به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 24 مهر 94 [ 22:25]
    تاریخ عضویت
    1393-12-06
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    1,050
    سطح
    17
    Points: 1,050, Level: 17
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 24.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 16 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Bow با حرف های سنگین مادر شوهرم خیلی عذاب میکشم

    با سلام .طاعات و عباداتتون قبول دوستان
    بعضی وقتا مادرشوهرم ی حرفایی میزنه که واقعا از خودم و هر کسی اطرافم هست متنفر میشم نمیدونم هدفش از این صحبتا چیه ولی هر چه که هست واقعا منو به هم میریزه
    من یکساله عقد کردم ولی تو این مدت با شوهرم یکجا تو خونه پدریشون زندگی کردیم اینم فقط بخاطر اینکه من دانشجو بودم و خوابگاه نگرفتم و آخر هفته ها یا دو هفته ای یکبار به مامانم سر میزدم .
    بعد از چندماه یک جشن عقد مفصل در حد عروسی گرفتیم دوماه بعد از جشنمونم از طرف دانشگاه واسه ازدواج دانشجویی رفتیم مشهد دیروز سر یک حرفی گفتم من ایشالا عروسی کنم میخوام زود بچه دار شم مادر شوهرم گفت شما خودتون تنبلین وگرنه جشنتون که گرفتین ماه عسلتونم که رفتید بعدشم گفت فلانی پرسیده عروست باردار نیست روم نشده بگم نه
    بعد من بعد از چند دقیقه سکته بهش گفتم مامان اون ی مسافرت اینم از صدقه سر دانشکاه رفتیم جشن هم همه میگیرن و خلاصه سعی کردم با این حرفا قانعش کنم ولی فرداش بازم تکرار کرد و خیییییییییییییییییییییییی ییییییییلی از قبیل صحبتا
    یا اینکه مثلا درامد شوهرمو از خودش نمیپرسن از من میپرسن و نق میزنن که چکار میکنه و....
    من واقعا کم آوردم نمیخوام حرمتا بشکنه ولی تا جایی که شناختمشون اگ رو بدم دیگه واویلا
    به شوهرمم که میگم تا میخوام حرف بزنم میگه وای خورده نگیر اینا همینن که هستن تو چرا انقدر کینه ای هستی حرفای زور شوهرم خیلی وحشتناکه
    من و شوهرم با وجود مشکلات مالی زیاد با هم خوبیم و عاشق همیم ولی این رفتار خونوادش باعث میشه منو از شوهرم سرد کنه
    نمیدنم چه رفتاری کنم که این دخالتای زیادشون کم بشه و شوهرم حداقلش تو دهنیم نزنه خیلی به هم ریختم بهم بگید چکار کنم
    با تشکر

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    خب وقتی میشینی از خصوصی ترین تصمیم خودتو همسرت میگی اونم حرف میزنه دیگه

    برام جالب بود که جلو مادرشوهرت از تصمیمت و زمان اجرایی کردن این تصمیم حرف زدی خودت راهو واسه سوال پرسیدنو دخالت کردن باز میذاری

    من طوری با خونواده ی شوهرم رفتار میکنم که بهشون میفهمونم حق ندارن راجع به مسائل خصوصیم سوال بپرسن
    بعد اونا داشتن دق میکردن که بدونن من چرا باردار نشدم تو این سه ساله

    همش صغری کبری میچیدن که از عکس العمل من قضیه رو بفهمن نمیدونم عروس فلانی بچه دار نشد طلاقش دادن زن فلانی سی میلیون خرج کرد بازم بچه دار نشد مهریشو بخشید خلاصه ازین حرفا که تو دل منو خالی کنن منم عکس العمل نشون بدم اونام بگن اها پس مشکل داره و باردار نمیشه

    منم اصلا انگار نه انگار اصلا به حرفاشون محل نذاشتم تا اینکه یه چند بار پدرش هی میگفت چرا بچه نمیارید همسر منم به مادرش گفت این قضیه شخصیه ما هنوز تصمیمی واسه اینکار نداریم زن من میخواد ادامه تحصیل بده فعلا بهش فکر نمیکنیم شما هم کم بچه بچه کنید به همین راحتی فعلا این قضیه تموم شده

    شما خودت باید بدونی چطور رفتار کنی که دیگران حتی خواهر خودت وقتی میخواد راجع به مسائل خصوصیتون سوال بپرسه با خودش سبک سنگین کنه و به خودش اجازه نده

    ببین شما چقدر راحت رفتار کردی که از پسرشون نمیپرسن درامد اونو از شما میپرسن

    همیشه گفتن احترام خونواده ی شوهر نگه دارید اما صمیمی نشید اینو چرا گفتن؟؟؟؟؟ جهت جلوگیری از دخالت عزیزم
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید

  3. کاربر روبرو از پست مفید sahar67 تشکرکرده است .

    کمال (جمعه 26 تیر 94)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 24 مهر 94 [ 22:25]
    تاریخ عضویت
    1393-12-06
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    1,050
    سطح
    17
    Points: 1,050, Level: 17
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 24.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 16 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از صحبت خوبت عزیزم
    تفاوت سنیه مادر شوهرم با من زیاده منظورم اینه جوری نیست که زیاد باهاش هم حرف بشم ولی ایشون حتی جوریه که من اگر شوهرمو صدا کنم و باهاش کار داشته باشم ایشون حین صحبتمون میاد میپرسه چی شده ؟؟؟؟؟
    اینو گفتم که بدونید من اسرار زندگی و تصمیممو نمیگم ولی کلا این مدلی هستش چکار کنم این عادتا تررررررررک کنن شاید جلو شوهرم ساده ازش بگذرم ولی خب باعث عذابه

    - - - Updated - - -

    ممنون از صحبت خوبت عزیزم
    تفاوت سنیه مادر شوهرم با من زیاده منظورم اینه جوری نیست که زیاد باهاش هم حرف بشم ولی ایشون حتی جوریه که من اگر شوهرمو صدا کنم و باهاش کار داشته باشم ایشون حین صحبتمون میاد میپرسه چی شده ؟؟؟؟؟
    اینو گفتم که بدونید من اسرار زندگی و تصمیممو نمیگم ولی کلا این مدلی هستش چکار کنم این عادتا تررررررررک کنن شاید جلو شوهرم ساده ازش بگذرم ولی خب باعث عذابه

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 19 خرداد 02 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1394-1-15
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    6,313
    سطح
    51
    Points: 6,313, Level: 51
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    لیلای عزیز سلام
    تجربه شخصیم رو بهت میگم به هیچ عنوان درباره مادرشوهرت با همسرت حرف نزن و اصلا و ابدا بدگویی نکن چون فایده ای که نداره هیچ ضرر هم داره!
    درباره ارتباط با مادرشوهرم هم خیلی رسمی باهاش برخورد کن اصلا باهاش قاطی نشو. نمیگم سرد و تند برخورد کن چون دراون صورت همسرت حساس میشه و احتمالا ناراحت میشه
    خیلی رسمی و سنگین رنگین رفتار کن نه بیش از حد صمیمی و نه با بداخلاقی!
    یا مادرشوهرت بی منظور حرفی رو میزنه که در این صورت بی اعتنایی به حرفاش بهترین کاره یا با منظور حرف میزنه و میخواد تو رو بچزونه که باز هم بی اعتنایی به حرفاش بهترین جوابه براش؛ چون میبینه که موفق نشده اذیتت کنه!

  6. 2 کاربر از پست مفید nazghol تشکرکرده اند .

    leila1 (یکشنبه 28 تیر 94), کمال (جمعه 26 تیر 94)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 21 آذر 94 [ 10:51]
    تاریخ عضویت
    1394-1-13
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,062
    سطح
    17
    Points: 1,062, Level: 17
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 65 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دختر خوب می گی مشکل مادی داری و باز دنبال برگزاری جشن هستی؟ شما که دو بار مراسم گرفتی و یکساله با همسرت زندگی می کنی عروسی در این شرایط چه معنایی داره. خوبه هزینه گرفتن مراسم و مهمونی رو صرف تهیه یک خانه ومستقل شدن کنی. هر چه ماندن شما در خانه والدین همسرت طولانی تر بشه مشکلات بیشتر و جدا شدن شما هم سختتر می شه .

  8. کاربر روبرو از پست مفید رهدخت تشکرکرده است .

    کمال (جمعه 26 تیر 94)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 24 مهر 94 [ 22:25]
    تاریخ عضویت
    1393-12-06
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    1,050
    سطح
    17
    Points: 1,050, Level: 17
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 24.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 16 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از راهنماییاتون
    دوست عزیز من که نگفتم میخوام عروسی بگیرم حرفم اصلا سر برگزاری عروسی نیست که
    فقط گفتم حالا که جشن عقدم مفصل بوده اینا متلک میگن که تو عروسی کردی و .....
    بخدا من زیاد صمیمی نیستم چون روحیه و اخلاق مادر شوهرم با من زیاد فرق داره نمیتونم که باهاش صمیمی باشم ولی تا الانم هییییییچ بی احترامی نکردم بلکه بخاطر احترام زیاد و سکوت کردن اینجوری شدن
    نمیشه که تا آخر عمر فقط بشنوم و جواب ندم دلیل این هم که دوست دارم شوهرم بفهمه این نیست که خدایی نکرده با مادرش دعوا کنه فقط میخوام در جریان حرفاش باشه که ازم توقع زیادی نسبت به احترام گذاشتن به اونا رو یا زود ب زود سر زدن بهشونو نداشته باشه ازم

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 21 آذر 94 [ 10:51]
    تاریخ عضویت
    1394-1-13
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,062
    سطح
    17
    Points: 1,062, Level: 17
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 65 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array
    لیلا جان ببخش منو من منظورتو از عروسی کردن درک نمی کنم. شما زمانیکه با همسرتون عقد کردید یعنی عروسی کرده اید بخصوص که جشن هم برگزار و بعد با این آقا زندگی می کنید و روابط همسری دارید فقط به جای زندگی مستقل با خانواده ایشون یک جا هستید. نظر مادر شوهرتون درسته و ایشون شما رو عروسی کرده به حساب میارن توصیه دوستان هم به جاست همیشه ایجاد فاصله ای از احترام با خانواده همسر لازمه و بهتره هر چه زودتر تا همسرتون به چنین زندگی ای عادت نکرده و پیش از بچه دار شدن مستقل شوید.

  11. کاربر روبرو از پست مفید رهدخت تشکرکرده است .

    کمال (جمعه 26 تیر 94)

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 24 مهر 94 [ 22:25]
    تاریخ عضویت
    1393-12-06
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    1,050
    سطح
    17
    Points: 1,050, Level: 17
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 24.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 16 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط رهدخت نمایش پست ها
    لیلا جان ببخش منو من منظورتو از عروسی کردن درک نمی کنم. شما زمانیکه با همسرتون عقد کردید یعنی عروسی کرده اید بخصوص که جشن هم برگزار و بعد با این آقا زندگی می کنید و روابط همسری دارید فقط به جای زندگی مستقل با خانواده ایشون یک جا هستید. نظر مادر شوهرتون درسته و ایشون شما رو عروسی کرده به حساب میارن توصیه دوستان هم به جاست همیشه ایجاد فاصله ای از احترام با خانواده همسر لازمه و بهتره هر چه زودتر تا همسرتون به چنین زندگی ای عادت نکرده و پیش از بچه دار شدن مستقل شوید.
    سلام دوست عزیز. مرسی از نظرت ولی مثل اینکه شما اصلا پست منو نخوندی. نظرات شما اصلا ربطی به مشکل من نداره .

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط رهدخت نمایش پست ها
    لیلا جان ببخش منو من منظورتو از عروسی کردن درک نمی کنم. شما زمانیکه با همسرتون عقد کردید یعنی عروسی کرده اید بخصوص که جشن هم برگزار و بعد با این آقا زندگی می کنید و روابط همسری دارید فقط به جای زندگی مستقل با خانواده ایشون یک جا هستید. نظر مادر شوهرتون درسته و ایشون شما رو عروسی کرده به حساب میارن توصیه دوستان هم به جاست همیشه ایجاد فاصله ای از احترام با خانواده همسر لازمه و بهتره هر چه زودتر تا همسرتون به چنین زندگی ای عادت نکرده و پیش از بچه دار شدن مستقل شوید.
    سلام دوست عزیز. مرسی از نظرت ولی مثل اینکه شما اصلا پست منو نخوندی. نظرات شما اصلا ربطی به مشکل من نداره .

  13. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 21 آذر 94 [ 10:51]
    تاریخ عضویت
    1394-1-13
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,062
    سطح
    17
    Points: 1,062, Level: 17
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 65 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array
    لیلا جان من به طور کامل پستتو خونده بودم و صحبت من هم در همون راستا بود. شما وارد زندگی خانواده همسرتون شده اید و با آنها در یک خانه زندگی می کنید همه ما می دونیم که اینگونه زندگی صحیح نیست و می تونه از یک کاه کوه بسازه و زندگی رو برای همه حرام کنه. مطمئنا شما با خانواده همسرتون اختلاف فرهنگی دارید و این اجتناب ناپذیر و قابل پیش بینیست اطمینان داشته باشید اگر دختری به عنوان عروس وارد خانواده شما بشود و با والدین شما زندگی کنه دقیقا همین مسائل برای او هم اتفاق خواهد افتاد بدون تردید. به جای غرغر کردن برای همسرتون که نتیجه ای جز دوری از شما و وابستگی بیشتر او به خانواده اش ندارد سعی کنید اوضاعو مدیریت کنید و با شناختی که از آنها دارید رفتارشونو حدس بزنید و با دادن پاسخهایی که قبلا فکر کرده و مناسب هست جواب مودبانه و قاطعانه بدید. برای مثال در پاسخ به درآمد همسرتون می تونید بگید که من خیلی اطلاع ندارم و بحثو عوض کنید به این صورت از پرداختن به جزئیات جلوگیری می شود و بعد به همسرتون بدون شکایت و در حد اطلاع رسانی بگید که من در پاسخ به سوال خصوصی اونها در مورد زندگیمون چه جوابی باید بدم و سعی کنید با بدست آوردن استقلال مالی هر چه زودتر زندگی مستقل برای خودتون فراهم کنید.

  14. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 29 تیر 97 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1394-4-09
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    4,330
    سطح
    41
    Points: 4,330, Level: 41
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    77

    تشکرشده 116 در 61 پست

    Rep Power
    27
    Array
    پس خدا ب داد من برسه ک الان 3ساله دارم اینطوری زندگی میکنم زیریه سقف با هاشون و تازه همیشه مورد سرزنش قرارمیگیرم ک من چ زن بی تحمل و کم صبری هستم زنای دیگه 10سال شایدم بیشتر با خانواده شوهرشون زندگی میکنن تا بتونن مستقل شن اما تو صبر نداری
    باور کنید وقتی میبینم دوستام ک شوهر دارن و مستقل زندگی میکنن انقدر حسرت میخورم .تو این 3سال هیچ وقت احساس نکردم یه کدبانوی خونه هستم دیگه مستل شدن برام تبدیل ب یه رویا شده فقط


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.