سلام دوستان قبلا هم از حساسیت های نامزدم برایتان گفتم
من با ایشون در خصوص مشاوره صحبت کردم و ایشون به من گفت که رابطه مجازی ما این بلارو به سر ما آورده و از من سوال کرد وقتهایی که ما کنار هم هستیم آیا انقدر حساسیت دارم یا نه ؟
و من دیدم درست میگه
به من گفت مثلا وقتی توی اس ام اس یا توی محیط چت داریم باهم صحبت میکنیم(همسرم محیط کارش جوریه ه نمیتونه تماس تلفنی بگیره و ما مجبوریم زمانهایی که وقت داره اس مس بهم بدیم یا اینکه چت کنیم باهم)
من لهن تورو متوجه نمیشم ممکنه تو با مهربونی یه جملرو بگی و من فکر کنم اون جملرو با عصبانیت گفتی و عصبانی بشم..
من حق رو بهش دادم و گفتم پس کمتر اس مس بهم بدیم قرار شد اینکارو کنم ولی باز نمیشه چون همش یچیزی پیش میاد که باید باهم صحبت کنیم و حتی اگه یه اس مس توی طول روز بهم بدیم باز شروع دعواعه!
من واقعا خسته شدم
من اصلا ادم ریلکسی نیستم اگر حس کنم از من ناراحته یا راطمون شکرآبه به سختی نفس میکشم و رنگ و روم می پره و هیچی از گلوم پایین نمیره!
من ورزشکار هستم و روزی نبود که ورزش رو ترک کنم اما انقدر این دعواهارو کردیم که من پنج کیلو وزنم پایین اومده و حتی دیگه نمیتونم به مسابقات برم!
رابطه و کارش هم جوری هست که هفته ای یکبار همو می تونیم ببینیم
و خیلی جالبه که بهترین روی ما و خوشحالیمون در همون دوساعته
متاسفانه ایشون حتی وقتی خونه ام هست چون شرا یط بدی توی خونه داره کلا عصبانی و نمیشه باهاش حرف زد مادرو پدرش وقتی که بچه بود از هم جداشند و ایشون با مادر و خاله معلولش در خانه زندگی میکنه متاسفانه خالش خیلی اینهارو اذیت میکنه و نمیزاره حتی با ارامش بخوابند و اینجور که خودش میگه مادرش هم خیلی اذیتش میکنه مادرش اد شکاکیه و هرجا میره با لحن بد زنگ میزنه و سیم جینش میکنه یا وقتی خونس مدام بهش گیر میده ( البته عذر میخوام اینجور صحبت میکنم دارم کلماتی رو میگم که خودش بکار میبره راجب مادرش)
جوری که مثلا وقتی توی مغازش هست میاد داخل مغازه که محیط کاملا مردونس و ایشون رو خیلی عصبانی میکنه یا خیلی کم براش غذا درست میکنه اگرم بکنه چیزی رو درست میکنه که ایشون دوست نداره....فقط چند مورد رو گفتم که درکش کنید(مادر شوهرم ادم شکاکیه که به فرزند خودش اهمیت نمیده ولی به خانواده خودش خیلی اهمیت میده جوری که پدر شوهرم هم بخاطر همین چیزها از ا جدا شد) کلا شرایط خوبی توی خونه نداره و فقط وقتهایی که خونه ما هست یا باهم تنهاییم بامن خوبه و باهم خوبیم شده کل روز رو هم باهم بودیمو یکبار حتی بحث هم نکردیم اگر هم مشکلی پیش اومد ظرف چند ثانیه یکیمون کوتاه اومدیم
و هم به من میگه که دعواهای ما بخاطر این رابطه مسموم مجازییه و اینکه من وقتی خونه ام مادرم حال خوشی برام نمیزاره...و وقتی که ازدواج کنیم اینها تموم میشه
ما قراره چند ماه دیگر مراسم عقد و عروسی رو یکجا برقرار کنیم
و من می ترسم نکنه که اینهایی که گفت درست نباشه
نکنه من براش تازگی دارم و اگر مثل مادرش هروز پیشش باشم ازم خسته میشه با اینکه من اصلا مثل مادرش رفتار نمیکنم
میترسم
من خیلی بهش علاقه دارم و بخاطر اینکه دوسال پیش هم یکبار نامزد کردم اعتماد بنفسم پایین اومده و همش فکر میکنم باز انتخابم غلط بوده
لطا اگر تجربه ای توی این مورد دارد کمکم کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)