سلام و خسته نباشيد ببخشيد ممكنه كه حرفاي من خيلي طولاني بشن سعي ميكنم خلاصه گويي كنم
من كارمند هستم و از لحاظ قيافه و خانواده هم در حد خوب و معمولي و همسرم از اولش شغل آزاد داشتن و وقتي اومدن خواستگاري به من گفت كه با برادرش شريك هستن و من و تويي بينشون نيست و همه چي واسه همه هست منم اصلا متوجه نبودم كه اين چي ميگه چون به عواقب بعديش فكر نكرده بودم و مثلا به نظر خودم مهم نبود حدود سه ماه نامزد بوديم و همسرم يه روز به عقدمون مونده اومد خونه مون و گفتش كه مهريه ت رو عندلااستطاعه كن و ما هم مسائل مالي برامون مهم نبود البته من خودم زياد مايل نبودم به اين قضيه ولي خانواده م گفتن كه موردي نداره تو قصدت زندگيه من هر چي گفتم كه نصفش رو عندالمطالبه كن و اون نصفش عندالاستطاعه زير بار نرفت و گفت كه اون زن برادرم هم همينطوره اگه براي تو تبعيض قائل بشيم ناراحت ميشه
بعدشم باز به همين رويه بهانه زن برادر اصلا براي من هيچ طلايي برنداشتن فقط يك حلقه اونم باز خانواده م گفتن مهم نيست چون تو به اندازه كافي طلا داري و من ديدم كه هر چي كه هست رو به اسم پدرش ميزنن و ازش ميپرسيدم دعوا و جنگ راه مينداخت كه چه فرقي ميكنه حالا كه ما داريم استفاده ميكنيم
اگه يه وقت خدايي نكرده يه جورايي بشه و پدرش رو دنده لج بيفته همسر من هيچي نداره كه يه اتاق كوچيك بگيره و توش زندگي كنيم
همينطور برام جاي سواله كه ايشون تا يكي دو سال قبل ازدواجمون شغل دولتي نسبتا خوب داشتن توي يه شهر ديگه ولي كارش رو ول كرده اومده اينجا و ميگه خوشم از جو اداره نمي اومده مادرش اينا ميگن كه بخاطر برادركوچيكش اومده اينجا كه جمع و جورش كنه و بازم يه علامت سوال ديگه؟؟؟؟؟
چهار ماه از عروسيمون نگذشته بود كه برادر كوچيكه(البته همه با هم مشورت كرده بودن و حتي جاري كوچيكه م هم در جريان بود بجز من!!!!!! )تمام سرمايه رو تبديل به ريال كردن و زدن به كار ساخت و ساز و حدود يكسال پدرش مقداري كمك ميكرد و خودم هم كل حقوقم رو مياوردم تو خونه و توي كرايه خونه و اقساط و ...اين مسائل چون هميشه اعتقاد داشتم زن و مرد بايد پشت هم باشن و توي سختيا همو تنها نزارن و همه ش اميد داشتم كه اينا تموم ميشه و ساخت و ساز به پايان برسه يه شغل خوب و عالي رو دست و پا ميكنن .
وقتي كه آپارتمانا ساخته شد به هر كدام از ما يك طبقه دادن كه البته اينم بگم به ما نميخواستن بدن و همسرم هي ميخواست فداكاري كنه برادر كوچيكه و پدرش اينا هر كدوم يك طبقه بردارن و ما همچنان مستاجر بمونيم كه من ديدم حقم داره ضايع ميشه و يك طبقه رو گرفتم و بعد يكسال همسرم رفت توي آژانس كه بيكار نباشه و يه پولي در بياره تا وقتي آپارتمانا فروش برن و با برادرش دوباره شغل جديد دست و پا كنن
وقتي آپارتمانا فروش رفت (سه واحد) من خوشحال از اينكه خدا رو شكر كه دوران سختي به سر اومد و همسرم يه شغل مناسب ميزنن و منم ديگه نفس راحت ميكشم و مسافرت و اينا با كمال تعجب ديدم كه كل سرمايه رو دادن به برادر كوچيكه و همسرم همچنان توي آژانس موند و وقتي ازش پرسيدم گفتش كه اون شغلي كه برادرم دست و پا كرده درآمد نداره و بهتره كه اون مغازه داشته باشه و من آژانس رو ادامه بدم .
من اصلا موندم كه چرا اين آقا اينطور رفتار ميكنن؟؟؟چرا خانواده ش اصلا فكر نمي كنن كه منم آدمم و حق دارم حداقل يه مدت در آسايش باشم و مسافرت و تفريح داشته باشم؟؟؟و اينكه اصلا چرا همه چي باااااايد به اسم پدر خانواده باشه؟؟؟و يا حتي برادر كوچيك خانواده اما همسر من كه از همه بزرگتره هيچي نداشته باشه؟؟؟
چند وقت پيشم كه بحث سند زدن بود همسرم گفت كه واحد ما و مادرم اينا كه به اسم پدر ميشه(اما اسمي از واحد برادرش نياورد)
من سوالي نپرسيدم اصلا اعتراضم نكردم چون اگه ميپرسيدم بازم دعوا و بحث ميشد چون همسرم رفتارش تند و مقداري خشن هست و اينكه يه مقداري هم بدبينه و هر صحبتي كه ميكني به يه ديد ديگه برداشت ميكنه و يه عالمه بايد توضيح بدي كه قصدم يه چي ديگه بوده نه اينكه تو برداشت كردي .
اما چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ميتونين كمكم كنيد؟؟؟؟؟؟؟؟من بايد چيكار كنم؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)