سلام اگه تایپیکای قبلیمو بخونید متوجه میشید که من بخاطر بیکاری که البته یه علتش بود افسرده بودم افسردگیم برخودم نبود بر اون پسری بودکه میخواستمش فقط واس اون میخواستم دکترا برم و سرکار برم بر رسیدن ب اون میخواستم تلاش کنم بهم انگیزه میداد اما حالامن بیخیال اون پسرشدم ن اینکه دوسش نداشته باشم نه هنوزم دوسش دارم اما نمیدونم چی توفکرشه مثلا زنگ زده بود میگف تو هنوز سرکارنرفتی من دلم خوش باشه؟
یا منو تو وایبر آن بلوک کرده و بهش یبار پیام دادم سین زد ج نداد اگه دوسم نداره چرا بلوکم نمیکنه؟
همه این مدت فقط بخاطر اون میخواستم برم سرکار که شاید نظرش عوض شه بخاطر پول نه بخاطرموقعیت شغلی خوبیکه پیدا کردم اماهنوز بهش نگفتم که استخدام شدم میترسم ج نده یا شمارمو ریجکت بندازه درهرصورت من میدونم منونمیخواد ولی انگیزه واس سرکار رفتن ندارم شغلیکه دوساله دارم واسش پر پر میزنم و انقد دس ب دامن اهل بیت شدم حتی ب حضرت ازراعیل رو انداختم کمک کنه خخخخ بلاخره داد
شغلیکه ارزوم بود واسش تلاش کردم اما انگیزه ندارم اخه من بخاطر پول نبودکه میخواستم استخدام شم بخاطر اون پسر بود
حتی اللانم که دارم واس دکترا میخونم بخاطر اونه
علاقه مندی ها (Bookmarks)