به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 تیر 94 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-5-19
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    944
    سطح
    16
    Points: 944, Level: 16
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 24 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    از خدا متنفر شدم

    از بچگی همه بهم میگفتن چاق . هیچ وقت یادم نمیره داداشم چقدر مسخرم میکرد ، مثلا میومد یکی از موهای منو میکند و میگفت :" یه مو از خرس بکنی غنیمته." و بعد هر هر میخندید . یا توی فامیل یادمه یه بار رفته بودیم تولد خب منم بچه تپلی بودم ، بعد دوتا از پسرای فاملیمون که اتفاقا هفت هشت سال ازم بزرگتر بودن منو به خاطر چاق بودنم مسخره کردن. حتی یادمه داداش دوستم بهم میگفت خرس مهربون ( امیدوارم بچش انقدر چاق بشه که نتونه بلندش کنه!!! ). خدا را شکر وقتی وارد دوران بلوغ شدم یکم قد کشیدم و دیگه چاق به نظر نمیومدم . دیگه کسی منو به خاطر چاقیم مسخره نمیکرد . ولی هنوزم که یادش می افتم حالم از بچگیم بهم میخوره .

    از پدر و مادرم و خانوادم بیزارم وهمیشه میگم آخه این عدالته مگه دست من بود که تو همچین خونواده ای به دنیا بیام. مادر یه پسر دوست واقعی است اصلا دختراشو دوست نداره ،اعتماد به نفس نداره ( و فک میکنم دقیقا به همین دلیل که من اعتماد به نفس ندارم) 53 سالشه ولی مثه یه آدم پیر میمونه حالم ازش بهم میخوره از لباس پوشیدنش از اینکه هیچ وقت یه ذره آرایش نداشته حتی ابروهاشم بر نمیداره دریغ از یه ذره رنگ مو. روم نمیشه به کسی بگم این مامانمه. از بچگی هر وقت دوستام میومدن دم خونه دوست نداشتم کسی مامانم را ببینه. روم نمیشه باهاش برم بیرون برم خرید برم مسافرت. بابام از اون بدتره . خیلی خسیسه. سالها ما توی یه خونه خرابه زندگی میکردیم . هروقت دوستام میومدن دم در از خجالت میمردم روم نمیشد بهشون بگم بیان تو، چون خونمون خیلی بد و داغون بود . با اینکه می‌تونست زودتر یه خونه خوب بخره نخرید . . بابام وضع مالیش بد نبود اما هیچ وقت یه ماشین نخرید همش یه موتور داغون عهد چپق داشت که با اون منو همه جا میبرد و بیشتر باعث خجالتم میشد. دلم از این میسوزه که پول داشت و خرج نکرد خواهرم اون موقع جوون بود جای خوبی کار میکرد و خواستگارای خوبیم داشت ولی مگه با اون وضع روش میشد کسی را توی اون خونه راه بده . تا اینکه چند سال پیش خونمون را عوض کردیم با اینکه میتونستیم بریم یه محله بهتر ولی بابای خسیسم بازم تو همون محله مزخرفمون یه خونه خرید. بابام فقط به فکر دعا و مسجد و سفر زیارتیه . از اول بچگیم تا حالا فقط ما را برده مشهد !! داداشم از اول بچگی همیشه منو و دوتا خواهر دیگه ام را مسخره میکرد شاید واسه همینه که همش فک میکنم همه پسرا دارن منو مسخره میکنن... دلم میخواست یه داداش داشتم که حداقل منو حمایت میکرد. دوتا خواهرم دارم که هیچ کدوم ازدواج نکردن. آرزوی مرگ پدر ومادرو برادرم را دارم.

    اما خودم از اول بچگیم فقط درس خوندم همیشه شاگرد اول بودم . فقط درس خوندم ودرس . اون پدر و مادر آشغالم بهم نگفتن به جای اینکه انقدر درس بخونی پاشو برو چندتا کلاس . برو باشگاه . یادمه دوم دبیرستان که بودم میخواستم برم کلاس کاراته بعد گفتن نمیخواد بری. حتی همون کلاس زبان پولشو به زور بهم میدادان وهی میگفتن نمیخواد بری به درست لطمه میزنه، اما من میرفتم و اتفاقا یلیم خوب بودم وپیشرفت کردم ومعلمام همیشه ازم تعریف میکردن. درس خوندم ودانشگاه رفتم. دانشگاه رشته ای که دوست داشتم را میخوندم شاگرد دوم بودم. رشته ام را دوست داشتم و میخواستم تا دکتری بخونم ( یکی از رشته های انسانی را میخواندم )اما یهو به خودم اومدم دیدم اگه اینجوری بخونم میشه 30 سالم و رشته ما هم با توجه به اینکه از شاخه های علوم انسانیه کار نداره و هییئت علمی واستاد دانشگاه شدن نهایت رشته ما هست که خب اونم شاید بشه شاید نشه.... بنابریان اوایل مهر پارسال انصراف دادم وبه قصد اینکه برم همین رشته را دانشگاه تربیت معلم بخونم دوباره کنکور دادم. چون اونجا حدقل یه درآمدی دارم . و بعدا اگه خواستم میتونم ادامه تحصیل بدم. ( اگه پدر و مادر پولدار داشتم عمرا انصراف میدادم که برای چندر غاز برم تربیت معلم ) همون دانشگاه به درسم ادامه میدادم و با خیال راحت زندگیمو میکردم مثه خیلی از دخترا و حتی پسرای هم سن وسالم.
    الان از خودم متنفرم. احساس میکنم تو زندگیم عقب افتادم . 22 سالمه و هیچ مهارتی ندارم . فقط درس خوندم که تو همونم عقب افتادم . الان 22 سالمه و میخوام با بچه هایی که 4 سال از خودم کوچکترن تازه برم دانشگاه. هیچ مهارت ارتباطی ندارم حتی بلد نیستم با آدما درست حرف بزنم . بلد نیستم ازخودم دفاع کنم . همیشه به خاطر اینکه اعتماد به نفس نداشتم و زشت بودم سرمو مینداختم پایین و راه میرفتم و همین باعث میشه دیگران بفهمن من اعتماد به نفس ندارم و راحت میشه حقمو خورد بدون اینکه من اعتراضی بکنم. تا حالا چند بار شده یه فروشنده ای یه چیزی را گرون تر حساب کرده یا حتی پولمو موقع خرید اشتباه پس داده و من با اینکه فهمیدم هیچی نگفتم اصلا بلد نیستم اعتراض کنم وقتی میخوام به یه چیزی اعتراض کنم اشکم در میاد وصدام میلرزه . من 22 سالمه و حتی بلد نیستم وقتی حقمم را میخورن از خودم دفاع کنم و اینا همش ناشی از تربیت غلط پدر و مادرمه و اینکه از بچگی همش زدن تو سر من. از اون بدتر برخورد با جنس مخالفه به این سن رسیدم ولی تا حالا با یه پسر یه ربعم حرف نزدم . اصلا نمیتونم با پسرا حرف بزنم . موقع حرف زدن با پسرا و حتی گاهی در جمع سرخ میشم و دستام میلرزه . برای همین همیشه از پسرا فاصله میگرم. از اون بدتره صدامه که حالم ازش بهم میخوره و اصلا به خاطر همون دلم نمیخواد دیگران باهام حرف بزنن. من حرف س و ز را بد میگم و اصطلاحا نوک زبونی میگم . خودم اصلا اینو نمیدونستم ولی راهنمایی که میرفتم چندبار سر این قضیه مسخرم کردن انگار دست خودم بوده. حتی معلم قرآنمونم یه بار به من گفت بگو" سوسن "و بعد هرهر خندید، یه دوستی داشتم هی به من میگفت بگو" سوسول" و بعد میخندید . در صورتیکه تا قبل از اون هیچ کس این موضوع را به روم نیاورده بود. ومن تازه اون موقع بود که فهمیدم حرف س و ز را نوک زبونی میگم. سر ین قضیه خیلی توسط دوستام مسخره شدم( امیدوارم بچه هاشون لکنت بگیرن) برا همیین از حرف زدن بدم میاد تا جایی که میشه تلاش میکنم حرف نزنم سرکلاسا جواب سوالای استاد را ندم و هیچ متنی را نخونم چون همه صدام زشته و هم حرف سین را بد میگم و هم لهجه دارم وهمه اینا باعث میشه مسخرم کنن. و بدتر از همه دوست ندارم با هیچ پسری حرف بزنم چون میترسم اونام سر همین قضیه مسخرم کنند.

    22 سالمه وتا حالا یه پسرم ازم خوشش نیومده. ( نگین 22 سال که سنی نیست ،منم میدونم سنی نیست میگم چرا تا حالا یه نفر ازم خوشش نیومده؟ تازه اگه پسریم ازم خوشش بیاد روم نمیشه خانوادمو نشونش بدم ) حالم از خودم وقیافم بهم میخوره زشتم عینک میزنم چشمام گود رفته دماغم به خاطر اینکه ده ساله عینک میزنم قوز داره حتی یه بار یه پسر از کنارم رد شد بهم گفت: " اسگل" موهام وزوزیه ، حتی موهای سرمم سفید شده، دنداهایم زشته و لب پریدگی داره و اره ای هست . هر وقت میبینم یه نفر داره با دندونای ردیفش میخنده انقدر حسودیم میشه که خدا میدونه. از همه بدتر موهامه : پیشونیم کوتاه هستش ، تازه کلی موهم داره انداختم به جز اون صورتمم مو داره ، اصن کل بدنم زیاد مو داره حتی گردنمم مو داره ( نگین برو لیزر من الان این همه پولو از کجا بیارم از بابای خسیسمم که نمیتونم بگیرم. سر همین قضیه پر مو بودن هم باز توسط بهترین دوستم مسخره شدم !!!!!) انقدر به اینایی که بور هستند و بدنشون مو کم داره حسودیم میشه که خدا میدونه . انقدر دلم میخواد برم باشگاه یه ورزش رزمی یاد بگیرم که تمرکزم را بالا ببره و از خیالپردازی هایم کم کنه که خدا میدونه ولی به خاطر موهام خجالت میکشم . حتی روم نمیشه برم آرایشگاه . یه جوری به آدم نگاه میکنن پیش خودشون میگن این با این قیافه زشتش اومده اینجا چی کار.هر وقت تو یه سریال میبینم یه دختر و پسری دارن با هم حرف میزنن میگم اگه یه پسر قیافه منو از نزدیک ببینه حالش ازم بهم میخوره. اصلا میترسم هیچ وقت ازدواج نکنم میترسم ازدواج کنم بعدش بهم خیانت بشه . اصلا عزت نفس ندارم. لباس پوشیدنم افتضاحه . همش با مانتو و مقنعه میرم بیرون. هر وقت اومدم یه شال سرم کنم مامانم بهم میگه نمیخواد با مقنعه راحت تری . حالم از همشون بهم میخوره ازشون بیزارم.
    هروقت میرم بیرون سرمو میندازم پایین یه وقت کسی بهم نگاه نکنه تند تند را ه میرم تا برگردم خونه . هیچ دوست صمیمی ندارم چون اونا بدتر آدمو یاد بدبختیاش میندازن و مسخره میکنن. چند ساله فامیل را ندیدم . به خاطر وضع مالی خانوادم دچار احساس حقارتم. در برابر آدمای خوشگل و پولدار دچار حقارتم . دلم میخواد برم کلاس سنتور ولی پولشو ندارم پولم اگه جور بشه بازم میترسم برم چون زشتم و این جور جاها معمولا دخترای تیپ هنری میرن نه آدمی مثه من . از آدما بیزار شدم. همش میشینم گوشه خونه و خیالپردازی میکنم . دریغ از یه کار مفید دریغ از یه دوست واقعی یه اشنا . هر وقت میرم بیرون میخوام زودتر برگردم خونه دستام میلرزه احساس میکنم الان که یه نفر بهم متلک بگه و مسخرم کنه.

    به خاطر همه اینا از خدا بیزارم. خدا میتونست منو تو یه خانواده بهتر قرار بده ولی نداد. اینا که به تلاش نیست مگه دست من بود که تو همچین خونواده ای به دنیا امدم من اگه قرا باشه کاری را با تلاش حل کنم انقدر تلاش میکنم که بشه مثلا همین کنکور امسال درصدهام را حساب کردم به جز یه درس همش بالای 80 بود، فک کنک رتبم زیر 500 بشه. ولی مگه خونوادم دست خودم بود . مگه قیافه زشتم دست خودم بود . مگه دیگران تلاش کردن تا خوشگل شدن و بابا مامانشون پولدارن و بافرهنگن. نماز نمیخونم خدا را شکر نمیکنم چون چیزی ندارم که شکر کنم .کسانی که ثروتمند و زیبا هستند و به بهشت میرسن چه تفاوتی دارند با کسانی که در درد و رنج به دنیا آمده اند و عازم جهنم میشوند.

    از خانوادم متنفرم.. به عدالت خدا شک دارم . حالم از زندگی به هم میخوره افسرده و داغونم دیشب تا خود صبح گریه کردم . هی گریه کردم و از خدا گله کردم . میخواستم همون دیشب خومو بکشم . میخواستم رگمو با تیغ بزنم. دیدم درد داره یهو جیغ میزنم همه بیدار میشن تازه زنده میمونم آبروم میره .
    .

  2. 4 کاربر از پست مفید nahid72 تشکرکرده اند .

    **ali** (چهارشنبه 03 تیر 94), :)لبخند (سه شنبه 02 تیر 94), danger (چهارشنبه 03 تیر 94), رفتگر (چهارشنبه 03 تیر 94)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 تیر 94 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-5-19
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    944
    سطح
    16
    Points: 944, Level: 16
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 24 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خدا به منو وزندگیم گند زده ........اشکال نداره شمام جوابمو ندین ...........

  4. 3 کاربر از پست مفید nahid72 تشکرکرده اند .

    **ali** (چهارشنبه 03 تیر 94), danger (چهارشنبه 03 تیر 94), رفتگر (چهارشنبه 03 تیر 94)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array
    سلام ناهید عزیز




    یه چیزی بگم باورت میشه؟من همون موقع که تاپیک زدی می خواستم نظرم رو بنویسم ولی دیگه همکارم اومد کنارم و نتونستم.


    میدونم چی میگی.منم خیلی اوقات شده که از دست خدا ناراحت شدم،همش گله کردم که چرا من؟چرا باید این مشکلات واسه من رخ بده و....


    مطمئنم خیلی از آدمها حداقل یکی دوبار در طول عمرشون به این حس دست پیدا کردند.


    من وقتی مشکلاتتو میخونم احساس میکنم مشکل حادی نداری و خیلیاش با صبر و حوصله قابل حله.




    یه ماجرایی رو بگم که بی ارتباط به مشکل شما نیست من یه دخترعمه دارم تقریبا با هم همسن هستیم.البته اون دو سه سالی از من بزرگتره.وقتی نوجوون بودیم این دختر عمه من، یه دختر منزوی بود.شاگرد اول بود ولی تو جمع های فامیلی حرفی برای گفتن نداشت.به شدت خجالتی.باورت میشه تا کلاس پنجم دبستان حتی سلام هم نمیکرد.به قول خودت فقط درس خون بود.تنها هنرش درس خوندن بود.یه دختر بسیار بسیار لاغر بود.تا اینکه تو دوره دانشگاه ما از هم جدا شدیم و هر کدوم رفتیم سراغ رشته و دانشگاه خودمون.




    نمیدونم چی شد یهو تصمیم گرفت عوض بشه.از خود من هم میخواست که یه مشاور تغذیه بهش معرفی کنم.در عرض یه سال یه هیکل و قد و قامتی از خودش ساخت که بیا و ببین.چون وزنش رو بالا برده بود پوستش کشیده شده بود و مثل سفید برفی،سفید و دوست داشتنی شده بود.صورتش و گونه هاش پر شد،ابروهاشو اصلاح کرد،مدل موهاشو خیلی جذاب درست کرد.این دختر عمه الآن به حدی خوشگله که تو خوشگلی زبون زده.حتی بدون آرایش،قیافه ای بسیار جذاب داره.دکتراشو تموم کرده و هیئت علمی دانشگاه هست.باورت میشه بگم حتما هر هفته خواستگار داره.اون دختر خجالتی الان یه دختر فوق العاده با اعتماد به نفسه،اطلاعات عمومیش فوله.همچین با صدای رسا و بلندی صحبت میکنه که دوس داری فقط حرف بزنه و تو گوش بدی.بسیار خوش تیپه و...



    هدفم از گفتن این قضیه این بود که بگم دخترعمه من خودش خواست تغییر کنه و الان به یه دختر فوق العاده تبدیل شده که منم بهش غبطه میخورم.باورت میشه الآن همه فامیلا، گذشته ی اون رو فراموش کردن و همه فکر میکنن این دختر از اول همین طوری خوشگل و سر زبون دار و با اطلاعات عمومی بالا بوده.






    حالا میرسیم به مشکلات شما که یکی یکی بررسی کنیم:



    1-مشکل ظاهر: چاقی و لاغری رو که میتونی خودت برطرفش کنی.با رژیم غذایی و ورزش.حتی اگه هزینه باشگاه و دکتر رو نداری خودت میتونی تو نت سرچ کنی و در مورد رژیم و ورزشهای مناسب خودت مطالب خوبی رو بدست بیاری.در ضمن یه دختر خوب نیست زیاد نی قلیون و لاغر باشه.اگه وزنت خیلی بالا نیست نیازی نیست کمش کنی.




    2-در مورد رابطه با مادرت: باید کم کم خودتو به مادرت نزدیک بکنی.کار زمانبری هست ولی به انجام دادنش می ارزه.ببین من خودم مادرمو خوشگل میکنماصلا کلاس آرایشگری نرفتم ولی هر از گاهی که موهای مامانم بلند میشه خودم کوتاهش میکنم.موهاشو رنگ میکنم تا سفیدیاش معلوم نشه.ابروهاشو برمیدارم.خیلیا ازش میپرسن کدوم آرایشگاه میریپس تو هم میتونی همین کارهارو رو مادرت انجام بدی.هر از گاهی که میرم بیرون واسه مامانم هم روسری،بلوز و...میخرم.با اینکه بهم میگه لازم ندارم ولی خودم به زور میخرم و میارم تنش میکنم.



    3-در مورد محل زندگی :فکر میکنی ما همه بچه بالاشهریم.زندگی همینه دیگه.یکی بالاشهر می شینه،یکی پایین شهر،یکی مرکز شهر.اگه پدرت خیلی توانایی برای تغییر محل زندگیتون نداره تو هم ناچارا باید با این قضیه رو بپذبری.اصلا تو روانشناسی یه اصلی داریم که گاهی باید بعضی مشکلات رو پذیرفت و راه حل زیادی نمیشه واسش پیدا کرد.



    4-در مورد خجالتی بودن و حقت رو خوردن:این رو خودت خیلی میتونی به خودت کمک کنی.حرف زدن رو از خودت شروع کن.وقتایی که تنها هستی صدات رو ضبط کن و مثلا انگار داری یه فیلمی رو واسه کسی توضیح میدی،حرف بزن وبعد صدای خودت رو گوش بده و اشکالات رو در آر.ببین از چه کلمات دیگه ای میتونی به جای فلان کلمه استفاده کنی.بعدش همین کارو تو جمعهای دو سه نفره انجام بده و واسه اونا حرف بزن.کم کم اعتماد به نفست بالا میره.این بار اگه فروشنده ای جنسی رو بهت گرون فروخت،به خودت دستور بده که باید بری حقت رو بگیری.حتی اگه صدات لرزید نترس و برو.اصلا فرض کنیم صدات بلرزه اون فروشنده که تو رو نمی شناسه و شاید تو اصلا دیگه نبینیش.پس مهم نیست متوجه لرزیدن صدات بشه.



    ببین اعتماد به نفس و شجاعت داشتن رو خیلی وقتا میشه فقط فیلمش رو بازی کرد.یعنی وقتی اعتماد به نفس نداری و فقط اداش رو درمیاری،کم کم می بینی که واقعا اعتماد به نفست رفته بالا.خیلی از مردم نمی تونن اعتماد به نفس واقعی و یا تظاهر به اعتماد به نفس رو از هم تفکیک بدن.


    برای بالا بردن اعتماد به نفست میتونی از کارهای خیلی ساده و پیش پا افتاده ای شروع کنی مثلا:


    همیشه صاف راه برو.قوز نکن.قدم هاتو محکم بردار.تون صدات رو بالاتر ببر.داد نزنیا.کلمات رو رسا و واضح ادا کن.آخر جمله هاتو نخور و شمرده شمرده تمومش کن.


    5- در مورد نوک زبونی حرف زدن:اینو از صمیم قلب میگم و فکر نکن دارم محض دلخوشی تو میگم:باورت میشه من همیشه دوس داشتم این جوری حرف بزنم.نخند بهم خب آرزوئه دیگه
    یه دوستی دارم اسمش سمانه هست انقد دوس دارم بین جملاتش س و ز بگه. اونم نوک زبونی حرف میزنه ومن هیچ وقت این رو عیب ندونستم واسش.با حرف یه معلم یا چند نفر دیگه خودتو نباز دختر خوب.



    6-در مورد عینکی بودنت:یه بار که سوار اتوبوس شدی بشمر ببین چند نفر تو اون اتوبوس عینکی هستند؟من بهت قول میدم حتما کمه کم 30 درصدشون عینکی هستند.در ثانی الان که عینک مد شده.حتی اونهایی که چشمشون عیب انکساری نداره الکی عینک میزنن از این عینک گردای گنده دیدی که؟ولی ناهید تو از اونا نزنیا به نظر من اون مدل عینکا به خیلیا نمیاد و بعضیا صرفا به خاطر مد بودنش میزنن.من بهت پیشنهاد میکنم یه عینک ظریف و شیک که نیم فریم یا بدون فریم باشه انتخاب کن.



    7- در مورد پرمویی:اگه مشکل هورمونی نداشته باشی که دیگه خیالت راحته که پرموییت ناشی از بیماری نیست.نژاد ما ایرانیا طوری هست که خانمهای ایرانی همه جای بدنشون مو دارنولی خانم ها با روشهای مختلف اونارو به شکل موقت یا دایمی از بین می برن.من خودم چشم ابرو مشکی هستم.ابروهایی دارم موکت و پر،مژه هایی رو به آسمون ولی چه فایده به همون نسبت بقیه بدنم هم مو داره ولی خب همیشه خودمو اصلاح میکنم.برای اصلاح صورت میتونی خودت بند انداز برقی بخری قیمتش خیلی بالا نیست.فکر کنم 40 تومن اینا باشه.باز بپرس.برای اصلاح موهای بدنت اصلا از ژیلت استفاده نکن.از کرم موبر یا پودر موبر استفاده کن.پودر به مرور باعث نازکتر شدن موهای بدن میشه.

    مادربزرگم میگفت رازیانه برای کم شدن موهای بدن خوبه.بعد از اصلاح موهای بدن با هر روشی،رازیانه رو با آب مخلوط کن تا به شکل خمیر دربیاد و بعد بزن رو بدنت.کم کم باعث از بین رفتن پیاز مو میشه.



    8- در مورد ناتوانی برای برقراری رابطه با پسرها:از همین پسرهای فامیل شروع کن.این بار که پسرعمو ،پسرخاله و ..اومد خونتون با صدای رسا بگو سلام پسرعمو خوش اومدین.عمو اینا خوبن؟کم کم روت زیاد میشهیا الکی برو مغازه مثلا کفش فروشی و بگو آقا ببخشید کفش فلان رو به سایز 38 میخوام یه پا بزنم.بعدش میگی ممنونم حالا بعدا شاید برای خرید مزاحم شدم.این جوری کم کم راه میفتی.


    9- در مورد سفیدی موهات اگه امکان رنگ کردن نداری. میتونی از حنا استفاده کنی که خواص درمانی هم داره.اگه موهات تیره باشه روی رنگش زیاد اثر نمیذاره.یا میتونی بهش ماست و آبلیمو بزنی تا رنگ موهات رو تغییر نده.برای وز موهات میتونی بعد از حموم که موهات خیسه بهشون روغن زیتون بزنی تا حموم بعدی موهات لخت و صاف می مونه.



    10- برای دندونها:گفتی هزینه ارتودنسی نداری ولی میتونی با سفید و تمیز نگه داشتنشون ظاهرشون رو بهتر کنی.خیلیا مشکل مال اکلوژن(کج و معوج بودن دندونها) رو دارن حالا یکی شدید یکی خفیف.



    11- در مورد لباس و تیپت:لازم نیست همیشه با مقنعه بری بیرون.میتونی حتی با سه تا مانتو و چند تا شال حالا نه خیلی گرون، تیپ خودت رو تغییر بدی.مثلا از روش یکی در میون استفاده کن یعنی مثلا شال کرم،مانتوی مشکی،شلوار کرم و کفش مشکی استفاده کن یعنی رنگهای لباست یکی درمیون با هم هماهنگ باشه.یا مثلا یه مانتوی طرحدار داری یکی از رنگهای داخل مانتوت رو انتخاب کن و یه شالی اون رنگی سر کن.یا ببین رنگ کدوم کیف و کفشت به هم میخوره میتونی مثلا مانتو و شال و شلوارت یه رنگ باشه و کیف و کفشت با هم یه رنگ دیگه.یعنی به اشکال مختلف میتونی با چند دست لباس تیپت رو تغییر بدی.


    12- خانواده و ظاهر و محل تولد سه تا مساله ای هستند که به اختیار و انتخاب ما نیستن.پس کار زیادی نمی تونی بکنی به جز پذیرش این موضوعات و اینکه سعی کنی رابطتو با خونوادت بهتر بکنی.مثلا همه آدمها پدر و مادر تحصیلکرده دارن؟همه پولدارن و زیبا؟این بار رفتی بیرون با دقت بیشتری به مردم اطرافت نگاه کن.



    13-در مورد خواستگار نداشتن؟همونطور که گفتم دختر عمه همچون حوری من قبل از اون انقلابی که در خودش ایجاد کرد یدونه خواستگار هم نداشت ولی بعد از اون انقلاب یه آمبولانس باید پشت سرش کشته مرده هاشو جمع میکرد و الان نامزد داره.شما هم اگه تغییرات بالارو در خودت ایجاد کنی کم کم خواستگار هم پیدا میشه.


    14- در مورد تحصیلت:اولا آفرین که همیشه تو درست موفق بودیدرثانی از کجا مطمئنی همه همکلاسیات از تو 4 سال کوچیکتر خواهند بود.من بهت قول میدم حتما چند نفری هم همسن خودت یا حتی بزرگتر از خودت سرکلاس خواهند بود.من دو سالی حق التدریسی تو دانشگاه تدریس میکردم.گاهی دانشجوها از من بزرگتر بودن.



    15- در مورد مهارتها: خب ببین به چیا علاقه داری برو از افرادی که تو اون زمینه ماهرن کمک بگیر.مثلا اگه آشپزی خاله ات خوبه میتونی ازش چیزای خوبی یاد بگیری و چیزایی از این قبیل.


    ناهید جان فکر کنم تو این چند ماهی که تو همدردی هستم پستی به این طویلی ننوشتم.طوماری نوشتم واسه خودم



    خیلی زندگی رو به خودت سخت نگیر ناهید عزیزم.همه ما بلا استثنامیگم همه ما هم عیب ظاهری داریم هم عیب رفتاری.انقد روی عیبهای خودت فوکوس نکن.


    موفق باشی دوستم

  6. 15 کاربر از پست مفید آی تک تشکرکرده اند .

    **ali** (چهارشنبه 03 تیر 94), :)لبخند (سه شنبه 02 تیر 94), abi.bikaran (سه شنبه 02 تیر 94), andrya (چهارشنبه 03 تیر 94), danger (چهارشنبه 03 تیر 94), dark inside (سه شنبه 02 تیر 94), mahtab61 (چهارشنبه 03 تیر 94), nahid72 (چهارشنبه 03 تیر 94), فرشته مهربان (چهارشنبه 03 تیر 94), نادیا-7777 (چهارشنبه 03 تیر 94), نارجیس (چهارشنبه 03 تیر 94), اعجاز عشق (چهارشنبه 03 تیر 94), رفتگر (چهارشنبه 03 تیر 94), شیدا. (چهارشنبه 03 تیر 94), صبا_2009 (چهارشنبه 03 تیر 94)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 تیر 96 [ 08:10]
    تاریخ عضویت
    1393-6-06
    نوشته ها
    199
    امتیاز
    5,221
    سطح
    46
    Points: 5,221, Level: 46
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    149

    تشکرشده 449 در 170 پست

    Rep Power
    49
    Array
    دختر خوب خیلی چیزارو فقط بهونه میکنی.
    به نظرم شما فقط نشستی و میگی من افتضاحم.
    اینطوری نیست.شما خودت میخوای که اینطوری باشی.
    یه سری چیزارو نمیشه عوض کرد مثل محل زندگیت.ولی مثلن وزن که دست خودتونه.حتمن لازم نیست باشگاه برید.تو خونه هم میتونید.
    راجه به تیپ هم که بازم میتونید با سلیقه باشید و با تست کردن ببینید چیا بهتون بیشتر میاد.چرا اینقد حرف بقیه براتون مهمه.کار خودتون رو بکنید در جهت رضایتمندی خودتون.
    سعی کنید خودتون رو شاد نگه دارید.درسته که شرایط شما سخته ولی اینو بدون که همه آدمها مشکلات خودشون رو دارن حتی همونی که شما فک میکنین بی مشکلترین و خوشبخت ترین آدمه.
    به نظر من از وزنتون شروع کنید و ببینید بعد یه مدت چجوری از خودتون راضی میشین و ادامه میدین.من خودم از 87 کیلو رسوندم به 71 کیلو.تازه من یه پسرم با مشکلات خاص خودش...
    خواستن توانستن است و حرف باد هوا...تا موقعی که فقط حرف بزنید وضعتون همینه

  8. 4 کاربر از پست مفید Mr DaNi تشکرکرده اند .

    **ali** (چهارشنبه 03 تیر 94), danger (چهارشنبه 03 تیر 94), nahid72 (چهارشنبه 03 تیر 94), رفتگر (چهارشنبه 03 تیر 94)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 تیر 94 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-5-19
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    944
    سطح
    16
    Points: 944, Level: 16
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 24 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آی تک جان و آقا دنی مرسی از جوابای خوبتون .
    ای تک جان مرسی از وقتی که گذاشتی و جواب به این خوبی دادی و این همه راهکار عملی خوب داد . خیلی ازت ممنونم . راستش شماها راست میگین من بدبینم و فقط روی نکات منفیم کلید کردم. ولی من از خدا ناراحتم به نظرم خدا همه جور منو اذیت کرده . هربار میخوام خودمو اصلاح کنم و این فکرو از سرم بیرون کنم ، دوباره بعد از چند روز یه اتفاقی می‌افته که نمیشه : مثلا از اول ماه رمضون با خودم قرار گذاشتم نمازهام را بخونم و ودیگه فکرای بیخود راجع به گذشتم نکنم ، ولی وقتی حرف زدن بی ادبانه داداشم را با خودم یا خواهرام میبینم اعصابم خرد میشه دوباره فک میکنم من چقدر بدبختم و دوباره رابطم را با خدا از دست میدم . راستش فک میکنم مشکلم با خداست و به عدالتش شک کردم انقدر که دیگه نمیتونم ادای پرستیدنش را دربیارم ، و وقتی خدا را ندارم انگار هیچ کس را ندارم قبلا هر وقت یه مشکلی داشتم دو رکعت نماز میخوندم و از خدا میخواستم مشکلمو حل کنه ولی حالا به خدا بد و بیراه میگم. انقدر میتونم براتون مثال بزنم از این بچه های هم سن وسالم که خوشبختن و هیچ کدوم از اعصاب خردی های من را ندارند.
    من رشته خیلی تاپی نخوندم . از رشته های انسانی هست ولی خودم دوستش داشتم و براش تلاش کردم رتبه کنکورم هم دفعه اول که کنکور دادم 630 بود و و دیگه بالاترین رتبه کنکوری که رشتم میگرفت 1000 بود. اون وقت شما حساب کنید من رفتم دانشگاه با دختر یکی یدونه لوس و مغروری روبه رو شدم که با رتبه 5030 اومده همون رشته ای را که من با کلی تلاش میخوندم میخوند . تازه با چه اعتماد به نفسی . چرا ؟ چون پدرش استاد دانشگاه بود و سهمیه هیئت علمی داشت. فک میکنید من چی شدم؟ داغون شدم به خدا گفتم اخه این انصافه من این همه درس بخونم بعد این دختره با این رتبه 5030بیاد با من سرکلاس. یعنی دختر از اول دبستان رفته مدرسه غیرانتفاعی ( با شهریه خدا تومن) و بعد دانشگاهم رتبش این شده ولی هنوز چنان اعتماد به نفسی داشت که خدا میدونه. تا اخر عمرشم که تامینه چون بچه یکی دونس و باباش استاد دانشگاه . هزینه قر وفرشم باباش میده . تازه کلی کلاسم میذاشت. اون وقت من به خاطر چندغاز تربیت معلم باید برم انصراف بدم که برم تربیت معلم درس بخونم .انقدر از این مثال ها میتونم براتو بزنم که خدا میدونه..........انقدر پسرا و دخترای این مدلی دیدم حالا شما برای این که دل من را شاد کنید بیاین بگین این جوریام نیست اونا تو زندگیشون مشکلات خودشون را دارن . الکی بگید که یکی پولداره مریضه . یکی خوشگله هزارتا مسئله دیگه داره . ولی اینطوری نیست من انقدر آدم بی غم دیدم که خدا میدونه.

    ای تک جان پیشنهاد هایی که شما در مورد زیبایی دادین خیلی خوبه . ولی من زشتم میگید اگه فعال بشم و اجتماعی بشم خواستگار پیدا میکنم ولی من زشتم و اعتماد به نفس ندارم اگه پولدار یا خوشگل بودم شک نکن که اعتماد به نفس داشتم. من قیافم طوری نیست که با این چیزا درست بشه . بعدم در ازدواج بیشتر از روابط اجتماعی قیافه اثر داره . باور کن توی فامیل خودمون پارسال پسره خودش را به خاطر زنش کشت . چرا؟ چون زنش میخواست ازش طلاق بگیره. حالا چرا خودش را کشت؟ چون زنش خیلی خوشگل بود. فقط کافیه پول نداشته باشی و زشت باشی تا جهنم را تو همین دنیا با چشم خودت ببینه.!!چه فرقی هست بین اونی که در نعمت و ثروت و زیبایی به دنیا میاد و بعد به بهشت میره با اونی که در درد و رنج به دنیا میاد و بعد به جهنم میره؟؟؟؟؟؟

  10. 3 کاربر از پست مفید nahid72 تشکرکرده اند .

    **ali** (چهارشنبه 03 تیر 94), danger (چهارشنبه 03 تیر 94), رفتگر (چهارشنبه 03 تیر 94)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 فروردین 97 [ 15:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-17
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    8,056
    سطح
    60
    Points: 8,056, Level: 60
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 832 در 244 پست

    Rep Power
    72
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nahid72 نمایش پست ها
    آی تک جان و آقا دنی مرسی از جوابای خوبتون .
    ای تک جان مرسی از وقتی که گذاشتی و جواب به این خوبی دادی و این همه راهکار عملی خوب داد . خیلی ازت ممنونم . راستش شماها راست میگین من بدبینم و فقط روی نکات منفیم کلید کردم. ولی من از خدا ناراحتم به نظرم خدا همه جور منو اذیت کرده . هربار میخوام خودمو اصلاح کنم و این فکرو از سرم بیرون کنم ، دوباره بعد از چند روز یه اتفاقی می‌افته که نمیشه : مثلا از اول ماه رمضون با خودم قرار گذاشتم نمازهام را بخونم و ودیگه فکرای بیخود راجع به گذشتم نکنم ، ولی وقتی حرف زدن بی ادبانه داداشم را با خودم یا خواهرام میبینم اعصابم خرد میشه دوباره فک میکنم من چقدر بدبختم و دوباره رابطم را با خدا از دست میدم . راستش فک میکنم مشکلم با خداست و به عدالتش شک کردم انقدر که دیگه نمیتونم ادای پرستیدنش را دربیارم ، و وقتی خدا را ندارم انگار هیچ کس را ندارم قبلا هر وقت یه مشکلی داشتم دو رکعت نماز میخوندم و از خدا میخواستم مشکلمو حل کنه ولی حالا به خدا بد و بیراه میگم. انقدر میتونم براتون مثال بزنم از این بچه های هم سن وسالم که خوشبختن و هیچ کدوم از اعصاب خردی های من را ندارند.
    من رشته خیلی تاپی نخوندم . از رشته های انسانی هست ولی خودم دوستش داشتم و براش تلاش کردم رتبه کنکورم هم دفعه اول که کنکور دادم 630 بود و و دیگه بالاترین رتبه کنکوری که رشتم میگرفت 1000 بود. اون وقت شما حساب کنید من رفتم دانشگاه با دختر یکی یدونه لوس و مغروری روبه رو شدم که با رتبه 5030 اومده همون رشته ای را که من با کلی تلاش میخوندم میخوند . تازه با چه اعتماد به نفسی . چرا ؟ چون پدرش استاد دانشگاه بود و سهمیه هیئت علمی داشت. فک میکنید من چی شدم؟ داغون شدم به خدا گفتم اخه این انصافه من این همه درس بخونم بعد این دختره با این رتبه 5030بیاد با من سرکلاس. یعنی دختر از اول دبستان رفته مدرسه غیرانتفاعی ( با شهریه خدا تومن) و بعد دانشگاهم رتبش این شده ولی هنوز چنان اعتماد به نفسی داشت که خدا میدونه. تا اخر عمرشم که تامینه چون بچه یکی دونس و باباش استاد دانشگاه . هزینه قر وفرشم باباش میده . تازه کلی کلاسم میذاشت. اون وقت من به خاطر چندغاز تربیت معلم باید برم انصراف بدم که برم تربیت معلم درس بخونم .انقدر از این مثال ها میتونم براتو بزنم که خدا میدونه..........انقدر پسرا و دخترای این مدلی دیدم حالا شما برای این که دل من را شاد کنید بیاین بگین این جوریام نیست اونا تو زندگیشون مشکلات خودشون را دارن . الکی بگید که یکی پولداره مریضه . یکی خوشگله هزارتا مسئله دیگه داره . ولی اینطوری نیست من انقدر آدم بی غم دیدم که خدا میدونه.

    ای تک جان پیشنهاد هایی که شما در مورد زیبایی دادین خیلی خوبه . ولی من زشتم میگید اگه فعال بشم و اجتماعی بشم خواستگار پیدا میکنم ولی من زشتم و اعتماد به نفس ندارم اگه پولدار یا خوشگل بودم شک نکن که اعتماد به نفس داشتم. من قیافم طوری نیست که با این چیزا درست بشه . بعدم در ازدواج بیشتر از روابط اجتماعی قیافه اثر داره . باور کن توی فامیل خودمون پارسال پسره خودش را به خاطر زنش کشت . چرا؟ چون زنش میخواست ازش طلاق بگیره. حالا چرا خودش را کشت؟ چون زنش خیلی خوشگل بود. فقط کافیه پول نداشته باشی و زشت باشی تا جهنم را تو همین دنیا با چشم خودت ببینه.!!چه فرقی هست بین اونی که در نعمت و ثروت و زیبایی به دنیا میاد و بعد به بهشت میره با اونی که در درد و رنج به دنیا میاد و بعد به جهنم میره؟؟؟؟؟؟
    می دونی چیه؟؟؟تو فکر می کنی هرکی خوب بگردی و در ظاهر خودشو خوشحال نشون بده دیگه یعنی خیلی خوشبخته..به خدا شعار نمی دم ولی اصلا و ابدا اینجور نیست

    شاید برا هممون تا حالا چندین بار پیش اومده که به زندگی کسی غبطه می خوردیم ولی وقتی وارد زندگیش شدیم دیدم زهی دل غافل چه مشکلات طاقت فرسایی که نداره

    ما فقط می بینیم طرف وضع مالیش خوبه و همه چیش ردیفه دیگه فکر می کنیم خوشبخت ترین فرد عالمه..

    ببین من خیلی برام این مسائل پیش اومده ولی وقتی به همون ادمها نزدیک می شدم خدا رو شکر می کردم که من مشکلات اونا رو ندارم..باور کن

    من به این نتیجه رسیدم که راسته هرکسی رو خدا با توجه به روحیاتش بهش سختی می ده..از نوشته هات معلومه ادم کم طاقتی هستی .و این مشکلاتت اصلا مشکل

    نیست و شاید برای هرکسی بارها پیش اومده..خب بعد اگه یک مشکل بزرگ تو زندگی داشتی واقعا می تونستی تحمل کنی؟؟

    من اصلا عنوان تاپیکتو دیدم جا خوردم..خب دختر خوب خدا ما رو افریده و همین سلامتی که بزرگترین نعمته رو داری بعد می گی متنفرم؟؟بعد چه جوری توقع داری حالتو خوب کنه؟؟؟

    من یک برنامه روانشناسی تو تلویزیون دیدم که می گفت طبق چندین سال مطالعه دانشمندان به این نتیجه رسیدن که ادم های افسرده و ادم های عادی تعداد و نوع مشکلاتشون

    با هم برابری می کنه اما اتفاق های خنثی ای که توی زندگی ادم های عادی هست و از کنارش راحت رد می شن ولی ادم های افسرده اون اتفاقات خنثی رو به بدترین شکل

    ممکن برا خودشون بزرگ می کنن..

    من واقعا از این کامنت اخریت تعجب کردم همه ماها تو دانشگاهی که بودیم این اتفاقها خیلی عادی بوده که یکی با سهمیه هیئت علمی بیاد و رتبش چندین برابر ما باشه.الان واقعا این مشکله؟؟؟من که رشتم ریاضی بوده و رتبم 300 شده بود ولی اصلا تا حالا بهش فکر نکرده بودم!!!!!!!

  12. 4 کاربر از پست مفید SOGAND. تشکرکرده اند .

    danger (چهارشنبه 03 تیر 94), nahid72 (چهارشنبه 03 تیر 94), نارجیس (چهارشنبه 03 تیر 94), رفتگر (چهارشنبه 03 تیر 94)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 خرداد 96 [ 23:33]
    تاریخ عضویت
    1393-12-09
    نوشته ها
    55
    امتیاز
    1,684
    سطح
    23
    Points: 1,684, Level: 23
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    6

    تشکرشده 91 در 41 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من هم تا 22 سالگی هیچ مهارت خاصی نداشتم، سرباز بودم، اما بعدش به یک باره خودم رو تغییر دادم.
    دوستی دارم 27 سال داره و خیلی چاق بود در ظرف یک سال با مشاوره با دکتر رژیم به شدت لاغر شده و به فرم ایده آل رسیده. من هم در نوجوانی کمی چاق بودم اما الان لاغرم، از شانزده سالگی تصمیم گرفتم لاغر بشوم و شدم. بعضی چیزها دست خود آدم هست.
    من آدم مذهبی نیستم که بگم متنفر بودم خوب هست یا نه، چون وجودش برام اثبات نشده.
    اما شما باید خودت، خودت رو تغییر بدی، و همه چیز رو گردن اطرافیان و خدا نندازی. اراده قوی میخواد برای تغییر سبک زندگی.

  14. 3 کاربر از پست مفید mehdi_7 تشکرکرده اند .

    danger (چهارشنبه 03 تیر 94), nahid72 (چهارشنبه 03 تیر 94), رفتگر (چهارشنبه 03 تیر 94)

  15. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 تیر 94 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-5-19
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    944
    سطح
    16
    Points: 944, Level: 16
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 24 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم سوگند مرسی از جوابتون .من اگه میگم رتبم فلان شده واسه کلاس گذاشتن نیست چون رتبه سه رقمی که کلاس گذاشتن نداره. واسه اینه که تنها کاری که تو زندگیم کردم درس خوندن بود بعد میبینم یه نفر دیگه که هیچ غلطی تو زندگیش نکرده هیچی تلاشی نکرده میاد همون دانشگاهی که من درس میخونم همون رشته را میخونه . شما را نمیدونم ولی من واسه اینکه رتبم این بشه خیلی تلاش کردم پس حق دارم به خدا بگم این چه وضعشه ؟؟ چرا نکته را نمیگیری من میگم آخه این عدالته؟ آخه این عدالت که بابای من این باشه بعد بابای یکی دیگه هم پولدار باشه هم باسوادهم بافرهنگ ؟؟ اینم که من رتبم را میگم واسه مشخص شدن بی عدالتیه خداست میگم این دختره همه چی داره ( ماشین، خانواده خوب ، قیافه خوب) و تازه توی کنکور که باید واسش تلاش کنه بدون تلاش موفقه . میفهمی . این کجاش عدالته؟ اینم فقط یه مثال بود از بی عدالتی خدا که به یکی همه چی داده به من بدبخت هیچی نداده. بازم ازاین مثالها میتونم بزنم نمونش همین دختر دایی خودم تمام دوران تحصیلش را دانشگاه آزاد درس خونده ، بعد پارسال باباش میخواست بفرستش آمریکا واسه ادامه تحصیل!!! اون وقت بهش میگم چرا نمیری : اشکش دراومد گفت دلم واسه مامانم اینا تنگ میشه . همانطور که میبینی مشکلات پولدارای عزیز در همین حد عزیزم . وقتی میرن خارج دلشون واسه هم تنگ میشه. الهی آخی !!!!! دلم براشون کباب شد...چرا واقعیت را نمیپذیری ؟ انقدر میتونم از این مثالا واست بزنم . یه دوستی دارم باباش دندانپزشکه ، مامانش استاد دانشگاهه . انقدر پدر و مادرش مهربون و خوش خنده ان که نمیدونم چی بگم . خودشم خوشحاله هر کاری خواسته تو زندگیش کرده. اتفاقا شکر داشته هاشم همیشه میکنه و منو سرزنش میکنه چرا تو نمازهام کاهلی میکنم ؟؟؟ نتیجه چیه اون شکر داشته هاش را میکنه و میره بهشت و من که بد بختم هر روز بیشتر و بیشتر گلایه میکنم و میرم جهنم.!!!!!!!! بازم خانم سوگند تکرار میکنم اینا مثاله برای اینکه به بی عدالتیه خدا پی ببری ، مشکل من نیست. من میگم چرا خانوداه اون اینه و خانواده من اینه و این مسئله روی کل زندگی و سرنوشت من تاثیر میگذاره و بعد من را به خاطرش بازخواست میکنند...
    به خاطر اینکه مسئله بی عدالتی خدا را بفهمی بذار اونو برات درقالب یه تمثیل بیان کنم: سه تا بچه بودن که 8 تا گردو داشنتد. واسه اینکه که گردوها را بین خودشون تقسیم کنند میرند پیش یه پیر فرزانه و بهش میگن این 8 تا گردو را بین ما تقسیم کن. پیر فرزانه ازشون میپرسه: دوست دارید گردوها را براساس عدالت زمینی بین تون تقسیم کنم یا عدالت خدایی؟ بچه هام که پیش خودشون فکر میکنن عدالت خدایی بهتره ، میگن: عدالت خدایی. بعد پیر فرزانه براساس عدالت آسمانی وخدایی شروع به تقسیم گردوها میکنه. به این صورت که به پسر اول 5 تا گرده میده، به پسر دوم 3 تا گرده میده و به پسر سوم گردو که نمیده هیچ، یه پس گردنی هم بهش میزنه!!! حالا اگه این تمثیلم مثل مسئله اون همکلاسی ام ( رتبه 5000) متوجه نمیشی، بذار خودم روشنت کنم : پیر فرزانه تمثیلی برای خداست و 3 تا بچه ام نماینده بنده های خدا هستند، که به یکی همه چی داده به یکی هیچی نداده تازه یه پس گردنیم بهش زده و من دقیقا حکم همون بچه‌ای را دارم که خدا بهش هیچی نداده تازه بهش یه پس‌گردنیم زده.

    من میگم من اعتماد به نفس ندارم به خاطر خانوادم و ظاهرم ، میخوام برم کلاس پول ندارم، میگی تو اتفاقات خنثی را به بدترین شکل ممکن برا خودت ترجمه میکنی . میگم زشتم میگی طبق برنامه روانشناسی فلان بهمان ... خانوم عزیز مشکلات من در برابر مشکلات کیا چیزی نیست ؟؟ حاضرم لال بودم و این خانواده و قیافه را نداشتم . مگه من چی میخوام ؟ مثه بقیه آدمای هم سن و سالم میخوام چهار تا کلاس برم پولشو ندارم . مگه همه زندگی خوردن و خوابیدنه منم میخوام چیزای جدید یاد بگیرم خسته شدم همش کتاب خوندم وفیلم دیدم مگه تفریح فقط ایناس . حسرت یه مسافرت مونده به دلم اون وقت تو میگی مشکلاتت در برابر مشکلات دیگران هیچه .میگی شکر کن که که سالمی باید بگم سالم نیستم و واقعا روانی وعقده‌ای هستم. وهمش هم از کودکیم و خانوادم وقیافم و شرایطی که توش هستم ناشی میشه. .



    آقا مهدی مرسی از جوابتون در مورد مسئله چاقی من الان خوب شدم . الان قدم 164 هستش و وزنم 58 هست . دیگه چاق و تپل نیستم حتی وقتی به بعضیا میگم من چاقم میگن تو که لاغری . ولی به یاد مسخره شدنام که می‌ افتم اذیت میشم . کلا یه چیزایی از بچگی تو ذهنم مونده که نمیره مثل همین قضیه مسخره شدنم سر توک زبونی بودنم یا مسخره شدنم سر چاق بودنم. از همشون کینه دارم. برعکس شما من کاملا به وجود خدا اعتقاد دارم و میگم هستش . میگی همه چیز را گردن خدا و محیط اطرافت ننداز ، میگی ارده کن سبک زندگیتو عوض کن، مگه اراده آدمی در چه حده ؟؟؟. مگه سرنوشت چیه ؟ به نظر من انسان‌ها در سرنوشتی که براشون پیش میاد هیچ تاثیری ندارند ، چون سرنوشت عبارت است از دو فاکتور ژنتیک و محیط. آیا سرنوشت شما چیزی جز این است؟ شما فردی را تصور بکنین که در جایی زندگی میکنه که دور و برش جز جنایت و جرم چیزی اتفاق نمی‌افته. محیط و خانواده تاثیر وحشتناکی بر انسان میگذاره. فرد اون چیزی که در خانوادش و محیط اطرافش اتفاق می‌افته را طبیعی‌ترین روش زندگی می‌دونه و فکر می‌کنه این روش اون را به رستگاری می‌رسونه. آیا بچه‌ای که در یک خانواده با سواد و فرهیخته و کتابخوان به دنیا اومده با بچه‌ای که تو یه خانواده فقیر بی‌فرهنگ به دنیا اومده فرقی نداره؟ آیا کسی که در ولنجک به دنیا میاد سرنوشتش با کسی که در یه نقطه پرت شهر به دنیا اومده یکسانه؟ یقینا آدم اولی این فرصت را داره که مدارج بالا را طی کنه در صورتی‌که دومی هیچ کدوم از فرصت‌های فرد اول براش فراهم نیست تازه ممکنه به راه‌های بد هم کشیده بشه. البته استثناهایی هم وجود دارند و نمیگم همه اینجوری میشن . مسئله من فقط فقرمالی نیست مسئله من فقر فرهنگیم هست . ....یا ژنتیک : کسی که عقب مانده به دنیا میاد چه لذتی از زندگیش می‌بره . آیا می‌تونه از خوندن 2 صفحه کتاب لذت ببره؟؟؟؟ من که زشتم چی ؟ آیا دست من بوئ که زشت باشم؟ پس همونطور که می‌بینید در اکثر موارد مخصوصا در مورد زندگی من همه چیز جبریه. بازم میگم استثنائاتی هم وجود داره .من همه چیزو مطلق نمیبینم شاید استثناهایی هم باشن ولی اون چیزی که من از زندگی خودم و اطرافیانم و از خواندن آثار ادبی فهمیدم اینه که خانواده و ژنتیک روی سرنوشت آدم تاثیر میگذارن.

  16. 2 کاربر از پست مفید nahid72 تشکرکرده اند .

    danger (چهارشنبه 03 تیر 94), رفتگر (چهارشنبه 03 تیر 94)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 دی 02 [ 08:42]
    تاریخ عضویت
    1392-9-12
    نوشته ها
    69
    امتیاز
    8,452
    سطح
    62
    Points: 8,452, Level: 62
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 298
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    70

    تشکرشده 64 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ناهید جان سلام
    چقد احساس صمیمیت بات کردم نمیدونم چرا.
    طرز نوشتنت معلومه که مشکلایی که داری همه فقط تو ظاهر توهستن و هیچ کدوم ریشه ای نیستن.
    میشه حلشون کرد ولی خب خیلی همت میخاد که میگی داری و کاری و بخای انجام بدی میتونی.
    صبر زیاد میخاد که اگه الان بذر تلاشتو بکاری باید صبر کنی تا جوونه بزنه و رشد کنه.طول میکشه نباید نا امید بشی.
    خیلی موانع سر راهته حتما. یکیش اینه که اگه بخای زیبای ظاهری پیدا کنی خیلی خونواده ها هنوز مخالفن مثلا دخترشون آرایش کنه یا اصلاح کنه یا لباساش شیک باشه.
    این موانع رو باید آروم آروم از روشون رد شی. هیچ کاری یهویی به ثمر نمیرسه.


    اصلا نگران ظاهرت نباش دختر عمه من از بچگی مثل گربه بود یه تیکه مو داشت!! اما انقد قرتیه که همیشه میره آرایشگاه و کلا اصلاح میکنه(حالا نمیشه کامل بگم!!)
    فرقش با تواینه اعتماد به نفس خفن داره!!البته خب این اعتماد به نفسو دادن ولی در کل اکتسابیه.

    نگران ظاهرت اصلا نباش. البته قبول دارم که تاثیر داره تو روابط اجتماعی. اما ببین مثلا من خوشگلم (خب همه میگن!) خونوادم خوبن وضعمون معمولیه کلا مشکلی نیست اما اعتماد به نفسم زیره صفره. جوری که حتی یه داستان معمولی رو نمیتونم برا خونوادم تعریف کنم! اصن قرمز میشم قلبم میزنه یه چیز افتضاحی که ادامه ندم! ولی من رفتم تا دلت بخاد سوتی دادم خیلیام شاید خندیدن بم ولی یادمه یواش یواش خیلی عوض شدم تونستم تماس های تلفنی شرکت رو انجام بدم و... بعدش درومدم از اونجا افتادم تو درس و مشکلات زندگیم بازم الان بدتر و وحشتناک تر از قبل شدم با اینحال که خوشگلم!!! میبینی اعتماد به نفس هر کس وابسته به یه چیزه.

    من بت حسودیم میشه خب وقتی میگی درست خوب بود اونجوری قبول شدی .بالاخره این یه حسنه که تو داری و اون دخترکه پدر عضوهیئت علمیه نداره. اون چیزی رو نداره که تو راحت داریش و بدون مشکل باهاش برخورد میکنی.
    خیلیا هستن که خودشونو به درو دیوار میزنن با کلی خرج کردن ولی از لحاظ تحصیلی عقب افتادن و اینام تحقیر میشن شک نکن. اینا میرن تو جامعه کاری اونجا دیگه کسی نون خوشگلی به کسی نمیده!!(البته هستن خیلی جاها که باز با خوشگلی تو جامعه کاری موندن بدون هنری جز عشوه گری!!)

    ناهید جان زشت وجود نداره.

    نخندیا ولی برو زنای ناصرالدین شاهو سرچ کن ببین تو اون زمان اونا با اون وضع سوگولیای شاه بودن!!!
    الان حالا دماغ فلان مد شده با لبای پروتز و اینا.
    پس فردا چیز دیگه مد میشه. ماآدما عادت داریم هر چیزیو خراب کنیم و بهش بگیم قشنگ!
    تاحالا به مردمک چشمت نگاه کردی؟ همه دنیا رو میشه توش دید.این خوشگل نیست؟! بی انصاف نباش!دیدن زیبایی چشم باز میخاد.باید چشماتو بشوری یه بار تا راحت ببینی!

    یه چیزی بت بگم من یه دوستی داشتم برای اولین بار همین س و ز تو حرفاش میزد. اولش قشنگ برام مشهود بود و بهش توجه میکردم و حتی بش گفتم. ولی بعد مدتی که باش بودم دیگه رابطمون نزدیک بود اصلا به چشمم نمیومد این لکنتش . یعنی به طور عجیبی کلا به نظرم بی نقص و خوب حرف میزد. تازه همین دوستم اصلا زیبا نبود حتی یکی دیگه از دوستام دیدش به مسخره گفت انگار از رو صورتش قطار رد شده!! ولی برا اون اصلا اهمیت نداشت اعتماد به نفس عجیبی داشت و من همیشه پشت اون خودم قایم میکردم!
    خونوادشم من دیدم اصلا خوب نبودن فاصله سنی مادر پدرش خیلی زیاد بود. باباش تو خونه قدیمی پدربزرگشون زندگی میکرد اصلا کار نمیکرد نماز و روزه هم نمیگرفت کلا عین یه موجحود خنثی اصلا به خونوادش نمیرسید. (بیچاره زنش) اما دوست من همیشه اعتماد به نفس داشت درس خوند همین رشته انسانی بود وکالت قبول شد. میرفت باشگاه با هزینه خیلی کم هیکلش عای بود.حتی رفت دانشگاه جنس مخالف دنبالش بودن به خاطر رفتارش و کارهاش مهربونیش به هیچ کس اخم نمیکرد راحت حرف میزن نظرشو میداد همه چی.....

    واسه سن تو خب اینا مهمه ولی حل میشن. یعنی بهتر میشن شک نکن.

    بعد یه چیزی تو حرفات عصبیم میکنه!! مگه دختر به دنیا اومده که با خوشگلیش بشه زنه یه نفرو براش بچه بیاره؟!! این چه فکر مسمومیه که اری. تو بالاخره ازدواج میکنی ولی ازدواج فقط یه بخشی از زندگیته خوشبختیه تو دست خودته. که از خودت راضی باشی خودتو دوشت داشته باشی برای خودت هر کاری بکنی.نه اینکه اگه آدم یه شوهر داشت که ولش نکرد پس خوشبخته!!!
    ازدواج مهمه ولی همه چیز نیست.همه چیز خودتی.

    چقدم فکر پول میکنی!من از 8 سالگی عینک زدم تا 21 سالگی اونم با نمره 6-7 باورت میشه؟! با عینک میرفتم حموم.خب ماهم پول عمل جراحی نداشتیم بدیم منم ته استکانی عینک میزدم در واقع چیزی تا نیمه کوری نبودم. ولی انقدر صبر کردم نذر و نیاز کردم و از خدا عاجزانه خاستم تا شد و عمل کردم.من میرفتم مدرسه بابام 50 تک تومنی میداد بم اونم هر چند ماه یه بار. نمیگم خیلی راضی بودم نه!! ولی انقدم نا امید نبودم.بزرگ شدم رفتم سرکار دیگه هرچی دلم خاست خریدم.با فراغ بال.

    سختی زندگی که واسه همه هست.اینکه واسه کی زیاده واسه کی کم ربط داره به دلش که بتونه اونارو هضم کنه یا نه.

    خدا بت همه اینا رو میداد میشد خدا؟!عادل بود؟! مثلا به آفریقایی ها که از سوءتغذیه میمیرن نداده و خدای اونا نیست به پادشاه عربستان که ثروتش همه آدما رو میخره داده و میشه خدای اون؟!!
    این چه فکریه.یعنی تو هیچ چی تا حالا تو زندگیت خوشحالت نکرده؟!زن عموی من انقدر چاقه که همه جور مریضی داره ولی بیا و ببین چه زبونی داره این زن. هیچ قیافه هم نداره کلا. صورتش موی زائدم داره زیاد. ولی ما باش حرف میزنیم از اول تا آخر میخندیم از بس از خودش شادی نشون ناخودآگاه!!ولی کاملا زشته دیگه.

    مشکلاتو حل کن دوستم. بدون فشار عصبی. تو اول به خودت برس. یعنی به روحت به فکرت. بعد میتونی قدم برداری. ولی با حوصله و همت زیاد.
    22 سالته بعد قرار بود با پول و زیبایی دقیقا چه کار کنی؟!! مهارت داشتن علاقه میخاد نه شرایط. علاقه آدم همه چیو میسازه فقط خیلی باید تلاش کرد.
    به چی علاقه داری؟ سنتور؟ خب این عالیه برو کلاسش بذار متفاوت باشی. مگه تفاوت یعنی بدی؟! تفاوت فقط تفاوته. اگه بقیه بت بخندن تو این اجازه رو بهشون میدی. اگه کسی بی احترامت میکنه تو باعثش شدی. تو دلیل تمامی اتفاقات زندگیتی. اگه اتفاقی بدون دخالت تو به جود اومد صد در صد به خیرته.

    ولی باید باور کنی که خیروجود داره. حتی اگه به چشم تو اون خیر یه مشکل وحشتناک باشه.
    کسی رو داری باهاش حرف بزنی؟ مثل دوست یا خواهری کسی؟
    اگه نداری تو همین سایت حرفاتو بزن.چون همیشه وقتی از دور به مشکلاتت نگاه کنی برات راحت تر میشه تا اینکه توش غرق باشی.


    - - - Updated - - -

    ناهید جان سلام
    چقد احساس صمیمیت بات کردم نمیدونم چرا.
    طرز نوشتنت معلومه که مشکلایی که داری همه فقط تو ظاهر توهستن و هیچ کدوم ریشه ای نیستن.
    میشه حلشون کرد ولی خب خیلی همت میخاد که میگی داری و کاری و بخای انجام بدی میتونی.
    صبر زیاد میخاد که اگه الان بذر تلاشتو بکاری باید صبر کنی تا جوونه بزنه و رشد کنه.طول میکشه نباید نا امید بشی.
    خیلی موانع سر راهته حتما. یکیش اینه که اگه بخای زیبای ظاهری پیدا کنی خیلی خونواده ها هنوز مخالفن مثلا دخترشون آرایش کنه یا اصلاح کنه یا لباساش شیک باشه.
    این موانع رو باید آروم آروم از روشون رد شی. هیچ کاری یهویی به ثمر نمیرسه.


    اصلا نگران ظاهرت نباش دختر عمه من از بچگی مثل گربه بود یه تیکه مو داشت!! اما انقد قرتیه که همیشه میره آرایشگاه و کلا اصلاح میکنه(حالا نمیشه کامل بگم!!)
    فرقش با تواینه اعتماد به نفس خفن داره!!البته خب این اعتماد به نفسو دادن ولی در کل اکتسابیه.

    نگران ظاهرت اصلا نباش. البته قبول دارم که تاثیر داره تو روابط اجتماعی. اما ببین مثلا من خوشگلم (خب همه میگن!) خونوادم خوبن وضعمون معمولیه کلا مشکلی نیست اما اعتماد به نفسم زیره صفره. جوری که حتی یه داستان معمولی رو نمیتونم برا خونوادم تعریف کنم! اصن قرمز میشم قلبم میزنه یه چیز افتضاحی که ادامه ندم! ولی من رفتم تا دلت بخاد سوتی دادم خیلیام شاید خندیدن بم ولی یادمه یواش یواش خیلی عوض شدم تونستم تماس های تلفنی شرکت رو انجام بدم و... بعدش درومدم از اونجا افتادم تو درس و مشکلات زندگیم بازم الان بدتر و وحشتناک تر از قبل شدم با اینحال که خوشگلم!!! میبینی اعتماد به نفس هر کس وابسته به یه چیزه.

    من بت حسودیم میشه خب وقتی میگی درست خوب بود اونجوری قبول شدی .بالاخره این یه حسنه که تو داری و اون دخترکه پدر عضوهیئت علمیه نداره. اون چیزی رو نداره که تو راحت داریش و بدون مشکل باهاش برخورد میکنی.
    خیلیا هستن که خودشونو به درو دیوار میزنن با کلی خرج کردن ولی از لحاظ تحصیلی عقب افتادن و اینام تحقیر میشن شک نکن. اینا میرن تو جامعه کاری اونجا دیگه کسی نون خوشگلی به کسی نمیده!!(البته هستن خیلی جاها که باز با خوشگلی تو جامعه کاری موندن بدون هنری جز عشوه گری!!)

    ناهید جان زشت وجود نداره.

    نخندیا ولی برو زنای ناصرالدین شاهو سرچ کن ببین تو اون زمان اونا با اون وضع سوگولیای شاه بودن!!!
    الان حالا دماغ فلان مد شده با لبای پروتز و اینا.
    پس فردا چیز دیگه مد میشه. ماآدما عادت داریم هر چیزیو خراب کنیم و بهش بگیم قشنگ!
    تاحالا به مردمک چشمت نگاه کردی؟ همه دنیا رو میشه توش دید.این خوشگل نیست؟! بی انصاف نباش!دیدن زیبایی چشم باز میخاد.باید چشماتو بشوری یه بار تا راحت ببینی!

    یه چیزی بت بگم من یه دوستی داشتم برای اولین بار همین س و ز تو حرفاش میزد. اولش قشنگ برام مشهود بود و بهش توجه میکردم و حتی بش گفتم. ولی بعد مدتی که باش بودم دیگه رابطمون نزدیک بود اصلا به چشمم نمیومد این لکنتش . یعنی به طور عجیبی کلا به نظرم بی نقص و خوب حرف میزد. تازه همین دوستم اصلا زیبا نبود حتی یکی دیگه از دوستام دیدش به مسخره گفت انگار از رو صورتش قطار رد شده!! ولی برا اون اصلا اهمیت نداشت اعتماد به نفس عجیبی داشت و من همیشه پشت اون خودم قایم میکردم!
    خونوادشم من دیدم اصلا خوب نبودن فاصله سنی مادر پدرش خیلی زیاد بود. باباش تو خونه قدیمی پدربزرگشون زندگی میکرد اصلا کار نمیکرد نماز و روزه هم نمیگرفت کلا عین یه موجحود خنثی اصلا به خونوادش نمیرسید. (بیچاره زنش) اما دوست من همیشه اعتماد به نفس داشت درس خوند همین رشته انسانی بود وکالت قبول شد. میرفت باشگاه با هزینه خیلی کم هیکلش عای بود.حتی رفت دانشگاه جنس مخالف دنبالش بودن به خاطر رفتارش و کارهاش مهربونیش به هیچ کس اخم نمیکرد راحت حرف میزن نظرشو میداد همه چی.....

    واسه سن تو خب اینا مهمه ولی حل میشن. یعنی بهتر میشن شک نکن.

    بعد یه چیزی تو حرفات عصبیم میکنه!! مگه دختر به دنیا اومده که با خوشگلیش بشه زنه یه نفرو براش بچه بیاره؟!! این چه فکر مسمومیه که اری. تو بالاخره ازدواج میکنی ولی ازدواج فقط یه بخشی از زندگیته خوشبختیه تو دست خودته. که از خودت راضی باشی خودتو دوشت داشته باشی برای خودت هر کاری بکنی.نه اینکه اگه آدم یه شوهر داشت که ولش نکرد پس خوشبخته!!!
    ازدواج مهمه ولی همه چیز نیست.همه چیز خودتی.

    چقدم فکر پول میکنی!من از 8 سالگی عینک زدم تا 21 سالگی اونم با نمره 6-7 باورت میشه؟! با عینک میرفتم حموم.خب ماهم پول عمل جراحی نداشتیم بدیم منم ته استکانی عینک میزدم در واقع چیزی تا نیمه کوری نبودم. ولی انقدر صبر کردم نذر و نیاز کردم و از خدا عاجزانه خاستم تا شد و عمل کردم.من میرفتم مدرسه بابام 50 تک تومنی میداد بم اونم هر چند ماه یه بار. نمیگم خیلی راضی بودم نه!! ولی انقدم نا امید نبودم.بزرگ شدم رفتم سرکار دیگه هرچی دلم خاست خریدم.با فراغ بال.

    سختی زندگی که واسه همه هست.اینکه واسه کی زیاده واسه کی کم ربط داره به دلش که بتونه اونارو هضم کنه یا نه.

    خدا بت همه اینا رو میداد میشد خدا؟!عادل بود؟! مثلا به آفریقایی ها که از سوءتغذیه میمیرن نداده و خدای اونا نیست به پادشاه عربستان که ثروتش همه آدما رو میخره داده و میشه خدای اون؟!!
    این چه فکریه.یعنی تو هیچ چی تا حالا تو زندگیت خوشحالت نکرده؟!زن عموی من انقدر چاقه که همه جور مریضی داره ولی بیا و ببین چه زبونی داره این زن. هیچ قیافه هم نداره کلا. صورتش موی زائدم داره زیاد. ولی ما باش حرف میزنیم از اول تا آخر میخندیم از بس از خودش شادی نشون ناخودآگاه!!ولی کاملا زشته دیگه.

    مشکلاتو حل کن دوستم. بدون فشار عصبی. تو اول به خودت برس. یعنی به روحت به فکرت. بعد میتونی قدم برداری. ولی با حوصله و همت زیاد.
    22 سالته بعد قرار بود با پول و زیبایی دقیقا چه کار کنی؟!! مهارت داشتن علاقه میخاد نه شرایط. علاقه آدم همه چیو میسازه فقط خیلی باید تلاش کرد.
    به چی علاقه داری؟ سنتور؟ خب این عالیه برو کلاسش بذار متفاوت باشی. مگه تفاوت یعنی بدی؟! تفاوت فقط تفاوته. اگه بقیه بت بخندن تو این اجازه رو بهشون میدی. اگه کسی بی احترامت میکنه تو باعثش شدی. تو دلیل تمامی اتفاقات زندگیتی. اگه اتفاقی بدون دخالت تو به جود اومد صد در صد به خیرته.

    ولی باید باور کنی که خیروجود داره. حتی اگه به چشم تو اون خیر یه مشکل وحشتناک باشه.
    کسی رو داری باهاش حرف بزنی؟ مثل دوست یا خواهری کسی؟
    اگه نداری تو همین سایت حرفاتو بزن.چون همیشه وقتی از دور به مشکلاتت نگاه کنی برات راحت تر میشه تا اینکه توش غرق باشی.

  18. 2 کاربر از پست مفید رفتگر تشکرکرده اند .

    danger (چهارشنبه 03 تیر 94), nahid72 (چهارشنبه 03 تیر 94)

  19. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 مرداد 94 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1394-2-18
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    859
    سطح
    15
    Points: 859, Level: 15
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 77 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ناهید جان از خوندن پستهات خیلی ناراحت شدم خیلی عصبانی و خشمگین هستی و حتی این خشمو متوجه افرادی که وقت می گذارن و قصدشون کمک به توست می کنی. همانطور که دوستان گفتند هیچ بشری والدین و شرایطی رو که در اون به دنیا میاد انتخاب نمی کنه. من و شما هم از این قاعده مستثنی نیستیم. ابه نظر من اونقد خشمگینی که نمی تونی قضاوت درستی از شرایطتت داشته باشی و دچار بزرگنمایی و سیاه نمایی شدی. نمی دونم شاید لازم باشه برای درمان اقدام کنی. استنباط من از توصیفی که کردی اینه که پدرت درآمد نسبتا خوبی داره و قادره خانواده رو در حد متوسط تامین کنه حداقل به این دلیل که برای شما امکاناتی تهیه کرده که بتونی واردی این سایت بشی و به دخترهاش اجازه تحصیل و ادامه تحصیل و حضور در اجتماع رو داده که از این بابت باید بسیار سپاسگزارش باشی . اشاره کردی که پدرت به اندازه ای درآمد داره که زندگی بهتری برای شما فراهم کنه پس می تونه هزینه شرکت در کلاسهای شما رو پرداخت کنه .شما به جای بداخلاقی و عصبانیت و پرخاشگری و ناسپاسی سعی کن خودتو به پدرت نزدیک کنی و ضمن قدردانی با محبت و احترام و نهایت صداقت خواسته هات رو عنوان و از ایشون کمک بخواه. در مورد تغییر ظاهرت هم دوستان خوبمون راهنماییت کردن به جای برخورد با بغض و کینه با مطالب نوشته کمی صبر و تامل به خرج بده و ببین تا چه حد می تونی با توجه به شرایطت استفاده کنی تا حال بدتو به حال معمولی یا خوب تبدیل کنی. به جای تمرکز روی مشکل به راه حلها فکر کن و به جای تمرکز روی ضعفها روی تواناییهات کار کن. َََ

  20. 4 کاربر از پست مفید raha20014 تشکرکرده اند .

    **ali** (چهارشنبه 03 تیر 94), danger (چهارشنبه 03 تیر 94), nahid72 (چهارشنبه 03 تیر 94), رفتگر (چهارشنبه 03 تیر 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.