سلام.

نمیدونم چقدر ازشما ادمهایی رو دیدی که تا ضعفی از کسی میدونند پررو میشن.من برای بیماریم قرار بود برم دکتر.دکتری که ازقبل دکتر یکی دیگه از اعضای خانواده مون بوده.مادر پدرم رفتم نوبت گرفتن تا دیروز که نوبتم شد.
وقتی رفتم یکی از منشی ها که یک اقای حدوا پنجاه ساله یا بیشتر هست و مادر پدر من رو خوب میشناخت و دیده بودشون زل زده بود به من .چون همه میدونن من رابطم با مادرم خوب نیست بهش گفتم تنها میرم و تنها هم نمیرفتم نتیجه همین بود شاید بدتر چون هزارتا داستان مادرم سرهم میکرد برای پدرم.


من که دیدم پیرمرد یا پیرمرد پرویه سرحال یا زل میزنه به من یا توجش به منه. یا با کناریم صحبت میکردم یا خودمو به خواب میزدمو چشامو میبستم .حتی یکبار پرسید تنها اومدی که من جواب دادم بله. بعد دیدم نیم ساعت بعد که نزدیک رفتن من شده به منشی دیگه میگه من میخوام برم و وقتی من از چیش دکتر اومدم میپرسه تنهایی که جواب دادم نه اومدن دنبالم.
بعد از اون هم موقع باز کردن درب خروج که برای وارد نشدن بیمار قفل میکنن من رو گرفت به حرف که فلان شخص که همکار سابق این اقا و فامیل ماست چطوره که با ادب جوابشو دادم خوب نیست براش دعا کنید خداحافظ و همچنین با لبخند و مشتاقانه به من نگبه میکرد

حقیقتش خیلی رفته روی اعصابم که از قبل هم ضعیف هست. گفته دفعه بعد که رفتم که ماه دیگه ست اگه دیدم اینجوری پرروه به منشی خانمه بگم به این پیرمرده بگو به من گیر نده حوصله پیر مردا رو ندارم. یا اگه سوال بی ربط به بیماری پرسید بگم به شما ربطی داره چه پیرمرد پررویی . ولی باز موندم چه بکنم بهتر باشه

یک دلیل اینکه این پرروست علاوه بر دونستن نقطه ضعف من. اینه که فکر میکنه ما وضع مالی خوبی نداریم طبق چیزهایی که از سر و وضع پدر مادرم دیده و پدر مادرم از خداشونه یک نون خور کمشون بشه و البته پرروگی ادمها رو هم نمیشه براش دلیل پیدا کرد پررو هستن دیگه
با این ادم دفعه بعدی چکار کنم که اینجوری نره روی اعصابم؟