سلام بچه ها و کارشناسان عزیر<br>من دختری 25 ساله هستم و همسرم 26 سال داره ما حدود 5 ماه است نامزد کرده ایم و قبل از آن 9 ماهی هم با هم اشنا شده بودیم ما مشکلات بسیار زیادی با هم داشتی و داریم که تا الان فقط بخاطر علاقه و عشقی که بینمون بود دووم اوردیم حتی سه ماه رابطه رو تموم کردیم اما باز نتونسیم و اشتی کردیم..<br>رااستش من قبل از دوران نامزدی سرکار می رفتم و همونا هم با همسرم اشنا شدم کم کم فهمید که ایشون با کارکردن من مخالفه و حتی از اینکه بادوستانم هم بیرون برم مخالفه از محیط کارم امدم بیرون با دوستانم هم ارتباطم رو تمام کردم اما باهاش صحبت کردم که چند ماه دیگ می خوام ادامه تحصیل بدم و قبول کرد..<br>اما وقتی که نامزد کردیم گفت نباید ادامه تحصیل بدی و من چندین هفته با ایشون بحث و قهر داشتم اون میگفت تو حاضری ادامه تحصیل بدی و بی قراری های منو ببینی ولی من حرفم این بود که تو بهم قول دادی و نباید زیرش بزنی و اگر بزنی و نمیتونم تو زندگی بهت اعتماد کنم..واقعاهم همین بود اگر قبلش باهاش صحبت نکرده بودم به حرفش گوش میدم ولی حالا نمیشد به هر حال نزدیک چندین هفته بحث و گریه بلخره گفت حق باتوعه خودم گفتم بری و حمایتم کرد حتی توی درسها تشویقم می کرد و کمکم میکرد ( بماند که گاهی تو دعوا می گفت تو به خاسته من عمل نکردی و رفتی داشنگاه)<br>این شروع مشکلات ما بود من میدونستم به دانشگاه رفتم حساسه وقتی اونا بودم مدام بهش زنگ میزدم و می گفتم بیا دنبالم و باهاش تا دم در دانشگاه میرفتم تا دلش اروم بشه ولی چندباری سراینکه زنگش رو دیر جواب دادم باهام دعوا کرد اما با تمام سختیا حالا ارومه و میگه بیشتر هم بخای ادامه بدی میتونی<br>اما این شروع مشکلات ما بود..<br>ایشون بشدت حسوده اوایل خوشم میومدو میگفتم خوبکه روم حساسه اما الان بشدت ازارم میده جوری که حتی به خاهر یا مادرم از دهنم در بره بگم عزیزم تا چندروز کم محلی میکنه بهم!یا مثلا اگر فامیلم چیز کوچیکی بگه و اونو ناراحت کنه یا حتی فامیل خودش به کل اونارو میزاره کنار !!! و حتی من بگم خب منطوری نداشتند داد میزنه و میگه تو باید طرفداری منو بکنی نه اونا!!<br>ما عضو هیچ صفحه اجتماعی نیستیم و فقط از یک برنامه واتس اپ استفاده میکنیم اونم واس اینکه باهم صحبت کنیم من بجز ایشون و دوتا خاهرم و یکی از دوستانم با هیچکس ارتباط ندارم و حتی شماره پسر فامیل رو هم ندارم اما وقتی ببینه تو یه ساعتی که با اون چت نمیکردم ان شده دادو بیداد میکنه و میگه حق نداری ان بشی!بهش میگم مگه ب من شک داری؟میگه نه حسودم!میگم خاهرم یه جک فرستاده بود من فقط اونو خوندم و اخر با عصبانیت گفت برنامرو پاک میکنم توام هروقت خاسی با خاهر و دوست عزیزت چت کن!<br>خودش بغیر من با کسی ارتباط نداره فقط یه برادر داشت که اونم از ایران رفته و ارتباطی باهاش نداره بو میخاد منم همینجور باشم منم همینجور شدم نه جایی میرم نه دوستامو میبینم و نه هیچی...اعتراضی هم ندارم خودم قبول کردم اما چرا باید سر این مسایل پوچ انقدر با من دعوا کنه چندروز بی محلی میکنه هزاران باار معذرت میخام و گریه میکنم تا برمیگرده وقتی برمگرده من انقدر غرورم شکسته که عصبی میشم ما یکروز درمیون باهم دعوا داریم ! چندروز پیش یه عکس وی گوشی من دیدو دادو بیداد کرد من اصن اون عکسروو ندیده بودم نمیدونم کی ارسال کرده بود توی گوشی من مونده بود هی میگم عزیزم من ندیدم اینو هی داد میزد که کی فرستاده چرا پاکش نکردی و...<br>بهش میگم مشکی داری باهام اروم بگو تا حلش کنیم میگه من زن نیسم با ناز عشوه بیام بگم این عکس مستهجن پاک کن..<br>وقتی میگه اونجا نرو میگم چرا دعوا راه میندازه که حق نداری بگه چرا مگه تو شوهر منی..<br>خسته شدم یکروز درمیون دعوا داریم و شبی نیست که بدون گریه بخابم هرچی باهاش صحبت میکنم میگم ببین من بخاطرت چقد رعایت میکنم میگه زحمت میکشی با چرا رعایت میکنی با دعوا...حتی براضش اهمیت نداره کارای من میگم توام بخاط من اگه بدی داشتم اروم بهم بگو میگه من همینم من مردم....ت اینکه اشکمو در میاره و بعد پشیمون میشه...انگار دوست داره شکست غرورم ببینه..<br>خلاصه به همچی گیر میده به همچی مشاوره ام نمیاد میگه من خونه با خانوادم مشکل دارم عصبی ام ازدواج کنیم خوب میشم<br>هیچوقت نشده دعوا کنیم و من گریم نگیره و بگه عزیزم بیا اشتی کنیم<br>همیشه یا من رفتم منت کشی یا اونقدر گریم گرفته تا تموم کرده دعوارو<br>این رو هم بگم که تا وقتی به چیزی گیر نده و باهم خوبیم بهترین مرد دنیاس و همجوره هوام رو داره جوری که همه زنا میگن خوشبحالت اما امان از وقتی که مسله کوچیک به وجود بیاد<br>ادم کینه ای هم هست که هرچقدر عذرم بخام تو گوشش نمیره و تا به گریه نیوفتم اشتی نمیکنه<br>این رو هم بگم ایشون دوران نوجوانی بیماری وسواس داشته که درمان شده<br>راه رفتار با ادمای حساس هست ؟<br><br>
علاقه مندی ها (Bookmarks)