به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array

    طریقه رفتار پدر و مادرم با ما

    سلام
    قبلا خانم pooh یه تاپیکی به این شکل باز کرده بودن ..
    چند وقت قبل تا پیکی باز کردم با عنوان تردید در انتخاب همسر ...

    من فرزند اول خوانوادم هستم 27 سالمه همیشه از بچگی سعی داشتم به حرف پدر و مادرم گوش بدم و اونارو راضی نگه دارم . (بیشتر پدرم چون مادرم ازون حمایت میکنه) ... خیلی وقتا خواسته ی دلمو نمیگفتم که ناراحتشون نکنم ... تو فک و فامیل و اشنا هم همیشه به نظر همه خوب بودم و حرف گوش کن ...
    پدرم خیلی ماهارو دوست داره و خیلی مسئولیت پذیر و حمایتگره و منطقی ولیییی خیلی جاها جای من نظر میداد واسه درس خوندنم واسه انتخاب رشتم واسه کارم ... ازانتخابام الان ناراضی نیستم زندگی خوبی دارم ارشدمو دارم میگیرم سر کار میرم یهجورایی شانس هم میاوردم گلیمممو از اب میکشم ولی فک میکنم همیشه چشم گفتم همیشه سعی کردم خوب باشم میتونستم نظرات بهتری بدم واسه زندگیم ندادم همش واسم مهم بود همیشه ابروی خوانوادم خیلی واسم مهم بود سعی میکردم گوش بدم حتی اگه بر خلاف نظرم بود ..
    الان 2 3 سالیه خیلی واسم خواستگار میاد اما به هر نحوی رد میشدن بعضیارو پدرم ندیده رد میکرد فک میکرد شرایطشون به ما نمیخوره شایدم حق داشت ... چند نفری هم خودم میشناختم که به نتیجه نرسیدم و به خوانواده کشیده نشد . پارسال یه مورد پیش اومد پدرم شدیدا راضی من مخالف بودم اخرم رد شد الانم یه مورد دیگه پیش اومده که تو تاپیک قبلیم گفتم شرایط عالی ولی من نمیتونم کنار بیام الان حس میکنم همش به خاطر فشار پدر و مادرمه که دارم خودمو مجبور میکنم طرفو دوس داشته باشم .. چون تو ازدواج سختگیری کردم همش بهم میگن تو الان 2 ساله اخلاقت عوض شده منطقی فکر نمیکنی .. ازم ناراضی شدن ... پدرم به مادرم میگه انیسا عوض شده !!! من عاشق پدرم هستم اما نمیتونم با کسی که بهش علاقه ندارم ازدواج کنم دائم میگن تو حساسی داری سختگیری میکنی همرو رد میکنی قصد ازدواج نداری فکر سنت باش فکر خواهرای کوچیکترت باش ........ همش فشار فشار فشار .... منی که تمام زندگیم خواستم رضایتشونو جلب کنم الان جوابم اینه ... از نظر اونا به دل نشستن معنی نداره سطحی نگریه ....
    طوری شده خواهر کوچیکترم از الان همش حرف خودشو میزنه به منم میگه چون همش بله چشم گفتی الان به این روز دچار شدی من نمیخوام مثل تو بشم انقد بهم فشار بیارن ... گاهی تو روشون وایمیسته
    الان فک میکنم حق داره

    بخدا کلافم ... دیوانم کردن ... مجبورم نمیکنن ولی با نگاهاشون حرفاشون عذابم میدن ... میدونم که خوشبختیمو میخوان اما به چه قیمتی ... صحبت یه عمره ...

    توروخدا کارشناسا بیان یه نظری راجع به این مسئله بدن من فکر میکنم خیلی از جوونا الان این مشکلو داشته باشن .... چرا طرز فکرا انقد فرق داره .... چرا انقد توقع زیاده ... مگه من تا الان بد بودم که حالا واسه اینکه خواستگارمو رد میکنم بد شدم !!!!!!!!
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  2. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    نظری وجود نداره؟؟؟
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    پدر مادرها چون به شدت بچه هاشونو دوس دارنو نگران ایندشون هستن معمولا تو ازدواج بچه ها یه ذره میرن رو اعصاب بچه هاشون حالا هرکس به یه شکلی

    ولی شما اونکاری که فکر میکنی و دوس داری رو انجام بده البته منطقی باش از راهنمایی و هشدارهای پدر مادرتون استفاده کنید باهاشون مشورت کنید اما اگه دیدی واقعا کسی به دلت ننشست و نتونستی دوسش داشته باشی خودتو مجبور نکن فقط چون اونا اینطور میخوان چون خدای نکرده اگه بعدا مشکلی پیش بیاد یا یه عمر احساس کنی که نمیتونی همسرتو دوس داشته باشی دیگه فایده نداره

    تجربه ی خودمو برات بگم
    من وقتی همسرم اومد خاستگاریم شبش تا صبح مادرم نخوابید انقدر گریه کرده بود که چشاش ورم کرده بود صبح اومد بالا سرمو قسمم داد از این ازدواج دست بکشم گریه میکرد میگفت دخترمو تو گل بزرگ کردمو با گلاب شستم حالا بدم این خونواده؟

    به حدی خونواده ی همسرم خورده بود تو ذوق مادرم که گریش بند نمیومد هیچ وقت اونروزارو یادم نمیره حتی نزدیک یک ماه باهام حرف نمیزد مدام بهم میگفت اخه چی شد بین اونهمه ادم با اونهمه طاقچه بالایی که واسه اینو اون میذاشتی چرا این؟ چرا این خونواده؟

    اما من از همسرم و شناختم بهش مطمئن بودم یه مدت صبر کردمو و خلاصه با هر ترفندی که شد راضیشون کردم البته چه رضایتی!!!!

    حالا بعد سه سال از ازدواجم مادرم همیشه میگه تموم دنیارو هم میگشتی نمیتونستی یکی دیگه مثل همسرت پیدا کنی

    اونموقع مادرم از سر دلسوزی اونکارو میکرد چون نگران ایندم بود چون فکر میکرد من بهتر ازین حرفا لیاقتمه و نباید به این شرایط راضی بشم اما الان تفکرش فرق کرده همون ادمی که از نظر مادرم واسه من خیلی کم بود حالا عزیز مادرمه
    حالا بخاطر اون منو دعوا میکنه وبه اندازه ی یه دنیا براش احترام قائله پس سعی کن در نهایت خودت تصمیم بگیری اما تصمیم عاقلانه و منطقی و با استفاده از مشورت اطرافیان

    راستی خیلی هم وسواس به خرج نده درسته به دل نشستن خیلی مهمه اما نکنه ازونایی باشی که فقط دنبال براد پیتو تام کروزن؟
    چون معمولا خونواده هام قیافه تا حدی براشون مهمه اگر میدونی وسواسی نیستی که هیچی اما اگر حس میکنی الکی رو ملت عیب میذاری سعی کن یه کم تعدیل بشی
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
    ویرایش توسط sahar67 : چهارشنبه 24 تیر 94 در ساعت 11:14

  4. کاربر روبرو از پست مفید sahar67 تشکرکرده است .

    anisa (چهارشنبه 24 تیر 94)

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 فروردین 97 [ 15:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-17
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    8,056
    سطح
    60
    Points: 8,056, Level: 60
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 832 در 244 پست

    Rep Power
    72
    Array
    خانواده ها از روی دلسوزی زیادشون معمولا از این حرفها می زنن..من مامانم همیشه می پذیره که به دل نشستن مهمه و اینا..ولی چند بار که گفتم فلانی به دلم ننشسته بابام می گفتن

    خب منو توجیح کن چه عیبی داره؟؟راستم می گفتن عیبی نداشت مشکل دل منه..خلاصه قانع نمی شدن.بعد از اون دیگه هیچ وقت از این کلمه استفاده نمی کردم..ببین ادمها کامل که

    نیستن به فرض اگه قضیه به دل نشستنم حذف کنی بازم چند مورد ویژگی که تو دوست نداری رو ممکنه داشته باشن (هرچند که اون ویژگی ها قابل چشم پوشیه و اگه قضیه به دل

    نشستن حل شه اونا هم مشکلی ایجاد نمی کنه) می تونی برای رد کردن اونا رو به خانوادت بگی اینجوری از نظر اونا منطقیه..

    مثلا یک خواستگار داره همه چیزش اکیه فقط شغلش یک شهر دیگه است و تو با این موضوع ممکنه زیاد مشکلی نداشته باشی ولی چون به دلت ننشسته میشه این بهانه رو اورد

    یا خیلی چیزهای دیگه که بستگی به شرایط داره..منم همیشه همین کارو می کردم

    ولی خب جدای از همین حرفها خودتم گفتی زیاد سخت گیری می کنی اینو بدون که شرایط100% ای که می خوای هیچ وقت به وجود نمیاد و خیلی وقتها باید از خیلی خواسته

    ها گذشت..شایدم معیارات خیلی ایده ال گرایانه است که خانوادت اینجوری می گن؟؟نظر خودت چیه؟؟

  6. کاربر روبرو از پست مفید SOGAND. تشکرکرده است .

    anisa (سه شنبه 06 مرداد 94)

  7. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    سلام سوگند عزیزم بله در این مورد حق با شماست دقیقا پدر منم همینو میپرسه ... شاید بشه چیزای دیگرو بهونه کرد من یکم زیادی حرف دلمو میزنم ... مامان بابامم یکم بیخیال شدن چیزی نمیگن!

    مشکل اینجاست رو این مورد هیچ ایراد بزرگی نمیتونم بذارم من پسر عمومو دوس دارم پسر خوبیه اما علاقه مندی برای ازدواج چیز دیگریست ... الانم بهش گفتم که این حس در من ایجاد نمیشه میگه من بدون تو نمیتونم !! خیلی دوست دارم ! صبر میکنم عجله ندارم ! وای این حرفارو زد دیشب من دیوانه ...
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..



 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.