به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 31 شهریور 94 [ 02:10]
    تاریخ عضویت
    1394-6-02
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    56
    سطح
    1
    Points: 56, Level: 1
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    پدر و برادر خانومم باعث تلخی زندگیم شده لطفا بخوانید و راهنمایی کنین

    من 34 سال سن دارم خانومم هم حدود 6سال از من کوچکتر در حال حاضر دارای یک پسر 3ساله هستیم حدود 5ساله ازدو.اج کردیم.
    خوب اشنایی ما از اونجایی بود که خانومم تو همسایگکی ما بود و بنده بهشون اظهار کردم که برای ازدواج میخوامش حدود 4-5 بار دیدار حضوری و بعد از چند ماه ازدواج.یک برادر داره با 3تا خواهر و پدر مادر
    تمام اختلافم از کبریتی بود که برادر خانومم و خانومش تو زندگی ما انداخت وضع مالی خوبی داشتم به رابطه خوب ما و وضع مالی خوبم خیلی حسادت میکردن تا اینکه یه بار قصد داشتم خونه پدر خاونمم رو بکوبم رو بسازم طبق عرفی که هر سازنده ای برمیداشت برارد خاونمم دخالت کرد بهش بعد دیدم پدر خانومم بهم از پشت خنجر زده و کار رو بهش داده درصورتی که تو این چند سال اصلا فکرش نبودن و فکرش رو من تو انداختم!!هر جند عرضه کار رو هم نداشت و همون اول تو کار اداری کنار گذاشت ولی خلاصه حساب کار تو دستم اومد که پدر خاونممم هم چه آدم ... هست.خلاصه این دشمنی رخنه پیدا کرد وضع مالی من به مرور خراب شدتو این مدت هم و بارها از پدر خاونممم نامردی دیدم بطور مثال توی 9 ماه بارداری خاونمم تو مسیر بسیار طولانی با موتور خانم باردارم رو میبردم دگتر یه مسافت خیلی دورولی حتی یک بار تعارف نکرد که بیا مبا ماشین من ببرش!! حتی یک بار تعارف نکرد و برادر خاونمم و زنش باعث شعله ور شدن این رابطه با خانواده پدری خانومم شدن .حالا از این قضیه جدا زنها هم بابایی هستن علی رغم نامردیهای بی شمار خانواده پدری خانومم باز خانومم محبتی که پدرش میکنه رو حتی 1 درصد به من نکرد این اختلاف باععث شد رابطه ما هم خیلی خراب بشه چندین بار باهاش صحبت کردم که روابطت رو کم کن یه بار حداقل با روابطت نشون بده که پدرت اشتباه میکنه بخدا قسم حتی یک عکس تو موبایلش از بچه ما تو گوشیش نیست درصورتی که از بچه بردادر خانومم تا دلت بخواد بچه با بچه خلاصه بازی میکنه دعوا میکنه تا بچه ما با بچه باجناقم بهش میخوره سریع بهش میخوره.این اختلاف بین ومن وخاونمم تا جایی بیش رفت که دیدم حرف گوش نمیکنه 3-4 بار درگیری فیزیکی شد و زدمش خلاصه هر راهی که بگید رفتم درگیری فیزیکی نه تنها خوب نشد بدترم کرد بخدا الان دیگه واقعا از خانومم اگر 100 درصد علاقه داشتم شاید بگم رسیده به 10 درصد .همین دیروز جایی بودیم با ماشین اتراق کردیم جایی پدر خاونمم دیدم از ماشن کیلی وسایل برداشته داره میاد خانومم جلوی خواهرش برداشته بهم میگه گوسفند نگاه کن!!این جور کلمات رو از ابتدای زندگی جلوشن بعم میگکه واقعا اعتماد بنفسم جلوشون صفره هیچ حرفی نمیتونم بگم احترامی که به پدرش میزاره حتی 1درصد بهم نمیزاره همین باعث شد همین اواخر درگیری فیزیکی با هخم داشته باشیم دیگه طاقت ندارم نمیدونم چکار کنم بخدا فقط بخاطر پسرمه که تحملش میکنم بارها تصمیم گرفتم مثل سایر مردهای دیکر دنبال خوشی خودم باشم مثل باجناقم که این راهو انتخاب کرد و دوست دختر داره علاوه بر متاهل و بچه دار بودنش!(اونم مشکل من رو دقیقا داره) ولی میگم نه بچه داری!خداشاهده انقدر با من بد رفتار میکنه ک میترسم پسرم اگر سنش زیاد باشه مشکلم بشه دوتا!!

  2. کاربر روبرو از پست مفید ghole abi تشکرکرده است .

    آخیش (چهارشنبه 04 شهریور 94)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام خیلی متاسفم ولی خیلی هم خوشحالم باوجود رفتارهمسرت به خیانت فکر هم نمیکنی واقعا افرین بر شما ت کار درست شما انجام میدین چون اگه بری دنبال خوشیت جز اینکه زندگیت خرابتر بشه و پسرت اسیب بدتری میبینه که جبران ناپذیره همونطور که وقتی تو یه زندگی مرد بد رفتاری میکنه اینجا همه بهش میگیم فلان کار بکن تا زندگیت درست شه به مردا هم که زناشون بدرفتارن راهکار میدیم نمیدونم چرا تو جامعه مردایی مثل شما کم پیدا میشن اکثرا بخودشون اجازه میدن بجای درست کردن زندگی خیانت کننن بازم افرین بر شما
    سوالم جواب بدین خانمتون سطح تحصیلاتش و شغلش و کجازندگی میکنین و رشته وشغل خودتونم بگین اگه میشه شهر زندگی
    ایا از ابتدا خانومتون اینطور حرف میزد ؟ ویزگیهای خوب وبدش و خودتون رو برام لیست کنین مرسی منتظرم

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 اردیبهشت 95 [ 10:56]
    تاریخ عضویت
    1394-3-17
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    1,083
    سطح
    17
    Points: 1,083, Level: 17
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 24 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    شما یکم خود خواهانه برخورد میکنید .من خانومتونو واسه حرفای زشتش توجیه نمیکنم اما هر کنشی واکنشی داره وقتی میزنید نباید توقع عشقو علاقه هم داشته باشید.شاید خودتون جایی کم گذاشتید که همسرتون هنوز فکر میکنه باید پشتوانه پدرشو داشته باشه!
    ببینید فرض کنید این مساله برعکس بود و توهین از طرف پدر شما بود آیا شما خودتون حاضر بودید تو روی پدرتون بایستید.و دوم اینکه شما هیچوقت نباید توقع داشته باشید اونا چیزی رو که واسه پسرشون میخوان واسه شما هم بخوان.ببینید دوست من شما خودتون باعث این مسائل شدید.اول که اکثر مواقع تر معاملات خانوادگی مشکل پیش میاد.شما میخواستید لطف کنید و توقع لطف هم دارید اما از این خبرا نیست.همیشه تو روابط بین همسرها باید حدو حدود رعایت شه وگرنه مشکل پیش میاد چون اکثر ادما پذیرش خوبی و لطفو ندارن .من تو حرفاتون حسادت دیدم.شما دنبال جایگاه تو اون خانواده میگردین ینی خودتونم دارید اعتماد به نفستونو میبرید زیر سوال خب تو این شرایط از خانومتون چه توقعی دارید!
    شما ادم موفقی بودید حیف نبوده فکرتونو درگیر این مسایل کردید و الان به این درجه از احساس به خانومتون رسیدید
    شما رسما دارید از خانومتون میخواید به خانوادش پشت کنه اما خودتونم احساسی که بهش ندارید هیچ بهش پرخاشم میکنید بعد از اون توقع خوبی هم دارید :) !

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اردیبهشت 98 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1393-11-09
    نوشته ها
    179
    امتیاز
    7,738
    سطح
    58
    Points: 7,738, Level: 58
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    132

    تشکرشده 652 در 153 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام دوست عزیز
    اینکه چه کسی در این ماجرا مقصر هست چیزی رو حل نمی کنه، اما اینکه چه راهکاری برای حل موضوع هست فک کنم کارگشا باشه،
    یه اصلی هست که میگه با آشنا معامله نکن، هر اتفاقی بیفته باز تو رو مقصر می دونن برای مثال خونشون رو متری یه میلیون بر می داری، (حتی بالاتر از قیمت روز) اگه 10 سال دیگه ملکشون گرون بشه، میگن از چنگمون در آورد اما اگه ارزون بشه هیچ وقت خوبیتو نمی گن. و خلاصه مطلب اینکه یک حرکت اشتباه انجام دادی (هر چند نیت شما خیر بود) و اون این بود که وارد چنین معامله ای شدی و باید بهت بگم که باید خدارو هم شکر کنی که انجام نشد وگرنه تبعات بعدیش بدتر هم می شد. تجربه من میگه احترام طرف مقابلت رو حفظ کن اما حدودتو هم رعایت کن، چون همین نیت های خیر کار دستت می ده.
    شما نمی تونی مهر و محبتی که دختر به پدرش داره رو ازش منع کنی و نباید هم این کارو بکنی و تنها کاری که به نظر من باید انجام بدی حدو حدود خودتو حفظ کن و تمرکزت رو بزار روی زندگکی خودت. به همسرت مهربونی کن، و کاری با رفت و آمدش به خونه پدرش نداشته باش اما تو حدود رو رعایت کن، نه اجازه بده در زندگیت دخالت کنن و نه خودت به اون سمت (دخالت در زندگی اونا (حتی با نیت خیر)) برو.

    دل آرام گیرد به یاد خدا

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 31 شهریور 94 [ 02:10]
    تاریخ عضویت
    1394-6-02
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    56
    سطح
    1
    Points: 56, Level: 1
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ستاره زیبا نمایش پست ها
    سلام خیلی متاسفم ولی خیلی هم خوشحالم باوجود رفتارهمسرت به خیانت فکر هم نمیکنی واقعا افرین بر شما ت کار درست شما انجام میدین چون اگه بری دنبال خوشیت جز اینکه زندگیت خرابتر بشه و پسرت اسیب بدتری میبینه که جبران ناپذیره همونطور که وقتی تو یه زندگی مرد بد رفتاری میکنه اینجا همه بهش میگیم فلان کار بکن تا زندگیت درست شه به مردا هم که زناشون بدرفتارن راهکار میدیم نمیدونم چرا تو جامعه مردایی مثل شما کم پیدا میشن اکثرا بخودشون اجازه میدن بجای درست کردن زندگی خیانت کننن بازم افرین بر شما
    سوالم جواب بدین خانمتون سطح تحصیلاتش و شغلش و کجازندگی میکنین و رشته وشغل خودتونم بگین اگه میشه شهر زندگی
    ایا از ابتدا خانومتون اینطور حرف میزد ؟ ویزگیهای خوب وبدش و خودتون رو برام لیست کنین مرسی منتظرم
    سلام و عرض ادب.بنده فوق دیپلم و خانومم دیپلم هست.در یه سطح هستیم ههون ابتدا هم نوشتم همسایه بودیم در جنوب غربی تهران.شغل بنده فوش کالا در اینترنت است اوایل درآمد خیلی خوبی داشتم که علاوه بر ول خرجی خیلی خیلی شدیدی که در مجردی داشتم 9همون ابتندا منزل و ماشین و.. داشتم وضع مالی خولبی داشتم ولی این ااخر درآمد نه تنها من تمام ایران کلا فلج شدن!!در مورد حرف زدن خانوممم بله حتی یادمه تو حیاط منزل زمان نامزدی به شوخی بهم گفت میمون پدر شوهرم اون زمان که نامزد بودیم دیدم کنار کشیدش و بهش گوش زد کرد که درست برخورد کنه البته خوب اون مواقع شوخی بود ولی بهرحال اگر شوخی باشه من ناراحت نمیشم ولی هعمین پیریروز بحث خیلی بالا کشید پدر خانومم تو ماشین وسایل برداشت و دستاش پر شده بود از وسایل خانومم جلوی خواهرش بهم گفت گوسفند برو بگیر ازش!!(البته خیلی جدی)منم جلوی خاواهرش گفتم درست صحبت کن احترام بزار بهم اصلا نمیرم میشینم جام !!
    از ویژگی های خوبش اینه که خیلی دلسوزه-مشکلی داشته باشه نمیگه -واقعا تو خرج و مخارج عالی-زن خانه داریه من خیلی خیلی شلخته هستم و خونه کثیف کنم ولی همیشه خونه تمیزه و خیلی اذیتش میکنم-تو غذا خوردن مثلا اگر ببینه غذا کم باشه از قصد میکه من سیرم!
    از ویزگی های بدش همین مسئله کم احترامی-اگر من حرفی بزنم اهمینت نمیده ولی اگر همون حرفو پدر خانمم بزنه بدون هیچ برو برگردی قبول میکنه مثلا همین چند روز پیش داشتیم خونه سینک ظرفشویی رو تمیز میکردیم داشت آشپرخونه رو تمیز میکرد گفتم بزارذ کار ما تموم بشه بعد تمیز کن با لحن بد گفت نه همین الان باید تیمز کنم بعد یک دقیقه بعد پدر خانومم اومد قاطی ما شد کمک کنه تا سینگ رو درست کنیم دید خانومم داره تمیز میکنه بهش گفت بزار بعد درست شدن سینکگ اینجارو تمیز کن بدون هیچ حرفی همچین چشم گفت و رفت !!شما باش جای من ناراحت نمیشی!خانوادشو بیشتر ترجیح میده به خانواده خودش که من و فرزندم باشه .از بدیترین خصلت های دیگرش زدن بچمونه!همون 4-5 بار درگیری فیزیکی هم داشتیم بخاطر بچه بود بارها بهخش گفتم بچه رو نزن .وقتی همین مسله رو به پدرش گفتم عوض اینکه طرف من باشه میگه بچه باید از یکی حساب ببره!!از زمانی که بچه بیین ما اومده فاصله مارو بیشتر کرده اختلاف نظر زیادی تو تربیت بجچه داریم یکی همین زدن بچه است!!

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamdard66 نمایش پست ها
    سلام
    شما یکم خود خواهانه برخورد میکنید .من خانومتونو واسه حرفای زشتش توجیه نمیکنم اما هر کنشی واکنشی داره وقتی میزنید نباید توقع عشقو علاقه هم داشته باشید.شاید خودتون جایی کم گذاشتید که همسرتون هنوز فکر میکنه باید پشتوانه پدرشو داشته باشه!
    ببینید فرض کنید این مساله برعکس بود و توهین از طرف پدر شما بود آیا شما خودتون حاضر بودید تو روی پدرتون بایستید.و دوم اینکه شما هیچوقت نباید توقع داشته باشید اونا چیزی رو که واسه پسرشون میخوان واسه شما هم بخوان.ببینید دوست من شما خودتون باعث این مسائل شدید.اول که اکثر مواقع تر معاملات خانوادگی مشکل پیش میاد.شما میخواستید لطف کنید و توقع لطف هم دارید اما از این خبرا نیست.همیشه تو روابط بین همسرها باید حدو حدود رعایت شه وگرنه مشکل پیش میاد چون اکثر ادما پذیرش خوبی و لطفو ندارن .من تو حرفاتون حسادت دیدم.شما دنبال جایگاه تو اون خانواده میگردین ینی خودتونم دارید اعتماد به نفستونو میبرید زیر سوال خب تو این شرایط از خانومتون چه توقعی دارید!
    شما ادم موفقی بودید حیف نبوده فکرتونو درگیر این مسایل کردید و الان به این درجه از احساس به خانومتون رسیدید
    شما رسما دارید از خانومتون میخواید به خانوادش پشت کنه اما خودتونم احساسی که بهش ندارید هیچ بهش پرخاشم میکنید بعد از اون توقع خوبی هم دارید :) !
    شما میفرمایید حسادت حالا من مثالهایی بزنم که بازدنش قانع میشید که حسادتی نیست بلکه رفتار خانومم درست نیست :
    همین چند روز پیش داشتیم خونه سینک ظرفشویی رو تمیز میکردیم داشت آشپرخونه رو تمیز میکرد گفتم بزارذ کار ما تموم بشه بعد تمیز کن با لحن بد گفت نه همین الان باید تیمز کنم بعد یک دقیقه بعد پدر خانومم اومد قاطی ما شد کمک کنه تا سینگ رو درست کنیم دید خانومم داره تمیز میکنه بهش گفت بزار بعد درست شدن سینکگ اینجارو تمیز کن بدون هیچ حرفی همچین چشم گفت و رفت !!زمانی که مسافرت بودیم وقتی پدرش پشت فرمان بود بهش گفت چیزی میخواهی چای بدم-میوه بدم ولی زمانی که من بودم دریغ از یک بار...زمان خوردن ناهار چندین بار براش اینو بزار اونو بزار ولی من حتی یک لیوان جلوم نبود!!زمانی که منزل داشتیم استراحت میکریدم بعد از رسیدن چند سایعت رانندگی پشت اون بالش میاره ولی من رو دستم خوابیدم!!حالا شما بگو عمل نخواسته ایشون برای من میشه حسادت!!من حق این رو ندارم الان ناراحت بشم.پدری که 9 ماه حاملگیش حتی یک بار ماشینش رو تعارف نکرد که برگرده به من بگه ادم بی شعور واس چی دخترم رو با موتور میبری وقتی اینجا ماشین هست!!اونی که حتی یه خورده براش اهمیت نداشت این مسلع درصورتی که من با وضع مالی که داشت خراب میشد کوچکترین دریغی چه از نظر مالی چه حمایت عاطفی براش کم نزاشتم آیا باز میفرمایید خود خواهانه برخورد میکنم!!درسته آیا؟همین پدر خانومم من یک بار به من االن تعارف نکرد که بگه وقتی من یک پارکینگ اضافی دارم چرا ماشینت رو میزاری بیرون بعد ماشین دوست پسرش رو بعد از اینکه من بهش گفتم آیا ماشین رو میتونم بزارم اونجا آورده!!حالا شما بفرما بازم حسود و خودخواهم!من توقع اینو ندارم بهش بی محلی کنه!اتفاقا خود خانومم همین یک ماه پیش خوداشاهده خودش گفت اخلاق آقام خیلی بد شدهخودش قبول داره ولی وقتی جیزی که خودت قبول داری پس چرا من و خانوادمون رو بهش میفروشی!صحبت من چیز دیگری است من میگم خانومم آدم ذو باید تو مشکلات بشناسی وقتی تو مشکلات پدرت اینهمه به ما خنجر زده چرا؟بخدا قسم الان چیزایی هست که حتی اجازه نمیدونم اینجا مطرح کنم مگه نه اگر اونارو هم بگم تو زندگی هیچ چیزی رو برای خودم تو خانوادم نخواستم وقتی مثلا دزدگیر ماشین صدادرمیاد میگم خانومم ببین ماشینمون برای چی صداش درمیاد!تا حالا نشده بگم مثلا ماشینم!!همه چیز زدگیم رو متعلق به خانوادم میدونم ولی خانومم هنوز تو حالا و هوای مجردی است هنوز!هنوز فکر میکنه همین پدرش حامیشه بقول شما ولی خبر نداره همین پدرش حتی یک عکس فقط یک عکس از بچه من خانوم تو موبایلش نیست در صورتی که برید گوشیشو نگاه کنین پر از دختر پسرش تو موبایلشه!!

    - - - Updated - - -

    این مسله مهم رو هم اضافه میکنم تنها ترس من از این رفتار های خانومم اینه که فردا فرزندم که بزرگ بشه مشکلم بشه دوتا و رفتارهای همسرم روش تاثیر بزاره .بارها همین مسله رو بهش گفتم ولی میگه الان بچه هست و هیچی نمیفهمه و من عادت کردم و....

  7. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 اردیبهشت 95 [ 10:56]
    تاریخ عضویت
    1394-3-17
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    1,083
    سطح
    17
    Points: 1,083, Level: 17
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 24 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببینید دوست من خانم شما واسه زندگیش ارزش قایله وگرنه اون خوبی های ریز ریزی که گفتید رو نداشت
    شما یه مردید و این حس زنانه رو نمیتونید لمس کنید .یه خانم همیشه ترس ترک شدن داره بخصوص اگه یک سری رفتار ها ببینه واسه اینه که میخواد حمایت پدرشو هم داشته باشه.من واقعا قصدم بی احترامی به شما نبود.
    من خودم این حسو تجربه کردم ادم عاجز میشه میدونه خانوادش باعث خراب شدن زندگیشن اماهمسرتم نمیتونه اینقدی بهت اطمینان بده که از اونا ببری.و اینکه ادما تو دعوا همه حرفی میزنن شما که میزنیش شاید فردا بهش گفتی بی خانواده!اینا واسه خانم یه جورایی انتخاب بد و بدتره
    ولی شما الان فرصت خوبی دارید.همسرتون متوجه رفتار بد خانوادش هست حتی اونو بیان کرده شما میتونید با برخورد مناسب منظورم محبت افراطی و از خود گذشتگی نیستا با رفتار عاقلانه کاری کنید که همسرتون کامل به سمت شما بیاد و وقتی هم اینجور شه خیلی از مسایلی که توش مشکل دارید که برگرفته از عقاید خانوادشونه مثل کتک زدن فرزند حل میشه.شما باید با رفتارتون راه خوب و درستو بهش نشون بدید.نه با حرف و عملی که اون بیستر تحریک شه و کارای مخالف میل شما رو انجام بده
    من اگه حرفی میزنم واسه اینه که دوست دارم زندگیتون به ارامشی که میخواید برسه.منظور من مقصر دونستن شما نبود.

  8. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 31 شهریور 94 [ 02:10]
    تاریخ عضویت
    1394-6-02
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    56
    سطح
    1
    Points: 56, Level: 1
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط hamdard66 نمایش پست ها
    ببینید دوست من خانم شما واسه زندگیش ارزش قایله وگرنه اون خوبی های ریز ریزی که گفتید رو نداشت
    شما یه مردید و این حس زنانه رو نمیتونید لمس کنید .یه خانم همیشه ترس ترک شدن داره بخصوص اگه یک سری رفتار ها ببینه واسه اینه که میخواد حمایت پدرشو هم داشته باشه.من واقعا قصدم بی احترامی به شما نبود.
    من خودم این حسو تجربه کردم ادم عاجز میشه میدونه خانوادش باعث خراب شدن زندگیشن اماهمسرتم نمیتونه اینقدی بهت اطمینان بده که از اونا ببری.و اینکه ادما تو دعوا همه حرفی میزنن شما که میزنیش شاید فردا بهش گفتی بی خانواده!اینا واسه خانم یه جورایی انتخاب بد و بدتره
    ولی شما الان فرصت خوبی دارید.همسرتون متوجه رفتار بد خانوادش هست حتی اونو بیان کرده شما میتونید با برخورد مناسب منظورم محبت افراطی و از خود گذشتگی نیستا با رفتار عاقلانه کاری کنید که همسرتون کامل به سمت شما بیاد و وقتی هم اینجور شه خیلی از مسایلی که توش مشکل دارید که برگرفته از عقاید خانوادشونه مثل کتک زدن فرزند حل میشه.شما باید با رفتارتون راه خوب و درستو بهش نشون بدید.نه با حرف و عملی که اون بیستر تحریک شه و کارای مخالف میل شما رو انجام بده
    من اگه حرفی میزنم واسه اینه که دوست دارم زندگیتون به ارامشی که میخواید برسه.منظور من مقصر دونستن شما نبود.
    اوایل عالی بود حتی با پدر خانومم مثل دو تا دوست بودیم ولی حسادت برادر خانومم و خصوصا خانومش باعث شد.تمام کارها رو به من میداد خیلی بهم اطمینان داشت پدر خانومم بعد جریان خونه ازش بدم اومد بهرحال آدم باید تو مشکلات و... همدیگه رو بشناسه.منم آدمی هستم که دورو نیستم اگر از کسی بدم بیاد یا رو در رو بهش میگم یا اینکه با رفارم بهش میفهمونم که کارش بد یود سر همین مسله برارد خانتومم از اب گل آلود ماهی گرفت اختلاف ما رو زیاد کرد یه ادم علافه 24 ساعته تو قهوه خونه است و بساط قلیون!با اینکه زن و بچه داره بازم ول نمیکنه وقتی ساخت وساز خونه تموم شد پدر خانومم با من مشورت کرد که خونه رو چیکار کنیم ما گفتیم بفروش یه مغازه بگیر تازه بازنشست شدی بزار برات درامد زا باشه من و داداشش که عموی خانومم باشه و پیش همه خیلی احترام داره گفتیم به پسرت نده شما با این کارت باعث میشی تنبل تر بشه همینم شد از دوتا خونه یکی رو داده نشسته شد علاف تر!ما هم شدیم آدم بده که چرا تو گفتی به این نده!حالا هم داره چوبش رو میخوره باید یه خورده برای اون خونه به طرف سازنده پول بده حدود 40 مکیلیون پول نداره بده خونه رو گذاشتن گرو بانک بانکم چند بار اخطار و تا 10 روز مهلت داده اگر نده خئونه رو بانک بر میداره خلاصه میگن چوب خدا صدا نداره همینه منم با اینکه ناراحت شدم ولی از یه طرفم ته دلم خوشحالم که بالاخره چوب بدیهایی که به من کرد رو داره میخوره یکی دوتا مسله دیگه هم بود که بازم میگم خلاصه خانومم الان میکه اون پشیمونه باید کمکش کنی و... منم زیر بار نمیرم میگم چرا؟زمانی که من مشکل داشتم چرا کمک نکرد؟یه بارم خواهر خانومم که مجرد است با یه پسر دوست شده بود بهبهونه خونه ما میرفت سر قرار.! خانومم رو دعوا کردم که دوستی این خواهرت هوسه بگو مارو قاطی این مسایل نکنه الکی خونه ما نیاد لب پنجره هی سره رد بشه ما آبرو داریم! خلاصه بعد 4سال پسره اینو گذاشته بود سر کار و خواستگاری نیمرفت بارها گفتیم بهش اونم شد دشمن ما.!بعد جالب تر شد قضیه مادر خانومم قاطی شد . یه کار اشتنباه میکرد با دخترش ک خواهر خانومم باشه میرفت سر قرار!!مثلا میخواست اینطوری خیر سرش کنترل کنه بارها به خانومم گفتم بهش بگو خجالت بکشه یعنی چی اینکارا ما همچین چیزایی نداریم تو خانوادمون خانومم بهش گفت که شوهرم فهمیده برگشت گفت که به کسی مربوط نیست هر کس بخواد خونه ما جنگ بندازه نیاد اصلا اینجا!!سر جریان خونه من بد شده بودم بین اینا اینم اضافه شد خلاصه باز دلم میسوخت باجناقم رو کشیدم جلو گفتم غیر مستقیم به باباشون بفهمون اونم رفته بود گفته بود غیر مستقیم که دخترنت سروگوش میجنبونه حواست بهت باشه پدر خانومم هم گفته بود بهش مدرک داری!کلی نارحت شده بود آخرم گفته بود دخالت نکن تا یک ماهم براش قیافه گرفته بود! همون شد سر همون ماجرا هم مادر خانومم نسبت به من بدش میومد اونم به دشمن های من اضافه شد پشت سر من هی میرفت پیش پدر خانوممم صفحه گذاشت .تا این که همین چند روز پیش بین خاهور خانومم و اون پسر اختلاف شدید شد و به هم زدم پسره با قمه اومده بود خونه پدر خانومم یهو دیدم پدر خانومم زنگ زده به من پاشو زود بیا کلی ترسیدم گفتم پس چی شده بعد رفتم و فهمیدیم پسره با قمه میاد تو کوچه میزنه به در با موتور در میره بعد با پدر خانومم درگیر شده لفظی. به پدر خانومم گفتم شما مگه نمیدونستی؟گفت نه!تو دلم گفتم تف تو روت مگه باحجناقم بهت نگفت خلاصه دیدم عصبانیه نخواستم بیشتر بهش فشار بیارم ناراحتی قلبی داره گفتم الان بخاطر هیچی دیواری کوتاه تر از من نیست خونش میفته گردن من!بهرحال گفتم ما به مادر بچ ها گفتیم اون گفت به شما مربوط نیست!!خلاصه کلام خانومم اون شب به خانومم گفتم بریم گفت من میمونم اینجا چشم غره رفتم بهش و رفتم خونمون .خانو.مم موند خونشون با بچه 3سالم!!فرداش باهاش دعوا کردم حسابی درگیری شدید. که چرا موندی!چرا حرف من حرف نیست چراب؟به تو چه مربوطه .؟میرفتی وسط دعوا بچه یه طوریش میشد چه جوابی داشتی؟بخاطر اینه که میگم خانومم زندگی مارو فدای زندگی اینا کرده!!خدا رو 100 هزار مرتبه شکر تو همین یک ماهه هر چی بلاست سرشون اومده تمام بدیهای که به من کردن رو دارن میخورن.خانوم من هم از این نارحته که من چرا کمکشون نمیکنم الان!واقعا که!خیلی خیلی ماجرا دارم امروز میخاوستم برم پیش عموی خانومم مسله رو در میون بزارم اون با من خیلی راحته و تمام مسایل ما رو میدونه و خیلی حمایتم میکنه امیدوارم با صحبت های اون با خانومم بفهمه که باید زندگی خودش رو داشته باشه نه زندگی کس دیگکه رو قاطی زندگیمون کنه!!اوایل تا بینمون دعوا میشد با یه لبخند همه چیز یادم میرفت .ولی از 3-4 روز پیش بعد سفر باور کنین نسبت به خانومم یه طوری هستم احساس میکنم دیگه ازش خوشم نمیاد یا اینکه خیلی کم بهش علاقه دارم.باور کنین من آدم اهل خانواده هستم یه لباس درست حسابی برای خودم ندارم میگم بزار اینا راحت باشن.حتی صورتم رو درست حسابی اصبلاح نمیکنم به خودم نمیرسم بیشتر فکر اینا هستم تا راحت باشن همیشه اروزمه پسرم آینده خوبی داشت هباشه فقط بخاطر اونه که تا حالا صبر و تحمل کردم.خداییش خانومم هم عالیه همه چیزش ولی تو این مورد باهاش مشکل دارم با مورد بابایی بودنش و ترجیح دادن خانوادش به خانواده ما!!حتی یک بار همه کارهای اقامت برای خارج رو هم انجام داده بودم همه چیز حاضر بود ولی بخاطر خانوادش نتوسنیت دل بکنه بیاد!!با مشاوره هم که صحبت کردم گفت اگر با این وضع بره افسردگی شدید میگیره و اوایل اقامت تو غربت هم واقعا خیلی سخته و همینطوری اولش مشکله اکر این مشکل هم اضافه بشه مشکلت چند برابر میشه و بهتره نری-همین مسله باعث شد تا پیشرفت خیلی خوبی رو از فرزندم بگیرم!!اینم یه مسله دیگر.
    ویرایش توسط ghole abi : چهارشنبه 04 شهریور 94 در ساعت 18:43

  9. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    با سلام خدمت شما....اول بگم که از قدیم گفتن جواب بدی رو با خوبی بدین.....به نظر من اگه شما جواب بدی هایی رو که از طرف اونا دیدین با خوبی بدین..هم خدا ازتون راضیه...هم اینکه اون بندگان خدا بیشتر احساس شرمندگی میکنن.....هیچ وقت واسه هیچ کس بد نخواهین اقا....چون به خودتون برمیگرده..به خدا که بسپرین...خودش با چوب بی صداش جوابشون رو میده.....بالاخره خانوم شما هم نمیتونه به این راحتی اونا رو ول کنه.....خودتون رو بزارین جای خانومتون...مخصوصا که این مدت دچار مشکلات فراوونی شدن....خوب خانم شما به طبع میخواد که کمک حالشون باشه...البته این نظر شخصیه منه...اما خوب میتونین امتحان کنین..پشیمون نمیشین.........اگه شما هم بخواهین مثل اونا برخورد کنین که میشدین مثل خودشون......باید یه فرقی بین شما و اونا باشه..تا دستتون میرسه کمکشون کنین....و در اخر اینکه....من متوجه این حرفتون نشدم...اگه شما صورتتون رو اصلاح نکنین....خانم و بچتون توی رفاه بیشتری قرار میگیرن؟؟؟؟؟؟؟

  10. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام . اگه میتونی با خانومت برین مشاوره حضوری ایشون باید رفتارش رو عوض کنه ولی بلد نیست به احتمال قوی ایشون عادت کرده به فحش و خودشم نمیدونه چه زشته با مهربونی زمانایی که با هم خوبین بشین باهاش حرف بزن هروقت خاستی ایراداش بگی از خوبیاش شروع کن مثلا خصلتهای خوبش بگو نوازشش کن بعد بگو در شان تو نیست که فحش بدی اصلا به شخصییت نمیاد بگو اگه فکر میکردم این حرفا بهت میاد اصلا ناراحت نمیشدم میگفتم اینجوریه ولی تو خانوم به این لطیفی نباید حرفای مردای چاله میدونی بزنی تو که اینقدر ظریفی جز حرفای خوشگل ناز نباید بزنی اگه ازت توقع دارم چون لایقشی خلاصه تا میتونی با ناز نوازش ازش تعریف کن تا دیگه خجالت بکشه حرفای زشتدهنش بیاد
    کلا کلید زنا عاطفی بودنه البته چون خانوم شما مدتهای زیادی ایجوری حرف میزده عادت کرده پس باید صبور باشی و از نوازش خسته نشی مطمین باش بعد یه مدت میشه همون خانومی که میخای
    درضمن خیلی بهش گیر نده به بات اینجور میکنی به من نه تو همون حرفای عاطفی بهش بگو تو عشقمی من که جز تو کسی رو ندارم دوست دارم منم عشق تو باشم همه کسه تو باشم اینقدرکیف میکنم وقتی مهمون میاد بهم تعارف میکنی الکی بگو هر کار خوب خیلی کوچیکش خیلی بزرگ کن کارای بدش اصلا نگو این باعث میشهخوبیاش تقویت بشه و بدیهاش کمرنگ خلاصه همه خاسهات اینجوری ازش بخاه باید یادش بدی چطور دوست داری جلو دیگران باهات حرف بزنه فقط کافیه چرب نرم باهاش حرف بزنی
    منتظر خبرای خوبم مطمین باش اینقدر بعذ یه مدت وابست بشه که خودش بیشتر از خونوادش به تو اهمیت بده وقتی خاست بچه رو بزنه بگو تو که اینقدر لطیفی اصلا بهت نمیاد بزنی این بچه سه ساله چه میدونه چی بد چی خوب اون که بلد نیست خودش کم کم میفهمه مطمین باش با صبوری همهه چیز عالی میشه البته هرگز خودتون هم بهشون فحش ندین و دست بزن هرگز اگه میخاین فرزندتون درست تربیت بسه هرگز بچه تا چهار سالگی شخصیت اصلیش شکل میگیره پس کاری رو که میشه با مهربونی انجام داد چرا با فحش؟؟؟؟؟
    درمورد خانواده خانومت مقداری بهتون حق میدم ولی نه کامل شما اگه ته دلت نگاه کنی کارهایی رو که براشون میگی از رو دلسوزیبوده واقعا اینطور نبوده مقداریش ثابت کردن خودتون بوده براهمینم از برادر خانومتون شاکی هستی و........ لطفاسعی کن بیشتر با خانومت صمیمی بشی تا از طریق ایشون نظرت رو بدی اونطوری دیگه هم حرمتها حفظ میشه هم مثلا دررابطه باخاهرخانومت بهتر بود همسرت این موضوع رو با پدرش یا مادرش در میون میذاشت وقتی پدرش برگشت به شما گفت به شما ربطی نداره دارین تهمت میزنین ایشونفهمیده شما راست میگین ولی کلی خجالت زده شده که شما فهمیدین و اونطور حرصش خالی کرده سعی کنین دوری ودوستی داشته باشین نه اینکه رفت امد نداشته باشین نه !ولی خیلی کاری نداشته باشین به مسایل خصوصیشون تا اینجوری احترام شماهم بیشتر حفظ بشه
    اگه میتونی خانومت رو یجوری با سایت اینجا اشنا کن ایشون لازمه یسری مهارتهایی رو یاد بگیرند و همچنین خودتون مقلات سایت رو بخونین خیلی کمکتون میکنه

  11. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    آخیش (پنجشنبه 05 شهریور 94)

  12. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 اردیبهشت 95 [ 10:56]
    تاریخ عضویت
    1394-3-17
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    1,083
    سطح
    17
    Points: 1,083, Level: 17
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 24 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من بازم سر حرف خودم هستم کار بدو شما شروع میکنید!
    بابا جان تو این دوره زمونه نباید به ادما بیشتراز حدش خوبی و لطف کرد دوست خوب من ادما این روزا جنبه خوبی ندارن همونجوری که شما عاقبت کاراشونو بهشون گوشزد میکنید و اونا شما رو میرونن.ببینید شما هنوز نپذیرفتید که صرفا داماد این خانواده ایدنه کسی بیشتر نه کسی کمتر!شما بهترین ادم دنیا هم باشید نمیتونید تو دید اونا از پسر هرچند بی فکرشون برتر باشید البته از دید اونا! دیگه رک تر از این نمیتونم بگم!
    همیشه اینو بدونید اونا یه خانواده فلان نفره هستن و شما داماد اون خانواده و یه کوچولو غریبتر.
    ببینید شاید پدرخانومت از شما نظر میخواد اما این مساله ای که درگیرش شدید (ساختمانشون)کاملا مشخص بود که دردسر میشه و شمایی که نظر دادی باید پای عواقبشم باشی
    ببینید شما رفتارتون دوگانس از یه طرف میخواید خیلی لطف کنید بعد اونا قبول نمیکنن و وقتی به مشکل خوردن میان سراغ شما.خب این طبیعیه که وقتی اولش خودتون خواستید کمک کنید بعدش اونا بیان سراغتون.اگه میخواین خوبی کنین خوب تا اخرش بایستید اگه هم نه واسه چی تو اون مسایل اظهار نظر میکنید
    شما به خانومتون گفتید چرا وقتی ما کمک میخواستیم کمک نکردن!ببینید شما لطف میکنید در برابرشم لطف میخواید این درست نیست.واسه همینه میگم ازشون متوقعید .اگر واقعا بی چشمداشت کمک میکنید خب نباید توقع جبران داشته باشید.بعدم مثل یه بچه به خانومتون میگید چون اونا این کارو نکردن منم نمیکنم!
    ببینید هر کنشی واکنشی داره شما خودتونو میندازید تو میدون جنگ بعد توقع دارید تیر و ترکشا بهتون نخوره!
    همیشه گفتن دوری و دوستی
    اگه وقتی واسه خونه سوال میکردن میگفتین هر جور صلاحدید خودتونه.وقت دوست پسر خواهر خانومتون به هر روشی شده اجازه همکاری خانومتونو نمیدادید و بعدم اظهار نظری به مادر خانومتون نمیکردید الان به این مشکلا خورده بودین!؟
    متاسفانه شما خودتونو پسر این خانواده میدونین در صورتی که شما داماد این خانواده اید و هر چی باشه یک پا غریبتر
    درضمن شما میگید من حتی صورتمو درست اصلاح نمیکنم که از وقتش واسه رفاه خانوادم صرف کنم
    اقای محترم هر خانمی شوهر مرتب میخواد!همونجور که شما از اون پاکیزگی میخواید!
    شما بیش از حد میخواید خودتونو صرف دیگران کنید این رفتار هم نتیجه ای جر حال و روز الانتون نداره

  13. کاربر روبرو از پست مفید hamdard66 تشکرکرده است .

    کمال (پنجشنبه 05 شهریور 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.