سلام دوستان عزيز در ابتدا تشكر مىكنم از دوستان عزيزم كه راهنمايى كردن منو مينا جون و دختر جوان ممنونم از نظرات شما ،دوستان مىخوام بپرسم همه مر دها اينقد بهانه گيرن همسرشون بهر نحوى كه دلشون مىخواد ازار ميدن خسته شدم از اين زندگى به خدا خيلى همسرم تحقيرم مىكنه با اينكه از هر لحاظ ازش سر ترم به همه چى گير ميده ميره رواعصابم هميشه عصبى خشن ابروهاش در هم سخت گيره جرات ندارم بهش تو بگم اما اون چى هر چى دلس مى خواد ميگه همه چى رو به نفع خودش تمام مىكنه در كل زورگوى خودخواه مى خواد روحيه ام رو ضعيف كنه واسه هر چيز كوچيكى سرو صدا را مى ندازه خودشو مىزنه تا من كوتاه بيام من بيچاره رو كه ولش كن اونقدر كتكم زده سرم بخيه خورد تو ايران به خانوادم نگفتم اول باردارى كتكم مى زد خودش مىزد بهانه مىگرفت مواد ترياك حشيش مصرف مىكرد از دورم كه مى رفت مسافرت ازارم مى داد مىگفت مى خوام خودكشى كنم ديوانه ام كرده به خدا ماه نه بارداريم كتكم زد بالاخره مجبور شدم به خانواده ام بگم گفتم رفتم پزشك قانونى روز ٢٨،صفر كتكم زده بود مدرك داشته باشم براى طلاق دو روز بعد اومد به پاى خانوادهام افتاد گفت ديگه نه توهين مىكنه نه تحقير ولى بدتر شد بلايى به سرم اورد مهريه ام به زور ازم دست خط گرفت خودش برگشت خارج در هيچ حال به من رحم نكرده وقتى كه رفت خارج هى از دور تهديدم مى كرد كه طلاقم مىده كه كاش بده يه شب مى گفت خو د كشى مىكنه هميشه تحقير م مىكرد فحش مى داد يه روز هر چى دلش خواست گفت منم رفتم خونه مادرم كلا تصميم به طلاق گرفت خانواده ام از هر لحاظى حمايتم كردن يه سال گذشت خيلى از فاميلاشون اومدن واسه پا در ميونى قبول نكردم برادرم وكيل گرفته بود طلاقم بگيره اما داد گاه طلاقم رو نداد همسرم هم نداد ميگفت نمى ده خسته شده بودم بازم اومد در خونه مادرم دلم سوخت گريه مىكرد دوباره لاهاش شروع كردم تعهد داد كه نم زنه منو اما چه كنم هنوز كه اينجايم اورو پا ادامه داره همين الا ن اومد واسه پنجره بستن يه سر صدايى كرد و داد زد فحش داد كه چرا پنجره رو نبستى بارون مياد مادرت بهت ياد نداده تورو درست تربيت نكرده دوستان من الان اوروپا زندگى مىكنم يه جاى خلوت خانه گرفته كه هيچكى به دادم نمى رسه يك كلمه حف بزنم بغل گوشم خورده فحشم مىده پيرم كرده هميشه در حال غر زدنه تازه سه ماهم ميشه اومدم پيشش دوروز بعد اومدنم زد زير چشمم كبود كرد بخشيدمش همه س ميگه برو بيرون از خانه جلو ى پسر كوچولوم مىزنه نه نماز مى خونه نه روزه ميكيره حشيشم مصرف مىكنه دو بار اينجا ازش
كردم ولى بد تر تلافى كرد چه كنم دوستان خواهش مىكنم
كمكم كنيد اين زندگى هر لحظه اش عذاب اوره هميشه كارى مىكنه كه من برم منت كشى با مادرشم رايطش خوب نيست حتى به مادرشم بى احترامى مىكنه الفاظ ركيك هميشه رو زبونشه نمى زاره هيچ جا كلاس برم بيرون برم تايم مىگيره اونم بايد صد بار اجازه بگيرى خسته ام خدايا تو كمكم كنم ميگه من اخم دارم هميشه همينم تو شاد باش محيط خونه رو شاد كن حتى زدمت تو بيا پيشم شاد باش بخند واسه رابطه جنسى من بايد برم پيشش كارى مىكنه من برم خلاصه مثل يه برده ام
علاقه مندی ها (Bookmarks)