به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 29
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 آذر 98 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-21
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    5,584
    سطح
    48
    Points: 5,584, Level: 48
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 166
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 199 در 73 پست

    Rep Power
    29
    Array

    Icon88888 همین امشب کمکم کنین نامزدم همچیرو تموم کرد

    سلام دوستان اگر در جریان تایپیکام باشین من اینکارارو که گفتین انجام دادمچندشبی بود که بی توجه به این من یک هفتس نخابیدم ار افسردگی .. میخابیدو اهمیت بهم نمیداد!حتی از روزای عادیش بیشتر میخابید البته میگفت خابت نبرد زنگ بزن اما من اونقدر دلم شکست که زنگ نزدم بهش!چون ما یکیمون گشنش بود اونیکی غذا از گلوش پایین نمیرفت...من ازش ناراحت بودمو سرد جوایشو میدادم و دیگه نرفتم منت کشی تا اینکه قرار بود فردا باهم بریم بیرون اس مس داد که فردا این ساعت اوکیه ؟ گفتم اره بعد من چون خیلی ناراحت بودم که همش خابه و براش مهم نیست چه فشاری رومه و یه هفتس روزوشب بیدارم گفتم فقط بیدار شدی بهم خبر بده اماده نشم خاب بمونی علاف شم ( همیشه به موقع سرقرارا میاد اما دوبار خابیده و منو علاف کرده) بعد این حرفم عصبانی شدو گفت من همیشه علافتم تو کی علاف من شدی و ... منم عصبانی شدم گفتم نمیام گفت به جهنم...منم گفتم خدافطکه اون ازین جملم عصبانی شد ( همیشه میگه خداحافط نگو )و گفت خداحافط؟گفتم اره چون غریبه شدی برات مهم نیست چندروزه چمهو بعدش بهم اس مس داد گفت تو بداخلاقترین دختر روی زمینی و فقد صورت زیبایی دای نه سیرت زیبا ! تو عصبانیت همجور حرفی بهم میزدیم ولی اینجوری تاحالا نهبعدم گفت دیگه چیزی ازت نبینم!گفتم فردا بیا تکلیفمون معلوم کنیمگفت معلومه دیگه چیزی ازت نبینم ( انگار دوست پسرمه میخاست توی اس مس همچی تموم کنه )!!!گفتم من نمیتونم اینجا تموم کنم بیا ببینمتگفت من ببینمت نمیتونم جدا شمگفتم من نبینمت نمیتونمگفت پس همه وسایلامو بیار منم وسابلاتو میارم!!!!الان چیکار کنم ؟ میگف باید میگفتی من صب بیدارت میکنم عزیزم که خاب نمونی اما خیلی فشار رومه که بهم بی توجهی کردو نخابید خیلی گفتم ازت ناراحت بودم نتونستم اینو بگم گف به جهنم که ناراحت بودیمیدونم اون یکاریو بگه میخام انچام بدم انجام میده!میخاد تموم کنه حالا که من میخاسم ببرمش مشاورهمیشه میگفت تو بهترینی و... الان میگه فقط صورتت زیباست..چکار کم فردا ؟چی بهش بگم ؟کمکم کنین لطفا دارم میمیرم

    - - - Updated - - -

    مشاورا لطفا امشب کمکم کنین صبح زود قراره ببینمش ولی نمیدونم چجوری رفتار کنمنمیخام کاری کنم که بعدا پشیمون شملطفا کمکم کنین

  2. کاربر روبرو از پست مفید سمیراه تشکرکرده است .

    morteza2487 (جمعه 26 تیر 94)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 اردیبهشت 95 [ 23:19]
    تاریخ عضویت
    1393-8-07
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    2,117
    سطح
    27
    Points: 2,117, Level: 27
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    63

    تشکرشده 120 در 67 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم.نگران نباش اصلا.این دعواها بین هر زنو شوهری هس.یکم بذار آروم شه بعد باهاش صحبت کن. نترس چیزی تموم نشده شما بلد نیستی درست با شوهرت ارتباط برقرار کنی.البته من درس نفهمیدم اون چه مشکلی داره که شما حالتون بد بوده یه هفته.

  4. کاربر روبرو از پست مفید kimia fall تشکرکرده است .

    morteza2487 (جمعه 26 تیر 94)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 آذر 98 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-21
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    5,584
    سطح
    48
    Points: 5,584, Level: 48
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 166
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 199 در 73 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام مرسی که جواب دادیداخه من تو تایپیک های قبلیم هم گفتم انقد همش گیر داد و سر رفتارم ایراد گرفت که عصبی شدم من کلا بدخاب هستمخیلی وقته سر دعواهامون ضعیف شدمو افسرده من یه مدت طولانی حتی یک ساعتم نخابیدم و اون حتی عین خیالش نیست و هنوز شب نشده میخابه !در صورتی که ما جونمون به جون هم بند بود..و من سر این مسله اون جملرو گفم که عصبانی شد خب چطور رفتار کنم ؟همیشه ملایمت میکردم و دم نمیزدم دیگه دارم میترکم از کاراش الان مقصر من بودم ؟عذرخاهی کنم ؟فردا چکار کنم !!حتی دوباره اس مس دادو تاکید کرد که همه وسایلامو بیار!اون ادمی نیست که خود ب خود خشمش بخابه !همیشه کاریو که گفترو کرده مگر اینکه من گریه زاری کردمو پشیمون شده دیگه نمیخام ضعیف بشمچکار کنم فردا اگه وسایلامو اورد ؟

  6. کاربر روبرو از پست مفید سمیراه تشکرکرده است .

    morteza2487 (جمعه 26 تیر 94)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 خرداد 95 [ 19:14]
    تاریخ عضویت
    1394-2-05
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,320
    سطح
    20
    Points: 1,320, Level: 20
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 80
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    58

    تشکرشده 39 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    امان از مردهای این زمونه چه زود شریک زندگیشون رو کنار میزارن کاش یکم انسانیت داشتیم ... کاش یکم از خشم خدا میترسیدیم
    سمیرا جانم بهتر بود فردا همدیگرو نمیدید چون هنوز آتش عصبانیتتون شعله وره ... میدونم الان طاقت نداری و هرلحظه داری به حرفایی که زده و حرفایی که زدی فکر میکنی و با خودت ای کاش ای کاش میکنی اما دعوا بین همه نامزدا و همه زن وشوهرا هست ... باید ببینی خصلت نامزدت چطوریه اگه بعد چند روز آروم میشه و احتمال پشیمونیش هست پس فعلا صبر کن و چند روز دیگه همدیگرو ببینید اما اگه از اون دسته مردهاست که ندیدن شما باکی براش نباشه و ممکنه این دوری چند روزه اوضاع رو بدتر کنه پس تا این جوووونه دشمنی تا ریشه نزده بهتره اقدام برای قطعش کنی و بری برای آشتی کنون
    بخدا توکل کن و صبور باش ... بحق این شبهای عزیز مشکل شما هم حل میشه انشالا

  8. 2 کاربر از پست مفید راویس تشکرکرده اند .

    morteza2487 (جمعه 26 تیر 94), همت 1400 (شنبه 27 تیر 94)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 اردیبهشت 95 [ 23:19]
    تاریخ عضویت
    1393-8-07
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    2,117
    سطح
    27
    Points: 2,117, Level: 27
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    63

    تشکرشده 120 در 67 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم من تاپیک قبلتو که توش مشکلاتتو نوشته بودی خوندم.متاسفانه مشکلاتت جدی هس. ببین عزیزم تو بخاطر شوهرت کارتو ول کردی با دوستات قطع ارتباط کردی.حتی با ادامه تحصیلت هم مشکل داره.شما اول باید خودت با خودت کنار بیای.ایشون نشونه های بدبینی داره.شاید شدیدتر شه بعد از ازدواج.شما الان عاشق همین و کمتر سختییه این مشکلات را درک میکنی.اما بعدا که یکم از زندگیتون گذشت چی؟ شما حتما با شوهرت باید دوتایی برید مشاوره ی حضوری.ا..رابطتون عقد رسمی هست یا نامزدیه فقط برای آشنایی؟ عزیزم هرچقدرم تو کوتاه بیای چیزای جدیدی پیش میاد.بشین فکر کن. یکم از شخصیت خودت بگو. از اهدافت برای زندگی. درمورد برخورد الانتم از شوهرت چند روز فرصت بخواه که هردوتون آرومتر شین و بعد حرف بزنین.حتما این کارو بکن.

    - - - Updated - - -

    ببین.من مشکل تو رو از نزدیک دیدم. میدونم چقدر برات سخته این همه مشکل.وزن کم کردی.حوصله هیچ کاری را نداری. اما نامزدتم خیلی دوس داری.من اصلا مشاور نیستم.پیشنهاد میدم اشتراک آزاد بگیری و از مدیر کمک بگیری. اما بت میگم بر اساس تجربه ای که دیدم: دو حالت داره.یا شوهرت باید بپذیره که خواسته هاش و ایراداش بی اساس و غیر منطقیه در نهایت.(این تو و مشاور هستین که باید قانعش کنید.زودتر درموردش فکر کن)در این صورت رابطتون بهبود پیدا میکنه..حالت دوم: اینه که شوهرت نپذیره و بگه من همینم که هستم و نمیتونم عوض شم.واکنش محتمل اول:در این صورت شما باید تصمیم بگیری.باید بشینی فکر کنی.علاوه بر کارنکردن و قطع ارتباطت با دوستات که باید بپذیری این خودتی که پذیرفتی و دیگه منت سر شوهرت نذاری چون تصمیم خودت بوده.خواسته های دیگشم باید بپذیری و هروقت بت شک کرد روی واتس اپ که چرا انلاین بودی بشینی منطقی براش توضیح بدی.یا مثلا پوششو اخلاق و رفتارت طبق سلیقه ی اون باشه.در این حالت تو دیگه خودت نیستی.بلکه چیزی هستی که نامزدت میخاد.اما خب تو دوستش داری.ببین شخصیتت طوری هست که بتونی اینطوری زندگی کنی؟این بستگی به تو داره.واسه همین گفتم درمورد شخصیتت بگو. واکنش محتمل دوم: اگر نتونی این را بپذیری هرروز دعواهاتون بیشتر خواهد شد تا جایی که هردوتون خسته شین و همه چیز بدتر میشه تا جایی که عشق کم رنگ میشه.تو خودتو کسی میبینی که پا روی خودش گذاشته و اون تو رو کسی میبینه که خواسته هاشو عملی نکردی...ببخشید اگه صریح نوشتم .امیدوارم کمکت کنه. حتی اگه نامزدت نیومد مشاور خودت برو و شرح زندگیتو براش بده.امیدوارم هرچه زودتر مشکلت حل بشه عزیزم.

  10. کاربر روبرو از پست مفید kimia fall تشکرکرده است .

    morteza2487 (جمعه 26 تیر 94)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 خرداد 95 [ 19:14]
    تاریخ عضویت
    1394-2-05
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,320
    سطح
    20
    Points: 1,320, Level: 20
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 80
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    58

    تشکرشده 39 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    kimia fall راهنمایی های خوبی کردن ممنون
    من توی تاپیکهای قبلی ایشون ازشون خواستم عاقلانه تصمیم بگیرن ولی نمیدونم کجای حرف من ایراد داشت که مدیر محترم همدردی حذفش کردن
    منم مثل شما معتقد بودم دو راه هست یا اون تغییر کنه یا شما که این هردوشم زیبا نیست ... ازدواج قراره باعث افزایش آرامش بشه نه سلب آرامش همدیگه

  12. 3 کاربر از پست مفید راویس تشکرکرده اند .

    kimia fall (جمعه 26 تیر 94), morteza2487 (جمعه 26 تیر 94), سمیراه (یکشنبه 28 تیر 94)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم اینقدر دست وپاترو گم نکن اول رو خودت مسلط باش تا درست فکر و رفتار کنی من مشکل شما رو نمیدونم ولی میدونم همسررو دوست داری فکر میکنم خیلی لجبازی یکم گذشت داشته باش یه مرد براش سخته معذرت خاهی کنه همین که گفته فردا بریم بیرون یعنی گفته غلط کردم ببین فردا خیلی خونسرد انگار هیچی نبوده مثل قبل مهربون باش و زنگ بزن بگو راستی میخاستیم بریم بیرون با سیاست زنانه اصلا برش نیار چی گفته شده اگه اون خاست به رو بیاره مسیر حرف با نازو نوازش تغیییر بده
    حتما حتما سخنرانیهای دکت حبشی بخصوص کارگاه دانشگاه مشهد رو گوش کن تاکید میکنم حتما
    ویرایش توسط ستاره زیبا : جمعه 26 تیر 94 در ساعت 03:14

  14. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    morteza2487 (جمعه 26 تیر 94)

  15. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 29 تیر 97 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1394-4-09
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    4,330
    سطح
    41
    Points: 4,330, Level: 41
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    77

    تشکرشده 116 در 61 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام سمیرا جان نگران نباش نامزدت خیلی دوست داره و بهت وابسته است نمیتونه ازت جداشه دلشو نداره فقط داره میترسونتت ک بیشتر بهش توجه کنی ب نظر من نامزد شما از اون تیپ مرداست ک مث یه بچه نیاز ب محبت و توجه دارن خیلی بهش محبت کلامی کن

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 آذر 98 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-21
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    5,584
    سطح
    48
    Points: 5,584, Level: 48
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 166
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 199 در 73 پست

    Rep Power
    29
    Array
    بچه ها ممنون از حرفاتون همونجور که گفتین عمل کردمراویس عزیز نامزدم ازونجور مرد بود که تا منو نمیدید اروم نمیشد زمان عصبی ترش میکرد همیشهکیمیا جان ممنون از حرفات اما اصلن ه اونجاها نرسید گذاشت رفت....ستاره زیبا همیشه من گذشت داشتم اما این مورد رو نمیخاستم گذشت کنم...عزیزم من اسرار کرد در اخر که امروز هم رو ببینیم اون نمی خواست بیادmasamasa عزیز منم همین فکر رو میکردم______________________________________ ___ما همیشه چرت و پرت میگفتیم و جدا میشدیم و در اخر به اسرار من جدا میشدیم اما تهش من میرفتم منت کشی و اون برمی گشت و میگفت مگه میشه ما از همجدا یم جداشیمم دوباره باهمیم...همیشه تاحالا یکبار نشد اون بیاد جلو حتی یه بار سه ماه تحمل کردم دوریرو اما برنگشتو باز خودم رفتم...امروز رفتم به خودم رسیدم حتی واسش شیرینی پخته بودم اونارم بردم وسایلاشو نبردمدیدم منتطرمه نشستم تو ماشین دیدم همه وسایلامو حتی عکسامونو جم کرده تویه ساک!!!هنگ کردم ( یاد دوسال پیش افتادم که نامزدیم بهم خورد رفتم به همون زمان و زبونم قفل شد ) که گفت جایی میخای بری؟من عجله دارم میخام برم ختم!!که منم گفتم نه میرم خوه وسایلارو دادو من از ماشین پیاده شدم...پیاده شدم و رفتم یه سمت دیگه سمت خونه نرفتماز دور داشتم نگاش میکردم دیدم همونجا وایساده و نرفته...رفتم یه پارک همون نزدیکیا که فشارم بیاد سرجاش باورم نمیشد همه وسایلام دستهبعد نیم ساعت زنگ زدم بهش اما هرچی گرفتم جواب نداد 50 بار زنگ زدم حتی بضی موقع هم پشت خطی شدماس مس دادم گفتم من هنگ کردم وسایلارو دیدم من باورم نمیشه بیا دینبالم یکم ببینمت بعد بروجواب ندادگفتم من دارم میام دم خونتون تا اونجا که 40 دقه راه بود رفتم اس مس دادم که اینجام بیا..اما باز جواب ندادمن اونورا خوب بلد نیستم اس مس دادم گفتم گم شدم همه مزاحمم شدن همه بوق میزنن نمیای...نیومد نه جواب داد نه اومد....هربار دعوا مریم اما هیچوقت تو خیابونا ولم نکرد ارومم کرد حتی اگه واقن قرار بود جداشیماما الان همچی تموم شد هنوز شیرینیا تو کیفمهبه خانوادم هیچی نگفتم اونم هیچی نگفته...همچی تموم شد حالا چکار کنم؟زنشو تو خیابون ول کرد اونکه غانقد ادعا غیرت میکردالان چند دقه ست اومدم خونه دیگه نه زنگ زدم نه اس مس دادم....چیکار کنم ؟ الان چکار کنم؟

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سمیراه نمایش پست ها
    بچه ها ممنون از حرفاتون همونجور که گفتین عمل کردمراویس عزیز نامزدم ازونجور مرد بود که تا منو نمیدید اروم نمیشد زمان عصبی ترش میکرد همیشهکیمیا جان ممنون از حرفات اما اصلن ه اونجاها نرسید گذاشت رفت....ستاره زیبا همیشه من گذشت داشتم اما این مورد رو نمیخاستم گذشت کنم...عزیزم من اسرار کرد در اخر که امروز هم رو ببینیم اون نمی خواست بیادmasamasa عزیز منم همین فکر رو میکردم______________________________________ ___ما همیشه چرت و پرت میگفتیم و جدا میشدیم و در اخر به اسرار من جدا میشدیم اما تهش من میرفتم منت کشی و اون برمی گشت و میگفت مگه میشه ما از همجدا یم جداشیمم دوباره باهمیم...همیشه تاحالا یکبار نشد اون بیاد جلو حتی یه بار سه ماه تحمل کردم دوریرو اما برنگشتو باز خودم رفتم...امروز رفتم به خودم رسیدم حتی واسش شیرینی پخته بودم اونارم بردم وسایلاشو نبردمدیدم منتطرمه نشستم تو ماشین دیدم همه وسایلامو حتی عکسامونو جم کرده تویه ساک!!!هنگ کردم ( یاد دوسال پیش افتادم که نامزدیم بهم خورد رفتم به همون زمان و زبونم قفل شد ) که گفت جایی میخای بری؟من عجله دارم میخام برم ختم!!که منم گفتم نه میرم خوه وسایلارو دادو من از ماشین پیاده شدم...پیاده شدم و رفتم یه سمت دیگه سمت خونه نرفتماز دور داشتم نگاش میکردم دیدم همونجا وایساده و نرفته...رفتم یه پارک همون نزدیکیا که فشارم بیاد سرجاش باورم نمیشد همه وسایلام دستهبعد نیم ساعت زنگ زدم بهش اما هرچی گرفتم جواب نداد 50 بار زنگ زدم حتی بضی موقع هم پشت خطی شدماس مس دادم گفتم من هنگ کردم وسایلارو دیدم من باورم نمیشه بیا دینبالم یکم ببینمت بعد بروجواب ندادگفتم من دارم میام دم خونتون تا اونجا که 40 دقه راه بود رفتم اس مس دادم که اینجام بیا..اما باز جواب ندادمن اونورا خوب بلد نیستم اس مس دادم گفتم گم شدم همه مزاحمم شدن همه بوق میزنن نمیای...نیومد نه جواب داد نه اومد....هربار دعوا مریم اما هیچوقت تو خیابونا ولم نکرد ارومم کرد حتی اگه واقن قرار بود جداشیماما الان همچی تموم شد هنوز شیرینیا تو کیفمهبه خانوادم هیچی نگفتم اونم هیچی نگفته...همچی تموم شد حالا چکار کنم؟زنشو تو خیابون ول کرد اونکه غانقد ادعا غیرت میکردالان چند دقه ست اومدم خونه دیگه نه زنگ زدم نه اس مس دادم....چیکار کنم ؟ الان چکار کنم؟

    این مشکل تو منو یاد خاطره بد خودم انداخت ، عید امسال من هم به مشکل تو دچار شده بودم و همسرم که عاشقانه منو میپرستید ولم کرد رفت منم ول کردم رفتم و دیگه خبری از هم نگرفتیم تا دو سه روز و هر دومون مدعی بودیم اون منو ول کرد و رفت و تنها گذاشت ، من چون تو تهران کسی رو نداشتم رفتم خونه برادر شوهرم و از اونجایی که دخترخالم جاریمه و فامیل هستیم و هم خانواده خالم اونجا بودن هم خانواده خودم ، زجر کشیدنم رو میدیدن و غصه میخوردن پا در میونی کردن رفتن پیش همسرم و خانواده اش اما اون و خانواده اش کوتاه نیومدن و منو مقصر میدونستن ، درحالی که من بخاطر دخالتهای خانوادش و بی عرضگی اون به ستوه اومده بودم و رفتارهای بد مامانش و خواهرش و بی احترامی هاشون . ازینکه همسرم حمایتم نکرد و هوامو نداشت به ستوه اومده بودم .
    خلاصه اینکه همسر منم مثل شوهر شما گفت نه من نمیخوام زنم رو ببینم شوهرخالم رفت صحبت کرد مامانم رفت صحبت کرد آقا حاضر نشدن کوتاه بیان و یه کلام میگفت من تا تهش میرم میدونی خوبیش چی بود ؟؟؟ اینکه من بهش نه پیام دادم نه زنگ زدم گفتم به هیچ عنوان کاری باهاش ندارم و این شد که بعد دو روز خودش اومد سراغم قبلش هم به برادرشوهرم گفتم من اگه ازین شهر برم دیگه واسه همیشه رفتم و به امیرحسین بگید منو فراموش کنه و برای جدایی بره اقدام کنه ( آخه گفته بود من تصمیمم رو گرفتم و تاتهش میرم ) درحالی که داشتم دق میکردم از غصه ... خواستم فکر نکنه آدم ضعیف و آویزونی هستم چون اگه پیام میدادم بدتر میکرد و تا پای طلاق پیش میرفت مردها کافیه بفهمن بهشون وابسته ای و ضعیف اونوقت دیگه کارت تمومه ...
    خلاصه بعد دو روز اومد دنبالم و باهام صحبت کرد و گفت دیگه اجازه نمیده خانواده اش دخالت کنن و به این راحتی ها از من دست نمیکشه ، گفتم ولی تو که گفته بودی تصمیمم رو گرفتم گفت نه نگفتم و انکار کرد ... و تعجب کرده بود که من دو روز تمام بدون اون دوام آورده بودم ! من به همسرم نشون دادم دختر قوی هستم و بهش اجازه دادم تا اروم بشه بعد بیاد حرف بزنه ، آدمها تو عصبانیت تصمیم های بدی میگیرن و سر لج و لجبازی به هیچ عنوان کوتاه نمیان حالا فکر کن طرف مقابل هم لج کنه و بدتر اونو عصبانی کنه کار به کجا میکشه ؟؟؟؟ پس بهش صبر بده تا عصبانیتش فروکنش کنه و عاقلانه تصمیم بگیره زندگی بچه بازی نیست ... زمانی که تعهد میدی و قباله رو امضا میکنی میدونی که مشکلات زیاد داره پس باید تاتهش بمونه اگه نموند بدون که از پس مشکلات حاد تر از این هم بر نخواهد آمد ، بذار با خودش کنار بیاد ...
    عزیزم بهش کاری نداشته باش بذار فکر کنه دیگه تو رو نداره اونوقت میفهمه بدون تو زندگی یعنی چی !!!!


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.