خدمت همه دوستان سلام عرض می کنم
27 سالمه . چند وقت پیش خواستگاری برام اومد که توی محیط کاریم منو دیده بود و از طریق دوستش که همکارم میشه بصورت رسمی و سنتی اومدن خواستگاری . ایشون 30 ساله و کارمند هستن . ما یک جلسه نیم ساعته با هم حرف زدیم و شاید بگم ایشون تنها خواستگاری بودن که من از لحاظ ظاهری قبولشون داشتم بخاطر همین تصمیم گرفتم با اینکه خانواده ما در مورد ازدواج من مشکلاتی دارند ( ترجیح میدم توی این تاپیک مشکل رو نگم چون خودش بحثی جداگانه اس) جلوی خانوادم وایسم و قضیه رو توی خونه مطرح کنم .
تحقیقات انجام شد و قضیه مطرح شد و خانواده تصمیم گرفتن فعلا اجازه اومدن خواستگار رو به خونه ندن ولی اجازه دادن که من با ایشون بصورت تلفنی و گاهی حضوری آشنا بشم البته تا یه مدتی تا شرایط بهتر شه .
رابطه ماشروع شد دو بار حضوری همو دیدیم توی این دوبار من سعی میکردم تا جایی که میتونم بشناسمش. ایشون میگفتن اهل ارتباط تلفنی و پیامکی نیستن و بیشترمایل به ارتباط حضورین .
حالا ارتباط ما حدود سه هفته طول کشیده من در مورد این موضوعات که در ادامه میارم تردید دارم:
1- وقتی از هم جدامیشیم تا دفعه بعد هیچ خبری ازش نیست مگه اینکه بخواد ساعت و جای بیرون رفتن رو بگه . اهل شب بخیر و صبح بخیر گفتن و کلمات محبت آمیز بصورت تلفنی نیست
طوری که حس میکنم علاقه ای بهم نداره
2- شده از دستش ناراحت بشم و بهش بگم سعی نمیکنه آرومم کنه یا از دلم در بیاره . ولی خودش بدجور ناراحت میشه و من از دلش در میارم
3- جلسه سوم منو درگیر احساسات کرد و تقریبا به اجبار بغلم کرد . همیشه جاهای خلوت منو میبره و بخاطر همین من اعتراض کردم و تصمیم گرفتیم دیگه بیرون نریم چون گفت نمی تونه خودشو کنترل کنه .
4- بیرون رفتن رو ممنوع کردیم از تلفنی هم خوشش نمیاد . نمی دونم چطور میتونم بشناسمش
5- جدیدا توی حرفاش متوجه شدم دچار تردید شده و میگه ما هر دو سردیم و زندگیمون دچار مشکل میشه . البته آخرشم میگه هر کاری تو بگی من همون کارو میکنم
ما هر دومون دچار تردیدیم و شناختی از هم نداریم . بقول اون شور و شوقی در رابطمون نیست با اینکه همو دوست داریم . خانواده من از یک طرف شده قوز بالا قوز . جدیدا کارشم دچار مشکل شده .
نمی دونم باید چکار کنم کمکم کنید لطفا
علاقه مندی ها (Bookmarks)