به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 35
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 اسفند 96 [ 08:20]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    68

    تشکرشده 183 در 65 پست

    Rep Power
    29
    Array

    Icon16 برگشت به ایران بعد اتمام فوق یا ماندن و شروع دکتری؟

    سلام بچه ها. من رو یادتون میاد؟ شیوا 24 ساله (تولدم هفته پیش بود) دانشجوی فوق در استرالیا.

    یک موضوعی که خیلی وقته ذهنم رو مشغول کرده و تقریبا خودم تصمیمش رو گرفته بودم و باهاش کنار اومده بودم اما نمیدونم چرا تا یه حرفی میشنوم یا یه برنامه ای (یکی از دوستام از ایران بهم پیام داد و تاکید کرد که برنامه ماه عسل دیشب ایران رو ببینم درباره مهاجرت, از وقتی دیدم رفتم تو فکر) در این مورد میبینم شدیدا تو فکر میرم که ایا تصمیمم درسته یا نه؟ از شما کمک میخوام. کمک و راهنمایی.

    اول از شرایطم بگم بعد سوالم رو بپرسم:

    یک سال میشه که اومدم و یک سال درسم تموم شده با موفقیت خدا رو شکر. این جا فاند گرفته بودم

    و یک کار تو همون دانشگاه هم به صورت استادیار دارم و خدا رو شکر وضعیتم از لحاظ مالی و درسی

    خوبه (یعنی مشکل و نگرانی مالی ندارم نه که خیلی پولدار باشم). محجبه هستم (نه حجاب سفت و

    سخت, حجاب معمولی). روزه هام و نمازم (بعد رد کردن یک بحران) رو انجام رو میدم. از روابط ازاد با

    نامحرم اصلا خوشم نمیاد. فرهنگ ایران و خانوادگیم دست نخورده توم باقی مونده و اصلا هم نمیخوام

    عوض بشه. این رو بگم که حس میکنم از لحاظ اعتقادی پسرفت کردم و بر خلاف میلم حس میکنم که

    کم کم دارم تاثیر میگیرم از دوستام (ایرانی و خارجی) و محیطم. دوستام خارجیا که تکلیفشون معلومه.

    ایرانی ها هم ادم های خوبی هستند اما خب باز (open) هم هستند و فرهنگ اینجا رو گرفتند. ارتباطم

    با هیچ دو گروه زیاد نیست. ارتباط معمولی دارم. تو دانشگاه میبینمشون و سلام و احوال پرسی

    (راستش فعلا وقت برای شرکت در جمع ها و برنامه هاشون ندارم زیاد هم دوست ندارم چون به من

    نمیخورن). یه دوره خیلی افسرده شدم در حد 2 ماه به خاطر تنهایی و سردرگمی که خدا رو شکر رد

    شد و چون تو دوران درسی ام بود و مشغول بودم زیاد اثر منفی نذاشت روم. قبلا برنامه ام این بود که

    درسم رو تموم کنم اینجا, برگردم پیش خانواده ام ایران یا همین جا اگه تونستم ازدواج کنم بعد با

    همسرم برای ادامه ی زندگی و تحصیلم برنامه ریزی کنم. الان از ازدواج دلسرد شدم هم به خاطر این

    که انتخابام محدود بودن و مناسب نبودن هم این که دارم هم تو همدردی هم بین دوستای ایرانی و

    خارجی اینجا یا حتی دوستای ایرانم نارضایتی و مشکلاتش رو میبینم. الان میخوام فقط بر اساس خودم

    برنامه ریزی کنم و فکر کنم اصن ازدواجی در کار نیست حالا اگه یه موقع فرد خوبی رو دیدم که با من

    هم جهت بود ازدواج میکنم و اگرنه که هیچ.

    حالا سوالم اینه:

    تصمیمم درسته؟ برنامه ای که درنظر گرفته ام درسته؟

    میخوام از الان برای دکتری دانشگاه خودم یا دانشگاه دیگه ای تو همین کشور یا امریکا اقدام کنم. اگه تصمیمم جدی باشه از الان باید شروع کنم که بتونم فاند بگیرم و پروژه سال دومم رو هوشمندانه تر انتخاب کنم (ببینم استادی که قبولم خواهد کرد چه زمینه ی کاری رو در نظر داره برم اون سمت) خلاصه کم کم باید تصمیم نهاییم رو بگیرم و اگر بخوام بمونم شرایطم رو جور کنم.

    تصمیم گرفته بودم که بمونم برای دکتری و کار شرکتی رو هم الان نیمه وقت و بعدا انشالله دیگه تمام وقت داشته باشم و زندگیم رو بسازم. با خانواده ام صحبت کردم بابام که موافقه و گفت حتی خواهرم رو هم میفرسته. مامانم مخالفه اما همیشه بابام میتونه راضیش کنه مثل اوایل که میخواستم بیام.
    این رو هم بگم که مامان بابام اینجا برای زندگی نخواهند امد. این رو مطمئنم.

    جاذبه های اینجا:
    دکتری و دانشگاه خوبش.
    حقوق بالای کار شرکتی (البته مخارج هم به همون نسبت بالاست اما خب رنج حقوقیشون واقعا خوبه).
    توی زندگیت خودتی و خودت. کسی باهات کاری نداره. ارامش و امنیتش خوبه. خیلی از خاله زنک بازی ها و سرک کشیدن و دخالت ها و مشکلات اجتماعی و فرهنگی ایران رو نداره. (نمیگم بی مشکل نیست اما زیاد به چشم نمیاد).

    دافعه ها:
    تنها زندگی کردن.
    من تضاد روال زندگیم رو اینجا حس میکنم (اون حال و هوای ایران تو محرم و رمضان و جمع شدن فامیل و.. اینجا نیست )
    شاید تا اخر عمر مجرد موندن (کسی اینجا که با روحیه ی من سازگار باشه نبوده حالا شاید بعد بیاد. ممکن هم هست شاید تو سفر به ایران با کسی اشنا شم (به نظرم قبل ازدواج باید تعداد جلسه های ارتباطیت زیاد باشه حتی تا چند ماه باشه تا بتونی تصمیم قطعی بگیری واگرنه نمیتونم و این هم با سفر حداکتر 3 ماهه جور در نمیاد) اما اینا احتمالاته. همون طور که برگشت به ایران هم تضمین ازدواج کردن و خوب ازدواج کردن نیست اما حتما بیش تر دیده میشی و بیش تر فرصت خواهی داشت. در نظر بگیرید که ازدواج سن داره و دکتری 3 تا 5 سال طول میکشه.)

    به مرور تغییر شخصیتم و جهت گیریش به سمت فرهنگ اینجا (دست من نیست باور کنین هر هفته ام متفاوت تر از هفته ی دیگم اگر سفارشات روزانه ی مامانم نباشه خیلی زود تر این اتفاق میفته)

    سوالم اینه:

    برنامه ام برای زندگی رو باید چه طوری بچینم به نظرتون؟ نمیدونم باید به چی اولویت بدم؟
    من همیشه دوست داشتم تحصیلاتم بالا باشه بعد با شغلم و درامدم بتونم مثل یک خیر کار کنم (اموزش رایگان. کمک مالی و ...). دوست داشتم یه همسر خوب هم تو این راه داشته باشم. (این میشه هم خدا و هم خرما رو خواستن)
    ایران و حال و هوایی که داشتیم با فامیل و خونواده ام , پیش خانواده ام زندگی کردن رو خیلی بیش تر از اینجا دوست دارم. اما نمیدونم چه تصمیمی باید بگیرم که بعدا پشیمون نشم؟

    با همه ی دلتنگی هام خودم رو برای موندن راضی کرده بودم برای موندن و خوندن دکتری بعد برگشت (میشه تقریبا رنج 28 تا 30 سالگی ) و استاد شدن و کار کردن در ایران شاید هم موندن اینجا و کار کردن در اینجا . اما تا یه چیزی میشه شک میکنم.

    دوستان تو رو خدا هر چی هست و نیست رو بهم بگین و راهنماییم کنین که درست عمل کنم. نمیخوام بعد دو یا سه سال پشیون شم و برگردم که عمرم هدر رفته. یا بمونم بعد پشیون شم که شاید اگر برگشته بودم وضعیت روحیم و زندگیم (از لحاظ معنوی و تنها نبودن) بهتر بود.

    درواقع میتونم بگم که الان تنها چیزی که نگرانم در اینده ازش پشیمون شم ازدواج هست چون اگر همسر داشتم که دکتری رو میخوندم و بعد اگر خواستیم برمیگشتیم.

    پیشاپیش ممنون.

  2. کاربر روبرو از پست مفید shivaram تشکرکرده است .

    m.reza91 (چهارشنبه 03 تیر 94)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    من با اینکه ایرانم اما چون از شهر محل زندگی خونوادم دورم خیلی کم خونوادمو میبینم خیلی کم برام مهمون میاد و همیشه ی خدا تنهام توی اکثر مهمونی هاو رفت و امد های

    خانوادگی من حذف هستم با اینکه محل زندگی الانم دوساعت و نیم باشهر محل تولدم فاصله داره اما حس اینکه مدام شالو کلاه کنیم برگردیمو نداریم


    الان از عید برنگشتیم


    پس اینقدر این دوری رو برای خودت بولد نکن میتونی ایرانم باشی بازم غریب باشی و از خونوادت دور


    به نظرم اگر برگردی یک عمر حسرت خواهی خورد مخصوصا برای شما که علم وپیشرفت علمی براتون مهمه


    همسرم از یه دانشگاه امریکایی دعوتنامه داشت و مادرخواست ویزای
    j1 دادیم اما بعد از اقدام بار اول مدارکمون کامل نبود بار دوم بخاطر تحریمها سفارت امریکا تو دبی به ایرانی

    ها وقت نمیداد خلاصه خیلی اومدیمو رفتیمو سه بار دعوتنامه تمدید شد اما باز موفق به گرفتن ویزا نشدیم


    تو اون مدتم همسرم کارش تغییر کردو مطبش روبه راه شدو یه مقدار مشکلات دیگه پیش اومد دیگه نتونستیم بریم


    اینارو واسه این میگم که بدونی شرایط رفتن برای خودمم پیش اومد و حالاحس الانمونو برات میگم


    یک دنیا حسرت برای همیشه


    حسرت شرایطی که اونجا همسرم از لحاظ علمی پیدا میکرد (همسرم همین الان که تو ایرانه دو فصل از یه کتاب رفرنس یه انتشارات معروف المانی
    رو نوشتن کسایی که تو کارن میدونن تا حالا توایران یه دندونپزشک ساکن ایران موفق به این کار نشده تا جایی هم که من میدونم حتی تو کل پزشکی هم کسی نبوده )


    و همسرم همیشه حسرت شرایطی رو میخوره که اگه میرفت اونجا از لحاظ علمی پیدا میکرد


    این یه واقعیته اینجا ارزشی برای علم و عالم قائل نیستن اینو کسی بهت میگه که از نزدیک با یه محقق زندگی میکنه


    مطمئن باش میای اینجا اونوقت برای ماهی یک میلیون باید هزار جا التماس کنی برا کار


    زندگیتو بچسب و ولش نکن شرایط شما ارزو و خواب و خیال
    خیلیهاست


    اگر مشکلتونم ازدواجه به خونواده و اطرافیان بسپارید که میخواید با یه ایرانی ازدواج کنید و در مسافرت هاتون به ایران اینو بگین اما من اگر بودم حالا که شرایطش اینقدر راحت

    برام جور شده به هیچ وجه این شانسو از دست نمیدادم که به احتمال قریب به یقین در اینده به شدت پشیمون میشی دیگه خوددانی
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
    ویرایش توسط sahar67 : چهارشنبه 03 تیر 94 در ساعت 09:40

  4. 3 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    shivaram (چهارشنبه 03 تیر 94), نارجیس (چهارشنبه 03 تیر 94), صبا_2009 (پنجشنبه 04 تیر 94)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1390-10-26
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    11,022
    سطح
    69
    Points: 11,022, Level: 69
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 228
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,196

    تشکرشده 1,600 در 571 پست

    Rep Power
    104
    Array
    اون افسردگیت طبیعی بوده .
    اونی که برگشته بود ایران ، دکتر بود ! هیچ جا مثل ایران برای دکتر ها بهشت نیست .

    ایران مزیت خودش رو داره = خانواده فقط
    معایبش هم اینقدر زیاده که اینقدر دور از ایران نشده باشید یادتون رفته باشه .
    حقوق کم ، بی شخصیتی ، نبود کار ، عدم امنیت .

    استرلیا کشور خوبی هست ،رشد داری ولی رشدت یکباره شدید نیست . کلا زندگی آروم و بی دغدغه ایی داری
    آمریکا خلاف اینه ، کشور متوسطیه ( نسبت به ایران بهشته البته ) ، شاید زندگی خوب استرلیا رو نداشته باشی ، شاید یکباره رشد کنی و بری بالا بالا ها !

    ولی بابت ازدواج و ... واقعا نمی دونم چه راهنمایی بکنم به شما .
    رو خود شناسیت بیشتر کار کن

  6. کاربر روبرو از پست مفید داود.ت تشکرکرده است .

    shivaram (چهارشنبه 03 تیر 94)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 اسفند 96 [ 08:20]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    68

    تشکرشده 183 در 65 پست

    Rep Power
    29
    Array
    اقا داوود و سحر جان واقعا ممنونم از پاسختون. راستش انتظار جواب زود رو نداشتم. دیدم خوشحال شدم.

    من واقعا واقفم به چیزی هایی که میگین. دلیل اصلی تصمیمم هم همین چیزها بود و این که میدونستم در اینده احتمال این که پشیمون شم زیاده. اما نمیدونم چرا هر وقت یادم میافته تا خیلی وقت دیگه نمیام دلم میگیره. بگذریم حالا.

    سحر خانوم : راستش من فکر نمیکنم تو مسافرت امکان ازدواج و اینا باشه. حداقل برای ادمی مثل من نه. چون نمیتونم زود به یه نفر صمیمی شم و بپذیرمش. حس میکنم ماه ها وقت لازم دارم. این جا پستی خوندم که با دو جلسه صحبت کردن و یه تحقیق قرار عقد گذاشتن. من اصن این طوری نمیتونم. برام کابوسه. به علاوه این که اطرافیانم که خارج از کشور زندگی میکردن و برای سفر میومدن من میدیدم که یه مدت طول میکشید خودشون رو پیدا کنن و یه مدت هم این که سر بزنن و خرید و ... بعد دیگه یهو میدیدی دو ماه گذشت و وقت برگشت شد. ازدواج تو این برنامه ها فکر نکنم بگنجه. به علاوه این که هزینه رفتن و اومدن بالاست و من نمیتونم تند تند این هزینه رو بدم, سطح مالی خونوادمم معمولیه. یعنی شاید شاید فوقم تموم شد یه سر بیام و برگردم بعد دیگه بره تا پایان دکتری یا شاید اواسطش و میدونین که ازدواج سن داره و میتونه وقتی که اینقدری کارم گرفته باشه که هر سال بیام و برم دیگه سنم گذشته باشه. اگر بخوام بمونم فکر میکنم باید تصمیم برای همیشه تنها زندگی کردن رو قطعی کرده باشم. حالا شاید قسمتی و شانسی یا تقدیری چیزی پیش بیاد اما باید به این امید نباشم و بنا رو بزارم رو مجرد دائم شدن. برای همین خیلی دو دلم.

    اقا داوود : کاش واقعا میتونستم خودم و اولویت هام و اصن هدفم رو بشناسم. نمیدونم. واقعا نمیدونم.

    خیلی نیازمند راهنمایی هاتون هستم. لطفا کمکم کنین.

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 اسفند 94 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1394-3-18
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    1,866
    سطح
    25
    Points: 1,866, Level: 25
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    48

    تشکرشده 197 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من در مورد کل مسائل نمیتونم نظر بدم، نمی تونم پیشنهاد بدم بمونید یا برگردید، اینا مسائلی هست که خودتون باید تصمیم گیری کنید. یه سری آرزوی رفتن دارن به شما میگن بمونید، یه سری دلتنگی برگشت دارن میگن برگردید، در کل با توجه به تجربه خودم میگم کسی که توی وضعیت فعلی شما باشه هیچوقت هم به یه نتیجه کلی در مورد رفتن یا موندن نمیرسه! افرادی مثل شما (که خیلی ها همینطور هستن) وقتی بیان و شرایط و رفاه اونجا را با اینجا مقایسه کنند، باز میخوان برن، وقتی میرن و دلتنگ میشن باز میخوان برگردن. راه حلش گذر زمانه. که البته این حالت را کمرنگ میکنه اما هیچوقت کاملا بر طرفش نمیکنه.

    در مورد دکترا گرفتن اینجا: با فرض اینکه در یکی از بهترین دانشگاه های اینجا هم قبول بشید میگم شمایی که اونجا تحصیل کردید دیگه نمیتونید اینجا راحت تحصیل کنید. نمیدونم رشته اتون چیه اما حتما یادتون نرفته که کمبود امکانات و پارتی بازی در دانشگاه های ایران موج میزنه.

    بعد از دکتر شدن: یه زمانی برای دکترها ایران بهشت بود. الان هم اونایی که هیئت علمی هستن شرایط به نسبت خوبی دارن اما برای کسایی که مدرک دکتری دارن و کاری ندارن حالا حالا ها کار گیر نمیاد! تو دانشگاه های بزرگ نهایت سالی یکی دو نفر در هر رشته جذب میشن که اونا از قبل مشخص هستن. دانشگاه های کوچک مثل پیام نور و آزاد و علمی کاربردی علاوه بر اینکه شرایط حقوقی جالبی ندارن، تازه تاسیس هستن و همه دیگه تا سال 85-86 هیئت علمیشون تکمیل شده و بعد از اون دیگه یه تعداد اندکی رو پذیرش میکنن، اونم در شهرهای دور. بعلاوه با توجه به کم شدن جمعیت پارسال 7000 رشته محل دانشگاه آزاد بسته شد و کارکنان و هیئت علمیشون بازخرید شدن. یعنی حتی اینایی که الان دارن هیئت علمی پذیرش می کنن هم امیدی به دائمی بودن کارشون نیست.

    خلاصه برای مشخص کردن هدف، پیشرفت هایی که میخوای بهشون برسی رو برای خودت تعریف کن. یکی دنبال پیشرفت علمیه، یکی دنبال پیشرفت اقتصادیه، یکی دنبال آرامش در زندگیه، یکی دنبال یه زندگی عشقولانه است حتی اگه دردسر زیاد داشته باشه و ... . بعد از اینکه پیشرفت ها رو تعریف کردی، براشون حد مشخص کن. یعنی همون پیشرفت علمی مثلا. یکی فقط دنبال گرفتن یه مدرکه که بشه دکتر، یکی براش مهمه مثل خانم سحر که شوهرش کتاب در سطح جهانی بنویسه، یکی براش مهمه که حتما تدریس کنه و به عنوان استاد دانشگاه شناخته بشه، یکی براش مهمه که با استفاده از علمش یه مشکلی از مشکلات مردم جامعه خودش حل کنه ... . به همین ترتیب برای سایر موارد حد و حدود را مشخص کن.

    مسلما یه زندگی خوب زندگی ای هست که همه این موارد را تا حدی در خودش داشته باشه. و برای پیشرفت در همه این موارد اگه یه همراه همیشگی کنار آدم باشه مشکلات راه خیلی راحت تر پشت سر گذاشته میشه. پس اینکه به ازدواج فکر میکنید خیلی خوبه. همونطور که خودتون هم گفتید برگشت به ایران تضمین کننده ازدواج موفق نیست، اونجا هم همونطور که خودتون گفتید با محدودیت رو به رو هستید. من در موارد قبلی فقط شرایط را توصیف کردم و انتخاب را به عهده خودتون گذاشتم. اما در مورد ازدواج بهتون میگم این نظری که دارید که باید چند ماه یکی را بشناسید نظر درستی نیست. یعنی شما اگر قرار باشه برای هر کیس 4 ماه مثلا وقت بذارید، در صورت وجود تعداد مورد کافی سالی به سه نفرشون میرسید!! خودتون دارید میگید که این هفته اتون با هفته قبلتون یکی نیست. پس حواستون باشه که خودتون هم دارید تغییر میکنید. پس انقدر سخت گیر نباشید. نمیگم بعد از دو جلسه قرار عقد بذارید اما همین که یکی رو پیدا کنید که بالای 50 درصد با شما مچ باشه کافیه. 50 درصد دیگه رو با هم بسازید.

  9. 5 کاربر از پست مفید راه حل تشکرکرده اند .

    Aras (چهارشنبه 03 تیر 94), m.reza91 (چهارشنبه 03 تیر 94), shivaram (چهارشنبه 03 تیر 94), آی تک (چهارشنبه 03 تیر 94), صبا_2009 (پنجشنبه 04 تیر 94)

  10. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    سلام
    با توجه به مجموعه ی تاپیک هاتون و از جمله همین تاپیک، لطفا این تست رو انجام بدید و بعد نتیجشو بیاین بگین.
    این تست رو با توجه به روحیاتتون در طول هفته ی گذشته انجام بدین.
    Psych Central - Depression Screening Test
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود




  11. کاربر روبرو از پست مفید m.reza91 تشکرکرده است .

    shivaram (چهارشنبه 03 تیر 94)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    126
    Array
    به نظر من استرالیا کشور خیلی خوبیه من دوست داشتم به زمانی برم ولی بسوزه پدر بی پولی
    حیفه تحصیل توی اون کشور با امکاناتش بزاری بیای ایران واقعا بعدش پشیمون میشی اینجا هیچی گیرت نمیاد
    فقط خانواده ات هستن که اونم تا ابد نمیتونی پیششون بمونی تو ایران هم که باشی یه زمانی ازشون جدا میشی
    همونجا درست رو ادامه بده از امکانتش استفاده کن هم کار خوب هم درامد خوب که تو ایران معلوم نیست چند سال باید دوندگی کنی تازه اونم با کلی رو زدن به هر کسو وناکسی و پارتی بازی معلوم نیست چه کاری بهت بدن اونم با چندر قاز حقوق بخورد نمیر که در اخر فقط فرسوده میشی وارزوی خیلی چیزا هم به دلت میمونه.
    برای ازدواج هم اگه خدا بخواد قسمتت باشه همونجا یکی رو پیدا میکنی اگه دختر مقیدی هستی بهتره دوروبر ایرانیهای به قول خودت زیادی اوپن بی جنبه که زود خودشون گم میکنن
    وانگار هفت جد و ابادشون توی اون کشور زندگی کردن نباش رفت وامد نداشته باش.
    بگرد ایرانی های اصیل وبافرهنگش که همچنان سنتها وعقاید خودشون حفظ کردن وپایبند هستن پیدا کنن.
    بلاخره یه مکانهایی تو هر کشوری هست که ایرانیهای مسلمون واسه مراسمات مذهبی دور هم جمع میشن بگرد پیداشون کن کم کم اشنا شو مثلا همین ماه رمضون برو مساجد مسلمانان ایرانی یا حسینیه ها میدونم که اونجا هست
    من یه خانواده میشناختم که سالها پیش خودشون بچه بودن از ایران رفتن تو استرالیا بزرگ شدن همونجا هم ازدواج کردن دوتا پسراشون وقتی اومدن ایران هر دوحافظ قران بودن نورانیت از چهره این دوجون میبارید سرشون توی صورت یه زن بلند نمیکردن تحصیلات عالی داشتن همش از پوشش جونهای ایرانی گله میکردن وتاسف میخوردن ادم باورش نمیشد اینا توی اون فرهنگ بزرگ شده باشن ولی این همه متفاوت!
    ببینید پس میشه داخل هر کشور وبا هر فرهنگی اصالت خودت حفظ کنی بستگی به خودت وادمایی داره که باهاشون رفت وامد میکنی
    تا خودت نخوای تاثیر نمیگیری.
    باز هم میگم اونجا خیلی جای پیشرفت وموفقیت وزندگی خوب بی دغدغه داری که توی ایران شاید نتونی یکیشون داشته باشی به جز خانوادت چیزی در انتظارت نیست
    پس این فرصت خوب رو از دست نده.
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.

    ویرایش توسط abi.bikaran : چهارشنبه 03 تیر 94 در ساعت 13:54

  13. کاربر روبرو از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده است .

    shivaram (چهارشنبه 03 تیر 94)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 اسفند 96 [ 08:20]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    68

    تشکرشده 183 در 65 پست

    Rep Power
    29
    Array
    راه حل جان ممنون از راهنماییت. واقعیتش بد منظورم رو رسوندم.

    من دنبال این نیستم که برای هر کیسی 4 ماه وقت بزارم. منظورم این بود اگر کسی شرایط و معیارهای من رو داشت و مورد تایید من و خانواده ام بود بعدش من نمیتونم زود در موردش تصمیم بگیرم. وقت میخوام که ببینم میتونم به چشم همسر ببینمش یا نه. ادم ها اون قدری زود تو دلم نمیرن به عنوان همسر که مثلا دو جلسه حرف بزنم بعد بگم انتخاب کردم. منظورم این بود. واگرنه من کلا تا الان سه مورد خواستگار داشتم که شرایطشون رو که گفتن اصن حرف نزده همون روز گفتم نه (سطح سوادشون پایین بود یا مخالف کار کردن بودن و یکیشون هم سنش زیاد بود).

    بعد درست میگی شما که باید ببینم از زندگی چی میخوام. من هم این مشکل رو دارم. مثلا میدونم که دکتری رو حتما میخوام. خدمت به مردم و خیر شدن هم میخوام. زندگی عشقولانه هم خیلی ارزوش رو دارم (اما مگه اصن میتونه وجود داشته باشه؟). راستش درامدم برام مهم نیست. هیئت علمی شدن برام مهم نیست. مهم اینه که بتونم از مدرکم استفاده و توی رشته ام کار کنم. کاری که منزلت اجنماعی داشته باشه حالا یا استاد معمولی شدن یا کار شرکت بعدخرج خودم رو در بیارم با اینقدری که بتونم به مردم کمک کنم. مثلا شما میگی هیئت علمی و اینا بدم نمیاد اما ارزوش هم ندارم. من رشته ام کامپیوتر هست و راستش هم اینجا و هم ایران برای این رشته اگه برنامه نویسیت خوب باشه کار زیاد هست که من خدا رو شکر تو این زمینه خوبم. راستش توی شرکت معمولی کار کنم هم برام مسئله ای نیست. بیش تر دوست دارم با کارم یه خونتی کنم. این مهمه برام. حالا شاید بعد برام مهم بشه که هیئت علمی شم شرکت بزنم اما الان نیست. دوست دارم این ها رو اما وقتی که زندگیم به سر و سامون رسیده باشه از لحاظ تحصیلی و زندگی شخصی دوست دارم نه الان. مثلا این جا با ایرانی ها صحبت میکنم براشون حقوق بالا خیلی اهمیت داره یا خونه ی مرکز شهر گرفتن و بیمه و اقامت اینجا رو گرفتن. برای من اصن اولویت نیست. مدرک و دانشگاه و خوشحال بودنم برام مهمه. الان با دانشگاه رفتن و درس خوندن و فعالیت علمی داشتن خیلی حس خوبی دارم. اما الان. نمیدونم تا اخر عمر این طوری میتونم بمونم یا نه؟ مثلا الان بین دو ترمه من خیلی حالم گرفته است. دنبال کارم که سرم گرم شه باز دلم قرص شه مفیدم. منظورم رو متوجه میشین؟ درس خوندم, کار کردنم, مقاله دادنم به درونم بیش تر کمک میکنه بیش تر تا این که برای هدفی باشه مثل هیئت علمی شدن.

    چیزه دیگه ای هم که میخواستم بگم اینه که من کارشناسیم رو ایران بودم. این طوری نیستم که وقتی برگردم دلم برای اینجا و امکاناتش تنگ شه. دلم برای دکتری اگه نرم میسوزه و تنگ میشه اما برای اینجا نه. حس میکنم که اینجا برای من تا وقتی ارزش داره که دارم درس میخونم بعدش جاذبه ای نخواهد داشت. حالا نمیدونم بخونم بعدش چی کار واقعا باید کرد؟
    اصن چی رو باید ملاک بزارم؟ سنم رو؟ درسم رو؟ شغلم رو؟ زندگیم رو؟
    --------------------------------------------------------------------------------------------
    من پست ابی جان و اقا رضا رو الان که ارسال کردم دیدم و تشکر میکنم.
    ابی جان چشم. ممنون از راهنماییت. قشنگ متوجه حرفی که میگی میشم. نمیدونم والا. تو مراسم ها و اینا. به نظرم اگه بخوام بمونم قید ازدواج رو بزنم و بزارم رو عهده خودش که اگه خواست پیش بیاد حس میکنم راحت تر و بی دغدغه ترم.

    اقا رضا از شما هم ممنون. چشم الان میرم انجام میدم اما فردا نتیجه اش رو میزارم چون الان دیگه 3 پستم تموم شد. باز ممنون.
    -----------------------------------------------------------------------------------------------
    اقا رضا الان انجام دادم و الان اینجا نتیجه رو میزارم. نمره ام شد 28 و اینم نتیجه اش به نقل از خود سایت:

    Mild/moderate depression
    Based upon your responses to this depression quiz, you appear to be suffering from a mild to moderate depressive disorder. You should not take this as a diagnosis of any sort, or a recommendation for treatment. However, you may want to look into seeking further consultation with a trained mental health professional if you are experiencing any difficulties in daily
    functioning or if you'd like a more in-depth answer
    --------------------------------------------------------------------------------
    البته اقا رضا این رو هم بگم که الان خیلی خوب شدم. کلی تغییر کردم. اگه من رو در سه ماه یا دو ماه پیش همین تست رو ازم میگرفتین نتیجه ام واقعا بد میشد. خیلی بی انگیزه و پشیمون بودم. مدام تو فکر ازدواج بودم. دلم میخواست فرار کنم از اینجا. اما الان خیلی خوبم خدا رو شکر. انگیزه ام برگشته. اهمیت درس و موقعیتم برگشته و حواسم متمرکز شده روش. انجام واجباتم برگشته و دیدم به ازدواج برام خیلی منطقی تر شده و ازش دلسرد هم شدم. اهمیت نداره یه جورایی دیگه. کم کم دارم میرسم به این که اصن کاش تا همیشه همین جوری کسی نباشه که بخوام روش فکر کنم که هم بعدا خودم وجدانم برای خودم راحت باشه (میگم خب کسی نبود دیگه) و هم این که حواسم رو از زندگی بهم نریزه.
    ویرایش توسط shivaram : چهارشنبه 03 تیر 94 در ساعت 14:16

  15. کاربر روبرو از پست مفید shivaram تشکرکرده است .

    m.reza91 (پنجشنبه 04 تیر 94)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 اردیبهشت 95 [ 00:04]
    تاریخ عضویت
    1394-2-01
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    2,990
    سطح
    33
    Points: 2,990, Level: 33
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    308

    تشکرشده 219 در 87 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام
    فقط می تونم بگم که کاش من جای شما بودم

    حدس میزنم دلیل اینکه شک افتاده تو دلت اینه که فکر میکنی شرایط ازدواج برات مهیا نمیشه و برا همین باید برگردی
    که این دلیل منطقی برا برگشتن نیست

    معلوم نیس و تضمینی وجود نداره که بعد از اینکه برگشتی یه مورد مناسب که همه چیزش با خواسته هات و معیارهات جور باشه پیدا شود

    حالا فوق گرفتی و برگشتی فکر میکنی از این دو سال تحصیل در استرالیا و هزینه مالی و معنوی که کردی چی نصیبت میشه ؟
    اینجا هم میتونستی تو بهترین دانشگاها درس بخونی مدرک ارشد بگیری
    پس چرا این همه خرج کردی و رفتی ؟
    سختی تنهایی زندگی کردن تو یه مملکت غریب را به جان خریدی؟

    به نظر من راهی که انتخاب کردی تا اخر ادامه بده و برای دکترا در همان جا اقدام کن البته شدیدا توصیه میکنم در مور این قضیه با پدر و مادرت هم مشورت کن
    من و همه مردم میهنم به ادمهایی با سطح فکری و علمی شما نیاز داریم (شک نکن )

  17. 2 کاربر از پست مفید کمال تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (پنجشنبه 04 تیر 94), shivaram (پنجشنبه 04 تیر 94)

  18. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array
    سلام خانم شیوا



    چه خبر از استرالیا؟ من از بچگی عاشق این بودم برم استرالیا یک دوری اونجا بزنم و برگردم ولی متاسفانه تا حالا قسمت نشده ، اینقدر دوست دارم اون تالار اپرای استرالیا رو از نزدیک ببینم و باهش عکس بندازم واقعا وسیله خوبی برای پز دادن و در اوردن چشم عفت خانم هست اگه نتونم برم بالاخره مجبور میشم با فتوشاپی ، پاورپوینتی، چیزی ، یک عکس ساختگی درست کنم تا حال این عفت خانم و فامیل های فیس و افاده ایشون رو بگیرم



    این سوالی که شما مطرح کردید به نظر من غیر از خودتون کسی نمیتونه جوابش رو بده ، برای پیدا کردن جواب هم باید اول ارزشهای زندگیتون رو لیست کنید و بعد هم این ارزشها رو مرتب کنید.... ارزشهای زندگی چیزهای هستند که هر کدوم از اونها برای ما احساسی ایجاد میکنند ، مثل عشق ، معنویات ، امنیت ، کمک به دیگران ، ماجراجویی ، قدرت ، احترام ، استقلال مالی و.... وقتی لیست ارزشهای زندگی رو نوشتید ، اونها رو اولویت بندی کنید ، نحوه اولویت بندی هم به این شکل هست که ببنید ایا قادر هستید بخاطر یکی اون ارزش دیگه رو از دست بدید؟ مثلا اولویت یک شما استقلال مالی هست ، دوم معنویات ، سوم ماجراجویی و.... حالا ببینید ایا بخاطر مثلا بدست اوردن استقلال مالی حاضرید معنویات خودتون رو زیر پا بزارید ، اگه جواب بله هست یعنی ترتیب درست هست و اگه جواب منفی هست یعنی باید معنویات رو در لیست بالاتر از استقلال مالی قرار بدید و به همین ترتیب.....



    این موضوع داشتن لیست ارزشها و ترتیب اونها بسیار مهم هست برای زندگی ... اگه ما زندگیمون رو براساس اولویتهای لیست نسازیم در نهایت یا از زندگی لذت نمیبریم یا یک جایی میزنیم زندگیمون رو خراب میکنیم.... مثلا فرض کنید اقایی توی زندگیش ، اول معنویات هست و بعد استقلال مالی ..... یعنی این فرد از بچگی معنویات جایگاه ویژه ای داشته براش ، حالا اکر همین اقا از راه نامشروعی ثروت زیادی کسب کنه ، بخاطر اینکه در درونش تعارض ارزشی بوجود میاد و میبینه که بخاطر کسب ثروت مجبور شده معنویات و اعتقاداتش رو زیر پا بزاره خیلی راحت و ناخوداگاه ثروتش رو به باد فنا میده.....



    حالا شما هم توی این موضوع به همین روشی که گفتم بین ارزشهای حاکم در این مسله مثل ارزش ایجاد خانواده و تجربه عشق و ارتباطات عاطفی و ارزش کسب جایگاه اجتماعی و قدرت و ثروت .... اولویت بندی کنید و ببینید اولویت درونی شما به چه شکل هست ، اگر حاضر شدید عشق رو فدای قدرت و جایگاه اجتماعی کنید یعنی اونجا بمونید و تحصیلات و زندگی خودتون رو ادامه بدید و اگر غیر این رتبه بندی بشه و برای شما عشق بالاتر از شان اجتماعی و احترام اجتماعی و قدرت و ثروت باشه ... یعنی در نهایت حتی اگر تمام اینها رو در خارج و یا حتی داخل کشور کسب کنید ولی تجربه عشق و رابطه عاطفی رو بخاطر این مسائل از دست بدید، در نهایت از زندگی لذت نخواهید برد...



    البته این دو موضوع میشه با هم دیگه جمع هم بشه و از پیشنهادات دوستان مثل خانم بیکران هم میتونید استفاده کنید ، مثلا من خودم اگه خارج بودم ، به جان خودم هر شب یک مسجدی ، حسینیه ای ، جایی میرفتم افطاری ، با این اخلاقی که من دارم ، خود ادمهای خارجی اونجا به اصرار بهم میگفتن ، نود و سه جان ما بیا این خواهر یا دختر ما رو بگیر ... ولی حیف که من خارج نیستم و هنوز نتونستم توی پروژه فرار مغزها شرکت کنم ، حالا شاید بعد ماه رمضون توی پروژه قِل خوردن مغزها شرکت کنم چون واقعا حس فرار ندارم.


    موفق باشید.


    أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ
    آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟

    ( زمر / 36 )


  19. 6 کاربر از پست مفید محمد 93 تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (پنجشنبه 04 تیر 94), khaleghezey (سه شنبه 13 مرداد 94), shivaram (پنجشنبه 04 تیر 94), فرشته مهربان (پنجشنبه 04 تیر 94), سرشار (پنجشنبه 04 تیر 94), صبا_2009 (پنجشنبه 04 تیر 94)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نامزدی طولانی بهتره یا مجردی؟
    توسط mahmooden68 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 مرداد 94, 03:21
  2. اظهار تمایل همکار خانم به ازدواج و نحوه رد بدون دلخوری؟
    توسط sayrex در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 شهریور 91, 23:38
  3. چگونگی کنترل تمایل به جنس مخالف در نوجوانی؟
    توسط *nadia* در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 19 آبان 89, 01:10
  4. در کوله ات چه داری؟
    توسط بالهای صداقت در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 14 تیر 89, 19:51
  5. روان پریشی؟
    توسط ester در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 23 دی 87, 20:05

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.