به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 مرداد 94 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1394-5-14
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    40
    سطح
    1
    Points: 40, Level: 1
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بعد از دوسال عقد بودن در آستانه جدایی قرار گرفتیم

    همسرم بسیار بسیار حساس و همچنین شدیدا پرخاشگر و حاضر جواب است.
    ایشان به مدت دو سال هر دو هفته یک بار بدلیل هر حرف کوچک و بزرگی مرا تهدید به طلاق میکرد و بنده چون او را دوست داشتم و سعی میکردم زندگیم را اصلاح کنم اورا آرام میکردم تا دو هفته حد اقل آب خوش از گلوی ما پایین رود. البته گاهی اوقات من نیز از برخی رفتارهای خودش و خانواده اش ناراحت میشدم دعوا درست میکردم ولی یکشبه تمام میشد.
    این اواخر با نزدیک شدن به عروسی حساسیت او بیشتر شد. ایا عروسی من چطور می شود من میخواهم عروسیم خیلی خوب باشد حتما باید فلان جا باشد و ... تا اینکه یک قهر و دعوای سه هفته ای شروع شد و در این سه هفته من مطمن شدم که ما اصلا بدرد هم نمیخوریم.
    من به عنوان یک مرد حاضر نیستم که سر هر تصمیم بنده ایشان و مادرش دعوا درست کنند. این خانواده نیاز به یک داماد بله قربان گو داشتند زیرا خودشان را شهری و ما را روستایی میدانستند ولی من اصلا اینگونه نیودم. من مردم و غرور دارم. دانشجوی مقطع دکترا ی مهندسی مکانیک هستم و در کی از ادارات دولتی سر کار میروم در حالیکه همسرم دانشجوی لیسانس بوده و البته پدرش فوت کرده و من حقیقتا قصد داشتم که برای ایشان پدری هم بکنم چون نزدیک به 7 سال از او بزرگترم. در ابتدا اینگونه نبود او و خانواده اش بسیار احترام میگذاشتند طوریکه قبل از خواستگاری برای من هدیه های گرانقیمت تر از بعد از خواستگاری اوردند و همچنین پس از عقد خانمم چادری را گه تنها دو روز بهد از آشنایی پوشیده بود پس از عقد درآوردند. من اصرار داشتم که عقدما پس از سربازی من و دوسال بعد انجام شود که خانواده ایشان مارا مجبور به عقد یک ماه بعد از خواستگاری کردند به دلیل اینکه رسم دارند و من الان بسیار پشیمانم. لازم به ذکر است که ایشان ابتدا به من ابراز علاقه کردند.

    در سر خرید عروسی مادر ایشان از من توقع خرید یک آینه شمعدان گران کردند که بنده توانایی خرید آن را نداشتم. این امر موجب دعوا و نفرین های ایشان شد (البته من به این نفرین های زنم و مادرزنم عادت کرده ام).
    همسرم نمی تواند از مادرش دل بکند جون حس میکند او تنها می شود. بسیار مغرور متکبر و پرخاشگر است. من حتی حق اعتراض به چیزی که مرا ناراحت کرده را ندارم.
    تاریخ عروسی دو هفته دیگر است و هیچ کاری هم نکرده ایم و من بشدت در عذابم و شاید تصمیم به جدایی بگیرم

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آقایاسر نمایش پست ها
    همسرم بسیار بسیار حساس و همچنین شدیدا پرخاشگر و حاضر جواب است.
    ایشان به مدت دو سال هر دو هفته یک بار بدلیل هر حرف کوچک و بزرگی مرا تهدید به طلاق میکرد و بنده چون او را دوست داشتم و سعی میکردم زندگیم را اصلاح کنم اورا آرام میکردم تا دو هفته حد اقل آب خوش از گلوی ما پایین رود. البته گاهی اوقات من نیز از برخی رفتارهای خودش و خانواده اش ناراحت میشدم دعوا درست میکردم ولی یکشبه تمام میشد.
    این اواخر با نزدیک شدن به عروسی حساسیت او بیشتر شد. ایا عروسی من چطور می شود من میخواهم عروسیم خیلی خوب باشد حتما باید فلان جا باشد و ... تا اینکه یک قهر و دعوای سه هفته ای شروع شد و در این سه هفته من مطمن شدم که ما اصلا بدرد هم نمیخوریم.
    من به عنوان یک مرد حاضر نیستم که سر هر تصمیم بنده ایشان و مادرش دعوا درست کنند. این خانواده نیاز به یک داماد بله قربان گو داشتند زیرا خودشان را شهری و ما را روستایی میدانستند ولی من اصلا اینگونه نیودم. من مردم و غرور دارم. دانشجوی مقطع دکترا ی مهندسی مکانیک هستم و در کی از ادارات دولتی سر کار میروم در حالیکه همسرم دانشجوی لیسانس بوده و البته پدرش فوت کرده و من حقیقتا قصد داشتم که برای ایشان پدری هم بکنم چون نزدیک به 7 سال از او بزرگترم. در ابتدا اینگونه نبود او و خانواده اش بسیار احترام میگذاشتند طوریکه قبل از خواستگاری برای من هدیه های گرانقیمت تر از بعد از خواستگاری اوردند و همچنین پس از عقد خانمم چادری را گه تنها دو روز بهد از آشنایی پوشیده بود پس از عقد درآوردند. من اصرار داشتم که عقدما پس از سربازی من و دوسال بعد انجام شود که خانواده ایشان مارا مجبور به عقد یک ماه بعد از خواستگاری کردند به دلیل اینکه رسم دارند و من الان بسیار پشیمانم. لازم به ذکر است که ایشان ابتدا به من ابراز علاقه کردند.

    در سر خرید عروسی مادر ایشان از من توقع خرید یک آینه شمعدان گران کردند که بنده توانایی خرید آن را نداشتم. این امر موجب دعوا و نفرین های ایشان شد (البته من به این نفرین های زنم و مادرزنم عادت کرده ام).
    همسرم نمی تواند از مادرش دل بکند جون حس میکند او تنها می شود. بسیار مغرور متکبر و پرخاشگر است. من حتی حق اعتراض به چیزی که مرا ناراحت کرده را ندارم.
    تاریخ عروسی دو هفته دیگر است و هیچ کاری هم نکرده ایم و من بشدت در عذابم و شاید تصمیم به جدایی بگیرم

    سلام آقا یاسر ، من خیلی وقته که در پاسخ به مشکلات دوستان هیچ نظری نمیدم اما مشکل شما رو که خوندم حس کردم نگرانی و حساسیت خانم شما مثل منه ... منم نگران همین مساله هستم چون خواهرشوهرم و پدرشوهرم خیلی دخالت میکنن و همسرمم کمی دهن بین و تحت تاثیره.با فرق اینکه من روی همسرم فشار نمیارم فقط دوست دارم همه چی مونو با توجه به مشورت با بزرگترها خودمون انتخاب کنیم و استقلال داشته باشیم چون معتقدم اگه الان قبل عروسی استقلال نداشته باشیم و مطیع باشیم خونه خودمون هم همینجوری خواهیم بود و باب دخالت رو برای همه باز می کنیم .
    با شوهرم که رفتیم بازار برای خرید کالاهاش شرایط رو درک کردم و کالاهای مرغوب با قیمت مناسب رو انتخاب کردیم ولی هنوز نخریدیم ...
    شما نباید انتظار داشته باشید که از مادرش دل بکنه چرا باید دل بکند ؟؟؟ اگه به شما بگن از خانواده ات بخاطر خانومت بگذر میگذری ؟ خودتو جای اون بذار ... بالاخره مادرشه یه عمری زحمتشو کشیده اگه با مادرش مشورت نکنه صحبت نکنه درس زندگی نگیره از کجا باید یاد بگیره چجوری زندگی کنه !
    البته بهتون حق میدم که گفتید آینه و شمعدونی رو انتخاب کردن که خیلی گران بوده به هرحال باید مراعات جیب شما رو هم میکردن و نباید مادرشون حرفی میزدن چون شما قراره برید سر خونه زندگی تون پس شما دوتا باید تصمیم بگیرید ... مادر من میگه حرف تو حرف منه تو هرچی رو بخوای و انتخاب کنی منم نظرم همونه و دخالتی نمیکنم حتی قرار گذاشتیم برای خریدهامون خودمو شوهرم فقط بریم ..
    قهری که شما الان دارید منو همسرم موقع عید به مدت چهار روز سر همین مسائل داشتیم و خیلی زجر کشیدیم اونموقع منم مثل شما تو فکر جدایی بودم و فکر میکردم به درد هم نمیخوریم ولی بعد فهمیدم ما خودمون راهو اشتباهی رفتیم و خانواده هامونم درگیر کردیم و بی احترامی کردیم و الانم هنوزه که هنوزه داریم ترکش های اون موقع رو میخوریم ... مادر من نسبت به شوهرم رفتارش تغییر کرده و میگه مهرش از دلم رفته اونموقع کم توقعی ام شده و شوهرت بهم احترام نمیذاره از یه طرف هم باز شوهرم میگه مامانت چرا بهم محل نمیده سرد رفتار میکنه من خونتون نمیام در عین حال با اینکه حس میکنم شوهرم مامان منو دوست نداره چون بیشتر وقتها فقط مامان و باباش براش مهم هستن تا مادر من وقتی دعایی هم میکنه میگه خودم همسرم خانواده ام نمیگه خانواده همسرم .

    اینا رو گفتم تا بدونید همه مشکلات شما رو دارند باید مدیریت بشه نه اینکه به فکر جدایی بیوفتید
    سعی کنید اگه هنوزم دوستش دارید مشکلتون رو با زنتون حل کنید اون بنده خدا هم این وسط گیر کرده نمیدونه چکار کنه ! از طرفی شما شوهرش هستید و براش قابل احترام از طرفی دوست نداره رو حرف مادرش حرف بزنه و بی احترامی کنه خوب اگه مادرشما هم نظری بهتون بده با خودتون میگید حتما یه چیزی میدونه که میگه ، صلاحمو میخواد ، بدمو که نمیخواد ... همه نزدیک های عروسیشون این مشکلات رو دارن همین دخالتها که باعث طلاق و جدایی زوجین میشه ... سعی کنید حلش کنید ...

  3. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    سلام

    نکات مثبت همسرتون و معیار های ایشون برای ازدواج را بگویید.

    آیا با ایشان هنگام ازدواجتان درمورد مسائل مالی به توافق رسیدید؟ چگونه توافقی؟

    معیارهای خودتان و نکات مثبت خودتان را هم بگویید (بدون اغراق)

    پدر ایشان در قید حیات نیستند و تامین مخارج همسرتان و مادرشان با چه کسی است ؟ زندگیشان به لحاظ رفاه در چه سطحی است؟

    شاید بهتر باشد تاریخ عروسی را به تعویق بیاندازید. هم برای اینکه الان با آرامش تحلیل کنید و تصمیم درست بگیرید و هم برای جلوگیری از خدای ناکرده ضرر.
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  4. کاربر روبرو از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده است .

    khaleghezey (پنجشنبه 15 مرداد 94)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. کمکم کنید اسم بیماری من چیه؟ میترسم کارم به تیمارستان بکشه
    توسط nafiseh joon2 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 بهمن 93, 02:26
  2. تیکه انداختن پسرم وسط کلاس درس...بازیگوشی بی اندازه پسرم
    توسط آرام دل در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: جمعه 18 مهر 93, 00:57
  3. واقعا احساس گناه و عذاب وجدان میکنم کمکم کنید(چند وقتیه همش دوست دارم داستان های سکسی بخونم یا...)
    توسط ترسا1373 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 07 بهمن 92, 01:16
  4. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 19 مرداد 87, 22:00

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:43 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.