به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 دی 94 [ 21:58]
    تاریخ عضویت
    1394-4-12
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    523
    سطح
    10
    Points: 523, Level: 10
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    New 07 در برزخ جدا شدن هستیم و همسرم مدت مدیدی است مرا ترک کرده و مانع تماس من با فرزندم می شود

    سلام دوستان عزیز
    مشکل حادی که از تحلیل و تصمیم گیری راجع بهش ناتوانم بنده رو به طرح موضوع و مشورت گرفتن در این انجمن سوق داده است. بیش از یک سال است همسرم منزل را ترک کرده است و اکنون بعد از یک سال از شروع بازی مسخره تو دادگاه ها و بی نتیجه بودن این بازی ظاهرا مجبور به انتخاب طلاق توافقی شده ایم.
    من 30 ساله و خانم 29 ساله. اما داستان از این قرار است
    بنده و همسرم هر دو دارای تحصیلات عالیه از بهترین دانشگاه ها ایران و در دوران دانشجویی ازدواج کرده ایم. اکنون بیش از 6 سال از ازدواجمان می گذرد و یک پسر سه ساله داریم. خانواده همسرم ساکن شهرستانی دور بوده و منزل ما نیز تهران می باشد. بیش از یک سال پیش بود که همسرم با پایان یافتن درسشان و با وجود زمینه های نارضایتی قبلی از زندگی و ادعای مکررشان که "تو من را دوست نداری"و "من تو برزخ و غربت نمیخوام ادامه بدم" همراه فرزند خردسالمان منزل را ترک کرد و با واسطه چندین شرط برای ادامه شامل نقل مکان به شهر اونا مطرح کرد که بنده از توانم خارج بود. بعد از مدتی به کل شاید برای عذاب من یا هر دلیل دیگه بیش از یک ماه مخفی شد و بعد از اون هم در کش و قوس دادگاه مهریه و تمکین و ملاقات فرزند بودیم که البته در این بین یک بار هم ایشون به منزل بازگشتند و بعد از دو ماه در پی یک مشاجره مجدد اوضاع به حال قبل برگشت و به منزل پدرشون برگشتند.
    ایشون [b]تک فرزند خانواده هستند و به نظر من خودمحور و جسور هستند[\b] و پدر ناتنی و مادرشون هم بالکل تحت تاثیر خواسته های ایشونن.
    لازم هست بگم در ابتدای این قهرها بنده با خواهش مکرر و واسطه کردن اقوام در پی برگردوندن ایشون بودم که بعد از مخفی شدن ایشون دیگه به اجبار در موضع سکوت و شکایت تمکین رفتم تا ایشون با خودش به جمعبندی برسه و بفهمه واقعا به من ضربه زده و امکان ادامه با این روند نیست. و گهگاه غیر مستقیم می خواستم ازشون که روش برخورد و فشار روی من رو عوض کنند که البته موثر نبود. برداشت شخصیم اینه که در پی فشار بر من برای تغییر رفتار من و متقاعد کردن من به قبول خواسته هاشون بودن.
    حالا هم ایشون ظاهرا خسته شده یا هر دلیل دیگه که من نمیدونم که مطرح کردند حضانت بچه را واگذار کرده و مهرشان را میبخشند و خواهان طلاقند. و البته با وجود موافقت ضمنی از سر اجبار من کماکان هم مانع تماس من با فرزندم که هزار کیلومتر ازم دوره و قراره منبعد به قول ایشون با من باشه میشه. و الان هم به تماسهام جواب نمیده مگر با توهین و ناسزا پیامکی.
    من سخت کوش جدی درون گرا و کمالگرا و از جنبه اجتماعی و مالی نسبتا موفق. خانمم هم برون گرا احساسی جسور با تصمیمای آنی و رک. علی رغم صداقتم و زندگی تو دنیای صاف و ساده آکادمیک الان دیگه با حجم انبوه دروغها مواجه شدم و نگام به کلی به دنیا عوض شدهو من موندم در این تصمیم سخت در برابر آینده فرزندم سرنوشت ایشون و سرنوشت خودم. لطفا راهنماییم کنید که چه کنم.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مرداد 00 [ 00:24]
    تاریخ عضویت
    1392-10-04
    محل سکونت
    چه فرقی میکنه
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    9,442
    سطح
    65
    Points: 9,442, Level: 65
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 208
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    819

    تشکرشده 166 در 90 پست

    Rep Power
    31
    Array
    بابت مشکلاتی که براتون پیش اومده متاسفم. همین قدر میدونم که درون گرا بودن شما و برون گرا بودن ایشون بین تون فاصله انداخته.حرف هم رو نفهمیدید و مشکل ارتباطی پیدا کردید.وگرنه چراهمسرتون باید حس کنند که شما دوست شون ندارید.هنوزم دیر نشده شما احتیاج به بازسازی اساسی زندگی تون دارید.ایشون پر از خشم اند.به نظرتون چرا؟؟

  3. کاربر روبرو از پست مفید رنگین تشکرکرده است .

    saamaan (یکشنبه 14 تیر 94)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 دی 94 [ 21:58]
    تاریخ عضویت
    1394-4-12
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    523
    سطح
    10
    Points: 523, Level: 10
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز رنگین
    ایشون اونچه در کلام به بنده میگن اینه که تو قدر من رو نمیدونی و اعتماد به نفسم رو از بین بردیالبته واقعا نمیدانم منظور ایشون به کدوم رفتار بنده هست. اونچه من فکر میکنم اینه که در شرایطی بزرگ شدند که همیشه بیش از حد مورد توجه بودند و الان هم با وجود اینکه بنده به شدت از ندیده شدن توسط ایشون ناراحت هستم ایشون هم دقیقا همین احساس رو نسیت به من داره. من مقابل این کمبود و ناراحتیم از زندگی سکوت کردم و مصادف با تولد فرزندمون کمی فاصله گرفتیم.
    پیش از قهر ایشون مشاجرات کمی نداشتیم که بنده هم اغلب نمبتونستم مقابل گستاخی ایشون صبر کنم و جواب میدادم. ولی در این یک سال در تماسهایی که بوده که بعضی با خوشی همراه بوده و اوناییش که با ناراحتی بوده بدون هیچ املاحظه ای هر صحبتی رو با داد و تندی به بنده میزنن و تقریبا در اکثرش من سعی میکنم و فقط گوش بدم تا آروم شه.
    من مسئول یه بنگاه تولیدی کوچک هستم و اونجا با همکارای آقا و خانم کاملا روابط مناسبی دارم و بالکل مشکلی تو روابط دیگم حس نکردم. هرچند ممکنه بوده باشه و به چشم نیومده باشه. ولی متاسفانه در رابطه با همسرم کاملا شکست خورده ام.رابطه با پسرگلم هم خدا رو شکر با وجود اینکه به لطف ایشون دیر به دیر میبینمش به نسبت زمان کمی که برای ارتباط داشتم خیلی خوبه.الان شرمنده خودم پسرم و خانوادم شدم
    ویرایش توسط saamaan : یکشنبه 14 تیر 94 در ساعت 00:48

  5. کاربر روبرو از پست مفید saamaan تشکرکرده است .

    رنگین (یکشنبه 14 تیر 94)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 فروردین 97 [ 15:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-17
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    8,056
    سطح
    60
    Points: 8,056, Level: 60
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 832 در 244 پست

    Rep Power
    72
    Array
    تا حالا ازش پرسیدین که چرا فکر می کنه دوستش ندارین؟؟وقتی این حرفا رو می زد شما چه تلاشی واسه اینکه بهش علاقتونو اثبات کنین کردین؟؟

    الان شما دلیل تاپیکتون این بوده که همسرتونو برگردونین؟؟

  7. 2 کاربر از پست مفید SOGAND. تشکرکرده اند .

    saamaan (یکشنبه 14 تیر 94), رنگین (یکشنبه 14 تیر 94)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مرداد 00 [ 00:24]
    تاریخ عضویت
    1392-10-04
    محل سکونت
    چه فرقی میکنه
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    9,442
    سطح
    65
    Points: 9,442, Level: 65
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 208
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    819

    تشکرشده 166 در 90 پست

    Rep Power
    31
    Array
    متاسفانه خیلی روابط شما آسیب دیده و خیلی باهم بد برخورد کردید بدون اینکه واضح بهم بگید که چه انتظاری از هم و از زندگی دارید ،وضعیت شما رو درک میکنم .
    نتوستید خواسته هاتون رو درست به هم دیگه بگید.مشاوره آزاد بگیرید.
    شما و همسرتون هر دو باید روی مهارت های ارتباطی تون کار کنید.مقالات زیادی در این زمینه تو سایت هست.هردو احتیاج به مشاوره دارید تا زندگی تون رو از نو بسازید .شما یه کوچولو دارید که به هردوی شما نیاز داره.امیدوارم مشاورین بزرگوار به تایپیک شما سربزنن.

  9. کاربر روبرو از پست مفید رنگین تشکرکرده است .

    saamaan (یکشنبه 14 تیر 94)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 دی 94 [ 21:58]
    تاریخ عضویت
    1394-4-12
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    523
    سطح
    10
    Points: 523, Level: 10
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Tavajoh

    راجع به انگیزم از این تاپیک
    اولا: دوستان عزیز که تجربه ای دارند کمک کنند تا بتونم حرف خانم خواستشون و دلیل این رفتارهاش رو بفهمم. متسفانه من فقط یک سری عکس العمل از ایشون میبینم و حرف منطقی ندارن یا نمیتونن منتقل کنند (شناخت وضعیت موجود)
    ثانیا: یعنی برای یه خانم اینکه شوهرش جدی و سختکوشه و تیپ شخصیتیش چرب زبون و به دروغ تعریف کن نیست اینقدر سنگینه که بره دنبال طلاق؟؟
    ثالاثا: یعد کمک کنید تا تصمیم صحیح رو بگیرم. اگر من در اشتباهم بهم بگید و اگرم خانم در اشتباهه بگید چه طور برخورد کنم. امیدی هست که ادامه تلاش برای بازگردوندنشون بدم و چه جوری. من که دیگه هر کاری به ذهنم میرسید کردم( اول خواهش و تماس های مکرر و ... بعد هم راه کردن موضوع برای مدتی تا بتونه تصمیمش رو بگیره)ایشون لجبازه و زود عصبانی و سر غرورش هر کاری می کنه. حتی اگه بهش لطمه زیاد بزنه. با همچین آدمی چیکار باید کرد؟؟؟؟
    ویرایش توسط saamaan : یکشنبه 14 تیر 94 در ساعت 01:43

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 فروردین 96 [ 14:28]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    6,459
    سطح
    52
    Points: 6,459, Level: 52
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 79.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    305

    تشکرشده 406 در 145 پست

    Rep Power
    49
    Array
    سلام
    آقاي سامان از صحبت هاتون كاملا واضحه براي زندگي و خانواده تون ارزش زيادي قائل هستين و البته فرد منطقي هم هستين.
    اگه بهتر بخواين حرف دل خانمتون رو درك كنين، از نگاه من كه يك زن هستم با توجه به صحبت هاتون ميگم شما بيش از اندازه درگير كار هستين. بهتون قول ميدم براي تمام خانم ها اولين اولويت توجه و محبت همسرشونه. منظورم توجه كاملا مستقيمه. اينكه براش وقت بذارين. كاملا مستقيم جمله "دوست دارم" رو بيان كنين. لحظه هايي توي خونه يا بيرون از خونه به دنبالش بگردين و با چندتا جمله محبت آميز دلش رو نرم كنين و دنياي شادي رو به دلش سرازير كنين ....

    اشتباه نكنين اين ها اصلا چرب زبوني نيست. ما زن ها بسيار سمعي هستيم. و البته من بهتون قول ميدم خود شما هم از شنيدن جمله هاي محبت آميز لذت خواهيد برد. ولي يك زن به نسبت شما دو برابر اين نياز رو داره.
    رفتارهاي اين چنيني به يك زن قدرت و انگيزه ميده تا براي زندگيش تلاش كنه. تا از اون ذات مهربانانه درونش براي زندگي مايه بذاره.
    همسر شما در شرايطي بزرگ شده كه نياز نداشته اين نيازها رو بارها طلب كنه پس تصور كنين حالا با توجه به شرايط خونه شما ايشون چه واكنشي نشون ميدن؟ جز اينكه بخوان با غد بازي ثابت كنن ديده نشدن!

    شما يك مرد هستين و اتفاقا از نوع درونگرا. براتون اين ابراز احساسات خيلي سخته و تصور مي كنين همين كه از تمام توانتون براي اين زندگي مايه ميذارين پس همسر شما بايد علاقه تون رو درك كنه. ولي اجازه بدين كاملا رك بهتون بگم. ما زن ها معمولا نمي تونيم به صورت منطقي اين رو درك كنيم كه درآمد بالاتر و زندگي با آسايش بيشتر، مستلزم اينه كه همسرمون رو كمتر ببينيم! به عبارتي هم خر رو مي خوايم و هم خرما رو! و من به عنوان يك زن بهتون توصيه مي كنم بين اين دو (كار و منزل) تعادل برقرار كنين و خودتون رو براي هيچ كدوم نابود نكنين. اولين شرط براي آسايش در زندگي، وجود آرامشه. و اين آرامش به دست نمياد جز با مهر و محبت ها، وقت گذاشتن ها براي هم، رفتار ها و صحبت هاي محبت آميز ....

  12. کاربر روبرو از پست مفید setare_000 تشکرکرده است .

    saamaan (سه شنبه 16 تیر 94)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 دی 94 [ 21:58]
    تاریخ عضویت
    1394-4-12
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    523
    سطح
    10
    Points: 523, Level: 10
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان
    خیلی ممنون که سر میزنید و تظر میدید. به خصوص اینکه خانم ها نظر میدن و میتونم مسئله رو از دید یه خانم ببینم بهم خیلی کمک میکنه. یکمقدار جزئیات رو میخوام بگم که راهنمایی عملی بتونم بگیرم. جهت اطلاعتون
    از قبل هم اینطور بود که به طور عادی ایشون خیلی خوب بود، اما امان از لحظه ای که وارد فاز دعوا با من میشد. به هیچ وجهی و به هیچ وجهی هیچ ملاحظه و کنترلی نداشت دیگه. از هیچ کاری ابا نمیکرد. ترک منزل، تماس با بزرگترا، حرکات تند و ....، الانم که بیش از یک ساله تو قهره پر شده از رفتارهای متناقض، رفتارهایی که به هم نمیاد، مثلا یک وقتایی آرام هست و منطقی از مشکلش با من باهام صحبت میکنه. این قسمت از شخصیتش کاملا برام دوست داشتنیه ولی خیلی زود در تماس بعدی حتی تگر فقط چند ساعت فاصله باشه بینش تبدیل به یه آدم دیگه میشه. همین آدمی که تو صحبت آرومش نظرات منطقی از علت مشکلاتمون صحبت میکنه، در باقی مواقع جوری با من حرف میزنه و رفتار میکنه که انگار من تمام بدیها و فسق و فجور دنیا رو دارم. انگار مقابل یک غریبه دزد. هرچقدر هم بخوام آرومش کنم نمیشه و مدام بالاتر میره و آخرشم میره تو قهر. اینها همه در حالیه که هزار کیلومتر فاصله گرفته و ارتباطمون تلفنی و گهگاه حضوری به واسطه دیدن بچه بوده. خیلی عذاب کشیدم از کاراش. مخصوصا که باید سعی کنم بچم اصلا تو جریان این مسائل نیاد کارو سخت تر هم کرده. واقعا فک میکنم با یه بچه قلدر که برای تمام خواسته هاش حاضر به هیچ رفتار متقابل نیست و با زور و اذیت لجوجانه میخواد به خواستش برسه طرفم. الانم که اوضاع تند مزاجیهاش و نوساناتش بدتر هم شده.
    واقعا نمیدونم چکار بکنم. امکان هیچ کمکی بهش ندارم. خیلی از خطوط قرمزم رو رد کرده و به هیچ وجه نشون نمیده که برای من هم حقی متصور هست اصلا، خودم نیاز به یه دلگرمی دارم و ایشونم که اوضاعش به این شکل.
    نا گفته نمونه متاسفانه خانوادش هم به شیوه قبیله ای فک میکنن این یه دعوای قبیله ای هست و باید یه دعوای تمام عیار رو جلو ببرن.

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 فروردین 96 [ 14:28]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    6,459
    سطح
    52
    Points: 6,459, Level: 52
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 79.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    305

    تشکرشده 406 در 145 پست

    Rep Power
    49
    Array
    آقا سامان شما اصلا جزئيات رو بيان نكردين. از ديدگاه من تمام صحبت هاتون كلي گويي بود. و در واقع اين يكي از تفاوت هاي مهمه كه باعث سوء تفاهم بين شما و همسرتون شده.
    شايد از ديد شما يك كلمه "عشق من" يا يه شاخه گل يا حتي يه بوسه ي غير منتظره انقدر ريز باشه كه به چشم نياد ولي اينها دقيقا همون نكته هاي ريزيه كه همسرتون با تمام وجود طلب مي كنه.


    از صحبت هاتون مي شه نتيجه گرفت كه همسر شما سعي مي كنه كاملا منطقي به زندگي تون نگاه كنه. ميشينه دو دوتا مي كنه و مي بينه بله مردش براش خيلي مايه گذاشته، مردش ويژگي هايي داره كه خيلي زن ها آرزوش رو دارن، بچه اي از اين مرد دارهكه دلش مي خواد زير سايه محبت واليدنش باشه. اون لحظه ها كاملا منطق ذهنش فعاله. اما لحظه بعد كه بايد به اين نتيجه برسه به خونه برگرده پشيمون ميشه! چون يك لحظه حسي درونش خالي ميشه كه من توي اون زندگي آرامش و احساسي كه نياز دارم دريافت نمي كنم! اصلا همسر من بهترين هم باشه به من حس دوست داشته شدن نميده! اين بخش احساسي به راحتي مي تونه همه منطق رو نابود كنه.


    اگه مشكل بين شما و همسرتون در واقع فقط همين ها باشه كه از زبان خودتون بيان مي كنين، شما خيلي راحت مي تونين اين مشكلات رو برطرف كنين. فقط بايد حواستون به ابراز علاقه هاي كوچيك باشه. يادتون باشه كه همسر شما براي هر يه دونه رفتار محبت آميزتون امتياز قائل ميشه. هرچند كه اون رفتار از نظر شما كوچيك باشه مهم تعدادشه. مثل بچه كوچولوها كه علاقه دارن تعداد سكه هاي بيشتري داشته باشن تا احساس كنن پول بيشتري جمع كردن!


    فقط كافيه زماني رو اختصاص بدين و اين رفتارهاي ريز رو سرچ كنين، خلق كنين، و يا از خود همسرتون هم كمك بگيرين. يه صحبتي با همسرتون ترتيب بدين و بهشون از تمام لحظه هايي كه نشون دهنده تلاش شما و عشقتونه يه يادآوري داشته باشين. بگيد كه شايد شما زبان بيان رو نداشته باشين ولي تمام تلاشتون رو از نظر خودتون انجام دادين و واقعا بهش علاقه دارين و مي خواين بهترين زندگي رو كنار شما داشته باشه. ازش بخواين كه سعي كنه كليت شما رو ببينه و در عوض صبورانه به شما كمك كنه تا نكات ريزي كه باعث آرامشش ميشه و از ديد شما دور مونده رو بهتون آموزش بده.

  15. کاربر روبرو از پست مفید setare_000 تشکرکرده است .

    saamaan (چهارشنبه 17 تیر 94)

  16. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    مشکل شما رو که خوندم یه جورایی خانومتون رو درک میکنم چون اون یه زنه و قبل از هرچیزی نیاز به دیده شدن و توجه داره و تامین نیازهاش چه عاطفی چه جنسی چه مادی ، برای خانمها تامین نیاز جنسی و عاطفی که برآورده بشه حتی اگه تو سخت ترین شرایط زندگی هم قرار بگیره محاله شوهرش رو ترک کنه .
    همسر من وقتی پیشمه خیلی بهم محبت میکنه و بهم توجه داره و خیلی احساس خوبی بهم دست میده هر بدی در حقم بکنه باعث میشه زود فراموش کنم ( البته بستگی به دوز بدی اش داره هاااا ) ولی وقتی ازم دوره بهم توجه نداره و درگیر کارهای روزمره اشه و همش بهونه اش یا کاره یا مسجد رفتن و غیره که بهم خیلی برمیخوره چون حس میکنم من براش اولویت آخرم و منو نادید میگیره ...
    حس میکنم مشکل اوایل ازدواج شما شبیه مشکل الان ماست . تفاوت های درون گرایی و برون گرایی ، عدم ابراز محبت ، تفاوت های عقیدتی منو شوهرم ، حس های شما و همسرتون و حرفهایی که بهم میزنید مثل مشکلات منو شوهرمه موقع بحث و ناراحتی ... منو شوهرمم گاهی هر دو یه دیدگاه وتصور داریم ...
    خانومتون نیاز به محبت زیاد و دیده شدن داره ، هیچوقت برای ساختن دیر نیست باید صبور بود هرچند که سخته گاهی اوقات ادم حس میکنه به بن بست رسیده ...
    به تاپیک من هم سر بزنید ... متشکرم


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. کی فلوکستین و سرترالین مصرف کرده ؟
    توسط ar1 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 09 مرداد 95, 05:58
  2. پاسخ ها: 35
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 شهریور 92, 02:53
  3. آیا ازدواج موقت کار درستیه ؟
    توسط poke_1024 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 شهریور 92, 17:45
  4. آیا درخواست کمک و حمایت مالی از خانواده همسرم کار درستیه؟؟
    توسط sayeh_m در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: یکشنبه 15 اردیبهشت 92, 18:34
  5. در شرف جدا شدن هستیم
    توسط mahan31 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 12 تیر 90, 19:55

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.