به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 38
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 شهریور 94 [ 23:22]
    تاریخ عضویت
    1393-9-03
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    5,161
    سطح
    46
    Points: 5,161, Level: 46
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    588

    تشکرشده 383 در 141 پست

    Rep Power
    47
    Array

    از پدر شوهرم كتك خوردم و فحش شنيدم ديگه بدبخت تر از منم هست؟

    سلام دوستان گلم
    من رسما به غلط كردن افتادم، از همه تون عذر ميخوام، واقعا دارم چوب حرف گوش نكردنم رو ميخورم، فقط اين بار به من بگيد اين زندگى ارزش جنگيدن داره؟
    شوهر بنده رسما بريده، منم بريدم! توان ندارم و ميخوام فقط درست تصميم بگيرم، امروز به مشاورم زنگ زدم و خيلى آروم شدم خدا خيرشون بده اين مشاورم واقعا زن توانا و هوشمنديه گفت اختلاف تربيتى داريد گفت شما دختر مستقلى هستى و با اين خانواده سخته بسازى ولى آخرش هم راهنماييم نكرد كه اقدام كنم براى طلاق يا اصلا چه غلطى كنم
    قضيه اينه كه پدر شوهر بنده (همون آقاى جانبازى كه جونشو گرفته كف دستش واسه آرامش امروز من و شما) خيلى قشنگ سيلى به من زد و فحش كاريم كرد و گفت ميخوام براى پسرم زن بگيرم، الان شوهر بدبخت من تو روش واينستاده كه هيچ به من ميگه تقصير تويه، من سر مسائل هورمونى زنانه و اعصاب مريضم با يه دعواى كوچيك كه حق با من بود و (ارتباط شوهرم با اون خانوم كه ازش متنفرم البته فقط به خاطر كار شخصى من، يعنى به خاطر كارى كه به عهده شوهرم گذاشته بودم و از اون خانوم باز كمك گرفت بين اين همه آدم با شوهرم دعوا كردم و به اون خانوم زنگ زدم كه لطفا ديگه دلش به حال ما نسوزه بعد شوهرم داغ كرد و گفت آبرومو بردى دعوامون شديد شد و تلفنو قطع كرد و ديگه جواب نداد) منم داشتم از ناراحتى مى مردم ساعت دوازده شب رفتم خونه شون اونجا همه اين قهر و آشتى ها كشيده شد وسط و پدر شوهرم يه دفعه قاطى كرد اومد سيلى به من زد و به من گفت خراب هستى و بى كس و كارى و بى پدر و مادرى! شوهرم منو از خونه آورد بيرون ولى باز هم حق رو به اون مى داد و ميده
    به شوهرم ميگم الان ميگه من خسته شدم بيا بريم طلاق بگيريم من دارم مريض ميشم، منم دارم مريض ميشم، الان پدر و مادر من از دعواى ديشب ما خبر ندارن اگر داشتند كه الان باباى من سر شوهرمو بريده بود
    حالا من چى كار كنم؟ كتك كه خوردم تحقير كه شدم
    الان با شوهرم حرف مى زنم ميگه ديگه حسى بهت ندارم، منم ديگه حسى بهش ندارم و واقعا فكر نمى كردم روزى برسه كه از يه مرد سيلى بخورم و فحش بشنوم! پدرم تو اين بيست و هفت سال از گل كمتر به من نگفته
    با شوهرم مشكل دارم با خانواده ش هم مشكل دارم، اگر اقدام كنم براى طلاق بهتر نيست؟ توان ندارم اين زندگى رو بسازم ديگه



    بچه ها اينم اضافه كنم كه اين همه اتفاق افتاد شوهرم هنوز بهم زنگ مى زنه يا مثلا امروز حالم خوب نبود گفت ميام ببرمت دكتر
    ولى جدى و منطقى ميخوايم به طلاق فكر كنيم چون زندگى جفتمون داره نابود ميشه و ديگه نميتونيم حتى به خاطر اعصاب مريض به كارهاى شخصيمون برسيم (حتى از غذا خوردن و نظافت هم افتادم از ديروز، اونم بدتر از من سيگار مى كشه و با همه دعوا مى كنه)
    درسته پدرش نفهمه، ولى من واقعا اندازه پدر خودم دوستش داشتم، با اين كارش و با حاضر جوابى هاى من ديگه رابطه دو خانواده درست نميشه، فقط الان ميخوام يكى بياد بگه آره ساشا جونتو وردار و برو، فقط ميخوام همينو از يكى بشنوم
    ویرایش توسط sasha : شنبه 10 مرداد 94 در ساعت 00:45

  2. 2 کاربر از پست مفید sasha تشکرکرده اند .

    danger (شنبه 10 مرداد 94), اثر راشومون (شنبه 10 مرداد 94)

  3. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,821 در 2,406 پست

    Rep Power
    0
    Array


    سلام


    به نظرم همسر بدی نداری !

    باید اون را مدیریت کنی !


    نظرت چیه ؟



    موفق باشی.





  4. 4 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    danger (شنبه 10 مرداد 94), sasha (شنبه 10 مرداد 94), گیسو کمند (شنبه 10 مرداد 94), رنگین (شنبه 10 مرداد 94)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 شهریور 94 [ 23:22]
    تاریخ عضویت
    1393-9-03
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    5,161
    سطح
    46
    Points: 5,161, Level: 46
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    588

    تشکرشده 383 در 141 پست

    Rep Power
    47
    Array
    مرسى باغبان جان
    راستش همسرم خوبه ولى با روحيات من سازگار نيست، من هنوز دخترم، دختر خيلى دوست داشتنى و جذابى هم هستم، چرا بايد عمرمو بذارم براى كسى كه ميدونم براى من ساخته نشده؟
    من هيچ حسى به همسرم ندارم، فقط براش ارزش قائلم همين، ولى ديگه دير شده شايد درد سيلى كه پدر شوهرم بهم زد يادم بره ولى حرفهاى ركيكش يادم نميره، ميخوام درس بخونم و شاد و موفق باشم، هر لباسى خواستم بپوشم، هر جا دوست داشتم كار كنم، هر سفرى دوست داشتم برم
    اين زندگى جز ضرر واسه من چيزى نداره حتى ارزش و آبرومم با اين زندگى رفته زير سوال

  6. کاربر روبرو از پست مفید sasha تشکرکرده است .

    danger (شنبه 10 مرداد 94)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 19 مهر 98 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1392-4-12
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    6,968
    سطح
    55
    Points: 6,968, Level: 55
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 182
    Overall activity: 39.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    700

    تشکرشده 145 در 78 پست

    Rep Power
    27
    Array
    ساشا جان آرامشتو حفظ کن شما خیلی هیجانی رفتار میکنی چرا 12 شب رفتی اونجا آخه ؟چرا مشکلاتتو ن رو با هم حل نمیکنین وپای خونواده هارو میکشین وسط ...پدر شوهر شما مشکل اعصاب دارن؟ یعنی چون توجنگ بودن رفتارهای غیر قابل کنترل دارن؟ آخه عجیبه که عروس خودش رو زده.. مشاورت درست گفته شما حیلی مستقل ومتکی به نفس بار اومدی وهمسرت برعکس سنتی فکر میکنن یعنی مثله قالب مردان ایرانی مشاورت با همین خانوم رو ادامه بده واگه صلاخ دونستی از مشاورین همین سایت کمک بگیر.
    دوستان میان راهنماییت میکنن عزیزم عجالتا اعصاب خودت رو خورد نکن .

  8. کاربر روبرو از پست مفید danger تشکرکرده است .

    sasha (شنبه 10 مرداد 94)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 شهریور 94 [ 23:22]
    تاریخ عضویت
    1393-9-03
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    5,161
    سطح
    46
    Points: 5,161, Level: 46
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    588

    تشکرشده 383 در 141 پست

    Rep Power
    47
    Array
    نه danger جان پدر شوهرم به ادعاى خودشون خيلى هم سالمه، مشكل اعصاب داره از نظر من و قد و لجباز هست ولى تو جنگ اتفاقى از نظر اعصاب و روان براش نيفتاده از ناحيه پا آسيب ديده و الان با عصا ميتونه راه بره
    من پذيرفتم كه اشتباه كردم ساعت دوازده رفتم اونجا ولى تاوان اشتباه من اين رفتار بود؟
    شوهر من اونها رو دخالت داد، الان با اين رفتار من واسه پونصد نفر تعريف كنم چه بلايى سرم اومده همه بهم حق ميدن
    خداروشكر، واقعا هزار مرتبه خداروشكر... آرومم و ميخوام مشكلمو حل كنم، انگار هنوز باورم نشده از كى كتك خوردم و واسه چى!

  10. کاربر روبرو از پست مفید sasha تشکرکرده است .

    danger (شنبه 10 مرداد 94)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 21 آذر 94 [ 10:51]
    تاریخ عضویت
    1394-1-13
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,062
    سطح
    17
    Points: 1,062, Level: 17
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 65 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ساشای عزیز اینهمه نشانه و علت هست و تو هنوز در تردید هستی. با شناختی که از خودت و آمال و آرزوهات داری فکر کن ببین کدام راه تو رو به خواسته هات نزدیکتر می کنه همه انسانها لایق یک زندگی با احترام و سالم و شاد هستن و هیچ کس حق نداره ما رو از داشتن و رسیدن به آن محروم کنه خودت باید نقشه راهتو رسم کنی. به خودت احترام بگذار تا مورد احترام قرار بگیری و از سختی راهی که تک تک انسانها برای رسیدن به ایده الهاشون طی می کنن نترس. روح و روانتو قوی کن بر رفتارهای هیجانیت غلبه کن و با اطمینان از سرنخهایی که مشاورت میده استفاده کن .کار مشاور روشن کردن مسئله است تا مراجع با درایت راهشو انتخاب کنه. وقتی به خودت مسلط شدی رفتار زشت اون مرد رو با خانواده ات در میون بگذار تا از تصمیمت حمایت کنن

  12. 2 کاربر از پست مفید رهدخت تشکرکرده اند .

    sasha (یکشنبه 11 مرداد 94), نارجیس (چهارشنبه 14 مرداد 94)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 فروردین 96 [ 14:28]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    6,459
    سطح
    52
    Points: 6,459, Level: 52
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 79.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    305

    تشکرشده 406 در 145 پست

    Rep Power
    49
    Array
    سلام ساشاي عزيز
    خيلي متاثر شدم از اينكه هنوز يك ماه از ازدواجت نگذشته، درگير چنين مسائلى شدي.
    خيلي از دوستان نظرات احساسي دادن و شايد اين نظرات به روحيه هيجاني خودت هم نزديك باشه.
    خانم خوشگل مي تونم ازت يه خواهش كوچولو كنم؟ اينكه قبل از هر رفتاري فقط به اندازه دو دقيقه در مورد رفتارت فكر كني؟ فرض كن براي برادر نداشته ت تازه عروس گرفتين. بعد از يه مدت كه هر روز مي بيني برادرت تو فاز خودشه و بهم ريخته به نظر مياد، يهو ساعت ١٢ شب عروس خانمتون تشريف ميارن خونتون و يه صداهاي ناخوشايندي به گوشتون ميرسه. مي خوام ازت بپرسم خودت توي اون وضعيت هيچ واكنشي نشون نميدي؟!
    درسته كه پدر شوهرت حق نداشته چنين رفتاري باهات داشته باشه ولي آيا تو حق داري تحريكشون كني و بعد بگي هيچ عكس العملي نشون ندين؟!
    براي همين ازت مي خوام دو دقيقه فكر كني تا ببيني رفتاري كه مي خواي نشون بدي ممكنه چه بازخوردايي داشته باشه. خانمي لطفا رفتارايي رو نشون بده كه در حد شان و شخصيت خودت باشه. جوري رفتار نكن كه براي بقيه مسير توهين رو باز بذاري.

    همسرت از اونا طرفداري مي كنه؟ حق داره! چون دارن جانبداريش رو مي كنن. تو باشي نميري سمت كسي كه بهت ميگه حق داري؟

    فعلا به خاطر اين بي احترامي كه شده يه مدت نرو خونشون و سعي كن توي رفتارهات كمي وقار بيشتري نشون بدي. به هيچ عنوان اجازه نده كسي به اين راحتي وارد حريمت بشه.



    خب در مورد مشكلاتتون كه من قبلا هم تاپيكات رو خوندم؛
    خونواده همسرت مذهبي و سنتي ان. اين چيزيه كه از اول مي دونستي.
    ببين ساشا جان من بهت قول مي دم امكان نداره بتوني خونواده اي رو پيدا كني كه طرز فكرشون دقيقا مثل خونواده خودت باشه. اينكه خونواده همسرت مذهبي تر از شمان لزوما يه نقطه منفي نيست! تو فقط بايد سعي كني كمي احترام به عقايدشون رو نگه داري.
    مثال برات ميزنم. خونواده همسر من نسبتا راحتن، مادر شوهر من مانتوهاي بلند مي پوشه با جوراب و خب بارها به من ميگه با شلوار گرمت نميشه؟ تويي كه از دور نگاه مي كني مي گي خب لابد مي تونم تو اين خونواده راحت بپوشم. ولي همين مادر شوهرم به شيوه مستقيم و غير مستقيم به نحوه پوششم جلوي پدر شوهرم كه تازه محرم منه يه تذكرايي بهم داده! چون از نظر مادر شوهرم حجب و حياي لباس تو زير زانو بودنشه مثلا. ببين مادر شوهر من عمري با اين طرز فكرها زندگي كرده و ممكنه از نظر من درست يا غلط باشن. ولي من امكان نداره بتونم عقيده خودم رو بهش بقبولونم. همونطور كه توي اين سن كسي نمي تونه عقيده ش رو به من بقبولونه.
    پس من الان فقط يك راه پيش رو دارم. سازش و احترام.

    ما قرار نيست با خونواده همسرمون زير يه سقف زندگي كنيم پس در حد دو تا ديدار راحت ميشه احترام هاي رفتاري رو حفظ كرد.
    وقتي ١٢ شب مي خواي بري خونه همسرت توي اون دو دقيقه فكر كن كه آيا خونواده همسرت اين رفتارو مي پذيرن؟!


    گفتم كه در مورد خونواده همسرت تنها راه سازشه و يادت باشه اين سازش توي دوران عقد دو برابر تمام طول زندگيته! چرا؟ چون الان يه جورايي اونها دارن تو متن زندگي شما زندگي مي كنن.
    ولي در مورد خود همسرت اين قضيه فرق مي كنه. تو نياز داري كه همسرت بيشتر به عقايد تو نزديك باشه. به هر حال تا اينجاي كار خودت خواستي كه با عقايد كمي سفت تر كنار بياي. حالا ازدواج كردين. مطمئن باش كه نمي توني با گارد گرفتن هيچ انساني رو با خودت هم مسير كني! اينو قبول داري؟ پس كمي آرووم تر پيش برو دختر. فعلا سعي كن به انتظارات همسرت احترام بذاري. مردها شديدا به تاييد شدن نياز دارن. پس به هيچ عنوان گارد نگير كه اين رفتار غرش هر شيري رو در مياره ...
    مثلا همسرت حساسه موهات بيرون نباشه؟ ميگي چشم عزيزم و روسريت رو مي كشي جلو. ولي ديگه خودتو مقيد نمي كني كه هي بترسي و هر ثانيه بكشي جلو. اگه يه وقت دوباره رفته بود عقب و همسرت باز بهت تذكر داد ايندفعه كاري كه مي كني يكم لوس بازي در آوردن و دوباره جلو كشيدنه! تو فقط غرش همسرت رو در نيار. همين كه به مرور ببينه نمي خواي رو حرفاش حرف بزني و ببينه از اين كار قصد و نيت سو نداري و يا يه ذره عقب بودن روسري به زندگيش آسيبي نمي رسونه، به مرور آرووم تر ميشه. اينو بهت قول مي دم.


    ساشا جان در آخر يه خواهش ديگه هم ازت دارم. تو يك بار هيجاني تصميم گرفتي، ازدواج كردي و الان با عواقبش مواجه شدي. اين بار دوباره هيجاني تصميم نگير و زود نرو سر گزينه طلاق. هنوز براي فكر كردن به طلاق وقت هست. تو اول سعي كن اين زندگي رو بسازي. اگه توانايي ساختن نداشته باشي توي هيچ زندگي دومي موفق نخواهي بود.

  14. 7 کاربر از پست مفید setare_000 تشکرکرده اند .

    anisa (شنبه 10 مرداد 94), khaleghezey (شنبه 10 مرداد 94), saraamini (پنجشنبه 15 مرداد 94), sasha (یکشنبه 11 مرداد 94), نارجیس (چهارشنبه 14 مرداد 94), مهرااد (شنبه 10 مرداد 94), مصباح الهدی (پنجشنبه 15 مرداد 94)

  15. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود

    ازدواج کردن شما از اول هم اشتباه بود.نتیجش هم داری میبینی.
    ازدواج کردن شما بصورت کلی اشتباه با هر فردی که میخواد باشه اشتباه هستش شما اصلاآمادگی ازدواج و تشکیل زندگی مستقل را ندارید فرشته مهربانشما را راهنمایی کردند ولی اصلا برای ایشون و نوشته شان ارزش و احترامی قائل نشدید کسی نمی تواند شما را تغییر بدهد هرجور که دوست داری فکر کنید و زندگی کنید این شخصیه و بخودتان مربوطه ولی لطفا عواقبش را هم بپذیرید

    با سلام

    من اگر مشاور آقای داماد بودم می گفتم سر نخ های شکستت توی زندگی را دارم می بینم و بهتره تجدید نظر کنی نسبت به این ازدواج .....

    شما رویه ، نگرش و افکارت به بلوغ لازم برای ازدواج نرسیده .... لطفاً از این مدت استفاده کرده و نزد مشاوری مطمئن بروید و بخواهید با تستی مثل تست ام ام پی آی وضعیت شخصیت شما را بسنجه و به شما نشون بده و نقطه ضعفهاتون را در یابید و روی آنها به کمک مشاور کار کنید .

    شما با این روند حتماً در زندگی مشکلات زیادی که غالباً هم شما مقصر خواهی بود پیدا می کنید و با هیجاناتی که دارید شما قاتل زندگیتون می شوید .

    هشدارم را جدی بگیرید و از این فرصت 6 ماهه بسیار بسیار در جهت شناخت و علاج خود استفاده کنید اگر نمی خواهید زندگیتون در آینده از هم بپاشه یا اینکه اصلاً به ازدواج نرسید
    http://www.hamdardi.net/thread38280-2.html#post379563

    شاد و موفق باشید
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  16. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    sasha (یکشنبه 11 مرداد 94), گیسو کمند (شنبه 10 مرداد 94)

  17. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,821 در 2,406 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سلام


    یه روز با چند از بچه ها دور هم جمع بودیم

    از یکی از دوستام پرسیدم

    تو از دنیا چی می خوای ؟

    گفتش :



    من از این ، دنیا ، چی می خوام
    دو تا صندلیه چوبی

    که من و تو رو بشونه
    واسه ی ، گفتن خوبی




    اونکی دوستم گفت :

    این بچه بازی ها چیه !

    بزار من بهتون بگم

    گفت :


    من از این دنیا چی می خوام

    یه وَجَب ، زمین تو شِمرون

    همونقدر ، که یک اتاقک

    بشه خونه ی خیالیم






    بعد به من گفتن

    تو چی می خوای :

    گفتم :


    من از این دنیا چی می خوام

    یه جعبه ، مداد رنگی

    بکشم رو تن دنیا

    رنگ خوبی و قشنگی





    خدا کنه محمد 93 ، این دورِ ورا نباشه !


    ساشا خانم ، شما از دنیا چی می خواین ؟

    ............................


    آدم بعضی موقع ها که عصبانی میشه

    نمی دونه چی میگه - چی کار میکنه

    نباید ناراحت بشیم !

    ما باید خودمان – زندگیمان – اطرافیان را مدیریت کنیم

    نظرت چیه ؟

    ............................


    باید پدر شوهرت را با مداد رنگی ، رنگ کنی !


    نظر شما ؟

    ............................


    تو زندگی قراره اتفاقات زیادی بیافته

    امروز پدر شوهر – فردا مادر شوهر – پس فردا شوهر

    پسون فردا همسایه - پسون پسون فردا همسایه ی همسایه و ....

    امکان داره شما این رابطه را به هم بزنید

    و با فرد دیگری آشنا بشید

    و اون فرد مادرش با شما مشکل پیدا کنه !

    بهتر نیست خودمان را آزاد کنیم !

    نظر شما ؟

    ..........................



    ما قادر نیستیم دیگران را عوض کنیم !

    ولی خودمان را می تونیم تغییر بدیم !

    و دیگران از تغییرات ما الگو میگیرند و تغییر می کنند !

    نظر شما ؟

    .............................



    برای چی به خودت تلقین میکنی

    میگی اعصاب ندارم – مریضم !

    شما خانم فوق العاده ای هستید .

    خودت را باور کن !

    نظر شما ؟

    ..............................

    فقط به خاطر اتفاق اون شب می خوای جدا بشی !

    یعنی دلیل اصلیت اونه . ( پدر شوهر )

    من زیاد از جریانات زندگی شما خبر ندارم

    آرامش خودتان را حفظ کنید

    با مشاور بیشتر مشورت کنید ( با همدیگه برید )

    نظر شما ؟


    ..................................




    ببخشید زیاد نظر پرسیدم !

    آخه شما دختر فهمیده ای هستی

    نوشتن باعث میشه غم وغصه ات کم بشه .

    بیا بنویس اینجا !

    اگر دوست داشتی پاسخ بده ( جواب سئوالات منو و دیگر دوستان )

    ممنون .



    مراقب باش !







  18. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    sasha (یکشنبه 11 مرداد 94), بارن (یکشنبه 11 مرداد 94), رنگین (شنبه 10 مرداد 94)

  19. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    خانوم ساشا من کاملا حالتونو میفهمم و درکتون میکنم اما ای کاش بتونی به احساسات منفی و مثبتت غالب بشی و در ارامش بشینی فکر کنی

    من نمیگم کار پدر شوهرت درست بوده بخدا من خودم داداشو عروسمون جلوی پدر مادرم نزدیکه همو بخورن مامان بابام دهن باز نمیکنن حتی بعضی وقتها داداشمو دعوا میکنن و میگن جلوی ما دعوا نکنید پس به هیچ وجه اصلا من حق رو به خونواده ی همسرتون نمیدم

    اما یه سوال ایا همه ی ادما درک و شعورشون به یک اندازس ؟ و ایا ما مجازیم هرطور دلمون خواست و هرجا که خواستیم هر رفتاری رو نشون بدیم؟؟؟

    ازدواج فقط دامبولی دیمبو و ارایشگاه و لباس عروس و این چیزا نیست بخدا

    شما تا حالا کتابی راجع به مدیریت روابط خودتون با همسرتون و هم چنین خونواده ی شوهر خوندین؟؟؟

    اگر خونده باشید میدونید الفبای اولش اینه که جلوی خونواده شوهر به هیچ وجه حتی بحث نکنید اونوقت شما برداشتی دعواکردنتو بردی خونه ی اونا؟؟؟ شما اصلا به کارایی که میکنی فکر میکنی؟؟؟

    نمیخوام بهت حس منفی انتقال بدم یا اینکه بخوام ناراحت ترت کنم اما وقتی داشتم مطلبتو میخوندم واقعا متاسف شدم که شما واقعا چطور پاشدی رفتی اونجا؟ اصلا منطقی فکر میکنی؟ یا وقتی عصبانی هستی هرکاری بخوای میکنی؟؟؟

    فکر کردی باید رفتی اونجا برات میوه پوست میکندن؟؟؟

    نه عزیزم وقتی عروسی جلوی خونواده ی شوهر با همسرش دعوا میکنه دو حالت بیشتر نداره یا اون خونواده محترم و با شخصیت هستن و حرفی نمیزنن در ظاهر اما در باطن عروس از جلوی چشمشون میفته

    یا اونام اتیش بیار معرکه میشن و میفتن وسط که اینم درجات داره از متلکو توهین تا کاری که پدر شوهرت کرد پس حالا یه ذره فکر کن شمایی که میدونستی بری در هر صورت شخصیتتو میذاری دم در بعد میری تووو چرا رفتی؟؟؟؟

    عزیزم ما ادما اکثرا خودمونیم که اجازه میدیم باهامون درست رفتار نشه شما هیجانت به فکرت غالبه البته اینو بگم من خودمم اینطوریم اما کنترلش میکنم چون واسه خودم بی نهایت احترام قائلم چون من ادمی نیستم که به احدی اجازه بدم که از رفتارم ایراد بگیره یعنی طوری رفتار میکنم که از توش ایراد درنیاد

    باور کن بارها شده خونه ی پدر شوهرم از دست همسرم تا مرض انفجار رفتم اما همش جلوی اونا خندیدم و بروم نیاوردم بعضی وقتها هم که دیگه داشتم منفجر میشدم به همسرم اس ام اس دادمو اون تذکری که میخواستمو دادم اما در ظاهر محاله بذارم اونا متوجه ناراحتی و بحثمون بشن

    به جای اینکه الانم دوباره زمین و زمانو بهم بدوزی یه مدت صبر کن بذار اروم شی بعد کم کم با همسرت اشتی کن و وقتی روابط عادی شد به همسرت انتقال بده که تا چه حد کار پدرش قلبتو شکسته نه با دعوا مرافعه در کمال ارامش حتی بگو اگرچه من نباید اون شب جلوی پدر مادرت اونطوری رفتار میکردم و متوجه اشتباهم شدم اما اصلا از پدرت این انتظارو نداشتم

    من جوونمو بی تجربه اما پدر شما!!!!!!!

    و تا اطلاع ثانوی نرو خونه پدر شوهرت به هیچ وجه من الوجود تا اینکه یه جورایی حس کنی که اونام میخوان از دلت در بیارن در حد چراغ سبزم کافیه منتظر معذرت خواهی اینا نباش

    وقتیم رفتی تا میتونی اروم و بی اعتنا و سرد باش و برات این درس عبرتی بشه که بتونی فوران های اتشفشانیه احساستو کنترل کنی

    احساس میکنم ازونایی که وقتی از کسی ناراحت میشی تا پدرشو در نیاری ول کم ماجرا نیستی

    شخصیتت شبیه شهریوری هاست نمیدونم درست حدس زدم یا نه در هر صورت سعی کن احساساتتو کنترل کنی

    کامل حس الانتونو درک میکنم و میدونم چقدر حس میکنی تحقیر شدی اما سعی کن زودتر فراموش کنی و یه مقدارم بپذیری که خودت هم کم بی تقصیر نیستی و کم کم اروم شو

    البته من مطمئنم این همه ادم میان براتون وقت میذارن باز شما کار خودتو میکنی درست مثل ازدواجتون که شاهد بودم چند نفر ازین ازدواج بهتون هشدار دادن
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
    ویرایش توسط sahar67 : شنبه 10 مرداد 94 در ساعت 18:36

  20. 3 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    sasha (یکشنبه 11 مرداد 94), نارجیس (چهارشنبه 14 مرداد 94), بارن (یکشنبه 11 مرداد 94)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مشكل با كتك كاري بد دهني و بي توجهي شوهرم
    توسط paria_22 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 26
    آخرين نوشته: یکشنبه 04 خرداد 93, 07:11
  2. با كتك كاري بد دهني و بي توجهي شوهرم چیکار کنم
    توسط aida63 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 03 خرداد 93, 19:40
  3. ازدواج مجدد شوهر رواني بعد از كتك زدن من و فرارش به ايران كمكم كنيد.
    توسط مريم گلي در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: جمعه 22 شهریور 92, 02:08
  4. با مردي كه كتك مي زنه مي شه زندگي كرد؟
    توسط پرنده مهاجر در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: یکشنبه 24 بهمن 89, 14:50

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.