به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array

    ... ممکنه شما بتونید کمک کنید این کلاف گره خورده رو باز کنم؟

    سلام

    واقعیتش اینه که فکر نکنم از کسی غیر از خودم کمکی بربیاد، اما اونقدر زمان گذشته و کاری ازم برنیومده، دارم همه گزینه ها رو بررسی می کنم.

    مشکل اصلی اینه که من دیگه نمی دونم مشکل اصلی بالاخره چیه؟! و از کجا باید شروع کنم به حل کردنش، شاید شما بدونید. می دونید؟

    البته واقعا نمی تونید بدونید، چون منو نمی شناسید. اما گاهی از راه حل های غلط به جواب های درست می رسید. مثلا فرشته مهربان یبار گفت که تعارض دارم. واقعیتش هم اینه که من متناقضم، خودم خودم رو نقض می کنم. حالا فقط همین یکبار هم نبوده، چند بار مدیر همدردی، فرشته مهربان یا بقیه چیزهایی در موردم گفتید که واقعیت داشته، اما چون از راه حل های اشتباه به جواب درست رسیدید، من در لحظه نمی تونستم پیگیر گفتگو بشم و کنکاش کنم که واقعا چی تو ذهن طرفم هست و چیکار باید کرد. در عوض سعی کردم خودم پیگیری کنم.

    ولی ممکن هم هست من اشتباه کرده باشم. شاید هم از راه حل های درست رسیده باشید. شاید مسائل به این شکلی نیست که من می بینم.

    خب حالا این پست براتون مفهومی داره؟ چیزی به ذهنتون میاره که بتونه بهم کمک کنه؟

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  2. کاربر روبرو از پست مفید میشل تشکرکرده است .

    meysamm (چهارشنبه 17 تیر 94)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 فروردین 03 [ 22:43]
    تاریخ عضویت
    1393-2-29
    نوشته ها
    159
    امتیاز
    10,273
    سطح
    67
    Points: 10,273, Level: 67
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 177
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    386

    تشکرشده 337 در 142 پست

    Rep Power
    41
    Array
    سلام

    حقیقتش من چیزی متوجه نشدم!؟
    مسئله ای هست که شما جوابش رو میدونید ولی ما نمیدونیم!؟
    از راه حل اشتباه به جواب درست رسوندنتون !؟

    مسئله رو باز کنید. توضیح بیشتر بدین.
    پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را
    تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را

    خویش خویش من هم اکنون از در صلح آمدست
    جمله گوش از غیر بستم تا شنیدم خویش را
    خویش خویش من مرا و هرچه من ها بود سوخت
    کشتم او را و زخاکش پروریدم خویش را
    معنی این خویش را از خویش خویش خود بپرس
    خویش بینی را گزیدم تا گزیدم خویش را

  4. #3
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام من میدونم

    درسته، انگار نامفهوم شده. بهتره یه شکل دیگه ای مسئله رو بیان کنم. یعنی نه اینقدر عمقی که الان گفتم. اونم لازمه ش اینه که اول بتونم مسئله رو در عمق حل کنم، در اون صورت هم که دیگه چیزی برای گفتن نمی مونه. پس اصلا ولش کنیم. خودم درستش می کنم.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 فروردین 03 [ 22:43]
    تاریخ عضویت
    1393-2-29
    نوشته ها
    159
    امتیاز
    10,273
    سطح
    67
    Points: 10,273, Level: 67
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 177
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    386

    تشکرشده 337 در 142 پست

    Rep Power
    41
    Array
    برای پی بردن به عمق شما نیاز به سرنخ هست. سرنخ هم زمانی پیدا میشه که شما شرح حال بدین. بدون ترس و بدون احساس خجالت.
    اگه بدون استاد و راهنما به عمق خودتون سفر کنید احتمال غرق شدن هست.
    هر جور که خودتون مایلید،
    پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را
    تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را

    خویش خویش من هم اکنون از در صلح آمدست
    جمله گوش از غیر بستم تا شنیدم خویش را
    خویش خویش من مرا و هرچه من ها بود سوخت
    کشتم او را و زخاکش پروریدم خویش را
    معنی این خویش را از خویش خویش خود بپرس
    خویش بینی را گزیدم تا گزیدم خویش را

  6. کاربر روبرو از پست مفید من می دونم تشکرکرده است .

    میشل (چهارشنبه 17 تیر 94)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    میشل گرامی سلام .....

    جالب اینجاست که در همین تاپیکی هم که ایجاد کردی فوری با پست دوم پست اولتو نقض کردی .......

    خب شاید بتونیم سرنخی پیدا کنیم .....

    بیشتر پست شما برای من به یه بازی بیست سوالی شباهت داشت .... البته جسارت نشه ....

    پس فرصت داریم تا با بیست سوال به چهار چوب مشکل شما برسیم و برطرفش کنیم .... البته در حد توان .....

    خب سوال اول ...( تو جیب جا میشه ) خخخ . بیشتر چه موضعی از شما از جانب مورد سوال آسیب دیده است ....؟؟؟؟ ذهن شما ؟؟؟ افکار شما؟؟؟ رفتار شما؟؟؟؟ اطرافیان ؟؟؟ در این سوال از محل آسیب به مشکل خواهیم رسید ....

    .... صرفا مشکل شما در تثبیت افکار و تصمیمات است ...... امروز یه مدل چیدمان داری و فردا خودت از چیدمان امروز خوشت نمیاد ؟؟؟؟؟؟

    مورد سوال گذراست و یا دایم همراه شماست ؟؟؟؟؟ متناوب است و یا دایم ؟؟؟

    میشل سعی کن برای خودت رو کاغذ ترسیمش کنی تا با چشم حقیقی و منطق صحیح مسئله رو حل کنی ...

    زدن همچین تاپیکی و کمک های گذشته فرشته و مدیر نشون میده قادر به حلش هستی ولی چون درمان تا پایان دوره تشخیصی مدیر و یا فرشته طی نمکنی در بازه ای خاص دوباره مشکل را حس خواهی کرد ......

    موفق باشی .......میشل مثال بزن .....

  8. 3 کاربر از پست مفید parsa1400 تشکرکرده اند .

    میشل (چهارشنبه 17 تیر 94), سوده 82 (چهارشنبه 17 تیر 94), غزاله 91 (چهارشنبه 17 تیر 94)

  9. #6
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    با سلام

    من باز هم میگم ساده نگاه کن ، ساده زندگی کن ، ساده باش ......

    اینکه ما از راه حل درست تشخیص دادیم یا راه حل غلط ، درگیری های ذهن شماست که باید رهاش کنی .... مهم اون تشخیص هست که تأییدش کردی .... بعد از تایید چه کردی ؟ کاری برای حلش کردی ؟ می خواهی حل کنی ؟ یا درگیر آنالیزی و اینکه چطوری تشخیص داده شده و ..... رها کن علت را ، آنالیز را ، نحوه تشخیص را .... اونچه که فهمیدی واقعیته را بچشب و در پی رفع و حلش باش ... در پی راه حل مسئله باش نه تجزیه و تحلیل آن که ترا تحلیل می برد و فرسوده می شوی


    موفق باشی عزیز





  10. 10 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (چهارشنبه 17 تیر 94), Eram (چهارشنبه 17 تیر 94), fahimeh.a (چهارشنبه 06 مرداد 95), hamed-kr (چهارشنبه 17 تیر 94), parsa1400 (چهارشنبه 17 تیر 94), میشل (چهارشنبه 17 تیر 94), من می دونم (چهارشنبه 17 تیر 94), رنگین (چهارشنبه 17 تیر 94), سوده 82 (چهارشنبه 17 تیر 94), غزاله 91 (چهارشنبه 17 تیر 94)

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 98 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    382
    امتیاز
    12,547
    سطح
    73
    Points: 12,547, Level: 73
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 303
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    894

    تشکرشده 1,236 در 375 پست

    Rep Power
    99
    Array
    سلام خانم میشل

    من کم و بیش پست های شما رو توی تالار خوندم ، خیلی هاش واقعاً خوب بوده ولی اون چیزی که کاملاً توی افکار و درونیات شما نمود داره غلبه نسبتاً شدید منطق هست اون هم تا اوجایی که برای شما قابل درک و پذیرش هست.

    خب میگید عیب این چیه ، اول بذارید یه داستان کوتاه براتون بذارم:

    منطق چيست؟

    شاگردي از استاد پرسيد: منطق چيست؟ استاد کمي فکر کرد و جواب داد: گوش کنيد، مثالي مي زنم، دو مرد پيش من مي‌آيند. يکي تميز و ديگري کثيف. من به آن‌ها پيشنهاد مي‌کنم حمام کنند. شما فکر مي‌کنيد، کدام يک اين کار را انجام دهند؟
    هر دو شاگرد يک زبان جواب دادند: خوب مسلماً کثيفه !استاد گفت: نه، تميزه. چون او به حمام کردن عادت کرده و کثيفه قدر آن را نمي‌داند. پس چه کسي حمام مي‌کند‌؟ شاگردان گفتند: تميزه !استاد جواب داد: نه، کثيفه، چون او به حمام احتياج دارد.
    و باز پرسيد :خوب، پس کدام ‌يک از مهمانان من حمام مي‌کنند؟ يک بار ديگر شاگردها گفتند: کثيفه !استاد گفت: اما نه، البته که هر دو! تميزه به حمام عادت دارد و کثيفه به حمام احتياج دارد. خوب بالاخره کي حمام مي‌گيرد‌؟ شاگردان با سر درگمي جواب دادند: هر دو!
    استاد گفت: نه، هيچ‌کدام! چون کثيفه به حمام عادت ندارد و تميزه هم نيازي به حمام کردن ندارد! شاگردان با اعتراض گفتند: بله درسته، ولي ما چطور مي‌توانيم تشخيص دهيم‌؟ هر بار شما يک چيزي را مي‌گوييد و هر دفعه هم درست است. استاد در پاسخ گفت: با منطق!
    البته منظورم از منطق، علم منطق که در فلسفه بحث میشه و یه علم منسجم هست نیست بلکه اون چیزی منظورم بود که در گفتار عام میگیم منطق .

    اون قوانین کلی که ما در تجربیات هر شخص خاصی از زندگی و استفاده از قیاس بین پدیده ها و غیره به اون میرسیم چهارچوبی رو در ذهن و روان ما تشکیل میده که مرجع قضاوت ها و نگرش ها و تجربیات دیگه ما از زندگی هست و ما تسامحاً این چهارچوب رو توی زندگی معمول منطقی بودن یا عاقل بودن در نظر میگیریم.

    ولی واقعیت این هست که بله قسمت های زیادی از این منطق درست و قابل انطباق با پدیده هاست ولی قسمت های نسبتاً زیادی هم وجود داره که که در تعارض با پدیده ها و حتی خود منطق معمول زندگی قرار میگیرن مخصوصاً اون قسمت از قوانین این چهارچوب که به وسیله قیاس و تعمیم جزء به کل همراه هست .

    مثال معروف همون داستان طوطی ای هست که کچل شده بود و فکر میکرد هر کسی کچل شده صاحبش به خاطر ریختن روغن با چیزی توی سر اون زده.

    در نتیجه جزء نگری های ما و قوانین که از اون منشعب میشه بسایری از اوقات با پدیده هایی کلی عالم قابل انطباق نیست و در واقع دچار تعارض هست و مخصوصاً تر این موضوع توی فهم مسائل دینی بیشتر موجب سئوال میشه.

    مثلاً سئوال پیش میاد چرا بعضی ها اصرار دارن مسائل دینی رو مقدس کنن؟
    چرا خیلی از گزاره های دینی دارای نوعی بی نظمی و بی منطقی هست؟

    و....

    این جاست که مولوی میگه:

    پای استـــدلالیـان چوبیـــــن بــود
    پای چوبین سخت بی تمکین بود

    اگر کمی مولوی خونده باشین میبینین که مولوی خیلی جاها داره از گزاره های مختلفی که با منطق معمول جور در نمیان رفع ابهام میکنه ، و اصلاً جنگ ظاهری عرفا با عقل همین عبور دادن شخص از حصار گزاره های منطق ظاهری هست

    کار پاکان را قیــاس از خــود مگیر
    گرچه باشد در نبشتن شیر شیر

    بذارید یه مثال بزنم از موضوعی که مطرح کردید
    گفته بودین نمی تونین بفهمین که اگر کسی بجای کس دیگه فلان عمل عبادی رو انجام بده چه نفعی برای اون شخص وجود داره ؟

    اگر جواب رو از روی گزاره های معمول بخوایم بدیم میشه گفت هیچی ، ولی اولاً موضوع دارای ابعاد مختلفی هست که هر بعدش منطق خودش رو داره مثلاً مثل یه ساختمون که هر معماری مجزایی داره و در نتیجه در نتیجه هر طبقه نقشه راهنمای مجزایی طلب مبکنه و شما نمی تونین با نقشه راهنمای یه طبقه ، معماری طبقه دیگه رو قضاوت کنید چون ماهیتاً با هم تفاوت دارن.

    پس تازه شما باید بفهمین که این یک موضوع تک بعدی نیست و دارای سطوح مختلفی هست و بعد هم بفهمین هر سطح چهارچوب خودش رو برای قضاوت طلب میکنه.

    نمیخوام الآن بشینم دونه دونه ابعاد مختلف رو باز کنم ، ولی یه مثال فراتر میزنم که به نوعی اعم از این موضوع باشه:

    یه آیه معروفی وجود داره که تازه نمیخوام خیلی توی موضوعات و جایگاه تفسیری اش برم فقط آیه رو میذارم توضیح کوتاهی میدم:

    «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً؛ مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آوردند و عمل صالح انجام دهند كه خداوند گناهان آنان را به حسنات تبديل مى كند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است».

    اولاً اگر آیات قبل رو مطالعه کنید سخن از گناهانی مثل کفر (برای همین اومده کسی که ایمان بیاورد) زنا و قتل نفس هست ، بعد خدا میفرماید کسی که قبلاً کافر بوده و این کار ها رو کرده اگر واقعاً ایمان بیاره و عمل صالح انجام بده ما نه تنها گذشته رو می بخشیم بلکه بدی ها رو هم تبدیل به خوبی میکنیم.

    خب این که خیلی غیر منطقی تر هست ، هزاران کار بد کردی حالا یهو ایمان آوردی و چند تا کار صالح(با کار خوب خیلی فرق داره از نظر قرآن) انجام دادی بعد همه گذشته بدت رو هم نبدیل به خوبی میکنن و برات امتیاز می نویسن!!!

    مثل این میمونه شما بری یه بانکی بعد چند تن لجن و تعفن بریزی توی گاو صندوق بانک ، بعد یهو بفهمی اشتباه کردی معذرت خواهی کنی و حالا خیلی زحمت بکشی یه میلیون به حساب بانک هم بریزی ، بعد مدیر بانک بیاد بگه حالا که فهمیدی اشتباه کردی و یه کم پول هم به حساب بانک ریختی من هم وزن همه اون لجن ها و تعفن ها به حسابت طلا واریز میکنم!!!

    آخه مگه ممکن هست با کدوم عقل و منطقی جور درمیاد.

    حالا تازه اون گزاره که منطقی تر هست یکی میاد بانک میگه من میخوام یه میلیارد به حساب خانم میشل بریزم ، مدیر بانک میگه عجب این خانم میشل کی هست همچین پارتی کلفتی داره ، برزین زودتر به حسابش تا این یارو باحاله پشیمون نشده!!!

    این فقط یه مثال بود.
    .................................................. .......................................

    نکته : یکی از بزرگترین مشکلات توی زمینه منطق و عقل حجاب زخیم اعتباریات هست ، اعتباریات چیزهایی هستند که وجود حقیقی ندارن و به اعتبار قائم به وجود شما وجودی پیدا کردن و شما هم خودت وجودی نداره و وجودت قائم به وجود خدا در هر لحظه هست:

    ما عدم هاییـم هستـی نما
    تو وجود مطلق و هستیِ ما

    یا
    نیست در من جنبشـی از ذات من
    اوست درمن دم به دم جنبش فکن

    یا
    عمر همچون جوی نونو می رسد
    مستــمری می نمـاید در جســد

    این یه موضوع اساسی توی عرفان هست که خدا هر لحظه داره اراده خلق جهان رو میکنه و کافی هست یک دم توجه اش رو از خلق برداره تا تمام ما عدم محض بشیم ولی خدا دائم الفیض هست و این بسیاری تفاوت داره با اون روایتی که در نگاه و فلسفه اکثریت غرب هست که خدا جهان رو خلق کرد و حالا گذاشت به حال خودش باشه و راه خودش رو بره تا به نهایت خودش برسه!!!! این یکی از عظیم ترین حجاب ها رو برای آدم میسازه و حجم این اعتباریات در دنیای امروز خیلی خیلی بیشتر از دنیای روزهای قبل هست

    چیزهایی مثل میز ، صندلی ،جاده ،موبایل ، همه اعتباریات هستن که در صورت عدم توجه ما به وجه عدمی اونها حجاب حقیقت هستن و اینجاست که قرآن میفرماید:

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ
    ﴿۱﴾ (شما با کثرت ها بازی خوردید)

    حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ
    ﴿۲﴾ (تا زمانی که با عالم قبر روبرو شوید)

    كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ
    ﴿۳﴾ (نه چنین است و به زودی خواهید دانست)
    ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿۴﴾ (باز هم نه چنین که می پندارید و به زودی خواهید دانست )

    كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ
    ﴿۵﴾ ( چنین نیست که می پندارید و اگر صاحب علم یقین بودید )

    لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ
    ﴿۶﴾ (بی شک -همین لحظه- آتش جهنم را می دیدید)

    ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ
    ﴿۷﴾ (سپس به عین الیقین آن را درک می کردید)

    ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ
    ﴿۸﴾ (سپس در آن روز بی گمان از نعمت پرسیده خواهد شد)

    حضرت رسول (ص)میفرمایند:
    الآنَ قیامتی قائم (قیامت من هم اکنون بر پاست -و من به عین الیقین آن در ک میکنم-)
    چرا؟
    چون ایشون کاملاً از قید حجاب کثرت ها آزاد هستند و وجود عالم های بالاتر که خیلی وجود شدید تر و حقیقی تری نسبت به این عالم دارند رو دارند درک میکنن.

    جهنم و بهشت چیزی نیست که فردای قیامت بخواد خلق بشه بلکه همین الآن در باطن عالم وجود داره و ما داریم اون با اعمال و نیات مون میسازیم.

    حالا بگذریم که بسیاری از علوم حصولی شامل همین اعتباریات میشن حتی روانشناسی و اگر جایگاه درست استفاده از اون ها پیدا نشه خودشون حجاب هستن.

    اگر تمام روانشناسای روی زمین الآن جمع بشن و علم شون رو روی هم بذارن نم تونن یک صدم از عالم شخصی مثل آیت الله بهجت رو که با سلوک دینی راه پیموده رو درک کنن چه برسه
    به این که بخوان یکی رو مثل ایشون پرورش بدن ، البته من جایگاه مهمی برای روانشناسی در حد جایگاه خودش قائلم به شرطی که جایگاهش در ک بشه.

    اگه بخوام بگم حالا حالا ها این بحث کش میاد تا همین جا فکر کنم کافی باشه.

    نماز و روزه هاتون قبول.

  12. 2 کاربر از پست مفید hamed-kr تشکرکرده اند .

    میشل (چهارشنبه 17 تیر 94), من می دونم (چهارشنبه 17 تیر 94)

  13. #8
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام من میدونم، آقا پارسا، و فرشته مهربان

    من دقیقا می خوام ساده بشم. تنها چیزی که روحم رو آروم می کنه، صلح و یکپارچگیه. با خودم و در نتیجه با طبیعت.

    اما نمی شه، یه ارتباط مستحکم با خودم، با ذاتم برقرار نمی شه. بصورت لحظه ای می بینمش، اما ارتباط پایداری برقرار نمی شه.

    نتیجه اینه که پس مشکل اصلی ذهنمه. این ذهنمه که بین من و خودم قرار گرفته. بنابراین کاری که باید انجام بدم، اینه که ذهنم رو صاف کنم.

    اما وقتی می خوام اینکارو بکنم (از طریق مراقبه)، در عمل متوجه می شم که من "نمی خوام" اینکارو بکنم! ذهنم ساکت نمی شه، چون من نمی خوام که بشه!

    نتیجه اینه که پس مشکل اصلی اون چیزیه که باعث می شه من "نخوام". بنابراین کاری که باید انجام بدم، ارتباط با خودمه، برای اینکه بفهمم چرا من نمی خوام، و علت رو از بین ببرم.

    اما ذهنم اجازه ی ارتباط با خودم رو نمی ده. اون بین من و خودم، من و ذاتم قرار گرفته، نمی ذاره.

    می بینید؟ همه چیز به هم گره می خوره. و من در عمل برای باز کردن این گره ها کاری از پیش نمی برم. کاری از پیش نمی برم، چون اصلا منی در کار نیست! من تو ذهنم دفن شدم.

    قبلنا، حالم بد بود. الان خوبم. حس خوبی به خودم و به ذهنم دارم. می دونم ذهنم این طناب ها رو برای محافظت از من بسته.

    این "من" هایی که دارم استفاده می کنم، به معانی مختلفی هستن.

    فرشته مهربان، گفتید تحلیل نکنم. بدون تحلیل، چطور می شه آگاهانه ساده کرد؟ (اینو واقعا دارم می پرسم) حتی در ریاضیات، وقتی می خوایم یک کسر رو ساده کنیم، باید صورت و مخرجش رو به عوامل اول تجزیه کنیم.

    البته من یکبار دیگه هم در چنین شرایطی بودم. اونبار دو سه سال تحلیل کردم تا بتونم خودم رو ساده کنم. اما نشد.

    بعدش یک دفعه ای، اتفاق افتاد. و برای یه مدت طولانی با هستی متحد موندم. اون نتیجه ی یک نوع شهود بود.

    چطور می شه آگاهانه به شهود رسید؟ اگه اینکارو بلد بودم، عالی می شد.

    =====================

    در هر حال، اهمیتی نداره از راه درست یا غلط، مهم اینه که مشکل حل بشه. اما اول باید دید مشکل اصلی چیه؟ (چون الان مشکلات زیادی هست، که فکر می کنم ریشه ی همشون یک چیز باشه) من مطمئن نیستم شما کلمه "تعارض" رو برای چی استفاده کردی. اما نداشته ی اصلی من (چیزی که عطشش رو دارم) صلح و یکپارچگیه. منظور شما از تعارض همین بود؟ راه حلی برای رسیدن بهش دارید؟

    =================================================

    مرسی آقا پارسا، اینجور سوال پرسیدن خیلی خوبه. لطفا بدون توجه به بقیه پست ها، شما به 20 سوالیتون ادامه بدید. البته 200 تا هم اجازه دارید. چون ذهن من در توضیح دادن خودم و مسائلم به دیگران خیلی ضعیفه. مطالب رو طوری بیان نمی کنم که دیگران متوجه بشن جریان چیه (البته گاهی خودم هم نمی دونم جریان چیه).

    شاید اگه فرمان دست کس دیگری باشه، به یه نتیجه ای برسیم.

    خب سوال اول ...( تو جیب جا میشه ) خخخ .

    آره فکر کنم جا بشه. فکر می کنم همه ی این مشکلاتی که من دارم، در واقع یک چیز هستند. و اگه اون یک چیز رو به وضوح ببینم و درک کنم، همه چی با هم درست می شه. البته شاید همین تصور باعث درجا زدنم شده باشه. شاید همین باعث می شه راه های سخت رو ادامه ندم. چون وقتی می بینم سخته، میگم پس این نیست.

    بیشتر چه موضعی از شما از جانب مورد سوال آسیب دیده است ....؟؟؟؟ ذهن شما ؟؟؟ افکار شما؟؟؟ رفتار شما؟؟؟؟ اطرافیان ؟؟؟ در این سوال از محل آسیب به مشکل خواهیم رسید ....

    در همه ی این مواردی که گفتید، مشکل دارم. البته از نظر دیگران خوبم، حالا گاهی یه مسائلی هست، که برای همه هست. چه در رابطه با خود، چه در رابطه با دیگران.

    علتش اینه که دیگران من رو اونطوری که هستم، پذیرفتن، و همینجوری دوستم دارن. برای همین از تغییرات مثبتم خوشحال می شن. اما من، هرچند که الان خیلی بیشتر از قبل خودم رو دوست دارم، اما چیزی هست که قلبم براش پر می کشه. هوس چیزی رو دارم که در جهتش حرکت نمی کنم. اعصابم از دست خودم خورده....

    حتما می خواید واضح تر جواب بدم. در عمیق ترین سطح، چیزی که آسیب دیده، ارتباط من با خودم و با هستیه. ارتباطم صاف و روشن نیست. محکم نیست.

    در سطح بعدی، ارتباطم با ذهنمه. ذهنم مثل یه مادر نگرانه، که از ترس اینکه فرزندش آسیب نبینه، اون رو محدود و محدود تر می کنه. تا جائیکه در آغوش خودش حبسش می کنه، و تازه به این هم راضی نمی شه و دست و پاش رو هم با طناب هایی می بنده که مبادا به سمتی بره که نباید بره.

    از یه طرف بچه فاسد شده، از یه طرف این ذهنی که به اشتباه خودش رو مادر و حمایت گر میدونه هم ضعیف شده، چون مدام نشسته و چیزی رو در آغوشش فشرده. بی حرکت مونده.

    رابطم با جسمم هم مشکل داره. جسمم ازم یه رودخونه ی نور رو انتظار داره که صبح ها درش جاری بشه. صبح ها قبل از اینکه بیدار بشم، اولین چیزی که حس می کنم، ساق پامه. و اولین چیزی که بهش توجه می کنم اون نوره که نیست! و چون اون حالت رو از یه راه اشتباه بدست آورده بودم، هی دنبال راه درستی می گردم که دوباره اون حالت رو بوجود بیارم. برای همین قبل از اینکه بیدار بشم، گاهی یکی دو ساعت تو ذهنم مفاهیم مختلف بالا و پایین میشن و خود درگیری دارم. گاهی صد تا تصمیم مختلف می گیرم. که پنجاه تاش از یک نوع و پنجاه تاش از یک نوع دیگن که یک در میان کنار هم قرار گرفتن!

    روابطم با دیگران هم چندان خوب نیست. و اغلب وقتی برای روابط با دیگران نمی ذارم. یعنی حوصله ندارم وقت بذارم و کسی رو در ارتباط باموضوعی که باعث اختلافمون شده قانع کنم. مذاکره گر خوبی نیستم. چون بالغم آلوده ست....

    کلا روابط تا جایی پیش میرن که طرف مقابل مقاومت کنه. حتی دلم نمی خواد با پدر و مادرم حرف بزنم. و اگه اونا موافقت می کردن، من میخوام با هم حرف نزنیم. دلم نمی خواد دوستام بیان دور و برم. مگر بعضی وقتا که یا دلم براشون تنگ بشه، یا بخوام برم جایی که با اونا راحت تر باشم یا بیشتر بهم بچسبه.

    اما از طرفی هم دیگران و تصورشون از من، خیلی برام مهمه. اگه حس کنم اطرافیانم حس خوبی بهم ندارن، یا بهم احترام نذارن، عصبی می شم.

    فقط روابط کاری رو دوست دارم. و تو محیط کارم حالم خوبه. حرف زدن و ارتباط برقرار کردن در حیطه ی شغلی رو دوست دارم و لذت می برم. چون اونجا احساس قدرت می کنم، اما اگه جایی احساس قدرت نکنم، جدا می شم.

    پس کلا جواب سوالتون شد: محل آسیب روابط هست. رابطه با هستی، با خودم، با ذهنم، با جسمم، با انسان ها. فقط رابطم با خاک و حیووانا خوبه.

    ================================================

    مرسی من میدونم، سعی کردم توضیح بدم.

    ================================================

    مرسی آقا حامد، هنوز پستتون رو نخوندم، بعدا جواب میدم.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  14. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    parsa1400 (چهارشنبه 17 تیر 94), من می دونم (چهارشنبه 17 تیر 94)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 فروردین 03 [ 22:43]
    تاریخ عضویت
    1393-2-29
    نوشته ها
    159
    امتیاز
    10,273
    سطح
    67
    Points: 10,273, Level: 67
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 177
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    386

    تشکرشده 337 در 142 پست

    Rep Power
    41
    Array
    سلام

    من فهمیدم قضیه چی هست
    منتهی اعتماد به نفس کافی جهت ارائه راهکار ندارم. می ترسم سوتی بدم.
    پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را
    تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را

    خویش خویش من هم اکنون از در صلح آمدست
    جمله گوش از غیر بستم تا شنیدم خویش را
    خویش خویش من مرا و هرچه من ها بود سوخت
    کشتم او را و زخاکش پروریدم خویش را
    معنی این خویش را از خویش خویش خود بپرس
    خویش بینی را گزیدم تا گزیدم خویش را

  16. کاربر روبرو از پست مفید من می دونم تشکرکرده است .

    میشل (چهارشنبه 17 تیر 94)

  17. #10
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    گلی ذهنت کار و وظیفه اش رو انجام میده. از راه ذهن استدلالی نمیشه به شهود و اون چیزی که می خوای برسی. یعنی بر اساس وظیفه ای که داره ذهن اینکارو نیم کنه واست. چون یه جور خودکشیه واسش!! ذهن و فکر عالیه اما به جاش استفاده کنش. همونطور که تا حالا کردی. مثلا موقع کار. موقع درس. اما وقتی می خوای به درک قلبی برسی خوب از راه ذهن نمی شه. ذهن نمی تونه ازش برنمیاد بیچاره. اون کار خودشو می کنه. تو ازش توقعی داری که نمی تونه.

    خیلی چیزا رو به قول خودت خیلی مسایل رو تجزیه تحلیل کردی تا امروز. و نتیجه ی خوبی هم داشته عالی هست. خودت رو خوب اداره کردی. اما شاید دیگه مسایلت از جنس تجزیه تحلیل نباشن. یعنی مسایلت رو حل کردی و الان زمانیه که کمی ارامش داشته باشی در مورد تجزیه تحلیل خودت. منظورم اینه که یه روزی این تجزیه تحلیل بهت کمک کرده برای خودشناسی. و نتایج عالی داشته. اما شاید دیگه عبور کردی از این اوضاع و به مرحله ی بالاتری رسیدی. پس نیاز نیست به همون شدت این تحلیل های خویشتن رو ادامه بدی شاید. نمی دونم خودت بهتر می دونی.

    و اینکه کلا به حل مساله علاقمندی. این عالیه. اما شاید وقتی بیرون از خودت مساله ای برای حل کردن پیدا نمی کنی متوجه خودت میشه این استعدادت. و چون به اندازه ی نیاز خودت رو تحلیل کردی دیگه مساله ی چندانی برای ذهن استدلالی ت در مورد خودت و خود شناسی نمونده. اینطوری اعصابت خورد شده.

    موفق باشی

  18. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    میشل (چهارشنبه 17 تیر 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 بهمن 94, 19:57
  2. (توهم همه چیز دانی ) استفاده نادرست از شبکه های اجتماعی و توهم دانش
    توسط مدیرهمدردی در انجمن مهارتهای ارتباطی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 10 بهمن 94, 17:26
  3. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: چهارشنبه 09 مرداد 92, 19:59
  4. +تاریخچهٔ جنسی‌ همسر آیندتون چقدر براتون مهمه
    توسط kamran2007 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 88
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 مهر 88, 11:08

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.