به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 22
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 اسفند 97 [ 10:38]
    تاریخ عضویت
    1394-4-07
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    3,009
    سطح
    33
    Points: 3,009, Level: 33
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Smile چجور پدرمو برای ازدواج راضی کنم

    سلام خدمت همه ی دوستانم، ببخشید ک طولانیه
    من دختری 23 ساله هستم از یه خانواده ی با قید و بند (چادری و مذهبی نیستم ولی مقیدم و برای خودم حد و حدود مشخصی دارم) من در 4 سالی ک تحصیل کردم در محیط دانشگاه خیلی سنگین بودم و با کسی رابطه ی دوستی ای نداشتم ، تا اینکه یکسال پیش یکی از هم دانشگاهی هام از من خوشش اومد و دلایلش هم بیشتر منطقی بود ، می گفت از حجب و حیا ی من خوشش اومده ، از من رسما خواستگاری کردن و درخواست کردن که مراسم نامزدی داشته باشیم ولی من چون ایشون رو نمیشناختم و می دونستم پدرم با نامزدی(به این شکل که به اسم هم بشیم) موافق نیستن درخواست ایشون رو رد کردم ، ایشون 3 ماه تلاش کردن تا من حاضر شدم ببینمشون ،من قبول کردم یه مدت باهم آشنا بشیم البته مادرم و برادرم در جریان بودن و خانواده و همه ی فامیل های ایشون هم در جریانند، و اینم بگم که ایشون اصرار داشتن مادرشون با مادرم صحبت کنه تا مادر من فکر بد نکنه که هدفی نداریم.
    چند بار که بحث ازدواج شد ایشون به من گفتند هروقت بگی مادرم زنگ بزنه تا قرار خواستگاری رو بزاره ولی من میگفتم نه ، کلا اینارو میگم که بدونین فرار نمیمنه از ازدواج.
    من دختر احساساتی هستم ولی در انتخاب فردی به عنوان همسرم به هیچ وجه احساساتی عمل نمیکنم، ما همدیگه رو به عنوان همسر آینده انتخاب کردیم(الان بیشتر از یک ساله که باهمیم) و هیچ تردیدی هم توش نداریم ، و تو این مدت یکسال همه ی مرز ها رو رعایت کردیم و این منو خیلی راضی نگه داشته نسبت به این رابطه ، مادر ایشون منو دیدن و از طرف خانوادشون کادوهایی دریافت کردم ، واقعا فرد با محبت و کاری هستن ، 4، 5 سالی هست رو پای خودشه (25 سالشه) و الان هم تو ی شرکت مشغول به کاره و درسش تموم شده
    و اما مشکل من ، پدر من سخت گیره ، خونه ی ما پدر سالاریه و حرف حرف پدر بزرگوارمه که اندازه دنیا دوسش دارم ، من نمیخوام با پدرم مشکلی سر هیچ قضیه ای پیدا کنم ، پدر من اصرار داره من ارشد بخونم ، و این آقا متاسفانه سربازی نرفته
    برناممون این بود که آموزشیشو بره بعدش با هم عقد کنیم ، ولی من پدرمو میشناسم راضی نمیشه..
    این قضیه منو خیلی عذاب میده
    نمیدونم چیکار کنم ، از طرفی هردوتامون دوست داریم زودتر زندگیمونو شروع کنیم و پیش هم باشیم
    به نظرتون چجور پدرمو راضی کنم؟
    اصلا میشه راضی بشه؟
    پدر من اگه در نگاه اول از یکی بدش بیاد دیگه بدش اومده
    من میدونم اگه پدرم راضی بشه یک بار ، فقط یک بار با این آقا برخورد داشته باشه قبولش میکنه ، چون خیلی پسر سنگین و با اخلاقیه ، ولی مشکل من اینه ک پدر من نشنیده میگه نه!
    میترسم توو روی بابام وایستم ، قلبشو عمل کرده ، منو خیلی دوس داره غصه میخورره اگه دخترش جلوش وایسته...
    کلافه ام ، راهکاری دارین؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 فروردین 95 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1393-5-31
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,978
    سطح
    26
    Points: 1,978, Level: 26
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    210

    تشکرشده 76 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Rainbow دل رو بزنید به دریا و مطرح کنید ... هرچی شد خیر و صلاح همون بوده

    تبریک میگم به شما برای این رابطه که با رعایت تمام چارچوب های اخلاقی شکل گرفته و ان شالله اگه قسمت هست به سرانجام برسه

    خانواده من هم همینطوری هست و تو خانوادمون حرف آخر رو پدرم میزنه
    یعنی همیشه میگم برای معرفی کردن یکی برای ازدواج راضی کردن مادر که کاری نداره ولی بابا ممکنه بگه نه و راضی نشه
    این رو گفتم که بگم شرایط پدرسالارانه خونه تون رو درک میکنم

    اما بعضی وقتها هم فکر میکنم چرا راضی نشه هرکسی دوست داره هرچه زودتر خوشبخت شدن و عروس شدن دخترش رو ببینه

    به نظر من که دل رو به دریا بزنید و با احترام کامل بشینید دختر پدرونه قشنگ حرف بزنید
    لازم نیست ریز به ریز توضیح بدید از کی آشنا شدید و چند تا کادو بهتون دادن و کیا در جریان هستن و نیستن

    فقط کلی بگید یه پسری هست اومده به من میگه لطفا آدرس و شماره والدین تون رو بدین که من اقدام کنم و من به خودش اینو نگفتم اما به نظرم پسر خوب و مناسبی هست برای ازدواج و دختر بهتره که بین سن 20 تا 25 سال ازدواج کنه

    بگید حالا فلن میخان بیان یه حرفی بزنن و بعدا کامل آشنا میشیم و همدیگه رو میشناسیم تا برسه به عقد

    بگید آشنایی اولیه به معنی جواب مثبت دادن نیست اما نمیدونم چرا این پسر به دلم نشسته و به دهنم خوش اومده و ازتون میخام که اجازه بدین بیان نامزد کنیم تا بتونیم دربارشون تحقیق کنیم
    و بگید که شما خودتون تا حدودی تحقیق کردین و چیز بدی پیدا نکردید ازشون

    خلاصه کلام اینکه ترس رو بذارید کنار بشینید حرف بزنید با پدرتون
    تو این جامعه حال حاضر هر پدری دوست داره زودتر دخترش سر و سامون بگیره
    چرا مخالفت کنه
    شما پیش پیش چرا عکس العمل های احتمالی رو پیش بینی میکنید

    برید بشینید با شجاعت وقتی خودتون و پدرتون تنها هستید یه جا حرفشو بزنید

    یا اگه نمی تونید بخاطر حجب و حیاتون بگید به مادرتون بگید یه نقشی داشته باشن و بیکار نشینن و صحبت کنن

    رابطه ای که مادر ازش خبر داره اما پدر نداره زیاد جالب نیستا! منو یاد یه خاطره وحشتناک از یه دختر میندازه!

    ان شالله خوشبخت بشید
    در پناه حق
    سوره نور آیه 26:

    الخَْبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَ الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُوْلَئکَ مُبرََّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ .

    مولانا:
    الخبیثات للخبیثین حکمت است ... زشت را هم زشت جفت و بابت است
    پس تو هر جفتی که می خواهی برو ... محو و هم شکل و صفات او بشو

    نور خواهی مستعد نور شو ... دور خواهی خویش بین و دور شو

  3. 3 کاربر از پست مفید hamdan تشکرکرده اند .

    narsisN (یکشنبه 07 تیر 94), مصباح الهدی (یکشنبه 07 تیر 94), امیر مسعود (یکشنبه 07 تیر 94)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 تیر 97 [ 17:25]
    تاریخ عضویت
    1393-7-06
    نوشته ها
    129
    امتیاز
    5,905
    سطح
    49
    Points: 5,905, Level: 49
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    369

    تشکرشده 377 در 121 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام

    1: موضوع رو طوری مطرح نکنید که برداشت خانواده شما این باشه که اینا دو تایی رفتن همه صحبتاشون رو کردن و الان نظر ما صرفا یه کار تشریفاتی به حساب میاد، که اون وقت برای اینکه ثابت کنن نظر و ارادشون برای این وصلت چقدر وزن داره، چه بسا با یه نگرش منفی از سر لجبازی با این وصلت مخالفت کنن.

    2: اگه واقعا اون پسر رو برای زندگی مناسب میدونید حالا که یه سال با هم بودید پیشنهاد میکنم قبل از اینکه این موضوع رو با خانواده مطرح کنید یه تعداد جلسه مشاوره هم برید تا از تصمیمتون بیشتر مطمئن بشید.

    3: اگه نظر مشاور هم برای این وصلت مثبت بود، موضوع احتمالی مخالفت پدرتون رو با آقا پسر مطرح کنید و بگید که من نظرم برای این وصلت مثبته، ولی برای گرفتن جواب مثبت از پدرم بایستی کم نیاری. منظور این که از سمت شما خاطر جمع باشه.

    4: موضوع ارتباط یک ساله خودتون رو به هیچ عنوان با خانواده مطرح نکنید، بگید با این آقا چند ساله همکلاسید و پسر خوبی به نظر میرسه. و بایستی بیان خواستگاری و جلسات آشنایی برگزار بشه ببینیم نظر شما و خانوادها چیه که بشه تصمیم گرفت.

    5: اگه پدر شما مخالفت کرد شما سریع موضع نگیرید و از آقا پسر حمایت کنید، این رو بزارید در ابتدا از سمت مادرتون و یا خانواده آقا پسر پیگیری و صحبت بشه. حمایت شما به صورت علنی در مراحل بعدی باید آغاز بشه و نه در ابتدای کار

    موفق باشید.
    این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور

    پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم!

    سالها منتظر سیصد و اندی مردانیم ...

    آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم

    اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید

    به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم!!!

  5. 4 کاربر از پست مفید امیر مسعود تشکرکرده اند .

    hamdan (یکشنبه 07 تیر 94), narsisN (یکشنبه 07 تیر 94), مصباح الهدی (یکشنبه 07 تیر 94), آرامش باران (دوشنبه 08 تیر 94)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 00 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    235
    امتیاز
    14,247
    سطح
    77
    Points: 14,247, Level: 77
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 203
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,750

    تشکرشده 764 در 211 پست

    Rep Power
    71
    Array
    سلام
    کافیه شماره پدرتونو در اختیار آقا پسر قرار بدید تا خودش با ایشون صحبت کنه.سپس در مرحله بعد به اطلاع پدرتون برسونید که یه نفر از شما خواستگاری کرده و شما با دادن شماره تلفن٬ ایشان را به او ارجاع داده اید.به همین راحتی.در ضمن از بیان مسعله به طور مستقیم بپرهیزید هر چند مطمعنم کار آسانی برای شما نخواهد بود.
    موفق باشید

  7. 2 کاربر از پست مفید سرشار تشکرکرده اند .

    narsisN (یکشنبه 07 تیر 94), نادیا-7777 (دوشنبه 08 تیر 94)

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام نارسیس عزیز
    خدا را شکر دوستان بسیار به نکات مهمی اشاره کردند و به نظر من حتما آنها را در نظر بگیر...
    یعنی حتما در ابتدای امر با این شیوه که تو انتخابت تموم شده و حالا تازه داری نظر پدر را می پرسی جلو نرو و همین توصیه ها را به کار بگیر.

    راستش همین الان هم به نظرم اشتباه کردی که این گونه جلو رفتی و اگر کسی این تاپیک شما را می خونه به نظرم باید بهش بگیم که این کار را نکنه چون بسیار ریسک پذیره و اگر خانواده ها مخالفت کنند زحمات دو جوان هدر می ره.

    ضمن اینکه شما می تونستین با روش دیگری که ماهیتش را پایین توضیح خواهم داد پدر را برای نحوه آشنایی قانع کنید.

    ان شالله همین گونه که شما می گویید ما فرض را بر این می گذاریم که شما انتخابتان درست است و فقط مانده سخت گیری پدر محترم شما و اگر اجازه بدی من هم نظرم را بگذارم.

    نارسیس جان من هم پدرم بسیار سخت گیر بودند اما دیگه الان سخت گیر نیستند.پدرهای احساساتی معمولا گاهی روی دختراشون حساسیت زیادی نشون می دن و حاضر نیستند برای بچشون ریسک کنند. گاهی مدل واکنش بابا ها با هم فرق می کنه اما ماهیت همشون و نیت همشون یکیه.
    من تو این زمینه خیلی تجربه کسب کردم و راستش راه هایی را هم پیش رفتم که بعضا بی تاثیر و بعضا نتیجه معکوس داد.
    تا اینکه مشاوره تخصصی از آقای مدیر گرفتم و خودم هم تجربیاتم را کنار هم گذاشتم و قصد داشتم بیام تاپیکم بگم که دیگه الان میام قسمتهایی که به درد شما می خوره همین جا می گم. فقط اینو خواستم بگم که بله شدنیه... شاید از بابای من سخت گیر تر نباشه. سخت گیری پیچیده ای که اوایل هم کسی نمی تونست متوجه بشه... اما الان مطمئنم کاملا مسئولیت تصمیم گیری برعهده خودمه.

    در واقع می خوام بگم وقتی که راه های دوستان را پیش بردی و به جایی رسیدی که می بایستی با پدر صحبت کنی باید مسئولیت تصمیم گیری ات را به طور هوشمندانه و مودبانه و بالغانه خودت بر عهده بگیری.

    اما چگونه؟
    نارسیس عزیز همان طور که خودت اشاره کردی پدر شما شخصیت مرد سالارانه دارند این یعنی شخصیت والد قوی دارند. این یعنی می خوان شما را که فرزندشون هستید بسیار حمایت کنند. این یعنی در مقابل واکنشهای اطراف حساسیت نشان می دهند و زود مشکوک می شوند. زود نگران می شوند وووو

    خب در مقابل شخصیت والد باید چگونه صحبت کرد؟ (این چگونگی با پدرت خیلی خیلی مهمه!!!)
    پاسخ: کاملا بالغانه.

    اگر در مقابل این تیپ شخصیت از جنبه کودک درون حرف بزنی یعنی اینکه بخوای دختر ناز بابا باشی و لحنت احساسی باشه دقیقا نتیجه عکس می گیری!!! مطمئن باش... در این صورت پدر والد حمایتیش قوی می شه و بیشتر و بیشتر نگرانت میشه. اشتباهی که من می کردم. من با پدرم صحبت می کردم اما خیلی محبت آمیز... شاید فکر می کردم خب باید با پدرم همین گونه حرف بزنم اما تاثیر نداشت. بدتر پدر فکر می کرد که من ظریفم. من حساسم. من ممکنه احساساتی رفتار کنم.ممکنه احساساتی تصمیم بگیرم. نکنه این پسر دختر منو با چرب زبونی گول زده باشه نکنه... نکنه... نکنه.......

    اگر والدانه صحبت کنی یعنی بخواهی از پسر حالت دفاعی صحبت کنی. بگی بابا من به تصمیمم مطمئنم! بابا خصوصیات آقای خواستگار اینه اونه... (به هیچ وجه و تاکید می کنم به هیچ وجه از خواستگارت این گونه دفاع نکن!) مطمئن باش باز هم نتیجه عکس می گیری. پدر دوباره شخصیت والدش بالا می گیره. حساس میشه.دوباره می گه وااای مثل اینکه دخترم خیلی ممکنه گول خورده باشه...

    اصلا در گوشی بیا بهت یه حرفی بزنم. بین خودمون بمونه. پدرت حسودیش میشه... آره پدرت اگر بهت دلبسته باشه حسودیش میشه که چرا دختر من یه مرد دیگه را ترجیح می ده و جلوی من این قدر خوب ازش دفاع می کنه...دختری که چند روز پیش بهترین مرد زندگیش من بودم ... غرورش می شکنه... شاید تو واقعیت انکار کنه اما آنچه که در ضمیر ناخوداگاهش میفته همینه...


    اما حالا می رسیم به این نکته مهم که باید با پدر بالاخره چگونه صحبت کنی! و چه نکاتی را در صحبتهایت حتما بگنجانی. ان شاالله تو پست بعدی از راهنمایی های مدیر همدردی به خودم خواهم گفت. فقط این پست طولانی میشه.
    قبلش لطفا این لینک را که در مورد شخصیت بالغ و والد و کودک درون هست گوش کن.که خیلی به دردت می خوره.
    http://radio.shabanali.com/neg19.mp3

    موفق باشی عزیزم.
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  9. 4 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    hamdan (یکشنبه 07 تیر 94), narsisN (یکشنبه 07 تیر 94), من او (دوشنبه 26 مرداد 94), آرامش باران (دوشنبه 08 تیر 94)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 فروردین 95 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1393-5-31
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,978
    سطح
    26
    Points: 1,978, Level: 26
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    210

    تشکرشده 76 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Rainbow

    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    سلام نارسیس عزیز
    خدا را شکر دوستان بسیار به نکات مهمی اشاره کردند و به نظر من حتما آنها را در نظر بگیر...
    یعنی حتما در ابتدای امر با این شیوه که تو انتخابت تموم شده و حالا تازه داری نظر پدر را می پرسی جلو نرو و همین توصیه ها را به کار بگیر.
    .
    با سلام
    مصباح الهدی گرامی
    خوش بحال این دوستمون که شما دارید اختصاصی و مستند و تجربه شده بهشون مشاوره میدید

    من میخواستم در بین صحبتهاتون این رو هم بفرمایید که اگر این موضوع در مورد پسر اتفاق بیفته چی؟
    آیا در این مورد هم صحبتی دارید؟

    اگر من به عنوان یک پسر بخوام نظر پدرمو جلب کنم که به انتخاب من و به دختری که انتخاب کردم احترام بذاره هر چند از نظر اون ویژگیها و ملاکهای عروسش رو نداشته باشه

    من چطوری صحبت کنم که پدرم قانع بشه با این شخصیت سختگیر

    البته نمیخام در پاسخ به دوستمون خللی وارد بشه

    منظورم اینه که اگه توصیه تون فقط دخترانه نیست و ممکنه یک پسر هم بتونه همون روش رو در پیش بگیره بگید

    با تشکر
    سوره نور آیه 26:

    الخَْبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَ الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُوْلَئکَ مُبرََّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ .

    مولانا:
    الخبیثات للخبیثین حکمت است ... زشت را هم زشت جفت و بابت است
    پس تو هر جفتی که می خواهی برو ... محو و هم شکل و صفات او بشو

    نور خواهی مستعد نور شو ... دور خواهی خویش بین و دور شو

  11. کاربر روبرو از پست مفید hamdan تشکرکرده است .

    narsisN (یکشنبه 07 تیر 94)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام دوست محترم.

    راستش اگه نگفته بودید که مانتویی هستید فکر می کردم شما هم کلاس سابق خودم هستید.من همکلاسی داشتم که اکثر ویژگی هایی که شما می گید رو دارا بودند... از جمله دختران نادری بودند توی دانشگامون که من دو سالی ایشون رفتاراشون زیر نظرم بود و دقیقا مثل خواستگار شما شیفته ی همین ویژگی های ایشون شده بودم.حتی تاپیک زدم که از ایشون بهترین روش خواستگاری چی هستش...پارسال اردیبهشت بود.... می دونستم اگه خودم باهاشون صحبت کنم به احتمال زیاد بتونم قانعشون کنم ولی برام خانواده ایشون از خودشون مهم تر بود نظرشون (عقیدم این بود چو خشت اول رو معمار نهد کج تا ثریا می رود دیوار کج) چون می دونستم مخالف باشند دیگه فایده نداره برای جفتمون... وقتی از ایشون خواستگاری کردیم (مادرم تلفنی و منو معرفی کردند) روز بعدش که خبر گرفتیم دلایلی که ایشون بنده رو رد کرده بودند به نظرم واهی بود(یک دلیل واهیش مثلا ادامه تحصیل دختر خانم بود !!در صورتی که من میدونستم اون خانم میدونه من چقدر عاشق ادامه تحصیل هستم و با این مشکلی ندارم و ازا این بابت توی دانشگاه شناخته شده بودم ).. برام سوال پیش اومد اینا واقعا حرفای اون دختر خانمی بود که من میشناختم لااقل سه سال ؟! برای این که جواب سوالمو بگیرم یک روز حدود دو هفته بعد اون ماجرا بیرون دانشگاه سوار اتوبوبسی که ایشون شدند شدم (عمدا یکدفعه نرفتم صحبت کنم خواستم ایشون هم توی راه امادگی کسب کنند) وقتی از اتوبوس پیاده شدند و رفتم بپرسم اونا واقعا حرفای خودشون بوده یا نه؟ دیگه مطمئن شدم ایشون هم احتمالا پدرشون مثل پدر شما هستند... ایشون این قدر ترسیده بودند که سریع بهم گفتند پدرشون الان قراره بیان دنبالشون و نمی تونند صحبت کنند؟ (انتظار برخورد بهتری داشتم نه که با هم بد صحبت کنند ولی اون ترسه باعث شد ایشون نتونه خودش باشه گمونم) منم سریع به ذهنم اومد بهشون گفتم خب شما تا کی قراره ادامه تحصیل بدید ؟ ایشون جوابی داد که اصلا دیگه متوجه شدم بحث یک چیز دیگست و واقعا اینا دلایل واهی بود.. دیگه منم صحبتم یک دقه نشد و از ایشون خداحافظی کردم.... (خیلی وقت بود اصلا بهشون فکر نکرده بودم و این تاپیک موجب شد یاد پارسال بیفتم)...

    ولی من از اون خانم ممنونم.... البته باید بگم خودمم نخواستم از راه نادرستش وارد شم... اون خانم می دونست با شرایط خانوادگی داره ازدواج با فردی مثل من لااقل در این زمان محاله..طوری با من رفتار کردند دیگه منم اصلا ادامه ندادم و کلا فکر ایشون رو از فکر به در بردم....

    بهتر بود شما هم که روحیات پدرتون رو خوب می شناسید نمی ذاشتید کار به این جا بکشه...(هر چند شکر خدا هنوز هم اتفاق خاصی نیفتاده شاید)... البته ناگفته نماند اون اقا هم می خواسته به هر قیمتی شده به شما برسه (نمی دونم شاید من اشتباه فکر می کنم ولی من رسیدن به هر قیمتی رو اصلا نمی پسندم اونم نارضایتی خانواده دختر... به نظرم داماد باید از اول مورد افتخار خانواده عروس باشه و متقابلا عروس هم مورد افتخار خانواده داماد)..پس الان هر اتفاقی بیفته هر دوی شما تا حدودی مقصر بودید و باید تاوانش رو هم بدید دیگه....

    ببنید شما کم سنی ندارید 23 سال(مخصوصا این که دختر هستید و دخترا زودتر بالغ میشند طبیعتا و عرفا)... ولی هنوز هم بین روابط عاطفی با پدر و همسر ایندتون گیر کردید( به نظر من این عیبه و باید رفع بشه )... دقیقا مثل پسر هایی که نمی تونند تمایزی بین مادر و همسرشون بعد ازدواج قایل بشند و به مشکل می خورند.... ببخشید مطمئن هستم خود شما هم می دونید این رفتار پدر شما درست نیست... شما قراره ارشد بخونید که اخرش چی بشه...بعدش یک ازدواج لزوما موفق تر داشته باشید ؟! یا همین که پدر شما نادید پسری رو رد می کنند (و ممکنه واقعا اون اقا پسر خیلی پسر خوب واقایی باشند و تنها عیب ایشون سربازی باشه که نهایتا چند وقت دیگه تموم میشه دیگه و مهم جوهره ی وجودی اون اقا هستش).. یا مثلا از یکی همون اول خوششون بیاد یا یکی نیاد و ... البته من نمی خوام شما اینا رو به پدرتون بگید چون میدونم نمی تونید و نمی خواید هم..... ولی ببیند

    توصیه ی من به شما این هستش که

    شما 23 سال با این سبک زندگی کردید.... و حتی اگه از اول این مورد پسند شما نبوده...ولی دیگه به این روش عادت کردید حتی برای ازدواجتون هم قبل نظر شما تاکیید می کنم قبل نظر شما اون فرد باید از فیلتر پدرتون رد بشه.... من که انتظار ندارم یکی دو ساله بتونید این روش زندگی رو تغییر بدید( ولی شدنیه ولی شاید دیگه برای این اقا دیر بشه)...شاید تغییر بدید بیش تر اذیت بشید اصلا... و همین منوال براتون مناسب تر باشه و بیش تر خوشتون بیاد...(تصمیم با خودش شماست راجبش فکر کنید)

    1- کلا اون اقا رو از روحیات پدرتون اگاه کنید (البته طوری صحبت نکنید هنوز هیچی نشده اون اقا نسبت به پدر شما دچار دافعه بشه چون اگه قسمت هم باشید بعد ها یک حس بدی ممکنه به پدر شما پیدا کنند ...چون ببنید پسر ها روی این چیزا حساس هستند... لااقل خود من ترجیح می دم خواستگاری چنین دختر هایی نرم چون می دونم با روحیاتی که دارم بعد توی زندگی شخصی توی کشمکش های اون خانم و گیر کردن بین پدرش و من دچار تعارض میشه و به مشکل می خوریم و بیش تر از همه اون خانم اذیت میشه مطمئن باشید این سبک زندگی شما و پدرتون فقط به انتخاب همسر محدود نمیشه وبعد ها بعد ازدواج هم تاثیر داره پس دعا می کنم یا شما تغییر کنید یا همسرتون با این سبک مشکلی نداشته باشه) و بعدش رابطتتون رو با ایشون قطع کنید کلا...شکر خدا رابطتتون هم که از خطوط قرمز رد نشده....

    2- اگه واقعا فکر می کنید مثلا یک سال ..شش ماه چه می دونم هر چی دیگه هم بگزره...بازم پدر شما به طور خاص راجب این اقا راضی بشو نیستند(یا درصدش کمه) بهتره کلا تمومش کنید... یعنی این که بذارید همین الان اون اقا یکبار خودش مستقیم با پدر شما صحبت کنند و تلاششو بکنند...مطمئنا خدا بخواد دل پدر شما هم اروم میشه و یا هم کلا قضیه تموم میشه .. شما که نمی خواید توی روی پدرتون وایستید واسه یک پسر غریبه و منطقیش هم همین هست... و کلا توی هر ازدواجی باید حمایت والیدن و دعاشون رو داشت...دیگه با شرایط و ویژگی های پدر شما این حمایت برای شما تشدید میشه

    ولی اگه نه فکر می کنید مثلا یک سال دیگه شرایط بهتر میشه شاید بهتر باشه به اون اقا بگید اگه واقعا خاطر خواه شما هستند مثلا یک سال دیگه اقدام کنند...البته تاکیید کنید رابطه نداشته باشید و ایشون و شما هم هر کی توی این مدت ازدواج کرد دینی به گردن اون یکی نداره تا عذاب وجدان نداشته باشید... اون اقا مطئنم توی این سن این شرطو قبول می کنند....چون شما رو خیلی دوست دارند...

    3- فارغ از بحث این اقا....ببنید به نظرم کاش بهتر بود....شما راجب ازدواجتون هم خودتون تصمیم نمی گرفتید درست مثل سبکی که تا الان زندگی کردید.... من فکر می کنم اگه همسر شما از راه های دیگه خواستگار شما بودند...و باشند و اولش مورد پذیرش پدر شما باشند.. زندگی بهتری خواهید داشت... .. ولی اگه واقعا با این سبک زندگی مشکل دارید کلا چه به این اقا برسید چه نه...به نظرم یک برنامه بریزید از همین فردا که طوری زندگی کنید که دیدگاه پدر شما راجب شما عوض بشه..و ایشون هم متوجه بشند شما بچه نیتسید دیگه...حق انتخاب و انتخاب شدن دارید...حق فکر کردن... حق این که به ارزش های شما هم ارزش قایل بشند... اگه مخالفتی میشه منطقی باشه و نه احساسی و استبدادی که چون پدر شما تشخیص دادند نادید چیزی رو مناسب شما بدونند یا بر عکسش....(هر چند واقعا سخته ....عمری پدر شما پدر سالار بودند ..کار راحتی نیست....ولی شدنیه)
    .
    .
    .
    متاسفانه یکی از دوستام که پسر هستند با این که وضع خوبی دارند...پدر ایشون هم تاکیید دارند که وقتی خود دوستم سی ساله شد و به همه چی رسید و .... باید ازدواج کنه.... کلا هیچ وقت به نظر دوستم متوجه میشم احترام گذاشته نشده توی خونواده...البته دوستمم تا الان ناراضی نبوده...ولی الان که مثلا دلش گیر دختری میشه و توی احساسات گیر می کنه تازه متوجه میشه که چه مشکل بزرگی داره.... باید اول پدرشو راضی کنه... و کلا فکر می کنند خانواده دوستم که دوست من اون قدر پخته نشده که خودش انتخاب درستی داشته باشه(البته قبول دارم سن و تجربه یک چیز دیگست) ولی کلا این باعث میشه اعتماد به نفس فرد بیاد پایین ... این که فکر کنه همیشه باید یکی پشتش باشه و... این باعث میشه دیر تر به استقلال مخصوصا فکری طرف برسه و توی ازدواجش به مشکل بخوره.



    امیدوارم هر ان چه خیر و صلاح شماست در این روز های عزیز رقم بخوره.

  13. 3 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    narsisN (دوشنبه 08 تیر 94), من او (دوشنبه 26 مرداد 94), افسونگر (دوشنبه 08 تیر 94)

  14. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    متشکرم آقای همدان
    بله.کاملا این امر امکان پذیر است و چاره اش هم صحبت و رفتار بالغانه است و قبول کردن کامل مسئولیت انتخاب. و من پسرهای زیادی دیده ام که به خاطر همین سخت گیری خانوادشون یا مخالفت اندکشون از دختر مورد نظر می گذرند. کلا این موضوع دختر و پسر نداره. الان چقدر پسرها توخواستگاری وابسته به نظر خانوادشون هستند.
    اگر اون لینک را گوش کنید می تونه در چگونگی لحن به شما کمک کنه. اما چون اینجا نوشتاری هست رساندن مطلب بسیار سخت هست.

    من اینجا یه گلگی هم دارم از بعضی مسائل که به صورت جمعی اتلاق می کنیم. یا بعضی مسائل را در مشاوره هایمان اغراق می کنیم و یا مطلق می دانیم.
    بسیاری از سخت گیری ها باور کنید به خاطر همین مشاوره هاست و باور کنید به خاطر همین مساله حساس بودن بیش از حد هم کفو بودنه (که به خدا اصلا عمیق به این موضوع نگاه نمی شه. یعنی هم کفو بودن را مثلا خیلی ها میان تو مسائلی می بینند که برای طرف مهم هم نیست.یعنی فردی نگاه نمی شه. یه نسخه برای جمع گفته میشه.شاید برای یکی این نسخه نباشه)

    این قدر تو مسائل مشاوره ای گفتیم خانواده ها،خانواده ها که گاهی از اون ور بوم می افتیم. اشتباه نشه من کاملا موافق این هستم که از همون اول تحت نظر خانواده باشه. اما آیا باید این همه بها بدیم که تصمیم اصلیمون سرش عوض بشه؟ (البته مساله مشورت بحثش جداست!)
    این قدر من تو همین همدردی هم خونده بودم اگر پدر طرف مقابل یا خودتون مخالف بودند آن ازدواج دیگه درست نیست. بله درست نیست. اما چگونه؟ با چه دلیلی با چه منطقی؟ آیا واقعا نمی شه راضیشون کرد؟
    من چند وقت پیش اومده بودم مشاوره و سر یه موضوعی بابای من سخت گیری می کردند و اکثریت حق را به پدرم دادند. این درحالی بود که من اون معیار برام کافی بود یعنی من مشکلی نداشتم. می دونم غالب جامعه مشکل دارند ولی من نداشتم.

    پدر و مادر سر فرزندانشون خیلی دلسوزند به خصوص سر ازدواج یک دختر (که انتخابش از پسر حساس تره چون اشتباه توش جبران ناپذیر تره )و شاید اشتباه هم بکنند! اتفاقا فرزند صالح اونی هست که بتونه اشتباه پدر و مادرش را بهشون به بهترین وجه بگوید.
    من اون موقع کمک می خواستم اما همه یا اکثریت حق را به پدرم دادند(دیگه اصلا نمی شد بیام صحبت کنم که چگونه پدر را راضی کنم) بگذیرم که باز هم من حق را به خودم دادم و ماجرا را ادامه دادم(با جلب رضایت پدر) که به سرانجام هم نرسید.

    دقیقا می خوام اینجا را بگم که الان این دختر آمده راهنمایی خواسته ( یه قسمتهایی از شرایطش مشابه با شرایط اون موقع منه و خیلی افراد دیگه) الان اینجا نمی شه زود بیایم بگیم پدرت مخالفه تمامش کن! نه! باید اول زودتر ماجرا را به خواستگاری رسمی بکشاند و بعد هم منطقی با پدرش صحبت کند و به یک تصمیم واحد برسند. حالا اون تصمیم ممکنه جواب مثبت یا منفی باشد.

    اما این قضاوت اصلا درست نیست که سر شنیدن یک لغت آشنای مخالفت خانواده (که مدام هم می شنویم) سریع موضوع را خاتمه دهیم.و یا برچسبی بزنیم. من خودم اعتراف می کنم این کار را کردم. یعنی یه کم فهمیدم طرف مقابلم مادرش رضایت قلبی نداره دیگه برای اون خواستگاری زحمت نکشیدم.
    من به شخصه اگر منتظر می بودم کسی پیدا شود که هم من بپسندم و هم پدرم اصلا چنین کسی وجود خارجی نداشت... یعنی کلا من نباید ازدواج می کردم... چون جمع معیارهای بابا و من بسیار سخت ترمی شود. البته بگویم تو جامعه ما گویا معیارهای پدرم از نظر خیلی ها منطقی تر محسوب می شود.اما من عقیده خودم را دارم.و واقعا هم شرایط فعلی جامعه را باید در نظر گرفت.(و مگه چند نفر مشابه آدم پیدا میشه که هم به دلش بنشیند هم معیارهایش را داشته باشد)

    البته بیان این نوع موضوع با پدر و مادر به خاطر حفظ احترام حساس تر هست.
    برای دختر هم حساس تر از پسر هست چون در دینمون هم اجازه پدر واجبه... خب این یعنی این موضوع سختگیری پدر یه جاهایی واقعا ممکنه به جا باشه و کلا مساله رابطه و حس مسئولیت پدر نسبت به دختر از یه جهت هایی بسیار فرق داره.مقایسه وابستگی نظر دختر و پسر به خانواده تفاوتهایی داره. و اگر دقیق تر بخوام بگم کلا مقایسه تک به تک درست نیست . اما چرا شاید از اصل مساله بشود برای هر دو استفاده کرد.

    آقای فدایی یار سلام الان این دختر خانم که من نظرشون را خوندم از نظر من در حد یک دختر (و البته نه در مقایسه با یک پسر!) استقلال فکری متناسب دارند که هرچند به شیوه اشتباه ولی خودشون فعلا این آقا را پسندیدند و نگرانی که در این زمینه دارند کاملا نگرانی دخترانه و عاطفی هست نسبت به پدرشون. و جسارتا این قسمت از نظر شما که این قضاوت را کردین پس در آینده هم بین نظر شوهر و پدرشون می مانند "از روی فقط این موضوع" اشتباه است. کلا پدرشون مسئولیت ازدواج ایشون را دارن.چه از نظر شرعی و چه عرفی و خب این طبیعی است که در این شرایط پدر بیشتر حس مسئولیت کنند و دختر در این زمینه نگرانی داشته باشد. اما این وظیفه بعد از ازدواج که برعهده پدرشون دیگر نیست که پدر بخواهد در این زمینه حس مسئولیت داشته باشد و مقوله و سنجشش بحث جداییست .

    پ ن:این پست نظر شخصی من بود و کارشناسی نیست و برای همین پستی که نکات مشاوره ای اصلی را دارد را بعدا می گذارم.
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : دوشنبه 08 تیر 94 در ساعت 02:56

  15. 4 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    hamdan (دوشنبه 08 تیر 94), narsisN (دوشنبه 08 تیر 94), فدایی یار (سه شنبه 09 تیر 94), من او (دوشنبه 26 مرداد 94)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 13 شهریور 94 [ 23:59]
    تاریخ عضویت
    1393-6-05
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    1,408
    سطح
    21
    Points: 1,408, Level: 21
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 72 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    یک سوال دارم ک اگر جواب بدین راهنماایی اسونتر میشه...
    شما تک دختر هستین یا نه؟
    بعد اینکه چجوری این اقا 25سالشونه،توو ی شرکت مشغولن ولی هنوز سربازی نرفتن!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟
    این سوالات رو ک جواب بدین میتونم نظرم رو دقیق تر بگم
    منتظر جواب هستم
    ویرایش توسط milad.mehr : دوشنبه 08 تیر 94 در ساعت 04:11

  17. 2 کاربر از پست مفید milad.mehr تشکرکرده اند .

    anisa (دوشنبه 08 تیر 94), narsisN (دوشنبه 08 تیر 94)

  18. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 اسفند 97 [ 10:38]
    تاریخ عضویت
    1394-4-07
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    3,009
    سطح
    33
    Points: 3,009, Level: 33
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خدمت همه ی دوستای گلم ، مرسی مرسی مرسی هزاربار مرسی از نظراتون ک انقدر لطف کردین
    یه چیزیو بگم اینکه نمیدونم چرا توو روز بیشتر از 3 پست نمیتونم بزارم بخاطر همین دیر جواب دادم ولی همه ی نظراتتون رو خوندم ، و چون بیشتر از 3 پست نمیتونم بزارم مجبورم اینجا همه رو باهم جواب بدم ، ببخشید ک طولانی میشه
    دوست خوبم مصباح الهدی مرسی از راهنمایی های خوبتون ، فکر کنم شمادقیقا رفتار پدر منو درک کردین ، حرفاتون خیلی به وضعیت من نزدیکه ، خیلی استفاده بردم ، امیدوارم بیشتر کمکم کنید که بتونم ایشالا به سرانجام برسونم اینکار رو ، بازم مرسی مرسی مرسی..

    دوست خوبم فدایی یار راستش قضاوتتون رو نپسندیدم ، اولا پدر من دیکتاتور نیست که اینجوری فکر میکنید ، دوما شما از کجا میدونید که آقا پسر در جریان سخت گیریهای پدر بنده نبودند؟ سوما چرا حرف از جدایی میزنین؟ مگه من توو ارتباطم شک دارم که همچین حرفیو میزنین؟ سوال من یه چیز دیگه است
    چرا فکر میکنین من بین پدر و همسرم گیر کردم؟ این حرفتون اصلا منطقی نیست ، من فقط میخوام با کمترین نارحتی از جانب پدرم که پدرمه و دوسش دارم این قضیه مطرح شه
    چرا فکر میکنین من استقلال ندارم یا از پدرم میترسم؟ مقایسه کردن من در یک نوشته با دختری ک باهاش برخورد داشتین به نطرم درست نیست ، من استقلال کامل دارم ، پدر من بنده رو به عنوان دختری ک خیلی عاقل و فهمیده است قبول داره و تا حالا سر هیچ مسئله ی خاصی نظراتمون فرق آنچنانی ای نداشته و پدر من تا به حال هیــــــــــــچ نظرشو به من تحمیل نکرده
    قضاوت ممنوع!!!!!

    دوست خوبم Milad.mehr بله من تک دخترم و ایشون تک پسر
    ایشون استخدام رسمی نیستن ، ایشون مسئول فروش یک شرکت معتبر هستن که بنا به فروشی که دارن پورسانت میگیرن و خب خداروشکر توو کارشون خوب پیشرفت کردن توو این مدت


    دوستای خوبم راجع به شرایطم کمی ریز تر میشم اگه کمکتون میکنه
    من اگه این آقا بیان خواستگاری من و پدر من یه دلیل محکم بیاره که این آقا خوب نیست (مثلا چشم پاک نیست) من این آقا رو کنار میزارم ، اما من به ایشون انقدر اعتماد دارم که میدونم نظر پدر منو جلب میکنه ، اتفاقا معیارهای من و پدرم در مورد ایشون تقریبا یکسانه ، ینی منظورم اینه ک مطمئنم پدر من شخصیت ایشون رو میپسندن چون سلیقه ی منم در مورد شخصیت با پدرم همسو هست اماااااا
    اما ی من اینجاست
    پدر من یسری معیارها داره که واسه من معیار نیست
    مثلا میگه ارشد من مهم تره ، مثلا میگه پسر باید مغازه داشته باشه ، مثلا میگه سربازی تموم شه ولی من میگم وسطاش عقد شه ، ازینجور حرفا
    من اگه فکر میکردم پدرم سر یه قضیه ی اساسی مخالفه ک ایشون رو اصلا انتخاب نمیکردم
    اما راجع به شرایط آقا پسر ، ببینید ایشون تک پسره ، پدرشون یه خونه ی اضافی دارن (خب البته پدر منم خونه ی اضافی داره و ما منطقه ی بالای تهران ساکنیم و ایشون هم جای خوبی ساکن هستن ) اختلاف طبقاتی نداریم خداروشکر ، تقریبا در سطح همیم
    پدر این ایشون یه مغازه داره ک مخالفتی نداره بده به پسرش ولی خودتون میدونین راه انداختن مغازه به این سادگیا نیست
    اما میدونین من به خودم چی میگم؟ من میگم "به من چه که باباش چی داره" ببینید من رو غیرت خودش حساب کردم ، میبینم خیلی اهل تلاشه ، خیلی اهل دوندگی به خاطر گذروندن زندگیشه
    ایشون توو بورس ام سهام داره (ینی یه ذخیره ایی داره)
    من از ایشون مطمئنم ، شاید اگه میدیدم اهل تلاش نیست یا مثل خیلی از پسرهایی که میبینم پول توو جیبیشم از باباش میگیره اصلا سمتشم نمیرفتم اما میبینم چقدر در تلاشه ، شاید الان وضع مالیش خوب نباشه ، شاید مجبور بشم اول زندگی مستاجر شم ولی میدونم انقدری عرضشو داره که بعد چند سال شرایط عوض میشه
    کدوم جوونی اول زندگیش پولداربوده؟ مگه پول باباش که واسه من بی ارزشه اونجوری
    بچه ها این نظر آخرم درسته؟
    درست فکر میکنم؟
    دیشب باهاش صحبت کردم ، گفتم ایشالا میری آموزشیتو بعد رسمی میگین به پدرم ، خیلی استقبال کرد ، گفت برنامه ی خودمم همین بود
    راجع به شغلش که گفتم ، گفت نگران نباش من توضیح میدم به پدرت و متوجه اش میکنم راجع به شغلم

    بچه ها یه سوال دیگه ام دارم ، اگه قضیه ی ایشون مطرح شه ، مثلا مادرشون زنگ بزنه خونه و مادرم بخواد به پدرم بگه ، مطمئنم پدرم به مادرم میگه فعلا ازین بحثا نکن تا ارشد قبول شه
    ینی میدونم اولین مخالفتش در مورد اینه که حواس من غیر درس پرت چیزی نشه
    اونموقع مادر من باید چه جوابی بده؟ اینم بگم خود من نمیتونم با پدرم مستقیم صحبت کنم ، خجالت میکشم در رابطه با این مسائل

  19. کاربر روبرو از پست مفید narsisN تشکرکرده است .

    milad.mehr (دوشنبه 08 تیر 94)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:30 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.