به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 23 مرداد 94 [ 09:41]
    تاریخ عضویت
    1394-5-22
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    77
    سطح
    1
    Points: 77, Level: 1
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    New2 عشق از دست رفته ام

    سلام دوستان یه عالمه حرف تو دلم قلمبه شده بود امروز می خام بعد کلی مدت اینجا بنویسمشون

    من 32 سال دارم حدود سه سال پیش عاشق دختری شدم من کلا به ازدواج فکر نمی کردم وگرنه شرایطش رو داشتم من نقاش هستم و تقریبا معروف هستم گرافیست یک شرکت بزرگ هستم خانه دارم و مغازه ای هم دارم منطورم این است که شراط ازدواج را داشتم اما تا بحال به فکرش نبودم لیسانس گرافیک هم دارم

    خانوادم خیلی دختر به من معرفی می کردند اما من زیر بارش نمیرفتم چون مادرم هم خیلی به من وابسته است حتی تمام کارهای خصوصی مادرخاهرم را من انجام میدم چون پدرم خوش گذران است


    سال پیش ناخاسته عاشق دختری شدم که 12 سال از من کوچکتر بود <br>زیبایی چهره و نجابتش صداش و نوع صحبت کردنش من رو شیفته ی خودش کرد(داخل شرکتی که کار میکرد دیده بودمش کلی زیر نطر داشتمش نزدیک یک ماه که بفهمم نامزدی نداشته باشه و دختر خوبی باشه و اینطور هم بود بعدش


    با مادرو خاهرم درمون گذاشتم اونها رفتن بطور نامحسوس به اون شرکت و رویارو دیدن باهاش حرف زدن و فهمیدن که گفته تازه دیپلمش رو گرفته فهمیدن که 12 سال اختلاف سنی داریم!!!!!


    من اهل دوست شدن این حرفها نبودم و ازشون خاستم که برای خاستگاری اقدام کنن


    اما خاهر بزرگم به من گفت اگه ما الان بریم خاستگاریش مطمنن جوابش منفیه چون سنش کمه تو با خودش صحبت کن اگر نرم شد برای خاستگاری اقدام کنیم خودشون هم متعتقد بودند


    که دختر بسیار خوبیه و بزرگتر از سنش و همشون از رویا خوششون اومد بعد از تحقیق


    من هرجور شده ادرس ایمیل کاریش رو پیدا کردم و براش شعری که گفته بودم رو ارسال کردم..جواب نمیداد تا اینکه بعد از چندماه خواهش جوابم رو داد و قرار شد داخل کافه شرکتشون باهم چای بخوریمخلاصه اینکه از همون اول گفت قصد ازدواج نداره و سنمون هم اختلاف زیادی داره من


    لیسانس بودمو اون هنوز درسش رو نخونده ولی من انقدر صحبت کردم تا حاضر شد یک مدت ارتباط داشته باشیم من روزب روز عاشقتر میشدم که بعد چندروز گفت موهای بلندم رو دوست نداره و من که از بچگی عاشق موهام بودم موهام رو کوتاه کردم و همیشه میگفت از ذات من خوشش میاد اما از نوع ارایش موهای بلندم و لباس پوشیدنم خوشش نمیاد و من گفتم اشکالی نداره طاهرم رو تغییر میدم

    روی صورت من دوجا جای بخیه داشت ازم خواست اونارو هم لیزر کنم من خیلی ازین کار بدم میومد خیلی سخت بود برام که چندین ماه تو تاریکی دوران نقاهت بگذرونم اما قبول کردم چون قبول داشتم که اون دختر بسیار زیباییه

    و حقش یه همسر زیباست بعد لیزر کردن متاسفانه ریشهای من سفید شد! بعد از این بهم گفت ریشهامو بزنم و موهام که تعداد کمی توش سفید داشت رو هم رنگ کنم

    که قبول کردم و انجامش دادم

    خودم هم از موهای کوتاه و تیپ اسپرتم خوشم اومده بود همه هم ازم تعریف میکردند الا خانوادم

    فقط دلم میخاست بگه فلان چیزو لازم دارم که سریع برم واسش بخرمو بیارم میدونستم علاقه ای بهم نداره مثل من عاشق نیست ولی دلم می خاست اونقدر بهش محبت کنم تا نرم شه حتی چندبار خاست رابطرو تموم کنه میگفت نمی خواد ازدواج کنه

    اما نزاشتم میگفتم عیبی نداره هر موقع خواستی جواب بده که بیام خاستگاریت


    هرجا میرفتم براش هدیه میگرفتم هرماه براش گل میبردمو اون اما خیلی سرد بود من حتی با دوست صمیمیش صحبت کرده بودم که راضیش کنه به من اجازه بده برم خاستگاری اما گفته بود عید جواب بهم میده!

    دختر بشدت مثبتی بود حتی تو این دوران انگشتش به من نخورده بود و حتی یکبار هم به چشمام خیره نشده بود چندبار خاستم دستش رو بگیرم اما اونقدر فاصلشو حفط میکرد شرمم میومد بهش نزدیک شم از یه طرفم تو دلم تحسینش میکردم خیلی عاقل بودو مثل بچه ها بخاطر همچی ذوق میکرد منی که تابحال عاشق هیچ دختری نبودم دلم میخاس فقط اون کنارم باشه عید شد ولی جوابی به من نداد سه سال گذشت....

    تا اینکه اجازه داد برم خاستگاریش!!!بعد از سه سال خواهشها &nbsp;و محبتهای من


    من برای دوستش هدیه و گل خریدم از خوشحالی و به همه شیرینی دادم<br>خاستگاریش رفتیم و بعد از کلی تحقیق باهم کنار اومدیم تنها مشکلمون این بود که اونها مراسم جدا میخاستندو ما قاطی به خاست رویا قرار شد نامزدی جشن نباشه چون ممکن بود قاطی بشه!ما قبول کردیم اما وسط جشن عمه های من اسرار کردند اهنگ بزارن و جشن کوچکی داشته باشیم و بزن و برقصی اما پدر رویا قبول نکرد دخترش بی حجاب بشه و خلاصه ناراحتی ها ازینجا شروع شد..

    شب نامزدی که رفتیم خونه پدرم با عصبانیت به من گفت زن زلیل گفت حرف باید حرف تو باشه نه اوناا و تا وقتی سرزندگیت نرفتی من واست تصمیم میگیرم!


    شب نامزدیمون من به رویا زنگ زدمو اون منتطر بود من بهش بگم خانوم عزیزم وللی گفته های پدرمو بهش گفتم و اون شب با گریه خابیدخلاصه اون قضیه تموم شد

    ولی این وسط خاهرو مادر من خیلی حسودی میکردند و حتی من وقتی به سلیقه رویا لباس میپوشیدم پدرم عصبانی میشدو میگفت زن زلیلی رویا هم میگفت تو به این سن هنوز مستقل نشدی و توی لباسات هم خانوادت دخالت میکنن !!البته جلوی اونا نمیگفت به من میگفت و با لحن مهربون


    من همش از طرف خانوادم سرزنش میشدم که به فکر رویام و اوونجور موهام کوتاه کردم که دوست داره اونجور لباس میپوشم که دوست داره...<br>البته جلوی جمع هیچوقت بهش ابراز علاقه نمیکردم که تحریک نشن ولی نشد


    که بعد یکماه از نامزدیمون وقتی همه جمع بودیم و داشتند از مراسم عروسی حرف میزندد پدر من میگفت باید مراسم قاطی باشه پدر رویا قبول کرد اا گفت اگر قاطی باشه دختر من نباید برقصه و باید لباسش پوشیده باشه ( منم در مقابل پدرم احترام گذاشتم تا بقیه تصمیم بگیرن )<br>تا اینکه دعواها شروع شد ما با عصبانیت خونشون رو ترک کردیم و پدرم گفت حق نداری با رویا ارتباط داشته باشی تا بیان عذر خاهی<br><br>ولی من زنگ زدم به رویا و دیدم همش بی تابه میگفت بیا از بابام عذر بخاه که بدون خدافطی رفتین منم بدون اینکه به پدرم بگم با یه جعبه شیرینی رفتم خونشون پدرش با روی باز ازم پذیرایی کردو گفت مراسم جدا باشه و من قبول کردم...<br><br>اون اخرین شبی بود که رویارو دیدم رنگ و روش پریده بود صورت مثل ماهش پریده بود چند روزه پیشش برای اولین بار بهم گفته بود عاشقم شده و هیچوقت ترکم نمیکنه اون شب ازم تشکر کرد که با پدرش حرف زدم<br><br><br>برگشتم خونه و به پدرم گفتم اما اون دادو بیداد کردو گفت باید قاطی باشه<br>من نمیخاستم ناراحتش کنم زنگ زدم به رویا گفتم بابام میگه قاطی باشه...


    و اون شروع کرد به دادو بیداد که تو عرضه نداری که تو شوهر نمیشی واسه من منو قرار نیست بابات ب فرزندی قبول کنه قراره تو بشی شوهرمو ازین حرفا تا صبح دعوا کردیم<br>و اون گفت که من نمی تونم روت حساب کنم و باید نامزدی تموم بشه<br>منم گفتم باشه خوشبخت بشی<br><br>صبح مادرش زنگ زدو گفت بیاین وسایلات و ببرین


    وسایلهارو بردیم من گفتم مهریه رو هم میدم اما رویا گفت نمی خوام حرومت بشه <br>مهریه اون 7000 تا شاخه گل بود<br>ولی فرداش پشیمون شد داییش زنگ زد گفت رویا مهریه اش رو می خواد منم گفتم پولشو نمیدم گلاشو میارم میریزم دم خونتون<br>ولی نه گلشو خریدم و نه پولشو دادم


    الان نمیدونم دین مهریه رو سره منه؟<br>ما فقط صیغه بودیم و صیغه نامه داشتیم<br><br>الان نمیدونم تقصیر کی بود؟؟<br>مقصر کی بود من باید چیکار کنم ؟<br>حق من این بود؟؟؟؟<br>چرا انقدر زود جا زد ؟<br>هرچند دوستش بعد اون ماجرا میگفت اون جا نزد اون اینو گفت که تو یه جنمی نشون بدی انقد دهن بین نباشی...<br>نمیدونم<br>اون فکر میکنه مقصر منم<br>کمکم کنید<br>باید چکار میکردم که نکردم

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 تیر 95 [ 23:12]
    تاریخ عضویت
    1393-11-05
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    1,533
    سطح
    22
    Points: 1,533, Level: 22
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    66

    تشکرشده 43 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.اول اینکه باید عنوان گویاتری رو برای تاپیکتون انتخاب کنین تا دوستان بیان و نظر بدن. از خوندن داستان زندگیتون خیلی ناراحت شدم ، فکر کنم شما نتونستین مسایل رو مدیریت کنین ،یعنی کاری کنین که نه سیخ بسوزه نه کباب .مواردی که مطرح کردین اونقدر حاد نبوده که بخواد زندگی شما رو دگرگون که و به جدایی ختم بشه،اینکه نمیخوان دخترشون تو جمع بی حجاب باشه یا برقصه اصلا بد نیست و فقط و فقط به شما مربوط میشه ،اما همین مسایل نشون میده که شما اختلاف فرهنگی دارین و اگه این تو موارد دیگه هم صدق که کنه ممکندر اینده مشکلات جدی تری پیش بیاد. برادر گلم این همه زحمت کشیدیدختری رو که میخواستی به دست اوردی بعد راحت رهاش کردی که بره .....؟؟؟؟!!!! از یه میانجی کمک بگیر ،کسی که دو تا خانواده ازش حرف شنوی دارن ،انقدر راحت کوتاه نیا،دیگه ۳۲سالته،به قول خانومت میخوای تکیه گاهش بشی بعد با یه حرف پشتشو خالی کردی؟؟؟ می تونی هم احترام بزرگترتو نگه داری هم اینکه حرفتو به کرسی بنشونی ،یکم سیاست به خرج بده.موفق باشی.

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1394-1-26
    نوشته ها
    249
    امتیاز
    2,867
    سطح
    32
    Points: 2,867, Level: 32
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 327 در 165 پست

    Rep Power
    50
    Array
    راست میگه دختر بیچاره بحث سر ریخت وقیافه ومراسم عروسی نیست سر اینه که شما از خودتون نظری ندارید نمیتونید قاطع حرفتون بزنید جلوی اون خانم کوتاه میاید وحرفشو میخونید بعد میاید جلوی پدر مادرتون حرف اینارو میخونید خب معلومه اون احساس امنیت نمیکنه نمیتونه بهتون تکیه کنه یه جوون ۲۰ساله نیستین باید رفتار مردانه وبا اقتدار داشته باشین

    اگر واقعا عاشقش بودید به پدرتون میگفتید که بزاره خودتون با همسرتون برای مراسمتون تصمیم بگیرید تنها مشکلتون اینه که حرفی از خودتون ندارید دم دمی مزاجید وحرف همه رو میخونید ومیخواید همه رو راضی نگه دارید اگر واقعا مدل موهاتون رو دوست داشتید میترنستید بگید که من اینجوری رو خیلی دوست دارم وبا این شرایط منو انتخاب کنید این مشکل بسیار بزرگی در شخصیت وروحیتون هست که داره خودشو توی مدل های کوچیک بروز میده ودیدین که باعث شد عشقتون از دست بره

  4. 2 کاربر از پست مفید دختر جوان تشکرکرده اند .

    saeeded (یکشنبه 25 مرداد 94), سرشار (پنجشنبه 22 مرداد 94)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 23 مرداد 94 [ 09:41]
    تاریخ عضویت
    1394-5-22
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    77
    سطح
    1
    Points: 77, Level: 1
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر جوان نمایش پست ها
    راست میگه دختر بیچاره بحث سر ریخت وقیافه ومراسم عروسی نیست سر اینه که شما از خودتون نظری ندارید نمیتونید قاطع حرفتون بزنید جلوی اون خانم کوتاه میاید وحرفشو میخونید بعد میاید جلوی پدر مادرتون حرف اینارو میخونید خب معلومه اون احساس امنیت نمیکنه نمیتونه بهتون تکیه کنه یه جوون ۲۰ساله نیستین باید رفتار مردانه وبا اقتدار داشته باشین

    اگر واقعا عاشقش بودید به پدرتون میگفتید که بزاره خودتون با همسرتون برای مراسمتون تصمیم بگیرید تنها مشکلتون اینه که حرفی از خودتون ندارید دم دمی مزاجید وحرف همه رو میخونید ومیخواید همه رو راضی نگه دارید اگر واقعا مدل موهاتون رو دوست داشتید میترنستید بگید که من اینجوری رو خیلی دوست دارم وبا این شرایط منو انتخاب کنید این مشکل بسیار بزرگی در شخصیت وروحیتون هست که داره خودشو توی مدل های کوچیک بروز میده ودیدین که باعث شد عشقتون از دست بره

    سلام
    یعنی مقصر من هستم ؟؟؟؟؟؟؟
    من گفتم به پدرم اما اون ادم یک دنده ای اگر چیزی به میلش نباشه همچی بهم میریزه
    از اول به رویا گفتم پدرم همچین ادمیه و زندگی مادرم رو تباه کرده
    اونم میگت اگر دیدی زندگی مادرت تباه شده چرا توام داری به حرفش گو ش میدی می خوای زندگی منم تباه کنی؟
    من به پدرم گفتم بزاره مراس جدا باشه
    برای من فرقی نداشت اما خانوادم خیلی پی حرف مردمن
    گفتن اگر جدا باشه ابرومون میره و هیچکدوم نمیایم نمی دونم چیکار کنم
    حتی بخاطر مهریه اش شکایت نکردو تمام طلاها و وسایل رو پس داد
    بنظرتون میشه با کسی که حرف از جدایی زد زندگی کرد ؟

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط katayoun نمایش پست ها
    سلام.اول اینکه باید عنوان گویاتری رو برای تاپیکتون انتخاب کنین تا دوستان بیان و نظر بدن. از خوندن داستان زندگیتون خیلی ناراحت شدم ، فکر کنم شما نتونستین مسایل رو مدیریت کنین ،یعنی کاری کنین که نه سیخ بسوزه نه کباب .مواردی که مطرح کردین اونقدر حاد نبوده که بخواد زندگی شما رو دگرگون که و به جدایی ختم بشه،اینکه نمیخوان دخترشون تو جمع بی حجاب باشه یا برقصه اصلا بد نیست و فقط و فقط به شما مربوط میشه ،اما همین مسایل نشون میده که شما اختلاف فرهنگی دارین و اگه این تو موارد دیگه هم صدق که کنه ممکندر اینده مشکلات جدی تری پیش بیاد. برادر گلم این همه زحمت کشیدیدختری رو که میخواستی به دست اوردی بعد راحت رهاش کردی که بره .....؟؟؟؟!!!! از یه میانجی کمک بگیر ،کسی که دو تا خانواده ازش حرف شنوی دارن ،انقدر راحت کوتاه نیا،دیگه ۳۲سالته،به قول خانومت میخوای تکیه گاهش بشی بعد با یه حرف پشتشو خالی کردی؟؟؟ می تونی هم احترام بزرگترتو نگه داری هم اینکه حرفتو به کرسی بنشونی ،یکم سیاست به خرج بده.موفق باشی.
    مثلا چه عنوانی؟
    من تازه عضو شدم
    تفاوت فرهنگی نداشتیم و همشهری بودیم
    فقط تفاوتمون تو این یه مورد بود حتی فامیلهای رویایینا هم تو فامیلاشون مراسم قاطی داشتن
    اما پدرش مخالف سرسخت بودو اینا حجاب داشتن تو مراسم
    برای رویا فرقی نمیکرد جدا باشه یا قاطی می خواست پوشیده باشه
    اما پدرش میفت اید جدا باشه
    پدر من هم میگفت نباید اونا بگن ما باید تایین کننده باشیم

    رویا دوران دوستی این مسله رو گفته بود که پدرش نمیزاره مراسم قاطی منم قبول کرده بودم
    اما الان اینجوری شد
    چیکار کنم

    چجوری باید سیاست داشت و نطر تمام خانواده رو برگردوند

    الان پدرم میگه باید اونا خانوادگی بیان خونه ما عذر بخان
    و قبول کنن مراسم قاطی باشه تا قبول کنم ازدواج کنی
    وگرنه باید فکر کنی خانواده ای نداری

    من نمیتونم خانوادم رو رها کنم

    چیکار کنم

  6. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-12-11
    نوشته ها
    396
    امتیاز
    15,136
    سطح
    79
    Points: 15,136, Level: 79
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 214
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,467

    تشکرشده 2,190 در 377 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مثلا چه عنوانی؟
    من تازه عضو شدم
    با سلام و احترام،

    عنوان مناسب، عنوانی است که گویای مشکلتان باشد. به عبارت دیگر، خلاصه‌ای چند کلمه‌ای از مشکلتان ارائه کند.

    پس از انتخاب عنوان مناسب، آن را از طریق گزارش پست خلاف (آیکون مثلث زیر پستتان) ارسال نمایید تا توسط مدیران جایگزین شود.

    تاپیک پس از تغییر عنوان باز می‌شود.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 تیر 96, 19:57
  2. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  3. پاسخ ها: 37
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 فروردین 93, 16:14
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.