به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array

    همسرم نمیتواند مرا درک کند

    سلام. من دو ساله که ازدواج کردم. الان بعد از دو سال زندگی مشترک فهمیدم که تو خیلی زمینه ها با هم اختلاف داریم. مثلا من ادمی کاملا درونگرا و همسرم بر عکس من برونگرا. من کاملا احساساتی و همسزم ادم کاملا منطقی . ان باعث شده مشکلات زیادی برامون پیش بیاد. لطفا راهنمایی کنید
    ویرایش توسط نارجیس : یکشنبه 31 خرداد 94 در ساعت 11:10

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اسفند 95 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-25
    نوشته ها
    152
    امتیاز
    4,004
    سطح
    40
    Points: 4,004, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    223

    تشکرشده 333 در 122 پست

    Rep Power
    31
    Array
    سلام دوست عزیز
    اینکه آقایان منطقی تر با موضوع برخورد میکنن امری طبیعی بهتره اطلاعات بیشتری در اختیارمان بزاری تا
    دوستان بتونند راحتتر کمک کنند
    لطفا سن خودت و همسرت را بگو و راجب اختلافات با مثال توضیح بده

  3. کاربر روبرو از پست مفید mordad تشکرکرده است .

    maryam240 (چهارشنبه 21 مرداد 94)

  4. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    من و همسرم هر دو 29 سال داریم. دوران عقدمون هم 3 سال بود. اون موقع هم باید بگم مشکل داشتیم و لی من الان تازه میفهمم علت اصلی مشکلمون کجا هست. این مساله داره منو کم کم افسرده میکنه. مثلا دوست دارم وقتی شوهرم میاد خونه پیشم باشه. باهام حرف بزنه. نه اینکه بره سراغ تلویزیون یا بازی های رو گوشیش. مثال دیگه اینکه من از صبح تا شب خونه تنهام و اون شب میاد خونه. جالبه دیشب به محض خوردن افطار پیشنهاد میداد بریم میهمونی. برعکس من که وست دارم کنار هم باشیم. گاهی حس میکنم از کنار من بودن لذت نمیبره. دیشب بهش گفتم من دوست دارم الان که اومدی خونه پیش هم باشیم. اونم قبول کرد. ولی بعدش تا یک ساعت داشت با گوشیش بازی میکرد. و من اصلا به روی خودم نیاوردم. اخه مگه چند بار باید حرفای تکراری بهش بگم. چقدر بگم دوست دارم کنار هم باشیم. با هم حرف بزنیم. خیلی وقتا گفتن یه دوست دارم ساده رو از من دریغ میکنه. رابطمون خیلی وقتا بدون هیچ حرف زدنیه. اون خیلی مهربونه ولی این رفتاراش خیلی اذیتم میکنه

  5. 2 کاربر از پست مفید نارجیس تشکرکرده اند .

    maryam240 (چهارشنبه 21 مرداد 94), she (دوشنبه 01 تیر 94)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    اولاً آدم ها رو همینطوری که هستن بپذیر.

    دوماً تو خودت هم نمی تونی خودت رو خوشحال کنی و منتظری تا همسرت این کار رو برات انجام بده!

    اگر خودت خودت رو خوشحال کنی دیگه به همسرت محتاج نیستی! کم کم او به تو محتاج خواهد شد!!

    برای اینکه چیزی به دیگری ببخشی اول باید خودت غنی باشی!

    تمام توانت رو بذار که نارجیس و قدرتمند و شاد و غنی کنی تا همسرت به سمتت کشیده بشه!

    دست از احتیاج و التماس و خواهش و درخواست بردار!! تو غذایی که لازم داری توی دستهای خودته! اول از چشمه ی وجود خودت سیراب شو بعد همسرت رو هم سیراب کن و ازین معامله لذت ببر!

  7. 4 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    Eram (سه شنبه 09 تیر 94), fahimeh.a (دوشنبه 21 تیر 95), maryam240 (چهارشنبه 21 مرداد 94), نادیا-7777 (سه شنبه 02 تیر 94)

  8. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    مرسی از she عزیز به خاطر راهنمایی مفیدتون. جرفاتونو کاملا قبول دارم که باید بتونم شاد باشم و اینکه بتونم خودم خودم رو خوشحال کنم و انتظاراتمو کم کنم. همه اینها درست.
    میتونم اینطور باشم و میدونم شوهرم چه جور رفتارایی رو دوست داره. مثلا دوست داره باهاش شوخی کنم. پیشنهاد بدم با دوستامون بریم بیرون، سینما و هر جای دیگه. دوست داره شاد باشم و بخندم.
    ولی پس خود من چی؟
    انتظاراتی که از طرف مقابلم دارم چی؟
    برای من احساس و عاطفه تو زندگی حرف اولو میزنه. نه فقط بودن و خندیدن در کنار هم.
    نمیدونم کسی اینجا هست که حسی مثل من داشته باشه با نه
    شایدم منم که خیلی متفاوتم. ولی دوست دارم زندگیم با عشق همراه باشه. میدونم خیلی رمانتیک به زندگی نگاه میکنم ولی دست خودم نیست. کاش کسی اینجا بود که حرفای منو درک میکرد. دلم میخواد حس دوست داشتنو از چشمای شوهرم بخونم. مگه چقدر گفتن دوستت دارم سخته؟ اخه مگه زندگی همش شوخی و مسخره بازیه؟ من گاهی گریه کردنو از خندیدن بیشتر دوست دارم. چون سبک میشم. ولی شوهرم وقتی میبینه گریه میکنم عصبانی میشه. داد میزنه. دلم میخواد شوهرم عاشقم باشه. گاهی وقتا بغلم کنه و بگه که چقدر دوستم داره. شاید حرفای من برای خیلیا خنده دار باشه وولی این چیزا برای من خیلی مهمه. تو روابط جنسی اگه اون حس دوست داشتن رو نتونه بهم منتقل کنه اصلا لدتی برام نداره. بارها سعی کردم بهش بفهمونم ولی دست خودش نیست. اون تو یه عالم دیگه است منم تو یه عالم دیگه. اخه یه اقا به من بگه همه مردا اینجورین؟ چطور میتونم خودمو شاد کنم در حالی که شاد بودن من در گرو رفتار اونه. در این صورت باید یه شخصیت دیگه ای جز این که هستم باشم. اگه من تغییر کنم ایا اون هم تغییر میکنه؟؟ یا ااینکه ازدواج ما از اول اشتباه بوده؟

  9. 3 کاربر از پست مفید نارجیس تشکرکرده اند .

    maryam240 (چهارشنبه 21 مرداد 94), she (سه شنبه 02 تیر 94), user0 (پنجشنبه 22 مرداد 94)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 دی 94 [ 14:24]
    تاریخ عضویت
    1393-8-21
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    1,032
    سطح
    17
    Points: 1,032, Level: 17
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 29 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نارجیس نمایش پست ها
    مرسی از she عزیز به خاطر راهنمایی مفیدتون. جرفاتونو کاملا قبول دارم که باید بتونم شاد باشم و اینکه بتونم خودم خودم رو خوشحال کنم و انتظاراتمو کم کنم. همه اینها درست.
    میتونم اینطور باشم و میدونم شوهرم چه جور رفتارایی رو دوست داره. مثلا دوست داره باهاش شوخی کنم. پیشنهاد بدم با دوستامون بریم بیرون، سینما و هر جای دیگه. دوست داره شاد باشم و بخندم.
    ولی پس خود من چی؟
    انتظاراتی که از طرف مقابلم دارم چی؟
    برای من احساس و عاطفه تو زندگی حرف اولو میزنه. نه فقط بودن و خندیدن در کنار هم.
    نمیدونم کسی اینجا هست که حسی مثل من داشته باشه با نه
    شایدم منم که خیلی متفاوتم. ولی دوست دارم زندگیم با عشق همراه باشه. میدونم خیلی رمانتیک به زندگی نگاه میکنم ولی دست خودم نیست. کاش کسی اینجا بود که حرفای منو درک میکرد. دلم میخواد حس دوست داشتنو از چشمای شوهرم بخونم. مگه چقدر گفتن دوستت دارم سخته؟ اخه مگه زندگی همش شوخی و مسخره بازیه؟ من گاهی گریه کردنو از خندیدن بیشتر دوست دارم. چون سبک میشم. ولی شوهرم وقتی میبینه گریه میکنم عصبانی میشه. داد میزنه. دلم میخواد شوهرم عاشقم باشه. گاهی وقتا بغلم کنه و بگه که چقدر دوستم داره. شاید حرفای من برای خیلیا خنده دار باشه وولی این چیزا برای من خیلی مهمه. تو روابط جنسی اگه اون حس دوست داشتن رو نتونه بهم منتقل کنه اصلا لدتی برام نداره. بارها سعی کردم بهش بفهمونم ولی دست خودش نیست. اون تو یه عالم دیگه است منم تو یه عالم دیگه. اخه یه اقا به من بگه همه مردا اینجورین؟ چطور میتونم خودمو شاد کنم در حالی که شاد بودن من در گرو رفتار اونه. در این صورت باید یه شخصیت دیگه ای جز این که هستم باشم. اگه من تغییر کنم ایا اون هم تغییر میکنه؟؟ یا ااینکه ازدواج ما از اول اشتباه بوده؟
    سلام.
    دربارۀ گفته های خانم She من جور دیگه برداشت کردم. به نظرم ایشون نگفتن که «شما شوهرتون رو خوشحال کنید.» بلکه منظورشون این بود که «شما خودتون رو خوشحال کنید و به فکر تأمین نیازهای خودتون باشید.» یعنی از همسرت توقّع نداشته باش.
    یک مطلب دیگه دربارۀ حرف شماست. این تفاوت دید زن و مرد طبیعیه. انگار این دو موجود از دو کرۀ متفاوت اومدن. شاید شوهرتون هم حسّ مشابه شما رو داشته باشه که چرا همسرش به نیازهاش توجّه نمی کنه. این تفاوت طبیعیه.
    هر چند که طبیعی هست ولی تحمّلش برای شما سخت شده و فکر می کنم حق هم داشته باشید. چون وقتی انتظارات آدم برآورده نشه ناراحت کننده است. امّا راه حلّ این مشکل رو نمی دونم. شاید «توقّع نداشتن» راه حلّش باشه. نمی دونم.
    امیدوارم سایر کاربران و کارشناسان سایت کمکتون کنند. شما هم می تونید تو تاپیک های زیادی که تو سایت وجود داره بگردید احتمال زیاد مشکل مشابه خودتون رو پیدا می کنید. به راه حلّی که مدیران می دهند توجّه بیش تری کنید.

  11. 3 کاربر از پست مفید عـلـی تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (دوشنبه 21 تیر 95), she (سه شنبه 02 تیر 94), نارجیس (سه شنبه 02 تیر 94)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نارجیس نمایش پست ها
    مرسی از she عزیز به خاطر راهنمایی مفیدتون. جرفاتونو کاملا قبول دارم که باید بتونم شاد باشم و اینکه بتونم خودم خودم رو خوشحال کنم و انتظاراتمو کم کنم. همه اینها درست.
    میتونم اینطور باشم و میدونم شوهرم چه جور رفتارایی رو دوست داره. مثلا دوست داره باهاش شوخی کنم. پیشنهاد بدم با دوستامون بریم بیرون، سینما و هر جای دیگه. دوست داره شاد باشم و بخندم.
    ولی پس خود من چی؟
    انتظاراتی که از طرف مقابلم دارم چی؟
    برای من احساس و عاطفه تو زندگی حرف اولو میزنه. نه فقط بودن و خندیدن در کنار هم.
    نمیدونم کسی اینجا هست که حسی مثل من داشته باشه با نه
    شایدم منم که خیلی متفاوتم. ولی دوست دارم زندگیم با عشق همراه باشه. میدونم خیلی رمانتیک به زندگی نگاه میکنم ولی دست خودم نیست. کاش کسی اینجا بود که حرفای منو درک میکرد. دلم میخواد حس دوست داشتنو از چشمای شوهرم بخونم. مگه چقدر گفتن دوستت دارم سخته؟ اخه مگه زندگی همش شوخی و مسخره بازیه؟ من گاهی گریه کردنو از خندیدن بیشتر دوست دارم. چون سبک میشم. ولی شوهرم وقتی میبینه گریه میکنم عصبانی میشه. داد میزنه. دلم میخواد شوهرم عاشقم باشه. گاهی وقتا بغلم کنه و بگه که چقدر دوستم داره. شاید حرفای من برای خیلیا خنده دار باشه وولی این چیزا برای من خیلی مهمه. تو روابط جنسی اگه اون حس دوست داشتن رو نتونه بهم منتقل کنه اصلا لدتی برام نداره. بارها سعی کردم بهش بفهمونم ولی دست خودش نیست. اون تو یه عالم دیگه است منم تو یه عالم دیگه. اخه یه اقا به من بگه همه مردا اینجورین؟ چطور میتونم خودمو شاد کنم در حالی که شاد بودن من در گرو رفتار اونه. در این صورت باید یه شخصیت دیگه ای جز این که هستم باشم. اگه من تغییر کنم ایا اون هم تغییر میکنه؟؟ یا ااینکه ازدواج ما از اول اشتباه بوده؟

    سلام عزیزم خواستم بهت بگم که آره من درکت میکنم چون منم همین انتظارات رو از همسرم دارم ولی خیلی اوقات برآورده نمیشه منم توسط همسرم درک نمیشم . وقتی باهاش دردو دل میکنم یا خواسته هامو میگم حس بدی بهم دست میده چون در نهایت یا تحقیرم میکنه یا سرزنش یا مقصر و محکوم . من با اینکه تو دوران عقدم گاهی اوقات حس میکنم ادامه دادن اشتباهه چون ما اصلا تفاهم نداریم منم درونگرا هستم و شوهرم انتظار داره همه چیو براش توضیح بدم اما من خوشم نمیاد مسائلی که گفتن نداره رو بگم ، برعکس من اون خیلی برون گراست و جزئی ترین مسائل رو به همه میگه ...
    خیلی سخته ازش انتظاری داشته باشی و یه دو باری هم خواسته هاتو بهش گفته باشی اما بازهم بی توجه باشه و سرشو به چیزهای دیگه گرم کنه آدم از درون داغون میشه .

    به نظر من سرتو به کارهای دیگه گرم کن یا یه سرگرمی برای خودت جور کن تا این احساس نیاز کم بشه چون وقتی تامین نمیشه آدم افسردگی میگیره ولی وقتی به نیازت بی توجهی کنی سرکوبش کنی کمتر زجر میکشی هرچند که من خودم معتقدم نیازی که تامین نشه به مرور از همسرت زده میشی و من تا حدودی شدم یه هفته ای میشه دیگه هیچ احساسی بهش ندارم چون مشکلات زیاد داریم حتی وقتی بهم محبت میکنه برام اهمیتی نداره چون یاد نیش و کنایه هاش و قلدری هاش میوفتم ...

    هیچ کاری نشد نداره با درک تفاوت هاتون میتونی با این مشکل کنار بیای

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط نارجیس نمایش پست ها
    مرسی از she عزیز به خاطر راهنمایی مفیدتون. جرفاتونو کاملا قبول دارم که باید بتونم شاد باشم و اینکه بتونم خودم خودم رو خوشحال کنم و انتظاراتمو کم کنم. همه اینها درست.
    میتونم اینطور باشم و میدونم شوهرم چه جور رفتارایی رو دوست داره. مثلا دوست داره باهاش شوخی کنم. پیشنهاد بدم با دوستامون بریم بیرون، سینما و هر جای دیگه. دوست داره شاد باشم و بخندم.
    ولی پس خود من چی؟
    انتظاراتی که از طرف مقابلم دارم چی؟
    برای من احساس و عاطفه تو زندگی حرف اولو میزنه. نه فقط بودن و خندیدن در کنار هم.
    نمیدونم کسی اینجا هست که حسی مثل من داشته باشه با نه
    شایدم منم که خیلی متفاوتم. ولی دوست دارم زندگیم با عشق همراه باشه. میدونم خیلی رمانتیک به زندگی نگاه میکنم ولی دست خودم نیست. کاش کسی اینجا بود که حرفای منو درک میکرد. دلم میخواد حس دوست داشتنو از چشمای شوهرم بخونم. مگه چقدر گفتن دوستت دارم سخته؟ اخه مگه زندگی همش شوخی و مسخره بازیه؟ من گاهی گریه کردنو از خندیدن بیشتر دوست دارم. چون سبک میشم. ولی شوهرم وقتی میبینه گریه میکنم عصبانی میشه. داد میزنه. دلم میخواد شوهرم عاشقم باشه. گاهی وقتا بغلم کنه و بگه که چقدر دوستم داره. شاید حرفای من برای خیلیا خنده دار باشه وولی این چیزا برای من خیلی مهمه. تو روابط جنسی اگه اون حس دوست داشتن رو نتونه بهم منتقل کنه اصلا لدتی برام نداره. بارها سعی کردم بهش بفهمونم ولی دست خودش نیست. اون تو یه عالم دیگه است منم تو یه عالم دیگه. اخه یه اقا به من بگه همه مردا اینجورین؟ چطور میتونم خودمو شاد کنم در حالی که شاد بودن من در گرو رفتار اونه. در این صورت باید یه شخصیت دیگه ای جز این که هستم باشم. اگه من تغییر کنم ایا اون هم تغییر میکنه؟؟ یا ااینکه ازدواج ما از اول اشتباه بوده؟

    سلام عزیزم خواستم بهت بگم که آره من درکت میکنم چون منم همین انتظارات رو از همسرم دارم ولی خیلی اوقات برآورده نمیشه منم توسط همسرم درک نمیشم . وقتی باهاش دردو دل میکنم یا خواسته هامو میگم حس بدی بهم دست میده چون در نهایت یا تحقیرم میکنه یا سرزنش یا مقصر و محکوم . من با اینکه تو دوران عقدم گاهی اوقات حس میکنم ادامه دادن اشتباهه چون ما اصلا تفاهم نداریم منم درونگرا هستم و شوهرم انتظار داره همه چیو براش توضیح بدم اما من خوشم نمیاد مسائلی که گفتن نداره رو بگم ، برعکس من اون خیلی برون گراست و جزئی ترین مسائل رو به همه میگه ...
    خیلی سخته ازش انتظاری داشته باشی و یه دو باری هم خواسته هاتو بهش گفته باشی اما بازهم بی توجه باشه و سرشو به چیزهای دیگه گرم کنه آدم از درون داغون میشه .

    به نظر من سرتو به کارهای دیگه گرم کن یا یه سرگرمی برای خودت جور کن تا این احساس نیاز کم بشه چون وقتی تامین نمیشه آدم افسردگی میگیره ولی وقتی به نیازت بی توجهی کنی سرکوبش کنی کمتر زجر میکشی هرچند که من خودم معتقدم نیازی که تامین نشه به مرور از همسرت زده میشی و من تا حدودی شدم یه هفته ای میشه دیگه هیچ احساسی بهش ندارم چون مشکلات زیاد داریم حتی وقتی بهم محبت میکنه برام اهمیتی نداره چون یاد نیش و کنایه هاش و قلدری هاش میوفتم ...

    هیچ کاری نشد نداره با درک تفاوت هاتون میتونی با این مشکل کنار بیای

  13. کاربر روبرو از پست مفید mahsa21 تشکرکرده است .

    نارجیس (سه شنبه 02 تیر 94)

  14. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    84
    Array
    من تجربه این موضوع رو ندارم ولی چیزی به ذهنم رسید این بود که اگه یه مدت تو شو خیو خنده همراهش باشی کم کم محبتشم میبینی ... اکثر مردا از زن شاد و شنگول خوششون میاد . ادما با هم متفاوتن ولی من خودمم دوست دارم ابراز محبت با شوخیو خنده باشه نه گریه ... کمتر مردی پیش میاد اینجوری باشه
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  15. 3 کاربر از پست مفید anisa تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (دوشنبه 21 تیر 95), maryam240 (پنجشنبه 22 مرداد 94), نارجیس (سه شنبه 02 تیر 94)

  16. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام به تمام دوستای خوبم . تشکر میکنم به خاطر اینکه وقت گذاشتین و به حرفام گوش دادین.
    اقای "علی"
    ممنون از راهنماییتون. ولی باید بگم در شوهر من (ظاهرا) مشکلی با من نداره. فقط وقتایی که سعی میکنم باهاش صحبت کنم نارضایتی رو تو چشماش میبینم. اون دلش میخواد من حرفی در مورد دل و خواسته و این چیزا نگم. با اینکه من همیشه احتیاط میکنم حرفامو طوری بگم که تاثیر داشته باشه و مراعات حالشو زیاد میکنم. مبشه توقع نداشت ولی این اون چیزیه که اون از من میخواد. ولی من از همسرم از شوهرم خیلی توقعات دارم. اصلا توقع مادی و این چیرا نیست. فقط و فقط اینکه بفهمه حرفامو. بتونه درک کنه. بدونه دوست داشتن یعنی چی. اخه خیلی بده که یه زن از شوهرش بخواد بهش ابراز علاقه کنه. درسته که اون تلاششو میکنه مثلا برام کادو میخره و منو بیرون میبره و باهام شوخی میکنه. ولی به خدا من دنبال ظواهر نیستم. برای من درون مهمه. احساس مهمه. درک متقابل مهمه. پس چطوری توقع نداشته باشم ؟

    از "mahsa" ی دوست داشتنی به خاطر حس همدردی تشکر میکنم. مرسی که میتونی درک کنی. ولی مهسا جون مگه ما چقدر تو این دنیا عمر میکنیم که بخوایم تحمل کنیم؟ اصلا چرا باید چیزیو که ناراحتمون میکنه تو خودمون بریزی؟ من دو سال زندگیمونو با همین افکار گذروندم و تحمل کردم. ولی سخته. چرا باید زندگی بشه سوختن و ساختن؟ اخه من به زندگی خیلی رویایی فکر میکردم همیشه؟ نمیخوام یه زندگی معمولی داشته باشم. اگه اینطور بود اصلا چرا ازدواج کردم؟ مگه مجردی چش بود؟ مگه خودم نمیتونم به تنهایی زندگی کنم؟ میتونم . ابرای من زندگی با کسی که نتونه درکت کنه خیلی سخته. خیلی سعی کردم خودمو مشغول کنم کلاسای مختلف رفتم. ولی تو همون کلاسا حواسم و فکرم سر این مساله است. نمیتونم تمرکز داشته باشم. تا وقتی ذهنم درگیر مساله ایه از همه کارهام میمونم. توصیه ام به شما اینه که عزیزم در مورد شوهرت که الان تو عقدین و تاره اول راه بیشتر فکر کن. خیلی از خانما هستن که اصلا براشون مهم نیست طرفشون چی تو ذهنش میگذره و طرز تفکرش به رندگی و همسرش چطوریه. ولی اگه شما هم مثل من برات مهمه طرفت بتونه درکت کنه و حرفاتو بفهمه از الان برای هیچ کاری دیر نیست. خیلی از چیزا رو نمیشه تو مردا تغییر داد . نه اینکه ادم بدی باشن نه. ولی شخصیتشون اینجوریه و کاریش نمیشه کرد.
    ما تو جامعه ای بزرگ شدیم که بیشتر این زنا هستن که باید طبق خواسته مردا جلو برن. ولی من اینو قبول ندارم. من برای خودم ملاک ها و علایقی دارم که پایه های زندگیمو بر اساس اونا قرار میدم. چرا باید نیارمو سرکوب کنم؟
    مگه من حق ندارم به چیزایی که دوست دارم برسم؟ چرا باید تحمل کنیم؟؟
    خیلی بده که یه زن از شوهرش بخواد بهش ابراز محبت کنه و دوستت دارمو به زور از زبونش بیرون بکشه.

    anisa" جان از شما هم تشکر میکنم که نظر دادین . حرفتون کاملا درست. ولی ما آدما جق داریم زندگی کینم اونجوری که دوست داریم نه اینکه همش طبق خواسته های طرفمون بریم جلو. اون موقع باید خودمونو فراموش کنیم و کس دیگه ای باشیم. ضمنا شوهر من ظاهرا مشکل خاصی با من نداره اگه من باهاش به قول خودش بحث نکنم و بهش گیر ندم.

    اخه به من بگید مگه ما جق نداریم از زندگیمون لدت ببریم؟؟ سازش و مدارا به چه قیمتی؟ پس خودمون چی؟

  17. 2 کاربر از پست مفید نارجیس تشکرکرده اند .

    maryam240 (پنجشنبه 22 مرداد 94), she (سه شنبه 02 تیر 94)

  18. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 دی 94 [ 14:24]
    تاریخ عضویت
    1393-8-21
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    1,032
    سطح
    17
    Points: 1,032, Level: 17
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 29 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من مختصر سرچی کردم به این دو تا تاپیک رسیدم. محتواش رو نخوندم شما بخونید شاید کمکی بهتون کرد:

    http://www.hamdardi.net/thread-5579.html

    http://www.hamdardi.net/thread-15254.html

  19. 2 کاربر از پست مفید عـلـی تشکرکرده اند .

    maryam240 (پنجشنبه 22 مرداد 94), نارجیس (سه شنبه 02 تیر 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نمیتوانم خودم را متقاعد به ازدواج کنم
    توسط سارا66 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 18 خرداد 92, 14:24
  2. من با این شرایط میتوانم به این شخص که خیلی بهم میخوریم فکر کنم ؟
    توسط ManDew در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: چهارشنبه 27 دی 91, 18:41
  3. چگونه رگ خواب مردی میتوان فهمید
    توسط مریم زد98 در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 04 آذر 91, 13:02
  4. خیانت شوهرخواهرم به خواهرم ، من چه کار میتوانم بکنم ؟
    توسط soha10 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: چهارشنبه 17 آبان 91, 09:52
  5. پیامدهای سنگین یک رابطه، نه میتوانم فراموش کنم نه میتوانم ادامه بدهم
    توسط kindly girl در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 14 فروردین 91, 02:26

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.