به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 20:53]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    2,273
    سطح
    28
    Points: 2,273, Level: 28
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    روان بهم ریخته من بعد از ازدواج

    سلام . ازینکه وقت گذاشتین و مشکل منو میخونید ممنونم .
    من سا 92 عقد کردم و الان یکساله که خونه خودمم . دختری هستم که در تمام دوران تحصیلم ممتاز بودم تا دوره لیسانس . خونه پدرم تو یه شهر کوچیکه . و اطرافش روستا زیاده . هیچوقت دلم نمیخواست با یه همشهریم یا بدتر ازون عروس روستا بشم . اما نمیدونم بخاطر این غرورم بود یا قسمتی که تقدیر شده بود برام عروس روستا شدم .با رضایت من نبود و به خاطر همین موضوع تا دوسال با خودم جنگ و دعوا داشتم و خلق خودم و همه رو تنگ کرده بودم .شوهرم کارمند بانکه و خیلی افکار با خانوادش و اطرافیانش فرق میکنه اما خب بالاخره بعضی رفتارها و حرکاتی داره که اصلا خوشایند من نیست و این به خاطر اینه که فرهنگ خانواده ها با هم فرق میکنه . پسر خیلی خوبیه تو اجتماع و همه سرش قسم میخورن . اما تو زندگی خودش خیلی کاستی ها داره که بعضی هاش رو کمی تونستم درست کنم . حرفم اینه که دقیقا از ساعت اول عقدمون من خیلی ضدحال خوردم ازش تا همین روزها که دارم باهاش زندگی میکنم . مثالش اینه که شب اول عقد که به یادموندنی ترین شب یه عروس داماد تازه است به چای اینکه یه جای خوب و مناسب باشیم منو برد خونه مجردیشون که البته کسی هم نبود تعطیلات عید بود یه خونه خراب و درب و داغون که از سقفش خاک میریخت و این بدترین خطره ای بود که از ساعتای اول زندگیمون برام موند و بعد ازون هم خیلی مسایل دیگه که همینطور حال منو که فکر میکردم بعد ازدواج دنیای جدیدی به روم باز میشه روز به روز به افسردگی من افزوده میشد . همیشه بهم وعده داده و هیچ وقت به هیچکدومش عمل نکرد از هموناول نامزدی .اگه ناراحتی بین ما پیش میومد با خودش میگفت حالا که اینطوری کرده منم کاری براش نمیکنم .همه وعده هاش شرطیه .به شدت کینه ای هست و هرجا که ناراحت بشه حتما یه جا دیگه تلافی میکنه حتی اگر بعد ماهها و سال ها باشه .منم وقتی به گذشته فکر میکنم و کوتاهی ها و کم گذاشتناشو یادم میارم روح و روانم به هم میریزه خیلی بدخلق میشم .مثلا از اول ماه رمضون باهاش خیلی خوب برخورد کردم و تقریبا زندگی خوب بود وقتی خوبه فقط وعده میده منم اینقدر که وعده ازش شنیدم و هیچوقت عملی نشده اصلا تحمل صبر کردن ندارم . همیشه وعده دروغ شنیدن و هیچی ندیدن ایا روان ادم رو بهم نمیریزه اونم من که افسرده هم بودم . من ازوقتی ازدواج کردم خیلی بداخلاق شدم و خیلی وقتا بهشوهرم بی احترامی کردم چیزی که هرگز فکرشم نمیکردم من اخلاقم اینطوری بشه و چقدر شوهر برام محترم بود . شما بگید چیکار کنم ؟تورو خدا

    - - - Updated - - -

    یه مدت همه ناراحتیا رو میزارم زیر پا سعی میکنم خوب برخورد کنم اما با کوچکترین جرقه تمام ناراحتیها و کم کاری هاش و تنش ها یادم میاد و خلقم بهم میریزه . باور میکنید ت این دوسال تا حالا یکبار بهم هدیه نداده .اونهم به خاطر کینه ای که ازم داشت

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام متنتون خوندم من فکر میکنم علت همه این ناراحتیها فکر شما در مورد خود شوهرتون نیست علتش نگاه شما به روستایی بودن او خانوادشه بنابراین شما ایشون قبول نداری وایشون این میدونه وقتی خوبین با هم سعی میکنه هرچی از دستش بر میاد با شما بکنه که قول میده ولی وقتی شما خلقت تنگ میشه اون چون میدونه شما قبولش نداری اقتدارش بهم میریزه و برا قولهاش کاری نمیکنه شما باید اول باید تو ذهنت خوبیهاش رو خوب بررس کنی فقط فقط به خوبیهاش فکر کن بعد قبولش میکنی بعد بهش احترام میذاری و نتیجه احترام احترام دیدنه و وقتی مرد دید شما قبولش داری دنیاش بپات میریزه شک نکن چرا با دست خودت زندگی خوبت رو خراب میکنی؟؟؟ حتما حتما کلید مرد از دکتر حبش رو دانلود کن زندگیت زیرو رو میشه من امتحانش کردم
    ویرایش توسط ستاره زیبا : سه شنبه 23 تیر 94 در ساعت 16:42

  3. 2 کاربر از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده اند .

    نارجیس (سه شنبه 23 تیر 94), به هم ریخته (چهارشنبه 24 تیر 94)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 13 شهریور 95 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    1,073
    سطح
    17
    Points: 1,073, Level: 17
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 24.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. به نظر من برخوردهايى که مى بينى انعکاس رفتارهاى خودته. همش گذشتت يادت مياد ذهنت پر از افکار منفى ميشه و باهاش بدخلقى مى کنى خوب اون هم تحملش تموم ميشه ديگه.
    بنظر من گذشته رو بريز دور. مردا وقتى تازه ازدواج مى کنن خيلى چيزا رو بلد نيستن. اينکه چجورى با همسرشون رفتار کنن و چجورى ابراز محبت کنن و خيلى چيزاى ديگه. اينکه دارم ميگم خودم تجربه کردم. شوهر من طى روزها و ماهها و سالهايى که گذشت خيلى چيزارو يادگرفت. زندگى مشترک، هر دو طرف رو پخته مى کنه و زن ومرد به مرور نسبت به روحيات همديگه شناخت پيدا مى کنن و ياد مى گيرن نسبت به همسرشون و خانواده اى که تشکيل دادن چه مسئوليتها و وظايفى دارن.
    شما هر انتظارى ازش دارى اول اينکه خودت نسبت به اون انجام بده تا با چشاش ببينه و يادبگيره دوم اينکه وقتى که باهم خوبين و شادهستين بازبون خوش بهش بگو که من از فلان حرکت خوشم مياد و خوشحال ميشم يا فلان چيز خيلى برام مهمه. و گاهى همينطور با خوبى تکرار کن تا ملکه ذهنش بشه.
    برات آرزوى سعادت مى کنم

  5. کاربر روبرو از پست مفید آيسا تشکرکرده است .

    به هم ریخته (چهارشنبه 24 تیر 94)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 20:53]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    2,273
    سطح
    28
    Points: 2,273, Level: 28
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array


    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط آيسا نمایش پست ها
    سلام. به نظر من برخوردهايى که مى بينى انعکاس رفتارهاى خودته. همش گذشتت يادت مياد ذهنت پر از افکار منفى ميشه و باهاش بدخلقى مى کنى خوب اون هم تحملش تموم ميشه ديگه.
    بنظر من گذشته رو بريز دور. مردا وقتى تازه ازدواج مى کنن خيلى چيزا رو بلد نيستن. اينکه چجورى با همسرشون رفتار کنن و چجورى ابراز محبت کنن و خيلى چيزاى ديگه. اينکه دارم ميگم خودم تجربه کردم. شوهر من طى روزها و ماهها و سالهايى که گذشت خيلى چيزارو يادگرفت. زندگى مشترک، هر دو طرف رو پخته مى کنه و زن ومرد به مرور نسبت به روحيات همديگه شناخت پيدا مى کنن و ياد مى گيرن نسبت به همسرشون و خانواده اى که تشکيل دادن چه مسئوليتها و وظايفى دارن.
    شما هر انتظارى ازش دارى اول اينکه خودت نسبت به اون انجام بده تا با چشاش ببينه و يادبگيره دوم اينکه وقتى که باهم خوبين و شادهستين بازبون خوش بهش بگو که من از فلان حرکت خوشم مياد و خوشحال ميشم يا فلان چيز خيلى برام مهمه. و گاهى همينطور با خوبى تکرار کن تا ملکه ذهنش بشه.
    برات آرزوى سعادت مى کنم
    ایسا جان اونجا که گفتی هر انتظاری ازش داری ..... من دقیقا همین کارو کردم بارها و بارها ولی هیچ اهمیتی براش نداره . از طرفی وقتی خوب هستیم اون از طرف خودش چیزی به من قول نمیده چیزی که من رو تو همه این یکی دوسال ازش خواستم و انجام نداده با زبون خوش بهش میگم وعده شو برای چندماه بعد میده که باشه اگه اینجوری شد اونجوری شد برات انجام میدم .
    میدونم مشکل من در مقابل مشکلاتی که اینجا مطرح میشه ناچیزه اما همین مسائل روان من رو بهم ریخته

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 دی 94 [ 18:57]
    تاریخ عضویت
    1394-4-14
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    467
    سطح
    9
    Points: 467, Level: 9
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    14
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    به هم ریخته گرامی سلام
    به نظرم دو چیز را نادیده گرفتی حداقل
    یکی اینکه افسرده بودی و برای خروج از اون حالت ازدواج کردی که به نظرم یکی از بدترین انگیزه ها برای ازدواجه
    و دیگر اینکه حفظ حرمت ها بین زن و شوهر خیلی خیلی مهمه . وقتی احترام خاصی که باید بینتون باشه از بین بره دیگه جبرانش سخته
    سعی کنید با مطالعه و تمرین روحیتون رو بهتر کنید و خودتون رو قوی کنید
    ضمن اینکه قدر زندگیتون رو در هر صورت بدونید و به خودتون اینجور تلقین کنید که یک بار بیشتر فرصت ندارید که یک زندگی رو تجربه کنید و حالا تو همون فرصت هستید و دارید فرصت یک زندگی شاد و آرام رو از دست میدید.
    مطمئنا با نگاه به آینده و اینکه واقع بین باشیم که خوب یا بد زندگیتون تو همین چارچوبه میتونید زندگی بهتری بسازید
    اما به طور جدی فکر درمان حالات روحیتون باشید
    براتون آرزوی زندگی آرام و شاد دارم.

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 20:53]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    2,273
    سطح
    28
    Points: 2,273, Level: 28
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ARM نمایش پست ها
    به هم ریخته گرامی سلام
    به نظرم دو چیز را نادیده گرفتی حداقل
    یکی اینکه افسرده بودی و برای خروج از اون حالت ازدواج کردی که به نظرم یکی از بدترین انگیزه ها برای ازدواجه
    و دیگر اینکه حفظ حرمت ها بین زن و شوهر خیلی خیلی مهمه . وقتی احترام خاصی که باید بینتون باشه از بین بره دیگه جبرانش سخته
    سعی کنید با مطالعه و تمرین روحیتون رو بهتر کنید و خودتون رو قوی کنید
    ضمن اینکه قدر زندگیتون رو در هر صورت بدونید و به خودتون اینجور تلقین کنید که یک بار بیشتر فرصت ندارید که یک زندگی رو تجربه کنید و حالا تو همون فرصت هستید و دارید فرصت یک زندگی شاد و آرام رو از دست میدید.
    مطمئنا با نگاه به آینده و اینکه واقع بین باشیم که خوب یا بد زندگیتون تو همین چارچوبه میتونید زندگی بهتری بسازید
    اما به طور جدی فکر درمان حالات روحیتون باشید
    براتون آرزوی زندگی آرام و شاد دارم.
    سلام ممنون از توجه شما . حق با شماست روحیه من خیلی خرابه که باعث این ناراحتیا شده .
    اما افسردگی من به خاطر دیر ازدواج کردنم بود . از طرفی از اولین روز عقدمون شوهرم غرور منو شکست که تو اولین تاپیک بیان کردم و این سرمسائل مختلف ادامه داشت.من خیلی چیزارو تحمل کردم که خیلی شخصیتمو شکست و توضیحش طولانیه و شما اذیت میشین بخوام بگم . سه جلسه مشاوره هم رفتیم فایده چندانی نداشت . میدونم روحیه من خیلی خراب شده . و دلیل دیگشم اینه که تمام شبانه روز تو خونه ام تو یه شهر غریب . کار میتونه روحیمو بهتر کنه اما شوهرم میگه فقط کار دولتی .گرچه میدونم ته دلش با اینم راضی نیست . میشه تو این سایت با یه مشاور صحبت کنم؟ نمیدونم حضوری بهتره یا اینترنتی ؟نظر شما چیه؟

  9. #7
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:41]
    تاریخ عضویت
    1393-10-23
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    5,315
    سطح
    46
    Points: 5,315, Level: 46
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 247 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array
    متاسفانه گويا پيش زمينه‌های فكری شما در مورد روستايي بودن ايشون كار دستت داده عزيزم.

    فكرت رو مثبت كن نسبت به همسرت.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.