نمیدونم چه جوری باید حسم رو بگم. من هر چه قدر که تونستم میگم اگه ابهامی بود بفرمایین جواب میدم:
اول اینو بگم که یک خواستگار معمولی داشتم که اون موقع این حس ها رو داشتم اما فکر میکردم که چون شرایطش معمولیه این طوری ام. منظورم از شرایط خانواده و تحصیلات و مالی و خوش اخلاقی و... هست. اما الان میبینم که حتی الان با خواستگار دوم که شرایطش خوبه هم همین حس ها رو دارم.
اصن از همین جا هم متوجه این حسم شدم. میدونین حسم چه جوریه؟ یه حس دافعه. انگار زورکی میخوام حرف بزنم. دنبال بهونه ام خداحافظی کنم زودتر برم. تو خودم حس های مختلف دارم. این ها رو:
1. اوایل که اومده بودم تالار به قول ارسطو شدیدا ازدواجی بودم اما الان سرد شدم. حتی نظرم منفی شده. همراه خواستگار یه حس ترس و بدبختی میاد سراغم. بعد که رد میکنم یه نفس راحت میکشم.
2. دل همین جوری (براساس این حس ها) رد کردن رو ندارم. میگم بعدا باز پشیمون میشم. دوست دارم یه جوری شه که خودش رد بشه که وجدانم پیش خودم اروم باشه که بعدا هم مدیون خودم نشم و هم رد شده باشه.
3. یه نفر تو قالب خواستگار میاد جلو نظرم بهش منفی میشه. مثلا اگه همون ادم مثل دوست باشه شاید حتی ازش خوشم هم بیاد.
4. احساس میکنم اگه با یه نفر اشنا شم که هیچ صحبت ازدواج اینا نباشه. یه مدت بگذره علاقه مند بشم بهش بعد اون موقع خواستگاری کنه حسم منفی نمیشه.
مثلا الان تازگیا با یه پسره تو دانشگاه دوست شدم. دوست معمولی. با هم حرف میزنیم. درس میخونیم. کار میکنیم. بیرون میریم. حس میکنم اگه مثلا این اقا درخواست ازدواج بده قبول میکنم (البته ازم کوچکتره). قبول نکنم هم حس بد ازش ندارم حداقل.
حس بد باعث میشه درست تصمیم نگیرم. اصن از تصمیم گرفتن فرار کنم. یه ادم منفعل شم. منتظر شم خودش یه جوری بهم بخوره.
این اقاها که گفتم یه نفرشون تو دانشگاه بود که دورادور من رو دیده بود و اومد جلو. یکی دیگه شون هم یکی معرفی کرد.
اها این رو بگم که اصلا به نبودن مامان بابام ربطی نداره این حس ها. یه چیز از درونم هست. خودم میفهمم اگه بودن هم همین وضع بود. از نبودن اون ها نمیترسم. شایدم اصن ترس نیست حسم. یه مقاوت درونیه.
نمیدونم دیگه چی باید بگم که بهتر راهنماییم کنین. (24 ساله)
ممنون
(ازدواج خر است )
----------------------------------------------------------------
ویرایش: یادم رفت بگم که تاپیک های تالار رو خوندم. به به دل نشستن و این ها ربطی نداره. اصن نمیزاره این حسم که طرف رو بشناسم که ببینم به دلم میشینه یا نه. قیافه شون هم عادی بود. نه بد نه عالی.
علاقه مندی ها (Bookmarks)