به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 اسفند 96 [ 08:20]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    68

    تشکرشده 183 در 65 پست

    Rep Power
    29
    Array

    وقتی خواستگار میاد دلم میریزه. دوست دارم زودتر یه جوری رد شه.

    نمیدونم چه جوری باید حسم رو بگم. من هر چه قدر که تونستم میگم اگه ابهامی بود بفرمایین جواب میدم:

    اول اینو بگم که یک خواستگار معمولی داشتم که اون موقع این حس ها رو داشتم اما فکر میکردم که چون شرایطش معمولیه این طوری ام. منظورم از شرایط خانواده و تحصیلات و مالی و خوش اخلاقی و... هست. اما الان میبینم که حتی الان با خواستگار دوم که شرایطش خوبه هم همین حس ها رو دارم.

    اصن از همین جا هم متوجه این حسم شدم. میدونین حسم چه جوریه؟ یه حس دافعه. انگار زورکی میخوام حرف بزنم. دنبال بهونه ام خداحافظی کنم زودتر برم. تو خودم حس های مختلف دارم. این ها رو:

    1. اوایل که اومده بودم تالار به قول ارسطو شدیدا ازدواجی بودم اما الان سرد شدم. حتی نظرم منفی شده. همراه خواستگار یه حس ترس و بدبختی میاد سراغم. بعد که رد میکنم یه نفس راحت میکشم.

    2. دل همین جوری (براساس این حس ها) رد کردن رو ندارم. میگم بعدا باز پشیمون میشم. دوست دارم یه جوری شه که خودش رد بشه که وجدانم پیش خودم اروم باشه که بعدا هم مدیون خودم نشم و هم رد شده باشه.

    3. یه نفر تو قالب خواستگار میاد جلو نظرم بهش منفی میشه. مثلا اگه همون ادم مثل دوست باشه شاید حتی ازش خوشم هم بیاد.

    4. احساس میکنم اگه با یه نفر اشنا شم که هیچ صحبت ازدواج اینا نباشه. یه مدت بگذره علاقه مند بشم بهش بعد اون موقع خواستگاری کنه حسم منفی نمیشه.

    مثلا الان تازگیا با یه پسره تو دانشگاه دوست شدم. دوست معمولی. با هم حرف میزنیم. درس میخونیم. کار میکنیم. بیرون میریم. حس میکنم اگه مثلا این اقا درخواست ازدواج بده قبول میکنم (البته ازم کوچکتره). قبول نکنم هم حس بد ازش ندارم حداقل.

    حس بد باعث میشه درست تصمیم نگیرم. اصن از تصمیم گرفتن فرار کنم. یه ادم منفعل شم. منتظر شم خودش یه جوری بهم بخوره.

    این اقاها که گفتم یه نفرشون تو دانشگاه بود که دورادور من رو دیده بود و اومد جلو. یکی دیگه شون هم یکی معرفی کرد.

    اها این رو بگم که اصلا به نبودن مامان بابام ربطی نداره این حس ها. یه چیز از درونم هست. خودم میفهمم اگه بودن هم همین وضع بود. از نبودن اون ها نمیترسم. شایدم اصن ترس نیست حسم. یه مقاوت درونیه.

    نمیدونم دیگه چی باید بگم که بهتر راهنماییم کنین. (24 ساله)

    ممنون

    (ازدواج خر است )
    ----------------------------------------------------------------

    ویرایش: یادم رفت بگم که تاپیک های تالار رو خوندم. به به دل نشستن و این ها ربطی نداره. اصن نمیزاره این حسم که طرف رو بشناسم که ببینم به دلم میشینه یا نه. قیافه شون هم عادی بود. نه بد نه عالی.
    ویرایش توسط shivaram : پنجشنبه 29 مرداد 94 در ساعت 15:50

  2. 3 کاربر از پست مفید shivaram تشکرکرده اند .

    anisa (یکشنبه 01 شهریور 94), بانوی آفتاب (چهارشنبه 25 شهریور 94), باغبان (جمعه 30 مرداد 94)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 اسفند 96 [ 08:20]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    68

    تشکرشده 183 در 65 پست

    Rep Power
    29
    Array
    جهت بالا امدن تاپیک

  4. کاربر روبرو از پست مفید shivaram تشکرکرده است .

    باغبان (جمعه 30 مرداد 94)

  5. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,821 در 2,406 پست

    Rep Power
    0
    Array


    سلام خانم مهندس


    برا چی حس دافعه ؟

    چی شده ؟


    با شاخه نگران آینده به کجا رسیدی ؟

    فکر کنم هنوز وجود داره ، درسته !

    البته من به شما خانم ها حق می دم .


    ما به سمت اندیشه های خودمان حرکت می کنیم !

    قبول داری !



    بیشتر بگو



    ممنون .









  6. 4 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    shivaram (جمعه 30 مرداد 94), یاس پاییزی (شنبه 31 مرداد 94), اعجاز عشق (یکشنبه 01 شهریور 94), بانوی آفتاب (چهارشنبه 25 شهریور 94)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 اسفند 96 [ 08:20]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    68

    تشکرشده 183 در 65 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام اقا باغبان. نه نتونستم کامل حذفش کنم. این طوریش کردم عوضش:

    بیخیالش شدم. گذاشتم اینده رو همون اینده براش تصمیم بگیرم. بهش فکر نمیکنم. با الانم دارم زندگی میکنم و سعی میکنم خوش زندگی کنم.

    این که گفتین بیش تر بگو, نمیخواستم بگم یه نکته ای رو اما انگار اگه بگم بهتر راهنمایی میگیرم. من برای بعد اتمام دکتری و چند سال کار هیچ علاقه یا انگیزه برای زندگی ندارم. یعنی حس میکنم الان بهترین دورانه. بعد که دکترام تموم شه و چند سال کار کنم و کار کردن هم برام یکنواخت بشه دیگه زندگی خیلی مسخره میشه. اصن نمیخوام به اون جاها بکشه. دوست دارم بعد اتمام تحصیل تموم شه دیگه. دیگه دلخوشی ندارم برای بعدش. ازدواج و اینا رو نمیخوام دیگه. اصن اون دوره ی زندگی بعد دکتری و هر چی که به اون دوره متعلق هست رو نمیخوام دیگه. میخوام یه مدت کار کردن حرفه ای رو هم تجربه کنم و بعد تمام. بهش فکر نمیکنم هااا اما خواستگار که میاد حالم بد میشه.

    ممنون

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 28 اسفند 94 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1394-5-13
    نوشته ها
    333
    امتیاز
    8,314
    سطح
    61
    Points: 8,314, Level: 61
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Social5000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    1,080

    تشکرشده 814 در 264 پست

    Rep Power
    82
    Array
    من کاش جای تو بودم استرس آینده رو نداشتم اینکه مثلا به بعد تحصلیم فکر نمیکردم ... یا الان به بعد کاری که شروع میکنم فکرم مشغول نباشه ...

    متاسفانه یا خوشختانه من برای آینده ای که دور میبینم برنامه ریختم تا بازنشستگی و مرگ هم فکر کردم که دوس دارم چجوری و کجا بمیرم... حیف دست من نیست .


    - گفتنی هارو گفتی ولی من میخوام یه سوال بپرسم:

    از رویارویی با ناشناخته ها دوری میکنی ؟! چون گنگ هستن...

    تو جمع ناشناس نمیری اگه رفته باشی حرفی نمیزنی ؟

  9. 2 کاربر از پست مفید یاس پاییزی تشکرکرده اند .

    shivaram (شنبه 31 مرداد 94), بانوی آفتاب (چهارشنبه 25 شهریور 94)

  10. #6
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:41]
    تاریخ عضویت
    1393-10-23
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    5,315
    سطح
    46
    Points: 5,315, Level: 46
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 247 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فک کنم افسردگی یا یه چیز تو این مایه ها داشته باشی. شبیه پوچ گراها حرف میزنی. من تخصص ندارم اما فک کنم بآید روان درمانی بشی.

  11. کاربر روبرو از پست مفید سوشیانت تشکرکرده است .

    shivaram (شنبه 31 مرداد 94)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 اسفند 96 [ 08:20]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    68

    تشکرشده 183 در 65 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نه یاسی جان از جمع غریبه نمیترسم. اتفاقا راحت با غریبه ها ارتباط برقرار میکنم و باهاشون حرف میزنم. یا جلوی کلی آدم غریبه کنفرانس میدم.

    آقا سوشیانت
    به قول جناب خان افسردگیییییی؟؟؟
    نه بابا افسردگی چیه؟ اتفاقا خیلی هم خوبم خدا شکر خوشحال دارم زندگی میکنم.
    بابا دوست دارم عاشق شم بعد طرف خواستگاری کنه. اصن برا خواستگاری کردنش شوق داشته باشم. نه که با یه نفر که غریبه است و نااشنا بخوام باهاش درباره تقسیم زندگیم تازه برای یه عمر صحبت کنم. فکر کردن بهش هم حتی حالم رو بد میکنه چه برسه به حرف زندنش.

    اگه علاقه داشته باشم به کسی میتونم زندگی باهاش رو متصور شم یا که بهش برای بعد دکتری فکر کنم و براش برنامه بریزم اما باید دوسش داشته باشم. نه که همین جوری معلوم نیست طرف کیه چیه بیاد که من ببینم میتونم دوستش داشته باشم یا نه. این زوریه. چی جوری بگم؟ بابا اول علاقه بعد صحبت ازدواج. نه که اول صحبت ازدواج بعد بخوای راضی شی ببینی خوبه یا نه
    ویرایش توسط shivaram : شنبه 31 مرداد 94 در ساعت 07:32

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 98 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    382
    امتیاز
    12,547
    سطح
    73
    Points: 12,547, Level: 73
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 303
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    894

    تشکرشده 1,236 در 375 پست

    Rep Power
    99
    Array
    سلام
    الآن خسته هستم و حال و حوصله زیاد ندارم اگه زنده بودم ان شاء الله میام توی این هفته احتمالاً اینجا سر میزنم ولی گفته باشم ازتون شاکی ام.

    تو درون چاه رفتــستی ز کاخ
    چه گنه دارد جهان های فراخ

    در یه کلام سوراخ دعا رو گم کردین ، این هم چون دختر باجنبه و باشعوری هستین دعواتون کردم ولی ...

    شب بخیر.

  14. کاربر روبرو از پست مفید hamed-kr تشکرکرده است .

    shivaram (یکشنبه 01 شهریور 94)

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 اسفند 96 [ 08:20]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    68

    تشکرشده 183 در 65 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام اقا حااااامد
    دعوا چرا؟ اشتی
    هر نظری دارین بفرمایین. به روی چشم.

  16. #10
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    احساست به خواستگار تغییر کرده
    چون بقیه احساساتت هم تغییر کرده.

    خواستگار را پس می زنی چون دلت می خواد اون پسری که باهاش دوستی خواستگارت باشه
    ته دلت و احساست پیش اونه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : یکشنبه 01 شهریور 94 در ساعت 10:59

  17. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    anisa (یکشنبه 01 شهریور 94), shivaram (یکشنبه 01 شهریور 94)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 09 بهمن 96, 14:47
  2. دانشجو هستم،رشتم رو هم دوست دارم ولی حوصله وانگیزه تلاش ندارم
    توسط خطا پوش در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: شنبه 24 مهر 95, 22:49
  3. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 فروردین 92, 13:37
  4. پسرم خیلی قلدر و خرابکار و شیطون شده زودم میزنه زیر گریه
    توسط مادر در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 تیر 90, 16:02

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:48 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.