سلام دوستان
من قبلا تاپیک داشتم اینجا
من 22سالمه و بعد دوسال عقد دارم جدا میشم و فوق العاده از آینده ام میترسم البته تا اینجا خدا همیشه هواموداشته
و تا حدودی این قضیه رو پذیرفتم اما یکدفعه مخصوصا وقتایی که تنها میشم یه احساس دلتنگی و.اینکه نکنه دارم راهو اشتباه میرم همه ی وجودمو فرا میگیره و میشینم وگریه میکنم و فقط از خدا میخوام که زود منو ببره پیش خودش هضم این شکست و کنار اومدن باهاش خیلی برام سخته
نمیدونم چرا من اینطوری هستم
مثلا تو این مدت دوسالی که با همسرم بودم خیلی از مواقع از اینکه ازدواج کردم پشیمون بودم و.میگفتم من که حالا وقت داشتم برای ازدواج
اما الان یه جور دیگه فکر میکنم انگار با دوری از همسرم خوبیاش برام بزرگتر از موقعی میشه که.نزدیکشم انگار خاصیت عشق به دور بودنه منظورم اینه که تاوقتی چیزی رو نداشته باشی و دسترسی بهش برات غیر ممکن باشه اون موقع همش خوبیاش میاد تو ذهنت و من حتی بدیایی که موقعی که باهاش بودم برام دوست داشتنی میشه و دراصل واسه همون بدیهاشم دلم تنگ میشه
اما میدونم اگه بخوایم منطقی نگاه کنیم زندگی با آدمی که گذشت نداره و حاضر نیست به خاطر زندگیش کوتاه بیاد
و همش اتفاقاتی که تو این مدت اخیر اتفاق افتاده مثل یه ضبط صوت همه رو ضبط کنه و چندین بار تعریف کنه و ناراحتیش یه ذره فروکش نکرده باشه اصلا مناسب زندگی نیست همسر من معتقد بو جواب سلام علیکه و.باید هرکسی یه برخوردی باهاش کرد که اون ناراحت شد باید تلافی کنه هر چند اون طرف ازش معذرت خواهی هم کرده باشه بازم تو دلش میمونه
من ازتون خواهش میکنم اگه تجربه ی جدایی دارید بهم بگید ایا از کاری که کردید پشیمون شدید یا نه؟
چطوری تونستید کنار بیاین ؟
در مورد اخرین دیدار هم.میخواستم بدونم چه برخوردی بهتره؟
و ایه و ذکری که بشه با خوندنش ارامش گرفت رو بهم بگید ممنون میشم
بازم مرسی از همه ی دوستانی که نظر میدن
ان شاا... هیچ کس این روزارو تجربه نکنه واقعا شکست توی یک رابطه ی عاطفی خیلی درد داره من اولین باری هست که تجربه کردم و.هیچ وقت فکر نمیکردم این قدر ضعیف باشم
التماس دعا
علاقه مندی ها (Bookmarks)