سلام . دختری 29 ساله هستم خواهرها و برادرم ازدواج کردند و مدت 3 سال هست که تنها هستم تا مدتی پیش اصلا فکر ازدواج نبودم ولی مدتی هست که خیلی احساس تنهایی میکنم شغللم را اصلا دوست ندارم وچون همراه پدرومادرم کار میکنم به زور انها سرکار می ایم ولی اصلا تمایلی ندارم خانواده من معتقد هستند که تنبل هستم و قدر زندگیم را نمیدونم با این که خوانواده ام راخیلی دوست دارم ولی اکثر اوقات دلم نمیخواهد کسی از اونها را ببینم بیشتر اوقات دوست دارم تنها باشم اکثر اوقات با پدر و مادرم درگیرم ومعتقد هستم اونها کمک چندان زیادی به من نمکنند و معتقد هستند که من ادم لجباز ی هستم و قدر زندگیم را نمیدونم و همیشه ایراد میگیرند که تو به خاطر ازدواج نکردنت هست که این اداهها رو در می اوری وگرنه تو مشکل دیگری نداری . راحت بگم اصلا از خودم و زندگیم راضی نیستم وهمیشه احساس گناه میکنم وفکر میکنم خدا هم من را ادم گناهکاری میدونه که راهی برای زندگیم باز نمیشه . لطفا من را روانشناسی کنید و بگید که چکار کنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)