمع فنی تاسیس میکنم دو سال دیگه قبول کردن یه شب موند به ماه رمضون ما رفتیم خونشون دسته گلو شیرینیم بردیم عجب گلی بود دوستم گل فروشی داره یه سبد گلی برام زد خداوکیلی نباشد دیگه هیچکس مارو نگاه نمیکرد فقط گلو نگاه میکردند آقا ما یه رسمی داریم اونم اینه که شب نامزدی یه لیست از جهیزیه میگیریم و داماد امضاء میکنه راستی قبلش یکماه سر سکه ها الاف شدیم گفتن مال خواهرش 314 تاس اینم همونه بعد مادرش بعد 20 روز گفت مال خواهرش 214 تاس مال اینم 214 کمتر نمیشه بهم دروغ گفته بودن 314 تاس بخاطر اینکه خودم زودتر نفهمم خودشون لو دادن قرار شد بعد ماه رمضون بریم عقد کنیم آقا 5 رمضون بود ساعت 9 شب میخواستم بخوابم دیدم دختره پیامک دا ه بمن بیا خونمون رفتم دیدم دامادشون با خواهرش اونجاس آقا این دامادشون منو دید اصلا حرف نزد کلی ترسیده بود از چی خدا میدونه من اومدم بیرون شروع کرده بود زیرآب زدن و تهدید کردن که اگه اینها بهم برسند من اینجا بیا نیستم و ...آخر ماه رمضون اینا رفته بودن اصفهان مسافرت تموم شد اومدن خونه بابای من اون شب با دادشم دعواشون میشه بعدش پدرم فکر میکنه اینها دستنشون منه شبونه میره در خونشون به پدرش میگه من با اون پسرم که میخواد دامادتون بشه دعوام شده این عاشق دختر خالشه تو تهرانه پسرم فلانه بیسانه و... اصلا چرا جلوی دخترتو نمیگیری انقدر به پسر من زنگ میزنه حسابی گند کاری کردو اومد خونه بعدا متوجه شدم .سه روز بعد بابام متوجه این شد در رابطه من اشتباه فکر کرده با پدر دامادمون رفتن خونشون معذرت خواهی کردن اونام گفتن باید پسرتون بیاد اینجا آقا من فردا شب رفتم خونشون حرفشون این بود که بابات گفته مدیونی دختر به پسر من بدی بعد گفت اگه ما یه مهمانی خونه داشتیم باباتو میدیدن اینارو میگه آبرومون میرفت و... آقا من اینارو قانع کردم درباره عقد صحبت میکردیم بابا راضی بود بعدش فرداش مامانش زنگ زد گفت باباش دیشب بعد شما با ما دعوا کرده گفته من راضی نیستم. کلی بهم برخورد چند وقتی گذشت زنگ زدم مامانش گفت پول گل و شیرینتو با لیست جهیزیه ها رو با دخترم میاریم شرکتت دیگه تموم بشه منم شب با خواهرم و دامادمون رفتیم خونشون باباش گفت نمیدم نمیشه من از این پسر چیزی ندیدم ولی از باباش ناراحتم ن ن ن ولی مامانش خیلی پشت منو میگرفت که بشه حالا دیگه نمیدونم فیلم بود یا حقیقت بو د این روششه کلا . دوباره راضی شد پیش ما ولی فرداش مامانش گفت باباش راضی نیست موند تا آخرای برج 5 با بابام رفتیم خونشون دیگه صبرم سر اومده بود گفتم دخترتو میدی به ما یا نه گفت من مشکلی ندارم با دخترس دخترشم ک راضی بود مامانش شناسنامشو داد گفت برید کارای محضرو انجام بدین بعد گفت ماشین ما در اختیار تو با دخترم برو بیرون ببینید اصلا روتون میشه کنار هم راه برین من قبول کردم بابام برگشت گفت نمیشه پسرم با دخترت بیرون بعد بیاد بگه ن نمیخوام آبرومون بره مامان اونم زود برگشت گفت راست میگه اینم یه حرفیه کفریشدم گذاشتم جا اومدم خونمون بابام موند اونجا باباش به بابام گفته بود فردا بیاد با ماشین من با دخترم برن بیرون فردا ما میخواستیم بریم بیرون مامانش زنگ زد و گفت باباش با ما دعوا کرده میگه راضی نیستم برو پی یکی دیگه گفتم باشه بعد ازظهر ساعت 7 بود دختره یه پیامک داد گقت مقصر بابامه من دیگه شوهر نمیکنم و ...زنگ زدم بهش هی اسرار داشت با مامانش حرف بزنم منم قبول نکردم گفت بابام بدونه زنگ زدی خونمون دعوامون میکنه منم قطع کردم بلافاصله زنگ زد گفت مامانم میگه فکر کنم یکی از همسایه هاتون زیرآبتو پیش بابام زده منم گفتم بابات 14 سال آشناییو گذاشته زیر پا به حرف مردم گوش میده الان 4 روزه ن من پیامکی دادم ن اون من بیش از حد توی این 6 ماه رفتم در خونشون مامانش با خنده میگفت دختر من آش دهنسوزی نیست دختر خوب زیاده بیا دختر دادشمو برات بگیرم برو دختر خالتو بگیر دختر من تهفه نیست تو دیوونه ای اومدی دختر مارو بگیری و ... الانم نه گل و شیرینیرو پس میارن نه اون لیست جهیزیرو ما رسممونه اگه بهم بخوره باید لیسترو برگردونن راستی در باره خودمو دختره نگفتم یکبار گوشیشو ازش گرفته بودن 3 روز هیچی نخورده بود کارش به بیمارستان رسیده بود یه شب خودم تا صبح سر این کاراشون کارم متر کردن خیابونها شده بود و ... حالا دیگه نمیدونم باید چکار کنم فکرم خراب شده فکر میکنم اینها دو دلن چون باباش روبرو میگه آره پشت سر میگه ن مامانش پشتمو میگیره لیستو نمیارن و... گیییییییییییییییر کردم نظررررررررررتون چیه هدفشون چیه؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 اردیبهشت 95 [ 00:04]
    تاریخ عضویت
    1394-2-01
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    2,990
    سطح
    33
    Points: 2,990, Level: 33
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    308

    تشکرشده 219 در 87 پست

    Rep Power
    33
    Array
    خیلی بد نوشتی
    بین نوشته هات فاصله بزار
    اینتر بزن

    و اینکه مشکلت واضح نیست
    الان سوالت چیه ؟
    در مورد جه موضوعی نظر بدن؟
    خب قرار ازدواج تون به هم خورده
    منتظر هستی پول شیرینی و گل را برات بیارن
    خب میارن یه هفته صبر کن

  3. کاربر روبرو از پست مفید کمال تشکرکرده است .

    شیدا. (سه شنبه 10 شهریور 94)

  4. #3
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 شهریور 94 [ 18:00]
    تاریخ عضویت
    1394-6-07
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    74
    سطح
    1
    Points: 74, Level: 1
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام ن بابا پول چیه منظورم از پول این بو د اگه اینارو برگردونن واقعا دیگه پشیمونن ما رسممونه
    اینها 6ماه اینمدلی منو دیونه کردن سوالمم اینه که از اینکاراشون هدفشون چیه چرا یکطرفش نمیکنن؟

    - - - Updated - - -

    اگه لیست جهیزیرو پس بیارن یعنی دیگه تمومممممممممممممممممم که نمیارن هدفشون از این بازیها چیه؟
    28 قلم براش جهیزیه میخواستم بگیرم
    واقعا گیج و دیوونه شدم آقا کمال مگه نمیگی یه هفته دیگه لیسترو میارن بقرآن تا سال دیگه هم نمیارن نمیدونم منظورشون چیه؟

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 مهر 94 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1393-3-27
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    1,345
    سطح
    20
    Points: 1,345, Level: 20
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 51 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    وای خدا از دست شما پسرا
    نمیدونی چقد خندیدم
    حساب کردم به کیا گل و شیرینی بدهکاریم ورشکست شدیم رفت که
    شوخی کردم به دل نگیر
    درکل به شخصه نظرم اینه برای یه دختر خانم ۱۴ ساله خیلی زوده که بخواد مستقل تصمیم بگیره اونم چه تصمیمی،تصمیم ازدواج
    در هر صورت امیدوارم مسائلتون حل شه و بهترین اتفاق برای هر دوی شما رقم بخوره

  6. 2 کاربر از پست مفید nana67 تشکرکرده اند .

    کمال (سه شنبه 10 شهریور 94), شیدا. (سه شنبه 10 شهریور 94)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 10:17]
    تاریخ عضویت
    1393-9-18
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    2,783
    سطح
    32
    Points: 2,783, Level: 32
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 125 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حسین جان سلام

    چیزی که من از مدل شخصیتیت متوجه شدم(با توجه به نوع بیانت و رفتارایی که اینجا نوشتی) اینه که هنوز آمادگی ازدواجو نداری که اینقدر عجولانه و سردرگم میخوای تصمیم بگیری.چرا منتظری اونا برات تصمیم بگیرن؟منتظری که هدف اونا رو از بی جواب گذاشتنت بدونی؟تو هنوز تکلیفت با خودت معلوم نیست.بلوغ فکری صرفا با افزایش سن و سال نیست و فاکتورای مهم دیگه ای همچون حضور در اجتماع,رفتار اطرافیان و ...در اون تاثیر داره.

    نکته دوم اینکه اون خانوم هنوز 14 سالشه.یعنی حداقل 5-6 سال دیگه جا داره به ثبات عقلی و رفتاری برسه.ایشون الان ازدواجو مثل یه بازی میبینه که حالا چند صباحی هم باهاش مشغول و دلگرم بشه.با یه جستجوی ساده تو تاپیکای همین تالار میبینی و میخونی که چه تعداد خانومای خواهان طلاق اینجان و مشکل عدم درک و سازش با همسرشون رو بیان میکنن و علت اصلیشم به نظرم ازدواجشون در سن پایین بوده.چون هنوز بچه ان و مفهوم زندگی رو نمیفهمن

    متاسفانه برای پسرا هم همینطوره.پسره تا خدمتش تموم میشه و میره سر کار فکر میکنه آماده ازدواجه!!بابا اولین و مهمترین اصل برای ازدواج بلوغ فکریه

    خدایا همه ما را نجات بده


  8. 3 کاربر از پست مفید کوهنورد تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 11 شهریور 94), کمال (سه شنبه 10 شهریور 94), شیدا. (سه شنبه 10 شهریور 94)

  9. #6
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 شهریور 94 [ 18:00]
    تاریخ عضویت
    1394-6-07
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    74
    سطح
    1
    Points: 74, Level: 1
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام از همتون ممنونم
    متاسفانه یا خوشبختانه بهم خورد
    دیدگاههم نسبت به ازدواج خیلی بد شد
    آخرشم معلوم شد داستان چی بوده یکی رفته زیرآبمو تا جایی که خواسته زده پیگیر شدم دیدم حقیقت داره
    بابا بی خیال که نشد دیگه 6 ماه بهش فکر کردمو کنکاش کردم دیوانه شدم حتی فکر کردن بهش تو محل کارم هم بهم ضرر زد مادربرد یکی از دستگاههای بیهوشی بیمارستان اکباتانو از ریشه مرخصش کردم که اصلا سابقه نداشتم
    قسمت ما که نشد ضربه روحی سختی خوردم ولی باید باهاش کنار بیام
    خدا کنه قسمت هرکی میشه خوشبخت بشه دختر خیلی خوبی بود حداقل ملاکهای زندگی منو داشت
    خداکمکم کنه با این جدایی راحت کنار بیام

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 19 مهر 98 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1392-4-12
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    6,968
    سطح
    55
    Points: 6,968, Level: 55
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 182
    Overall activity: 39.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    700

    تشکرشده 145 در 78 پست

    Rep Power
    27
    Array
    یا خدا الان دیگه دهه هشتادیا هم کاندید ازدواج شدن
    تازه خوشم میاد میگی همه ملاکای ازدواجتم داشته

  11. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام.....وای که من چقدر خندیدم...خعععععععععلی باحالی آآآآ حسین....خوب میشه جواب سوالای منو بدی لطفا؟؟
    اول اینکه گفتی از نظر ماشین ....یه ماشین داری...این یععععععععنی چه؟
    دوم اینکه گفتی اون دختر خانم حداقل ملاکای زندگیم رو داشت.....یععععععععنی چه؟
    سوم اینکه اصلا ملاکای شما واسه ازدواج چیه...چه چیزایی مد نظرتونه که اون خانم همشون رو دارا بودن؟
    چهارم اینکه خوب میگی ضربه روحی محکمی خوردی....خوب مگه قراره هر کسی واسه اولین بار بره خواستگاری همه چی جور بشه....یه چهار تا خواستگاری دیگه بری....که به قول خودت..مادربرد خودت از ریشه مرخص میشه....
    پنجم اینکه....بابا خععععععععلی باحالی داااااااااش.......البته دارم مزاح میکنم باهاتون....بهتر نیست یه چند وقت دست نگه دارید....فکر نمیکنی ازدواج یه کم واستون زود باشه؟؟؟ یه کم بیشتر خودسازی داشته باش برادر من...اخه یه دختر 14 ساله...چطوری تونسته تمام معیارهای شما رو واسه ازدواج داشته باشه....

  12. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 بهمن 95 [ 04:00]
    تاریخ عضویت
    1394-1-06
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    2,999
    سطح
    33
    Points: 2,999, Level: 33
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    101

    تشکرشده 183 در 100 پست

    Rep Power
    33
    Array
    ببخشید میتونم بپرسم این شغل تعمیر بورد های الکتریکی رو از کجا یاد گرفتین؟
    خواهش میکنم جواب منو بدین ،خیلی مهمه


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.