من فکر میکنم ریشه تمام ناراحتی های شما خونواد ه ی همسرتون هستن واینکه توقع پشتیبانی از همسرت داری ولی ایشون اینکارو نمیکنن چون بقیه چیزایی که گفتی حس کردم خیلی موضوعات مهمی نبودن
عزیزم من از یه چیزی خیلی تعجب کردم و اون اینکه شما گفتی همسرت ازخونوادش بیشتر از شما حرف شنوی داره و برای من عجیب اومد شما بعد ده سال هنوز این مشکلو با ایشون دارین
ببینید تمام زنها به اشکال مختلف با این مشکل درگیرن همه کم و بیش ازدست خونواده ی شوهر کشیدن اما دیگه بعد چندسال یاد میگیرن که چکار کنن یاد میگیرن که چطور شوهرو بکشن سمت خودشون
اول اینکه حساسیتتونو به حرفای خونواده شوهر کم کن هرچی میگن نیاخودخوری کن چرا اینجوری گفتن چرا اونجوری کردن
خودت میگی سادیسم دارن خب پس میدونی که مرض دارن و از ازار خودشون ودیگران لذت میبرن پس شما اصلا حرفاشونو نشنو
خواهر گلم من سنم از شما کمتره و حدود سه سالو نیم بیشترم نیست که ازدواج کردم اگر بشینی پای حرفای من که چی از خونواده شوهر کشیدم دیگه اینقدرخودتو اذیت نمیکنی منم یه تاپیک زدم اینجا خواستی بخونش دوستان راهنمایی های خوبی کردن بهم
منم اون اوایل خواهرشوهرم زنگ میزد دخالت میکرد بی ادبی میکرد توهین میکرد یه کلام شوهرم حرف نمیزد التماسش میکردم دفعه ی بعد زنگ زد فقط بگو تو کاری نداشته باش اما شوهرم حتی این یه جمله رو نمیتونست بگه
من میگفتم خواهرت بدجنس و خبیثه برمیگشت میگفت خواهر من مومنه نمازمیخونه اینطوری نیست!!!!!! یعنی حتی قبول نداشت که خواهرش داره بدجنسی میکنه
خلاصه اینقدر دعوا مرافعه کردم که نزدیک بود زندگیم از هم بپاشه احساسم به همسرم خیلی کم شده بودو سرهمین قضیهمیخواستم ازش جدا شم اما متوجه شدم رفتارم اشتباهه به خودم اومدم و سعی کردم روشمو تغییر بدم
خدارو شکر الان هم خودم تغییر کردم هم همسرم
خونواده ی شوهرم هنوز سر جاشونن و بدتر شدن اما بهتر نشدن
اما من عوض شدم بی تفاوت شدم واسم دیگه اهمیت ندارن ارتباطمو خیلی کم کردم حد و اندازه ی خودمو میدونم حدو اندازه ی اونام میدونم پس اجازه نمیدم دیگه ناراحتم کنن و مهمتر از همه ی اینا همسرمو همراه خودم کردم
همسری که یک کلمه به خواهرش نمیگفت تو کاری نداشته باش به زندگی من الان بخاطر من با برادرش دعوا میکنه
اینا راحت به دست نیومد مدتها ممارست به خرج دادم راههای مختلف رورفتم زبون شوهرمو فهمیدم تا رسیدم به این چند درجه تغییر
هنوزم راه درازی دارم هنوزم خونواده ی شوهر به اشکال مختلف سعی درازار من دارن اما من دیگه ادم سابق نیستم خودمو دوس دارم و اجازه نمیدم کسی ارامشمو بگیره
شما هم اگه تصمیم بگیری واقعا مشکلت حل شه مطمئن باش میتونی اینجا هم دوستان راهنمایی های خوبی بهت میکنن
شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
ویرایش توسط sahar67 : شنبه 13 تیر 94 در ساعت 09:51
علاقه مندی ها (Bookmarks)