سلام ، اول یه چند تا طنز بزارم یکم بخندید انرژی بگیرید بعدش کاریکاتورهای آموزنده بعدشم چند تا جمله قشنگ از بزرگانی چون خودم و اقوام و اجدادم میگم بعدشم حکایت
بعدشم شما دوستان که من خیلی دوستتون دارم لطف میفرمایید هی لایک و تشکر نثار من میکنید و من برنده میشوم و میدونم شما نمیزارید نفر اول نشم در عوض منم توی ستاد انتخاباتیم بعد از برنده شدن انقدر بهتون لایک و تشکر میدهم که امتیازتون بره بالا دیگه هر چی کرمتان است ....
http://u1.img7.ir/pS6Z2.jpg
این یعنی خانمها میخواهید حقوقتان رعایت شود ، به هر قیمتی و به زور که نمیشود مثل این خانم بیچاره که داره گردنش میشکنه
http://u1.img7.ir/pS6Z2.jpg
این هم که سمت چپ فروشگاه یه محصولی است و سمت راست خدمات پس از فروش ، اونم که دلفین مهربون و کوسه ، اینم یه جور مدیریته !!!
http://u1.img7.ir/lMc8R.jpeg
این هم که یعنی الاغها هم بنشینند همفکری کنند به یه نتایجی میرسن چه برسه به .. .
http://u1.img7.ir/DjBVB.jpeg
تجربیات طلایی:
http://u1.img7.ir/aFbnA.jpeg
http://u1.img7.ir/wSeFS.jpeg
http://u1.img7.ir/OBp2v.jpeg
http://u1.img7.ir/cMBjD.jpeg
http://u1.img7.ir/7FEYf.jpeg
http://u1.img7.ir/V9x2Y.jpg
و مهمترین آن:
http://u1.img7.ir/xp4OX.jpg
در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا . یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهرهاش پیداست اروپایی است، سینی غذایش را تحویل میگیرد و سر میز مینشیند. سپس یادش میافتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند میشود تا آنها را بیاورد. وقتی برمیگردد، با شگفتی مشاهده میکند که یک مرد سیاهپوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه ...به قیافهاش)، آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست!
بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس میکند. اما بهسرعت افکارش را تغییر میدهد و فرض را بر این میگیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینه اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست. او حتی این را
هم در نظر میگیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعده غذاییاش را ندارد. در هر حال، تصمیم میگیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ میدهد.
دختر اروپایی سعی میکند کاری کند؛ اینکه غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود. به این ترتیب، مرد سالاد را
میخورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمیدارند، و یکی از آنها ماست را میخورد و دیگری پای میوه را. همه این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرمکننده و با مهربانی لبخند میزنند.
آنها ناهارشان را تمام میکنند. زن اروپایی بلند میشود تا قهوه بیاورد. و اینجاست که پشت سر مرد سیاهپوست، کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی میبیند، و ظرف غذایش را که دستنخورده روی آن یکی میز مانده است.
توضیح:
چقدر خوب است که همه ما خودمان را از پیشداوریها رها کنیم ، وگرنه احتمال دارد مثل احمقها رفتار کنیم؛ مثل دختر بیچاره اروپایی که فکر میکرد در بالاترین نقطه تمدن است، در حالی که آفریقایی دانشآموخته به او اجازه داد از غذایش بخورد.
- - - Updated - - -
- - - Updated - - -
علاقه مندی ها (Bookmarks)