سلام دوستان
من در خصوص مشکل با نامزدم تایپیکی زده بودم
و با توجه به راهمایی مشاورین و مشاور خودم قرار شد که تموم شدن رو باور کنم
و دیگر سمت اون اقا نرم
من جلسات مشاورم رو ادامه دادم نه برای برگردوندم نامزدم برای بهتر شدن روحیه ام
تا اینکه مشاورم به من یه پیشنهاد داد...
من درگیر فراموش کردن نامزدم بودم و از فامیلها می شنیدم که حالش بد هست و گفته هنوز عاشقمه و ازین حرفها
به مشاورم که این حرفهارو گفتم به من پیشنهاد عجیبی داد:
گفت باهاش تماس بگیر و بهش بگو درسته که نامزدیمون تمام شد ولی من ازت می خوام که باهام دوست بشی و مثل دو دوست حال هم رو خوب کنیم!
گفت تو ی مدت سه ماه تمام رفتارهات رو عوض کن و پرخاشگری رو بزار کنار و مطمنش کن که مال خودشی اگر بعد سه ماه همچی درست شد و دوباره پا پیش گذاشت که هیچ اگر نگذاشت
خودت قوی تر شدی...
من اولش بشدت مخالفت کردم چون با رابطه دوستی موافق نبودم ولی چون شرایط بد نامزدم رو میدونست و میگفت از کارهاش معلومه که دوستت داره اینکارو انجام بده
منم چون ایشون رو قبول داشتم بالاخره با اکراه قبول کردم..
با نامزدم تماس گرفتم و حرفارو بهش گفتم استقبال کرد و شروع کردیم به بیرون رفتن و صحبت کردن همش بهم میگفت چقدر عوض شدی چقدر خوب شدی حتی بهش گفتم می خوام با دوستام قطع رابطه کنم ( به گفته ی مشاور اینو گفتم )
و اون خوشحال شدو گفت نیازی نیست در کل خیلی رابطه خوب شده بود خیلی خیلی خوب
تا اینکه فهمیدم یچیزی رو داره ازم پنهون میکنه
حتی یکبار می خواست بره بیرون و من شک کردم بهم زنگ زد و با مهربونی گفت درسته دوست هستیم ولی انقدر نامرد نیستم که
کس دیگه ای رو وارد زندگیم کنم
حتی گفته بود تا اخر عمر باهمیم و من رو اروم کرد
امایروزیه خانومی به من ایمیلی فرستاد
این متن ایمیلش هست
سلام دوست عزیز
راستش نمی دونم از کجا شروع کنم
من مدت کوتاهی ست در اینترنت با نامزد قبلی شما اشنا شدم و فعلا ارتباط تلفنی داریم ایشون خیلی اسرار داشت که همدیگر رو ببینیم اما من مردد بودم
خیلی بهش اسرار کردم شماره ای از شما به من بده تا از شم تحقیق کنم ولی انجامش نداد
ایشون کلی از شما برای من تعریف کرد و گفته که خیلی دوستتون داشته ولی شما دوستش نداشتید گفته که با ایشون نامزدیش رو بهم زدید و اون هرچقدر سعی کرد
نتونست مجابتون کنه برگردید حتی عکسهایش با شما رو نشون من داده
من از ایشون سوال کردم که ایا در اینده فکر اینکه برگرده پیش شما را میکنه یا نه و گفت به هیچ وجه و حالا چون شما ایشون رو نخواستید می خواستم خواهرانه ازشما کمک
بخوام که ایا مرد خوبی هست ؟
چرا جدا شدید راستش ما قراره پنجشنبه هم رو ببینیم و من اتفاقی ایمیل شما رو داخل ایمیلش پیدا کردم امیدوار هستم جواب من رو بدید.
من باور نکردم و در جوابش نوشتم که باور نمیکنم ولی اون در جواب برام عکس از اس مس هاش و فایلهای صحبتهای ایشون رو که باهاش صحبت کرده بودوو حتی فرستاد
من و اون قرار بود پنجشنبه بریم بیرون اما یهو گفت مشکلی براش پیش اومده و مادرم حالش بد شده...اما با این خانوم قرار داشته !
منه ساده
کلی دلداریش دادم و گفتم که خوب میشه مامان
یجوری جوابم رو میداد اما فکر کردم از ناراحتی زیاده
و بعدش بهش گفتم که عیبی نداره قرارمون بهم خورد
گفتم که پنجشنبه صبح که رفتی مامان ببری منم همون صبح میخام برم مسجد واسه مامان دعا کنم
اصلا عذاب وجدان نداشت که میخواست بره با شخص دیگه ای بیرونو من بجاش خواستم برم مسجد؟؟
از خشم خدا نترسید ؟
من بعد ازینکه مطمن شدم زنگ زدم به ایشون و گفتم که یکی این ایمیل رو داده و این حرفهارو زده به من هیچی نگفت و سکوت کردو اخرش گفتم ازت متنفرم
اون هیچی نگفت و قطع کرد
و بعد این قضیه اون خانوم دوباره صحبتهاش رو با ایشون به من ارسال کرد
و این اقا هم با خشم زیاد بهش گفته بود که چرا به سمیرا گفتی چرا عذابش دادی
و این خانوم شک کرده بود و گفته چرا نمیخاستی بفهمه
و ایشون هم گفته بود
من ترسی نداشتم ازینکه بفهمه اا اینجوری خوب نبود حتی اون خانوم شک کرده و گفته نکنه
هنوز ارتباط دارید و ایشون گفته بوده نه اینطور نیست به اون دختر گفته بوده من واقعا تورو پسندیده بودم
خلاصه اینکه به خانوم گفته ترکم نکن و من به سمیراه قضیه رو می خواستم بگم اما چون وقتی زنگ زد دورم شلوغ بود نتونست بهش بگم که شمارو دوست دارم
بعد هم دعواشون شده و خانوم دیگه جوابش رو نداده...
دنیا روی سرم خراب شد
اون به من گفت پنجشنبه نمی تونه من رو ببینه و قراره مادرش رو ببره دکتر من گفتم که منم تو اون تایم میرم مسجد و برای مادرش دعا میکنم
چطور دلش اومد همچین دروغی رو بگه وقتی من خالصانه خواستم برم و برای مادرش دعا کنم
این بود سرگذشت من
بعد اینکه نامزدی تموم شد با این خانوم دوست شده
و زمانی که من جلو رفتم واسه دوستی با این خانوم دوست بوده
اما دروغای بزرگی هم گفته گفته بود من نامزدی بهم زدم و هرچی اون سعی کرده برم گردونه جوابش رو ندادم
و هزارتا دروغ دیگه
باورم نمیشه تا این حد قلبم شکسته بشه
باورم نمیشه که حرفای بی حساب این مشاور و گوش کردم
حالا سوال من اینه پیشنهاد مشاوره اشتباه بود ؟؟؟
اگر اینطوره من تصمیم گرفتم ازش شکایت کنم
من اونروزها قلبم شکسته بود داشتم ترمیمش میکردم
اما بعد از اون پیشنهاد دوستی به نامزد سابقم و پیدا شدن اون خانوم
احساس حقارت و شکست غرورم هم به شکستن قلبم اضافه شده
کمکم کنید
ایا می تونم شکایت کنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)