به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 33
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 مهر 94 [ 23:46]
    تاریخ عضویت
    1393-8-16
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    999
    سطح
    16
    Points: 999, Level: 16
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6 وابستگی من به شوهرم وتحقیرهای اون...افسرده ام...

    سلام بچه ها...من 2 سال ازدواج کردم و 2سال هم عقد بودیم و کلا پرتنش با قهر های طولانی حتی بعداز اینکه اومدم خونه خودم ...باز چندبار دعواگرفتیم..رفتم خونه بابام ولی هردفعه یکی واسطه شده من برگشتم خونه..غرورم له شده و شوهرم الان هرجوری دلش میخواد باهام رفتارمیکنه..خیلی عصبی دست بزن داره..شکاک همش بهم میگه دروغگو درصورتی که من بهش هیچ دروغی نمیگم..دیگه ازش میترسم نمیتونم خواسته مو بگم..اصلا اعتماد بنفس ندارم پرخاشگر شدم..اگه دعوامون بشه من شدیدا گریه میکنم و اون بی تفاوت..دلمو به درد میاره..هردفعه میگه چرا نمیری طلاق بگیری...من کارمو بخاطر حفظ زندگیم و وابستگیم به همسرم ازز دست دادم..اصلا هم میل جنسی ندارم بهش حس میکنم بهم تجاوز میکنم..توروخدا کمکم کنید وابستگیم به همسرم کم بشه..خانواده شو به من ترجیح میده..من خسته شدم ولی اصلا هم تحمل طلاق ندارم...دلم زود تنگ میشه..شوهرم توانایی دادن مهریه منوداره و بیشتر اذیتم میکنه..یه مسافرتمیریم از ترش به خانواده ش حرفی نمیزنه...خیلی خانواده ش فرهنگ شون پایین..من یه ماه دیگه امتحان دارم برای مدرک زبانم...ولی دریغ از ذره ای تمرکز وقتی دعوامیگیرم من به طور کل از هرنظرداغون میشم باورتون ننمیشه چه حالی دارم...ولی اون راحت به کاراش میرسه...کمکم کنید جدابشم..

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 فروردین 98 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    275
    امتیاز
    7,709
    سطح
    58
    Points: 7,709, Level: 58
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    521

    تشکرشده 526 در 206 پست

    Rep Power
    62
    Array
    سلام
    سن خودتون و همسرتون و میزان تحصیلاتتون روبگید
    اگه میشه یکم بیشتر توضیح بدید بیشتر سر چه مسائل و مشکلاتی دعوا میکنید؟

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 مهر 94 [ 23:46]
    تاریخ عضویت
    1393-8-16
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    999
    سطح
    16
    Points: 999, Level: 16
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6

    [QUOTE=alireza198;389774]سلام
    سن خودتون و همسرتون و میزان تحصیلاتتون روبگید
    اگه میشه یکم بیشتر توضیح بدید بیشتر سر چه مسائل و مشکلاتی دعوا میکنید؟[/QU
    من لیسانس هستم و همسرم فوق لیسانس...من متولد68 هستم واون59 دقیقا نه سال اختلاف داریم...به هرچی که فکرکنی گیرمیده من اعتماد بنفس ندارم حتی اب عدنب برای خونه بخرم چون به مارکش ایراد میگیره..اوایل سرحجاب ولی اونو حل کردم به یه چیز دیگه ..من شنیدم مردا اگه زن شون شاد باشه خوشحال میشن..چون متعلق به خودشون می بینن..ولی من وقتی شاد باشم اون تلاش میکنه به یه چیزی گیر بده منو عصبی و ناراحت کنه...خوشی منو بهم بزنه...کلا دوست ندارم ببینمش ولی از خونه م نمیتونم برم...نمیدونم چرااینقدروابسته هستم..هرچی میشه میگه برو طلاق بگیر...میدونه این کاررو نمیکنم...هی تهدیدم میکنه...ازاین که یک طرفه برای حفظ زندگی تلاش میکنم ناراحتم...بغض میکنم..واقعا افسرده شدم...همه جا با استرس میرم که مبادا شوهرم اونجا یه حرفی بزنی یه ادایی داشته باشه ابروم بره..کل خانواده من باید مواظب رفتارشون باشه..به معنای واقعی حق حیات وازادی رو ازم گرفته...کمکم کنید با طلاق کناربیام..بتونم تصمیم به این بزرگی بگیرم..من 4ماه خونه بابام موندم طاقت نیاوردم برگشتم خونه م...همینا باعث سواستفاده گر بودن شوهرم شده..یه دخترشاد و خندان بودم...شدم یه ادم افسرده و عصبی...با کلی عقده و کینه..من شوهرمو نمیبخشم بارها کتکم زده بدنم کبود شده...کمکم کنید خواهش...

    - - - Updated - - -

    شوهرم خیلی از خودراضی ومغروره..راستی من اصلا دلم نمیخواد پیشم بخوابه وقتی با من دعوا میگیره من دیروز یه پتو انداختم براش بره بیرون بخوابه...دوست ندارم....اخه وابستگی چه درد بدیه...خیلی غصه میخورم برای خودم ...دلم برای خودم میسوزه..من یه امتحان زبان دارم به سختی تافل..بایدبخونم کمکم کنید..دست و دلم به کار نمیره...همش دوست دارم بشینم خونه...یه گوشه..اصلا تکون نخورم...شوهرم دوستم نداره...برای خودم ارزش قایل نیستم..کمکم کنید

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 مرداد 94 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1394-2-18
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    859
    سطح
    15
    Points: 859, Level: 15
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 77 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    صبا جان هیچ نسخه ای برای بهبود یک شبه وجود نداره مشکلاتی که عنوان می کنی ساده نیست پس فعلا ضمن سازش با این موقعیت دشوار روی اولویتهای زندگی فردی خودت کار کن سعی کن با اشتغال و یا افزایش تواناییهات و استقلال مالی و شخصیتی و زیاد کردن اطلاعاتت راجع به زندگی سالم رشدت رو بالا ببری تا بهتر تصمیم بگیری و از موضع ضعف تن به شرایط نامناسب ندی البته با شناختی که همسرت داره بهتره این کار بی هیاهو و بزرگنمایی صورت بگیره چو ن ممکنه ایشون موانعی در راه پیشرفت شما بوجو بیاره .شوهرت خیلی بهتر از هر کسی از ضعفها و ترسهای تو با خبره و از همین نقاط حمله و کوچکت می کنه پس روی این نقایص کار کن و با قوی کردن خودت این حربه را از همسرت بگیر و در ساختن آیندت مسول باش

  5. کاربر روبرو از پست مفید raha20014 تشکرکرده است .

    نارجیس (شنبه 03 مرداد 94)

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 مهر 94 [ 23:46]
    تاریخ عضویت
    1393-8-16
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    999
    سطح
    16
    Points: 999, Level: 16
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6

    [QUOTE=raha20014;389801]صبا جان هیچ نسخه ای برای بهبود یک شبه وجود نداره مشکلاتی که عنوان می کنی ساده نیست پس فعلا ضمن سازش با این موقعیت دشوار روی اولویتهای زندگی فردی خودت کار کن سعی کن با اشتغال و یا افزایش تواناییهات و استقلال مالی و شخصیتی و زیاد کردن اطلاعاتت راجع به زندگی سالم رشدت رو بالا ببری تا بهتر تصمیم بگیری و از موضع ضعف تن به شرایط نامناسب ندی البته با شناختی که همسرت داره بهتره این کار بی هیاهو و بزرگنمایی صورت بگیره چو ن ممکنه ایشون موانعی در راه پیشرفت شما بوجو بیاره .شوهرت خیلی بهتر از هر کسی از ضعفها و ترسهای تو با خبره و از همین نقاط حمله و کوچکت می کنه پس روی این نقایص کار کن و با قوی کردن خودت این حربه را از همسرت بگیر و در ساختن آیندت مسول باش[/QUOT


    عزیزم ممنون که وقت گذاشتی پست منو خوندی من میرم کلاس خیاطی و باید جدی تصمیم بگیرم ارشد بخونم...ولی چون افسردگی شدید دارم..تمرکز کردن برام خیلی سخته...شوهرم عاشق پولش وخانواده ش اونارو به من ترجیح میده..من بیمارشدم همش با خودم حرف میزنم حرص میخورم داد کیزنم...یه هو گریه میکنم..خیلی حال بدی...ازخانواده شوهرم متنفرم...ولی ظاهرمو حفظ میکنم..کمکم کنید از وابستگی ها رهایی پیداکنم و جدی به طلاق فکرکنم..الان من برای خودم توی اتاق دیگه ای میخوابم..شوهرم دیشب برای خودش رفت اتاق خواب روی تخت خوابید با اینکه شب قبل تر من نزاشتم بیاد بخوابه..اون خیلی راحت به کاراش میرسه اصلا هم به من وابسته نیست من براش مهم نیستم..این درد بزرگیه..

  7. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام صبا جان. تاپیکتو کامل خوندم. ممون میشم اگه به این چندتا سوال پاسخ بدی. اینکه :
    1. ایا شوهرت از اول زندگی و اشناییت باهاش این رفتارها رو داشته یا اینکه اینها به مرور زیاد شده؟
    2. در مورد رفتارها و عکس العمل های خودت با شوهرت بیشتر بگو. ایا تا حالا بهش بی احترامی کردی؟ یا اینکه وقتی اون رفتار منفی از خودش نشون میده تو چیکار میکنی؟ یا چه کارهایی به نظرت انجام میدی که باعث ناراحتی بینتون میشه؟

    من فکر میکنم یه خورده خودت مقصری به خاطر اینکه نحوه رفتار با شوهرت را تو شرایط مختلف بلدن نیستی. عزیزم اطلاعاتو درباره روحیات خانم ها و اقایون بالا ببر (حتما)
    پیشنهاد میکنم در درجه اول کتاب رازهایی درباره زنان و مردان را بخون. خیللللللللللللی بهت کمک میکنه.

    اشتباه اول تو اینه که فکر میکنی مردها هم مثل ما زن ها فکر میکنن. مثلا بر عکس تفکر ما که فکر میکنیم وقتی گریه کنیم (به خاطر ناراحتی از دست مرد) اونها میان ما رو بغل میکنن و میگن ای وااااااااال عزیزم نه تو رو خدا گریه نکن و .. برعکس مردها تو این موارد ( ازجمله قهر کردن . گریه کردن و دعوا و بحث) عصبی میشن و اگه خیلی خودشونو کنترل کنن سعی می کنن خودشونو به کاری مشغول کنن. دلیلش هم اینه که مرد تو تو این شرایط فکر میکنه انسان ضعیفیه که باعث شده زنش گریه کنه و اقتدار مرد زیر سوال میره.

    پس عزیزم در درجه اول از هر گونه قهرررررررررر(هر مدل که باشه. مخصوصا که بخوای ترکش کنی و بری خونه مامانت). بحث و جدل. (اینکه بهش بگی تو ادم بدی هستی تو کم کاری تو عواطف نداری و ...) و سوم گریه کردن جداااااااااااا جدااا پرهیر کن.

    اینکه فکر میکنی وابسته شوهرت هستی مطمئن باش شوهرت بیشتر وابسته است و اینکه بهت میگه برو طلاق بگیر فقط به زبان هست.

    عزیزم اقتدار رفته شوهرت را بهش برگردون. بهش احترام بذار (حتی اگر بدترین حرف رو زد) مبدا داد و بیداد کنی باهاش.
    اگر کوچک ترین کار را برات انجام داد ختماا تشکر کن. اگر کاری رو که دوست داشتی و انجام نداده مباداد قهر و ناراحتی کنی.
    تو کتاب رازهای درباره زنان گفته که ما خانم ها میتونیم تثریبا تو همه شرایط به شوهرمون و به عشق فکر کنیم ولی مردا اینطور نیستن. توقع نداشته باش وقتی تو دلت میخواد بهت محبت کنه اون بتونه سریع عکس العمل نشون بده . برای مردها خیلی سخته بتونن از اتاق فکر یا هر چیز دیگه وارد اتاق عشق بشن.

    پس وقتی میبینی مردت به کاری مشغوله اصلاااا بهش گیر نده وناراحتی ار خودت نشون نده تا کم کم خودش بیاد سمتت.

    در مورد انتظاراتت از اون باید خیلی مراعات کنی وفتی میبینی حالش خوبه و رابطتون خوبه. طوری بگی که بهش تلقین نشه که تو میگی تو بدترین مرد هستی و خیلی ضعیفی. کلماتی که به کار میبری خیلی مهمه.

    بازم میگم اطلاعات در زمینه روجیات زنان و مردان کمه و باید اطلاعتتو بالا ببری عزیزم.

    اصلا هم به در حال حاضر به جدایی فکر نکن.

    جون از نظر من تو کوتاهی هایی داشتی که باید حلشون کنی و بعد از اون اگر تلاش کردی و نتیجه نداد بیا اینجا بگو برای جدایی چیگار کنم.

    منتظر شنیدن خبرهای خوبت هستم.

  8. کاربر روبرو از پست مفید نارجیس تشکرکرده است .

    رنگین (شنبه 03 مرداد 94)

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم منهم میگم فعلا حرف طلاق رو نزن اول سخنرانیهای دکتر حبشی و کارگاه دانشگاه مشهد رو دانلود کن زندگیت زیرو رو میشه ایشالله بعدیه مدت خودتمیفهمی تغییرات روسعی کن اعتماد به نفس بیشتری از خودت نشون بدیکه اون نقطه ضعفت ندونهکه بخاد ناراحتت کنه شایداولش خیلی برات سخت باشه ولی کم کم به خودت تکیا میکنی و الکی اینقدر وابسته نمیشی فعلا طلاق ممنوع

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 مهر 94 [ 23:46]
    تاریخ عضویت
    1393-8-16
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    999
    سطح
    16
    Points: 999, Level: 16
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6

    نقل قول نوشته اصلی توسط نارجیس نمایش پست ها
    سلام صبا جان. تاپیکتو کامل خوندم. ممون میشم اگه به این چندتا سوال پاسخ بدی. اینکه :
    1. ایا شوهرت از اول زندگی و اشناییت باهاش این رفتارها رو داشته یا اینکه اینها به مرور زیاد شده؟
    2. در مورد رفتارها و عکس العمل های خودت با شوهرت بیشتر بگو. ایا تا حالا بهش بی احترامی کردی؟ یا اینکه وقتی اون رفتار منفی از خودش نشون میده تو چیکار میکنی؟ یا چه کارهایی به نظرت انجام میدی که باعث ناراحتی بینتون میشه؟

    من فکر میکنم یه خورده خودت مقصری به خاطر اینکه نحوه رفتار با شوهرت را تو شرایط مختلف بلدن نیستی. عزیزم اطلاعاتو درباره روحیات خانم ها و اقایون بالا ببر (حتما)
    پیشنهاد میکنم در درجه اول کتاب رازهایی درباره زنان و مردان را بخون. خیللللللللللللی بهت کمک میکنه.

    اشتباه اول تو اینه که فکر میکنی مردها هم مثل ما زن ها فکر میکنن. مثلا بر عکس تفکر ما که فکر میکنیم وقتی گریه کنیم (به خاطر ناراحتی از دست مرد) اونها میان ما رو بغل میکنن و میگن ای وااااااااال عزیزم نه تو رو خدا گریه نکن و .. برعکس مردها تو این موارد ( ازجمله قهر کردن . گریه کردن و دعوا و بحث) عصبی میشن و اگه خیلی خودشونو کنترل کنن سعی می کنن خودشونو به کاری مشغول کنن. دلیلش هم اینه که مرد تو تو این شرایط فکر میکنه انسان ضعیفیه که باعث شده زنش گریه کنه و اقتدار مرد زیر سوال میره.

    پس عزیزم در درجه اول از هر گونه قهرررررررررر(هر مدل که باشه. مخصوصا که بخوای ترکش کنی و بری خونه مامانت). بحث و جدل. (اینکه بهش بگی تو ادم بدی هستی تو کم کاری تو عواطف نداری و ...) و سوم گریه کردن جداااااااااااا جدااا پرهیر کن.

    اینکه فکر میکنی وابسته شوهرت هستی مطمئن باش شوهرت بیشتر وابسته است و اینکه بهت میگه برو طلاق بگیر فقط به زبان هست.

    عزیزم اقتدار رفته شوهرت را بهش برگردون. بهش احترام بذار (حتی اگر بدترین حرف رو زد) مبدا داد و بیداد کنی باهاش.
    اگر کوچک ترین کار را برات انجام داد ختماا تشکر کن. اگر کاری رو که دوست داشتی و انجام نداده مباداد قهر و ناراحتی کنی.
    تو کتاب رازهای درباره زنان گفته که ما خانم ها میتونیم تثریبا تو همه شرایط به شوهرمون و به عشق فکر کنیم ولی مردا اینطور نیستن. توقع نداشته باش وقتی تو دلت میخواد بهت محبت کنه اون بتونه سریع عکس العمل نشون بده . برای مردها خیلی سخته بتونن از اتاق فکر یا هر چیز دیگه وارد اتاق عشق بشن.

    پس وقتی میبینی مردت به کاری مشغوله اصلاااا بهش گیر نده وناراحتی ار خودت نشون نده تا کم کم خودش بیاد سمتت.

    در مورد انتظاراتت از اون باید خیلی مراعات کنی وفتی میبینی حالش خوبه و رابطتون خوبه. طوری بگی که بهش تلقین نشه که تو میگی تو بدترین مرد هستی و خیلی ضعیفی. کلماتی که به کار میبری خیلی مهمه.

    بازم میگم اطلاعات در زمینه روجیات زنان و مردان کمه و باید اطلاعتتو بالا ببری عزیزم.

    اصلا هم به در حال حاضر به جدایی فکر نکن.

    جون از نظر من تو کوتاهی هایی داشتی که باید حلشون کنی و بعد از اون اگر تلاش کردی و نتیجه نداد بیا اینجا بگو برای جدایی چیگار کنم.

    منتظر شنیدن خبرهای خوبت هستم.

    سلام..خیلی ممنون که برام ارزش قایل شدی و وقت گذاشتی مطالب مو خوندی...همسرم از اول من حس میکنم اینجوری بوده ولی خودشو کنترل میکرد..الان چون روش باز شده هرجوری دلش میخواد حرف میزنه و رفتارمیکنه..موضوع برمیگرده به زمان اشنایی ما من 2 هفته باهاش حرف میزدم..ازم خواست که اگه قبلا کسی توی زندگیم بوده بهش بگم..منم بعد دو هفته وقتی یه شناخت نسبی ازش پیدا کردم بهش گفتم..بعد اون میخواست رابطه رو بهم بزنه به من میگفت دروغگو..منم میگفتم هیچ دروغی نگفتم یه کم زمان نیاز داشتم تا بشناسممت وبعد بگم بعد رابطه بهم خوردو بعد یه مدتی اشتی کردیم و موقع خرید بله برونم بود یکی از همکلاسی های پسرم زنگ زد که درسش تموم شده بود..رفته بود شهرشون...واقعا بین منو اون چیزی نبود فقط یه همکلاسی بود منم جلوی خودش جواب دادم یه مکالمه کوتاه 2دقیقه ای بودبعد شروع کرد به شک کردن اینجور چیزا...بعد رفتم خونه شب زنگ زد گفت مراسم بله برون بهم بزن من تلاش کردم متقاعدش کنم...ولی فایده نداشت و منم بهش گفتم هرکاری فکرمیکنی برات درسته همونو انجام بده که فرداش زنگ زدن و با خوشحالی اومدن مراسم ...ولی انگار این قضیه برای شوهرم موند و همش اصرار میکرد بهم بگه دروغگو..من بهش گفتم ادم میتونه همه اینا رو پنهان کنه..ولی تو جوری رفتار کن که بیام راحت بهت بگم سعی کن لیاقت شنیدن صداقت رو داشته باشی..بعدها هی رفته رفته این حرفو که زنم دروغگو برد پیش خانواده ش ..اوناهم باورشون شد باب سواستفاده گر بودن اونا باز شد به زندگیم...وهزاران درگیری و اختلاف ایجاد شد


    منم وقتی دعوامون میشه بهش میگم اگه یه مردی خودش مشکل نداشته باشه اینقدر به زنش تهمت نمیزنه ..لابد تو خیلی چیزارو ازم پنهان کردی که همیشه مشکوکی در ضمن خودش وقتی مجرد بوده با همکارای خانومش..ارتباط داشته باشه و بیرون میرفتن من بهش اصلا گیر ندادم که پنهان کاری باشه..ولی اون منو خیلی اذیت کرد من اعتقادی به سفت نگه داشتن یکی ندارم ..همیشه احساس میکنم ذاتش مشکل داره..شاید واقعا با خیلی ها رابطه داشته یادم میاد سرسفره عقد بهم گفت که ارزو کردم کسی برای زندگیم مشکلی ایجاد نکنه...یه بار گفت تمام دخترا زن هستن وقتی ازدواج میکنن ..من بهش گفتم شما دختر دارین اینجوری نگو...هی میگفت راست میگم حتی یادم میاد یکسال پیش بهم گفت تو دختر نبودی رفتی دوختی اومدی درصورتیکه من حتی برای اینکه شکی ایجاد نشه پیش دکتر رفتم برگه پزشکی دارم....همسرم واقعا دروغ میگه چندبار توی همین مدت خودم فهمیدم به روش هم اوردم..ولی برگشته به من میگه میخوای ازم امتیاز بگیری کور خوندی...من این دفعه که دعواگرفتیم هر چی از دهنم در اومد بهش گفتم..ازاینکه خودش مشکل داره و هی بهم گیرمیده..سخنرانی دکتر حبشی رو گوش کردم همه ایرادهایی که درباره مرد ها میگفت رو همه اونا رو شوهرم داره حتی با دوز بالا..بهش گفتم گوش کن ...اما قبول نکرد..اخ که نمیدونید من چی میکشم اینا یه بخش کوچیک و ناچیز..من یکسال خواهرم ازدواج کرده خونه خودم دعوتش نکردم..ازدامادم خجالت میکشم اینقدر محترم یه بار به روم نزده که حتی خونه من نیومده ...ولی من چندبار خونش رفتم..همسرم حسود...خیلی به لباس پوشیدن من گیر میده..من رعایت میکنم اصلا بدحجا یا بی حجاب نیستم فقط دوست ندارم روسری بزارم خانواده م اینجورین..ولی باز بخاطر اون رعایت میکنم..ولی نمیفهمه ..یادم میاد بله برون خواهرم لباسی پوشیدم که سالگرد ازدواجم پوشیده بودم ولی اولا دیر رسید بعد وقتی گفتم دیر اومدی جلوی جم منو هل داد که چرا این لباس پوشیدی..وهزارتا حرف حتی باباش اونجا بود..هیچی نگفت حق به پسرش داد جشن عقد و عروسی خواهرمو برای ما کوفت کرد..هزاران ماجرای دیگه که حوصله ندارین بخونین...

  11. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آبان 99 [ 11:16]
    تاریخ عضویت
    1392-10-21
    نوشته ها
    406
    امتیاز
    13,219
    سطح
    74
    Points: 13,219, Level: 74
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 547 در 219 پست

    Rep Power
    74
    Array
    صباي عزيزم من خودم سرشاز مشكلاتم و فكر نميكنم بتونم تو اين شرايط افسردگي نظر درستي بهتون بدم

    ولي ببين اين زندگيش قبلا چطوري بوده ، كسي تو زندگيش نبوده ، عقده نداشته ، به زور خانواده باهات ازدواج نكرده

    ريشه يابي كن هركاري ميتوني براي اصلاح زندگيت بكن اخرين راهو بذار جدايي فكر نكن تو جدايي حلوا پخش ميكنن

    بخصوص براتو كه انقد وابسته اي

    اگه مشاور نمياد خصوصياتشو برو ب مشاور و دكتر روانپزشك بگو شايد قرصي چيزي بده اروم شه

    زندگيتو نگه دار ايشون در حال حاضر نه معتادن نه زن باز و اين دو تا مسئله بنظر من براي جدايي خيلي مهمه ولي موارد شما خيلي حاد نيست

    شايد عقده داره كمبود محبت داره يا شايد بخاطر اختلاف سني زيادتون دركش نميتوني بكني

    عديزم خراب كردن و جدايي خيلي راحته و هميشه برا اين مورد وقت هست درست كردن زندگيه كه سخته نذار ب اين راحتي زندگيتو از دست بدي

    از من بهت نصيحت قهر طولاني نكن خيلي خيلي خيلي بده

    برات دعا ميكنم كه بتوني علت كاراي شوهرتو پيدا كني و همشو رفع كني تا ميتوني تلاش كن

    موفق باشي

    ياعلي

  12. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    میدونم خیلی سخته وقتی شوهرت به همه چیز گیر بده. شوهر خودم یه مدت اینجوری بود. الان هم هست ولی دارم تمام تلاشمو میکنم که بتونم اولا علتشو پیدا کنم و ثانیااا بهترین عکس العمل رو تو شرایط مختلف نشون بدم.

    مردا برعکس اون چیزی که همه فکر میکنن اتفاقا ادم های حسودی هستن. شوهر خودم من از وفتی یه باجناق جدید براش اومده همش دنبال اینه که از اون بنده خدا یه ایرادی چیزی بگیره. یا اینکه از خواهرم ایراد میگیره که چرا این کارو میکنه و از این جرفها...

    خودم فکر میکنم تا حدی تقصیر من بوده چون اوائل من به جای اون به خانوادش گیر میدادم. چرا مامانت این کارو کرد. چرا خواهرت اون کارو کرد. بیجاره شوهرم خیلی عصبانی و ناراحت میشد و من الان درکش میکنم.

    دارم تمام تلاشمو میکنم که به هیچ عنوان حتی اگر خانوادش صد در صد مشکل دارن پیش شوهرم حرفی نزنم. واینکه احترام شوهرمو جلوی خانوادم تا میتونم باید نگه ندارم . چون خیلی خیلی مهمه. و همیشه باید طرف شوهرممو بگیرم.

    خوب شوهرت نباید دیر میومد درست. ولی تو نباید اینو بهش مستقیم میگفتی. اشتباه کردی عزیزم که جلوی دیگران گفتی دیر اومدی.. کاش به جاش میگفتی عزیزم خسته نباشی. خوش اومدی.. بعدش احتمال اینکه به لباست گیر بده (میتونستی بعدا درمورد دیر اومدنش به شیوه درست صحبت کنی)خیلی خیلی کم میشد..
    خلاصه تمام حرفااام یک جمله است: احتراام به شوهرت تو تمام لحظه ها و اینکه دست رو ایراداتش نذاری.

    عزیزم در ممورد مسائلی که به خحابت گیر میده باید بگم گاهی وقتا مرد برای اینکه به زن ثابت کنه مرده و اقتدار داره اینجور حرفهایی رو که خودش هم یمدونه غیر منطقیه به زبون میاره. به نظر من مبادااااااااااا اینجور موارد باهاش کل کل کنی و بحث کنی که بخوای حرفتو قبول کنه .چون مردا خیلی وقتا با اینکه میدونن حرفشون کاملااا اشتباهه ولی ازش دفاع میکنن تا به این روش به زنشون ثابت کنن که من مردم و توانایی هام بالاست. اشکالی نداره بذار هر چی میخواد بگه تا اینجوری به خیال خودش نیروی مردانگیشو تقویت کنه... و بگه من انسان ضعیفی نیستم...

    پس عزیزم اینجور موارد بهش بگو چششششششششم هرچی شوهر مهربونم بگه.. به خدا نمیدونی این جور جرف زدن چه تاثیری تو مردا میذاره...

    برای یکبار هم که شده امتجان کن... به هیچ عنوان باهاش سر مسائل مختلف بحث و مشاجره نکن... بهش بگو هر چی شوهر خوب و مهربونم دستور بده من همون کارو انجام میدم...

    مطمئنم از این جور جملات کم استفاده میکنی وگرنه به اینجاها نمی کشید عزیزم..

    منتظر شنیدن خبرهای خوب ازت هستم... پس ار همین امروز و همین الان به فکر تغییر رفتارهای خودت باش تا تاثیرشونو تو رفتارهای شوهرت ببینی. بهت قووووول میدم....


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خواستگار قد بلند و اعتماد بنفس پایین من ...( ادامه ی قدم کوتاه است.)
    توسط sima.aass در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 21 شهریور 94, 00:03
  2. خسته شدم از قد کوتاهم تورو خدا کمک کنید :(
    توسط 23Gharibe در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 19 مرداد 94, 17:01
  3. خواستگارکوتاهتر!
    توسط kija در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: شنبه 17 آبان 93, 09:46
  4. در جواب به خواستگارم دچار شک وتردیدم..لطفا سریع کمکم کنید..
    توسط maniash در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: چهارشنبه 01 مرداد 93, 11:18
  5. طلاق خواسته هردوتامون شده.کمک کنید کار به جای باریک نکشه.من دوسش دارم
    توسط شارلوت در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 27
    آخرين نوشته: شنبه 14 مرداد 91, 11:05

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.