به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 مرداد 94 [ 02:02]
    تاریخ عضویت
    1394-3-15
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    1,871
    سطح
    25
    Points: 1,871, Level: 25
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    205

    تشکرشده 184 در 75 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بدبینی یا خوش بینی به دیگران کدوم درسته؟ درد و دلای یه دختر پر درد.

    سلام.

    من دیروز و امروز حسابی مریض شدم و رفتم زیر سروم. وقتی بود به دلم و خودم سر بزنم. من هزار تا

    مشکل دارم که مطمئنم اینجا بهم کمک میشه. یه بار آقای حامد بهم گفت بیا مشکلت رو بگو.

    در مورد اینکه برم تنها زندگی کنم یا بمونم اینجا و سروکله بزنم با خانواده ام. البته خب سر این جور

    چیزا نمیخوام برما ولی خوب دلیل عمده اش اینه که کسی منو نمیفهمه تو خانواده ام میخوام تنها

    باشم و یه جورایی نبینمشون. خستم کردن!!! اما کاری از دست کسی بر نمیاد.

    مشکل دیگه ام همین سر کمال گراییم که یادم افتاده :) اصلا یادم نبود!!!

    من یه خواهر ما فوق بدبین دارم. خودمم ما فوق خوش بین شدم به زور که بده!!! البته به لطف بد

    بینی های خواهرم و تهمت هایی که میزنه وضعیتم بدتر بدتر شده . میدونم سر لجبازی هست این درد

    من. یه نمه ژنتیکی سر خوشم اما اونقدر بالا نیست :)

    من خودم از اساس که با مردم رفتار میکنم هیچ وقت بدی شون رو باور نمی کنم همون حرفایی که

    پرواز میزنه هاااا نه اینکه کور باشم بهم بدی کنن یه جورایی لطف میکنم به دیگران برای ابراز وجود و

    انجام رفتار بد با من!!! وگرنه من خودم یه روی سگ دارم فاجعه بر انگیز که هیچ کس نداره.

    اعجاز عشق یه جمله گفت که نذار تحقیر کنه کسی تو رو !!!! به من نگفت اما برام عجیب بود این

    جمله چون من میذارم خوشمم میاد تازه. دلم میخواد همه حرفشون رو بزنن راحت باشن با من. حس

    کردم عجیبم که این طوری شدم البته من دلم صمیمیت میخواد و وقتی به دیگران اجازه بدی باهات

    خوب باشن مجبوری اجازه بدی تحقیرت کنن!!! راه دیگه ای نیست. اونقدر به خیال خودشون میرن تو

    اوج تا میفهمن بابا تو اصلا تو این وادی ها نیستی!!!

    هارت و پورت زیاد میکنم داد و هوار زیاد میکنم اما نهایت به دیگران اجازه میدم. این چیزی که

    گفتم جملات خواهرم در توصیف منه به من میگه لطف میکنی!!! و البته از نوع خریت رسمی و وظیفه

    ات نیست. کلا همه چیز رو مغرورانه میگه. سه طبقه بالاتر از انسانیت حرف میزنه. واسه همین از مغرور

    جماعت متنفرم. مثلا من دلم میخواست به یکی کمک کنم یه زن محتاج همش میگه نه فک میکنه ما

    یه عده آدم نفهمیم که خرمون کرده!!! چرا اجازه میدی فک کنه تو نفهمی!!! ولی من دلم میخواد اون زن

    غرورش حفظ بشه حتی اگه فک کنه من احمق واقعی ام مهم نیست بذار بیاد بالا اگه احتیاج داره .

    اما خوب من با همه اینم چه با احتیاج چه بی احتیاج اگه خواهرم ولم کنه راحت باشم !!!

    از دوستام بگم تمام دوستام که واقعا دوستشون دارم بچه های خاکی ان. درس خون کاری دستشون

    تو جیب خودشون انرژی مثبت. البته در بند دوست نیستم فقط خوبن!!!از نظر خودم و دوستشون دارم .

    اما دوستای خواهرم همه از اون دخترای پر از ادا و افاده هستن. عاشق این جور آدماست!!! منم بدم

    میاد اونم اساسی!!! آدمی که صرفا به خاطر رنگ چشماش خودش رو موجودی برتر از دنیا میدونه.

    نمیدونید چقدر کیف میکنه به مردم متلک میندازه و چقدر لذت میبره که یکی رو له میکنه خودش هم

    میگه. میگه به من چه یه نفر از من پایین تره!!! میخواست نباشه میخواست ناراحت نشه !!!اما من اگه

    هم این کارو میکنم به خاطر دلایلیه وگرنه خوشم هم نمیاد جز شخصیتمم نیست.

    اما اون بخشی از وجودشه. بد نیست اما مثل من نیست. من راحت نیستم با این مدلی بودنم!!! اما

    چه کنم که اجازه ندارم خودم باشم. چه با خوب بودنم چه با سگ بودنم راحت نیستم. اما اون راحته .

    میدونید خواهرم معتقده آدمای مثل خودش خوششون هم میاد از تمسخر و متلک و غیبت و راست هم

    میگه هر چی همو میچزونن بیشتر صمیمی میشن اما نمیدونه که یه عده تیپ شخصیتی شون این طور

    نیست.

    میدونید خیلی سخته لج بندازی با خودت!!! دلم دختر طبیعی بودن میخواد. دلم میخواد بی ترس و لرز و

    راحت به دیگران کمک کنم و کمک بخوام بدون اینکه تهدیدای خواهرم در گوشم باشه که یه لحظه بعد

    بر علیه ام ازم سو استفاده بشه.راست میگه ولی چون خودش سفته درک نمیکنه منو. من شخصیتم

    مثل خواهرم نیست. دلم از یه پرم سبک تره و حساس.

    خواهرم رقابتیه من نیستم .

    من تیپ شخصیتمیم از بچگی این بوده که میخوام همه ی همه جوره همه چی داشته باشن اما

    خواهرم نه. ما خیلی با هم حرف میزنیم رک و راست و مستقیم!!! نمیگم بده میگم ما اصلا جور

    درنمیایم. من کجا و اون کجا !!!! چرا خواهریم نمیدونم اما حتی نه از ظاهر نه از رفتار شبیه هم نیستیم

    به جز کمالگرایی که من کمالگرای عملی هستم چه کار و درس واون کمالگرای حرفی و تیپ و قیافه.

    خیلی وقتا دلم یکی رو میخواد که بفهمه من چی میگم !!! اما میدونم از سر حماقته. مهر طلب بودن

    درسته وجود داره اما خب فقط درد و رنجه. خود شیفتگی هم درد و رنجه اما اینکه خودتو بزنی به اون

    راه دردناک تره.حداقل اون خودشه من چی؟ همش فیلمه همش فراره از خودم.

    حالا به من بگید که چه طوری این لج بازی مسخره رو تمومش کنم با خودم؟ البته اگه تونستم توضیح

    بدم مشکلم چیه!!! خودم که میخونم انگار مشکلی نیست اما واقعا همیشه درگیرم.

  2. 5 کاربر از پست مفید :)لبخند تشکرکرده اند .

    danger (سه شنبه 13 مرداد 94), parvaaz (یکشنبه 11 مرداد 94), voroujak (سه شنبه 13 مرداد 94), اعجاز عشق (یکشنبه 11 مرداد 94), باغبان (یکشنبه 11 مرداد 94)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 بهمن 94 [ 18:14]
    تاریخ عضویت
    1393-4-05
    نوشته ها
    158
    امتیاز
    3,088
    سطح
    34
    Points: 3,088, Level: 34
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 112
    Overall activity: 49.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    150

    تشکرشده 176 در 92 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام خوبی؟

    من درکت میکنم چون منم مهرطلبم اذیتم میکنه دکترهلاکویی در بحث شخصیت در مورد مهرطلبی هم گفته در مورد نشونه هاش میگه همین که فهمیدین علامت هاشو خب سعی کنید اونجوری نباشید

    راستی اون قسمت که گفتی بدی های بقیه رو باور نمیکنم تو ذهنم تو جواب میخواسم بگم منم دیدم گفتی پرواز هم اینطوریه جالبه

  4. 3 کاربر از پست مفید parvaaz تشکرکرده اند .

    :)لبخند (دوشنبه 12 مرداد 94), danger (سه شنبه 13 مرداد 94), باغبان (یکشنبه 11 مرداد 94)

  5. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,819 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array


    سلام لبخند خانم



    برا چی زیر سُرُم ؟

    ان شالله همیشه سلامت و شاد باشید .


    من هر چی گشتم ببینم مشکل چیه پیدا نکردم !

    الحمد الله خانم قو ی و پر اراده ای هستید .

    از شما یاد گرفتن افتخاریست .


    فکر کنم شما از دنیا اینو می خواین :

    لبخند از این دنیا چی می خواد

    یه وَجَب ، زمین تو شِمرون

    همونقدر ، که یک اتاقک

    بشه خونه ی خیالیش


    درسته !


    من ِ باغبون هم از دنیا ، یه جعبه مداد رنگی می خوام

    که دنیا را باهاش رنگ بزنم

    رنگ محبت !


    با مداد رنگی خواهر تو رنگ کن !

    نظرت چیه ؟



  6. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    :)لبخند (سه شنبه 13 مرداد 94), danger (سه شنبه 13 مرداد 94), اعجاز عشق (پنجشنبه 15 مرداد 94)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 مرداد 01 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1394-2-25
    نوشته ها
    153
    امتیاز
    9,870
    سطح
    66
    Points: 9,870, Level: 66
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 180
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    719

    تشکرشده 351 در 126 پست

    حالت من
    Bitafavot
    Rep Power
    41
    Array
    لبخند عزیز.....
    سعی کردم یه جورایی حرفاتو بفهمم.....نمیدونم درست فهمیدم یا نه....
    فکر کنم بین کمالگرایی و خوشبینی به تضاد رسیدی؟
    یا حرفهای خواهرت تو رو به تردید رسونده؟
    خودت که تو حرفات از شخصیتت راضی بودی فقط مونده بود سروکله زدن....
    یعنی خسته شدی که تو رو نفهمیدن؟
    حقیقتش من اینا رو فهمیدم......شاید چون نخواستی اون ته ته رو به کسی بگی....خوب من که خودم تو تمام حرفام یه رازی وجود داره که نمی خوام فاش کنم....فقط توضیحشو می دم.....البته تو حرفای خیلی ها تو اینجا اینو یاد گرفتم و دیدم....
    من اگه بخام زندگیمو دو قسمت کنم قسمت اولش میشم لبخند و قسمت دومش میشم ضد لبخند ولی نه مثل دوستا و خواهر لبخند....
    من از خوشبینی و مهربون بودن و به قول خودت خاکی بودن رسیدم به مغروز بودن و کمی سنگ بودن.......اما نذاشتم خیلی جلو بره...همه محبتم رو گذاشتم برای خانواده و کسانیکه محبتشون رو واقعا به من ابراز کردن..نه هرکس حتی هر دوست...الانم از شخصیتم نسبت به گذشته تا حدودی راضیم ...چون باعث میشه فریب نخوردنم رو بروز بدم..از سکوتهایی که برای خودم به خاطر لطف بود و از طرف مقابل یک فرصت بیزار شده بودم....چون صدمه دیدنم رو به عینه دیدم.......اصلا از قصه فریب و تحقیر نشدن رسیدم به اینجا...
    اما یه مشکل خیلی بزرگ اینجاس......که من هنوز نتونستم حد و حدودش رو برای خودم تعیین کنم....وقتی مهربونی...شادی....پرانرزی....چ ن از کنار تمام حرفا و نگاهها به آرومی رد میشی.....دلت مثل یه دریا میشه......اما آفت داره اینکار....همون که گفتم....
    حد و مرز پیدا کردن کار ساده ای نیست.....
    من حتی سعی کردم به هیچ دوستی اعتماد نکنم....هفته پیش یک متنی رو تو تلگرام یکی از دوستانم که خیلی براش ارزش قائل بودم و حتی به مهربونی میشناختمش گذاشت ..احساس کردم تلویحی داره نسبت به مسئله ای منو تحقیر می کنه و حسادتشو بروز میده...بهم برخورد....باور نمی کردم....اونم بریدم......همینطور که دارم جلو میرم دارم تنهاتر میشم....آدما خوب نیستن...باورش داره منو تنها میکنه.....

  8. 3 کاربر از پست مفید افسونگر تشکرکرده اند .

    :)لبخند (سه شنبه 13 مرداد 94), danger (سه شنبه 13 مرداد 94), parvaaz (دوشنبه 12 مرداد 94)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 19 مهر 98 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1392-4-12
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    6,968
    سطح
    55
    Points: 6,968, Level: 55
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 182
    Overall activity: 39.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    700

    تشکرشده 145 در 78 پست

    Rep Power
    27
    Array
    به نظرم نهج البلاغه رو بخون (ترجمه) نخند جدی گفتم :)نکات شخصیتی اخلاقی داره که میتونه بهت کمک کنه من چند سال پیش خوندم کمرنگ یادم مونده ولی فکر میکنم میتونه جوابگوی سوالات شما باشه از خود امام علی(ع)هم کمک بخواه راهنماییت میکنه.

  10. 2 کاربر از پست مفید danger تشکرکرده اند .

    :)لبخند (سه شنبه 13 مرداد 94), باغبان (سه شنبه 13 مرداد 94)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 مرداد 94 [ 02:02]
    تاریخ عضویت
    1394-3-15
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    1,871
    سطح
    25
    Points: 1,871, Level: 25
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    205

    تشکرشده 184 در 75 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من همیشه و همیشه در تضادم اما کار خودمو میکنم. پست اولمو نخوندم .فقط برداشتای شما رو خوندم.چون حالم خوب نبود اصلا یادم نیست چی نوشتم.

    پرواز جان ممنون . مشکل اینجاست که من به خودم اعتماد ندارم یعنی میترسم نکنه اشتباه فکر میکنم بنابراین من چون تو شک هستم نمیتونم درست عمل کنم.

    باغبان اگه مداد رنگی هاتون رو بگیرن و بهتون یه اره بدن تا سر درختا رو ببرید چی؟ خوش میگذره تو زندگی؟ میدونید که نباید ببرید اما باید ببرید چون کار درستیه. حالا کدوم رو انتخاب میکنید؟

    فرض کنید اونقدر لجبازید که حرف حرف خودتونه و اما میترسید از اینکه نکنه حرفی که بهتون میزنن راست باشه. چه میکنید حالا؟

    افسونگر من دچار تردیدم از حرفات واقعا استفاده کردم. خیلی خوب گفتی و فهمیدی و خوشحالم که تجربه تو بهم گفتی.

    خانم danger پیشنهاد فوق العاده تون رو حتما حتما انجام میدم. باور کنید اصلا یادم نبود کتابی مثل نهج البلاغه.

  12. 4 کاربر از پست مفید :)لبخند تشکرکرده اند .

    danger (پنجشنبه 15 مرداد 94), parvaaz (سه شنبه 13 مرداد 94), افسونگر (سه شنبه 13 مرداد 94), باغبان (سه شنبه 13 مرداد 94)

  13. #7
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,819 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط :)لبخند نمایش پست ها


    باغبان اگه مداد رنگی هاتون رو بگیرن و بهتون یه اره بدن تا سر درختا رو ببرید چی؟ خوش میگذره تو زندگی؟ میدونید که نباید ببرید اما باید ببرید چون کار درستیه. حالا کدوم رو انتخاب میکنید؟

    فرض کنید اونقدر لجبازید که حرف حرف خودتونه و اما میترسید از اینکه نکنه حرفی که بهتون میزنن راست باشه. چه میکنید حالا؟


    .

    سلام


    باغبان ها ، معمولا با اره میانه خوبی ندارنند .

    بیشتر از مداد رنگی استفاده می کنیم ، تا بهموم خوش بگذره


    به نظرم باید در خلوت خودمان - حرف دیگران را بررسی کنیم - سپس با افکار خودمان مقایسه کنیم - و در آرامش تصمیم بگیریم.


    وفتی به مداد رنگی برسیم - به نهج ابلاغه می رسیم .

    من دارم تلا ش می کنم که برسم ! ( در حد توانم )


    موفق باشی.


    ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 13 مرداد 94 در ساعت 21:31

  14. 4 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    :)لبخند (چهارشنبه 14 مرداد 94), danger (پنجشنبه 15 مرداد 94), parvaaz (چهارشنبه 14 مرداد 94), اعجاز عشق (پنجشنبه 15 مرداد 94)

  15. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 بهمن 94 [ 18:14]
    تاریخ عضویت
    1393-4-05
    نوشته ها
    158
    امتیاز
    3,088
    سطح
    34
    Points: 3,088, Level: 34
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 112
    Overall activity: 49.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    150

    تشکرشده 176 در 92 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام لبخند جان

    منم به خودم اعتماد ندارم باور نمیکنم بهم بدی میکنن زور میگن

    انشالله حل شه مشکلت راه حل پیدا کردی بیا بگو ما هم استفاده کنیم

  16. 2 کاربر از پست مفید parvaaz تشکرکرده اند .

    danger (پنجشنبه 15 مرداد 94), اعجاز عشق (پنجشنبه 15 مرداد 94)

  17. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 مرداد 94 [ 02:02]
    تاریخ عضویت
    1394-3-15
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    1,871
    سطح
    25
    Points: 1,871, Level: 25
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    205

    تشکرشده 184 در 75 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام :)

    باغبان جان کلا مشخصه این مشکل دخترونه است و شما عمرا بفهمی داداش!!! :) قطعا تو زندگیت تو این حالت گیر نیوفتادی. خیلی راحت بین اره و مداد مداد رو انتخاب کردی!!! به این

    راحتی ها هم نیست!!! جماعت دختر اونقدر جزئی نگره که یک اخم دوست یک حرف غریبه میشه براش دریای غم!!! حالا شما نیشخند و متلک و ... رو در نظر نگیر که دل دختر به آنی پیر

    میشه و پوستش چروکیده. میای جوابشونو بدی که چون دلت به این حرفا نیست و تو سرت فکرای بزرگ داری نتیجه اش پیری بیشتره!!! اشک میریزی چشمات کور میشه !!! دردو دل میکنی

    سو استفاده میشه و کلا با یه عده بچه ی بزرگ نما افتادی یه جا که ادعا دارن در حد لالیگا و یه پیشده بهشون بگی رسما کارشون میشه قرص اعصاب خوردن!!! میای باهاشون همپا بشی

    حماقتی عمیق میاد سراغت که بابا من کجا و این ها کجا!!! بعد میشینی با دیده ی دل مینگری میبینی خواهرت راست میگه تریپ روشن فکری برداری و بچه خاکی باشی از بس میزنن تو

    سرت که روز افسردگیت نزدیک میشه و نزدیک تر. پس بیا با اونا باش و یاد بگیر با غرور روی دل تیکه پاره شده ی مردم راه رفتن رو!!! اونقدر خودتو بکش بالا و از خودت و داشته هات تعریف

    کن که نکنه کلامی از دردتو کسی بفهمه تا دل شاد بشه، نه تو دلش عروسی بگیره که تو هم درد داری و احساس خوشبختی کنه که از تو بالاتره و تو هم درد داری!!!!

    از کر بودن و گوش ندادن و خودت رو به اون راه زدن هیچی گیرت نمیاد!!! جز حرفهایی که از الان برات میسازن تا ده سال بعد بهت بگن یادت میاد فلان روز!!! که اگه خدایی نکرده موفق بشی

    بزنن تو سرت که فلانی چه جور دختری بود و فلان و بود و بهمان بود و اگه موفق نباشی باز هم بگن دقیقا همون حرفا رو!!!

    نتیجه اینکه مشکل من زمانی حل میشه که هیچ احتیاجی به هیچ کسی نداشته باشم. خدا رو شکر مالی و جانی نداشتم وامیدوارم خدا هیچ کس رو محتاج دیگری نکنه.

    هیچ احتیاجی نداری وضعیتت اینه خدا نکنه به اندازه ی ارزنی محتاج کسی باشی که ....

    من نمیتونم روزی 18 ساعت با کینه زندگی کنم و شبا هم با خواب کینه و کشتن مردم ببینم. نهایت یک ساعت بشینم به جواب دادن به کارا و رفتارای افراد بی خود فکر کنم. از این به بعد

    همین کار رو میکنم.

    من ناراحتم به خاطر مرگ معلمم که معلم نه دوستم تو دوران مدرسه به علت سرطان که افتاده بود بین گرگ صفت هایی که حتی نفهمیدن درد یعنی چی و لحظه ای روی آسایش ندید و

    مرد و بعد مردنش هم دست از سر بدبخت برنمیدارن!!!.بیچاره دخترش. من اونقدر ابله بودم که فکر میکردم که انسانیت دارن بعضی از خوش رو ها و خوش سخن ها اما فهمیدم نه من

    ابلهم!!!! کاش من هم بی صفتی بلد بودم که اینقدر دلم به درد نمی اومد . به بیچاره مرخصی هم نمیدادن و پدر پیرش که مرد و مادر بیچاره اش هنوز رو زمینه. دخترش تو این دنیا تنها مونده

    چون شوهرش یه مرد بی صفت بود که حتی دختر خودش براش ارزش نداره. البته به درک و به من چه!

    اگه من هم سرطان بگیرم یا یه روزی تصادف کنم فقط از حرف مردم میترسم که فلانی ببین چیکار کرده که این طور شده خودم به هیچ کس نمیگفتم اما از این به بعد خواهم گفت چون

    مطمئنم من هم می میرم و بهم میگن!!!! بذار حداقل مقصر باشم و حداقل دلم نسوزه به خاطر آش نخورده و دهن سوخته. از هر هزار نفر یک نفر ابله پیدا میشه که دلش ساده باشه و

    آدم پاکی باشه که نمی ارزه به خاطر اون آدم درد داشته باشی تو دلت و نگران باشی که نکنه خدا الان شاهد باشه و دلش از دستت بگیره وگرنه هیچکس از جهنم ترسی نداره.

    من هم میخوام عادی باشم تا آسیب نبینم . دلسوزی و دل رحمی و کمک و اینا که الحمد لله از دستم بر نمی اومد و خدا توفیق نداده بود که انجام بدم، از این به بعد تصمیم دارم که اگه

    تونستم هم انجام ندم!!!!

    ممنون پرواز جان. مرسی که باهام حرف زدی.

  18. 3 کاربر از پست مفید :)لبخند تشکرکرده اند .

    danger (پنجشنبه 15 مرداد 94), parvaaz (چهارشنبه 14 مرداد 94), باغبان (چهارشنبه 14 مرداد 94)

  19. #10
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,819 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array


    سلام بر ، پرندگان مهاجر


    جمله بالا را خیلی ها ، جمله ی رماتیک می دونند
    ولی !


    سعی می کنم به سئوالات شما پاسخ دهم :
    ...................................


    1 ) باغبان جان کلا مشخصه این مشکل دخترونه است و شما عمرا بفهمی داداش :

    ممنون از لطف شما .


    2 ) قطعا تو زندگیت تو این حالت گیر نیوفتادی :

    از کجا می دونی .


    3 ) خیلی راحت بین اره و مداد مداد رو انتخاب کردی :

    ار 7 سالگی تا 28 سالگی == تقریبا 21 سال طول کشیده و هنوز هم ادامه داره !



    4 ) به این راحتی ها هم نیست :

    بستگی به شخص داره :
    برای بعضی ها مثل حضرت حر 10 روز طول میکشه
    برای بعضی ها 50 سال طول میکشه
    و بعضی ها شاید هیچ وقت بهش نرسن ( مثلا داعش )



    5 ) جماعت دختر اونقدر جزئی نگره که ، یک اخم دوست ، یک حرف غریبه میشه براش ، دریای غم :


    دختر و پسر نداره – هر کی بر ذهنش تسلط پیدا نکنه – باید خودش را برای رنج آماده کنه
    تمام این مشکلات به خاطر غروری که داریمه ( هممون )
    اگر ما خودمان را پیش خدا کسی ندانیم – اون موقع از حرف دیگران ناراحت نمی شیم .
    البته تکنیک های زیادی داره - دوست داشتی از خانم zzzz بپرس . ( ابریشم و قیجی و ......)
    الان خانم zzzz داره ابریشم میشه و در آینده ان شالله طناب و .....
    من اونجا سعی کردم بگم .
    منم خودم ایراد دارم – ولی سعی میکنم از دیروزم بهتر بشم .




    6 ) حالا شما نیشخند و متلک و ... رو در نظر نگیر که دل دختر به آنی پیر :
    میشه و پوستش چروکیده. میای جوابشونو بدی که چون دلت به این حرفا نیست و تو سرت فکرای بزرگ داری نتیجه اش پیری بیشتره!!! اشک میریزی چشمات کور میشه !!! دردو دل میکنی
    سو استفاده میشه و کلا با یه عده بچه ی بزرگ نما افتادی یه جا که ادعا دارن در حد لالیگا و یه پیشده بهشون بگی رسما کارشون میشه قرص اعصاب خوردن !!!
    میای باهاشون همپا بشی حماقتی عمیق میاد سراغت که بابا من کجا و این ها کجا!!! بعد میشینی با دیده ی دل مینگری میبینی خواهرت راست میگه تریپ روشن فکری برداری و بچه خاکی باشی از بس میزنن تو

    سرت که روز افسردگیت نزدیک میشه و نزدیک تر. پس بیا با اونا باش و یاد بگیر با غرور روی دل تیکه پاره شده ی مردم راه رفتن رو!!! اونقدر خودتو بکش بالا و از خودت و داشته هات تعریف
    کن که نکنه کلامی از دردتو کسی بفهمه تا دل شاد بشه، نه تو دلش عروسی بگیره که تو هم درد داری و احساس خوشبختی کنه که از تو بالاتره و تو هم درد داری!!!!



    حرف شما را قبول دارم .
    لازم نیست خودمان را به دیگران ثابت کنیم
    من خودم دو تا بزرگتر از خودم ( 40 سال بزرگتر ) داشتند در باره یه چیزی بحث می کردند
    الحمد الله هر دو جفتشون مثل هم بودند !
    یه چیزی بهشون گفتن ( با نهایت ادب ) – یه متلکی به من انداختند - نگویی و نپرس ( اون موقع 17 سالم بود )
    الان بعضی موقع ها همچنین موردی پیدا می کنم – الگی میگم مثلا سقراط گفته باید این کار را کنی
    جالب این جاست که قبول می کنند ولی اگر خودم می گفتم – قبول نمی کردند
    الان برام مهم نیست ! – دوست دارم دیگه با کسی کاری نداشته باشم - چون منم مثل شما آشنای پاییزم و امیدوار بهار .
    بیشتر موقع ها هم سکوت می کنم – الان تو همدردی من از مجاز خودم دارم بیشتر می رم - که کم کم باید تمومش کنم .



    سئوال زیاد پرسیدی – ولی همش قشنگ بود

    بقیه اش را می سپارم به دیگران که کمکت کنند .



    دبستان که بودم ، راه خانه ما با مدرسه دور بود – از طرفی یه خیابون پر از ماشین هم بود که من می ترسیدم از اون جا رد شم

    فکر کنم یه 10 دقیقه ای طول مکشید – برا همین دیر می رسیدم

    ناظم مدرسه ما روش خاصی داشت - و منو تو انباری مدرسه حبس می کرد

    منو خیلی دوست داشت ولی این جوری بود !

    یه روز تو انباری که بودم – به خودم گفتم باید حال ِ ناظم را بگیرم

    به خودم گفتم باید 15 دقیقه از بچه های دیگه زودتر برم . تصمیم گرفتم کارتون مدرسه موش ها را نبینم

    زودتر برم . از موقع به جز مواردی زودتر می رسیدم .

    وقتی که زودتر می رسیدم ، دیگه ناظم با من خیلی خوب شد.

    اون موقع ها همیشه آرزو داشتم ، انگشتری جادویی داشته باشم که ناظم را طلسم کنم .

    انگشتری وجود ندارد که با آن بتونیم دیگران را عوض کنیم

    ولی اگر خودمون هر روز تغییر کنیم ( نسبت به روز قبل) دیگران هم تاثیر می گیرند.



    امیدوارم شما خانم ها ( شما + افسونگر – پرواز , اعجار عشق zzzz -....) برای هم لالایی نخونید !
    چون شما ها ، خانم های فوق العاده و خوب هستید- از هر نظر
    خوش به حال شوهران آینده شما .


    مراقب خودتان باشید
    باغبان.




  20. 6 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    :)لبخند (چهارشنبه 14 مرداد 94), danger (پنجشنبه 15 مرداد 94), parvaaz (چهارشنبه 14 مرداد 94), zzzz (چهارشنبه 14 مرداد 94), افسونگر (چهارشنبه 14 مرداد 94), اعجاز عشق (پنجشنبه 15 مرداد 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.