به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 آذر 98 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-21
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    5,584
    سطح
    48
    Points: 5,584, Level: 48
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 166
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 199 در 73 پست

    Rep Power
    29
    Array

    Tavajoh هزارمشکل من در دورن نامزدی

    سلام بچه ها و کارشناسان عزیر<br>من دختری 25 ساله هستم و همسرم 26 سال داره ما حدود 5 ماه است نامزد کرده ایم و قبل از آن 9 ماهی هم با هم اشنا شده بودیم &nbsp;ما مشکلات بسیار زیادی با هم داشتی و داریم که تا الان فقط بخاطر علاقه و عشقی که بینمون بود دووم اوردیم حتی سه ماه رابطه رو تموم کردیم اما باز نتونسیم و اشتی کردیم..<br>رااستش من قبل از دوران نامزدی سرکار می رفتم و همونا هم با همسرم اشنا شدم کم کم فهمید که ایشون با کارکردن من مخالفه و حتی از اینکه بادوستانم هم بیرون برم مخالفه از محیط کارم امدم بیرون با دوستانم هم ارتباطم رو تمام کردم اما باهاش صحبت کردم که چند ماه دیگ می خوام ادامه تحصیل بدم و قبول کرد..<br>اما وقتی که نامزد کردیم گفت نباید ادامه تحصیل بدی و من چندین هفته با ایشون بحث و قهر داشتم اون میگفت تو حاضری ادامه تحصیل بدی و بی قراری های منو ببینی ولی من حرفم این بود که تو بهم قول دادی و نباید زیرش بزنی و اگر بزنی و نمیتونم تو زندگی بهت اعتماد کنم..واقعاهم همین بود اگر قبلش باهاش صحبت نکرده بودم به حرفش گوش میدم ولی حالا نمیشد به هر حال نزدیک چندین هفته بحث و گریه بلخره گفت حق باتوعه خودم گفتم بری و حمایتم کرد حتی توی درسها تشویقم می کرد و کمکم میکرد ( بماند که گاهی تو دعوا می گفت تو به خاسته من عمل نکردی و رفتی داشنگاه)<br>این شروع مشکلات ما بود من میدونستم به دانشگاه رفتم حساسه وقتی اونا بودم مدام بهش زنگ میزدم و می گفتم بیا دنبالم و باهاش تا دم در دانشگاه میرفتم تا دلش اروم بشه ولی چندباری سراینکه زنگش رو دیر جواب دادم باهام دعوا کرد اما با تمام سختیا حالا ارومه و میگه بیشتر هم بخای ادامه بدی میتونی<br>اما این شروع مشکلات ما بود..<br>ایشون بشدت حسوده اوایل خوشم میومدو میگفتم خوبکه روم حساسه اما الان بشدت ازارم میده جوری که حتی به خاهر یا مادرم از دهنم در بره بگم عزیزم تا چندروز کم محلی میکنه بهم!یا مثلا اگر فامیلم چیز کوچیکی بگه و اونو ناراحت کنه یا حتی فامیل خودش به کل اونارو میزاره کنار !!! و حتی من بگم خب منطوری نداشتند داد میزنه و میگه تو باید طرفداری منو بکنی نه اونا!!<br>ما عضو هیچ صفحه اجتماعی نیستیم و فقط از یک برنامه واتس اپ استفاده میکنیم اونم واس اینکه باهم صحبت کنیم من بجز ایشون و دوتا خاهرم و یکی از دوستانم با هیچکس ارتباط ندارم و حتی شماره پسر فامیل رو هم ندارم اما وقتی ببینه تو یه ساعتی که با اون چت نمیکردم ان شده دادو بیداد میکنه و میگه حق نداری ان بشی!بهش میگم مگه ب من شک داری؟میگه نه حسودم!میگم خاهرم یه جک فرستاده بود من فقط اونو خوندم و اخر با عصبانیت گفت برنامرو پاک میکنم توام هروقت خاسی با خاهر و دوست عزیزت چت کن!<br>خودش بغیر من با کسی ارتباط نداره فقط یه برادر داشت که اونم از ایران رفته و ارتباطی باهاش نداره بو میخاد منم همینجور باشم منم همینجور شدم نه جایی میرم نه دوستامو میبینم و نه هیچی...اعتراضی هم ندارم خودم قبول کردم اما چرا باید سر این مسایل پوچ انقدر با من دعوا کنه چندروز بی محلی میکنه هزاران باار معذرت میخام و گریه میکنم تا برمیگرده وقتی برمگرده من انقدر غرورم شکسته که عصبی میشم ما یکروز درمیون باهم دعوا داریم ! چندروز پیش یه عکس وی گوشی من دیدو دادو بیداد کرد من اصن اون عکسروو ندیده بودم نمیدونم کی ارسال کرده بود توی گوشی من مونده بود هی میگم عزیزم من ندیدم اینو هی داد میزد که کی فرستاده چرا پاکش نکردی و...<br>بهش میگم مشکی داری باهام اروم بگو تا حلش کنیم میگه من زن نیسم با ناز عشوه بیام بگم این عکس مستهجن پاک کن..<br>وقتی میگه اونجا نرو میگم چرا دعوا راه میندازه که حق نداری بگه چرا مگه تو شوهر منی..<br>خسته شدم یکروز درمیون دعوا داریم و شبی نیست که بدون گریه بخابم هرچی باهاش صحبت میکنم میگم ببین من بخاطرت چقد رعایت میکنم میگه زحمت میکشی با چرا رعایت میکنی با دعوا...حتی براضش اهمیت نداره کارای من میگم توام بخاط من اگه بدی داشتم اروم بهم بگو میگه من همینم من مردم....ت اینکه اشکمو در میاره و بعد پشیمون میشه...انگار دوست داره شکست غرورم ببینه..<br>خلاصه به همچی گیر میده به همچی مشاوره ام نمیاد میگه من خونه با خانوادم مشکل دارم عصبی ام ازدواج کنیم خوب میشم<br>هیچوقت نشده دعوا کنیم و من گریم نگیره و بگه عزیزم بیا اشتی کنیم<br>همیشه یا من رفتم منت کشی یا اونقدر گریم گرفته تا تموم کرده دعوارو<br>این رو هم بگم که تا وقتی به چیزی گیر نده و باهم خوبیم بهترین مرد دنیاس و همجوره هوام رو داره جوری که همه زنا میگن خوشبحالت اما امان از وقتی که مسله کوچیک به وجود بیاد<br>ادم کینه ای هم هست که هرچقدر عذرم بخام تو گوشش نمیره و تا به گریه نیوفتم اشتی نمیکنه<br>این رو هم بگم ایشون دوران نوجوانی بیماری وسواس داشته که درمان شده<br>راه رفتار با ادمای حساس هست ؟<br><br>

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 مرداد 94 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1394-2-18
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    859
    سطح
    15
    Points: 859, Level: 15
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 77 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست خوبم توصیه می کنم مقاله 10 چیزی که بخاطر رابطه تان نباید قربانی کنید را سرچ و مطالعه کنید

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 آذر 98 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-21
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    5,584
    سطح
    48
    Points: 5,584, Level: 48
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 166
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 199 در 73 پست

    Rep Power
    29
    Array
    مطالعه کردم رها جان
    مورد اول ازادیتان رو باهاش مشکل دارم
    اما حساسیتهاش در تمام موارد هست نه فقط ازادی
    از وسواسیش رنج میبرم
    با بقیه موارد مشکلی ندارم

    - - - Updated - - -

    البته ایشون خوبی های بسیار زیادی داره که باعث شده من دنبال این باشم که کمکش کنم حساسیتهای بی موردشو بزاره کنار چون میگه خودشم اذیت میشه

    مثلا دروغ نمیگه
    وفاداره
    از لحاظ مالی ساپورتم میکنه
    همیشه دنبال راحتی منه
    هرجا بخوایم بریم رضایت من براش مهمه
    مهربونه
    ابراز احساسات و ابراز علاقه رو بلده
    بشدت بهم احترام میزاره و از گل نازک تر بهم نمیگه
    همیشه و همجا بفکرم هست و الویت اولش منم
    حتی شده ارو خانوادشو بخاطر من رها کرده
    و.........................
    فقط با حساسیتهای بی موردش مشکل دارم خواهش میکنم اگر تجربه ای دارید در اختیارم بزارید بدونم چطور باهاش رفتار کنم ؟

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 29 تیر 97 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1394-4-09
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    4,330
    سطح
    41
    Points: 4,330, Level: 41
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    77

    تشکرشده 116 در 61 پست

    Rep Power
    27
    Array
    بخدا بهترین همسره دیگ بهتر ازین گیرت نمیادخوشبحالت تاپیکتو ک خوندم خلی حسودیم شد

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 آذر 98 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-21
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    5,584
    سطح
    48
    Points: 5,584, Level: 48
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 166
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 199 در 73 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط masamasa نمایش پست ها
    بخدا بهترین همسره دیگ بهتر ازین گیرت نمیادخوشبحالت تاپیکتو ک خوندم خلی حسودیم شد
    عزیزم

    ما واقعا یکروز در میون دعوا داریم همش میترسم یه چیزی بشه یا کسی تو خیابون یه لحظه نگام کنه تا عصبانی بشه به شدت تپش قلب پیدا کردم سخته بخدا


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.