سلام دوستان عزیز مشکل حادی که از تحلیل و تصمیم گیری راجع بهش ناتوانم بنده رو به طرح موضوع و مشورت گرفتن در این انجمن سوق داده است. بیش از یک سال است همسرم منزل را ترک کرده است و اکنون بعد از یک سال از شروع بازی مسخره تو دادگاه ها و بی نتیجه بودن این بازی ظاهرا مجبور به انتخاب طلاق توافقی شده ایم.
من 30 ساله و خانم 29 ساله. اما داستان از این قرار است
بنده و همسرم هر دو دارای تحصیلات عالیه از بهترین دانشگاه ها ایران و در دوران دانشجویی ازدواج کرده ایم. اکنون بیش از 6 سال از ازدواجمان می گذرد و یک پسر سه ساله داریم. خانواده همسرم ساکن شهرستانی دور بوده و منزل ما نیز تهران می باشد. بیش از یک سال پیش بود که همسرم با پایان یافتن درسشان و با وجود زمینه های نارضایتی قبلی از زندگی و ادعای مکررشان که "تو من را دوست نداری"و "من تو برزخ و غربت نمیخوام ادامه بدم" همراه فرزند خردسالمان منزل را ترک کرد و با واسطه چندین شرط برای ادامه شامل نقل مکان به شهر اونا مطرح کرد که بنده از توانم خارج بود. بعد از مدتی به کل شاید برای عذاب من یا هر دلیل دیگه بیش از یک ماه مخفی شد و بعد از اون هم در کش و قوس دادگاه مهریه و تمکین و ملاقات فرزند بودیم که البته در این بین یک بار هم ایشون به منزل بازگشتند و بعد از دو ماه در پی یک مشاجره مجدد اوضاع به حال قبل برگشت و به منزل پدرشون برگشتند.
ایشون [b]تک فرزند خانواده هستند و به نظر من خودمحور و جسور هستند[\b] و پدر ناتنی و مادرشون هم بالکل تحت تاثیر خواسته های ایشونن.
لازم هست بگم در ابتدای این قهرها بنده با خواهش مکرر و واسطه کردن اقوام در پی برگردوندن ایشون بودم که بعد از مخفی شدن ایشون دیگه به اجبار در موضع سکوت و شکایت تمکین رفتم تا ایشون با خودش به جمعبندی برسه و بفهمه واقعا به من ضربه زده و امکان ادامه با این روند نیست. و گهگاه غیر مستقیم می خواستم ازشون که روش برخورد و فشار روی من رو عوض کنند که البته موثر نبود. برداشت شخصیم اینه که در پی فشار بر من برای تغییر رفتار من و متقاعد کردن من به قبول خواسته هاشون بودن.
حالا هم ایشون ظاهرا خسته شده یا هر دلیل دیگه که من نمیدونم که مطرح کردند حضانت بچه را واگذار کرده و مهرشان را میبخشند و خواهان طلاقند. و البته با وجود موافقت ضمنی از سر اجبار من کماکان هم مانع تماس من با فرزندم که هزار کیلومتر ازم دوره و قراره منبعد به قول ایشون با من باشه میشه. و الان هم به تماسهام جواب نمیده مگر با توهین و ناسزا پیامکی.
من سخت کوش جدی درون گرا و کمالگرا و از جنبه اجتماعی و مالی نسبتا موفق. خانمم هم برون گرا احساسی جسور با تصمیمای آنی و رک. علی رغم صداقتم و زندگی تو دنیای صاف و ساده آکادمیک الان دیگه با حجم انبوه دروغها مواجه شدم و نگام به کلی به دنیا عوض شدهو من موندم در این تصمیم سخت در برابر آینده فرزندم سرنوشت ایشون و سرنوشت خودم. لطفا راهنماییم کنید که چه کنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)