به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 59
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مهر 98 [ 00:14]
    تاریخ عضویت
    1394-2-26
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    4,249
    سطح
    41
    Points: 4,249, Level: 41
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 101
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteranOverdrive
    تشکرها
    0

    تشکرشده 35 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array

    کمکم کنید تا بتونم شوهرمو به زندگی برگردونم ودیگه حرفی از جدایی نزنه.

    سلام دوستان عزیزم طاعات و عباداتتون قبول باشه و برای منم خیلی دعا کنید . این دومین تایپیک منه. من همچنان در بخش مشاوره خصوصی منتظرم تا مدیران و مشاوران منو راهنمایی کنن ولی تا الان خبری نبود و مجبور شدم دوبار بیام اینجا و از راهنمایی دوستان خوبم استفاده کنم. تایپیک قبلی من عنوانش این بود"من هنوز همسرمو دوست دارم و نمیخوام ازش جداشم" و همونطور که میدونید سه روز بعد از تمام شدن دفاعم شوهرم گیر داده باید بریم توافقی جداشیم. ولی من زیر بار نمیرم چون اون یه دفعه اومده گفته تورو نمیخوام و میخواد حتی مجبورم کنه توافقی جداشم حتی شروع کرده به تهدید که من پامو دادگاه نمیزارم باید بشینی زندگی کنی طوری که هرروز مثل من ارزوی مرگ کنی چهار ماه دیدی چه طوری باهات رفتار کردم حالا از این به بعد به تو وخانوادت نشون میدم من همون روز رفتم خونه پدرم و با یه وکیل صحبت کردم که گفت اگه قرار به جداییه توافقی بهترین راهه ولی الان خونه رو ترک نکن و من همون شب به شوهرم اس دادم لطفا ماشینمو بزار تو پارکینگ من لازمش دارم ماشین به نام منه خودم خریدمش ولی اجازه ندارم بهش دست بزنم این اسو که فرستادم جواب داد مگه نمیخواستی زندگی کنی . بیا زندگیتو بکن منم جواب دادم اون زندگی نیست بردگیه اخر شب اومدم خونه ولی دیگه جواب سلام رو هم نداد و ار اون شب من اکثر روزا میرم خونه پدرم اخر شب برمیگردم وفگقتی خونه هم میام باهام حرف نمیزنه انگار من دشمنشم. شوهر خالش ازم خواهش کرد که تو نباید توافقی ازش جداشی و باید همه حق و حقوقتو ازش بگیری این ادم باید بدونه که از دست دادن سارینا براش هزینه داره فکر نکنه طلاق دادن کار راحتیه و شوهر خالش میگه مردی که یه دفعه اینطوری شده و اصرار بر توافقی داره یکی زیر پاش نشسته و خانم هم هست و ازمن خواهش کرد اون الان داره یه بحرانی و میگذرونه تو باید کمکش کنی نباید عجولانه خواستشو قبول کنی چهار ماه صبر کردی بازهم صبر کن اگه برنگشت تو چیزی و از دست نمیدی میتونی بری شکایت کنی نفقه نمیده .ولی خودت دیگه عذاب وجدان نداری که چرا واسه زندگیت تلاش نکردی ولی من دارم داغون میشم هنوز میخوام باهاش زندگی کنم ولی اون بودو نبود من براش فرقی نمیکنه خیلی روزا من خونه نیستم میاد خونه میبینه من نیستم ولی براش مهم نیست من نمیدونم باهاش چه طوری رفتار کنم الانم یه شوک دیگه بهم وارد کرد تلویزیون روشن بود شبکه سه بود من اومدم زدم شبکه پنج داشت در مورد طلاق توافقی صحبت میکرد اوند خاموش کرد من دوباره روشن کردم داد زد خاموشش کن گفتم میخوام ببینم گفت تو غلط میکنی پاشد یه گلدون کریستال و برداشت داشت میزد به تلویزیون گفت خاموشش میکنی یا میزنم منم سریع خاموش کردم ولی از اون موقع تمام تن و بدنم داره میلرزه . اخه به چه گناهی داره اینطوری با من رفتار میکنه تروخدا بهم بگید چیکار کنم همه اینارو با گریه نوشتم حالم بده . خانوادم میگن این ادم ارزش نداره تو براش تلاش کنی لیاقت تورو نداره دوست ندارن من بیام خونه خودم نگرانن یه بلایی سرم بیاره و بیشتر موافقن که من جدابشم ولی من هنوز نمیتونم از این زندگی دل بکنم مامانم میگه مردی که حرف طلاق و میزنه دیگه به درد زندگی نمیخوره اونم بدون دلیل قانع کننده . لطفا منو راهنمایی کنید بگید چیکارکنم چه طوری رفتار کنم .

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sarina_1362 نمایش پست ها
    سلام دوستان عزیزم طاعات و عباداتتون قبول باشه و برای منم خیلی دعا کنید . این دومین تایپیک منه. من همچنان در بخش مشاوره خصوصی منتظرم تا مدیران و مشاوران منو راهنمایی کنن ولی تا الان خبری نبود و مجبور شدم دوبار بیام اینجا و از راهنمایی دوستان خوبم استفاده کنم. تایپیک قبلی من عنوانش این بود"من هنوز همسرمو دوست دارم و نمیخوام ازش جداشم" و همونطور که میدونید سه روز بعد از تمام شدن دفاعم شوهرم گیر داده باید بریم توافقی جداشیم. ولی من زیر بار نمیرم چون اون یه دفعه اومده گفته تورو نمیخوام و میخواد حتی مجبورم کنه توافقی جداشم حتی شروع کرده به تهدید که من پامو دادگاه نمیزارم باید بشینی زندگی کنی طوری که هرروز مثل من ارزوی مرگ کنی چهار ماه دیدی چه طوری باهات رفتار کردم حالا از این به بعد به تو وخانوادت نشون میدم من همون روز رفتم خونه پدرم و با یه وکیل صحبت کردم که گفت اگه قرار به جداییه توافقی بهترین راهه ولی الان خونه رو ترک نکن و من همون شب به شوهرم اس دادم لطفا ماشینمو بزار تو پارکینگ من لازمش دارم ماشین به نام منه خودم خریدمش ولی اجازه ندارم بهش دست بزنم این اسو که فرستادم جواب داد مگه نمیخواستی زندگی کنی . بیا زندگیتو بکن منم جواب دادم اون زندگی نیست بردگیه اخر شب اومدم خونه ولی دیگه جواب سلام رو هم نداد و ار اون شب من اکثر روزا میرم خونه پدرم اخر شب برمیگردم وفگقتی خونه هم میام باهام حرف نمیزنه انگار من دشمنشم. شوهر خالش ازم خواهش کرد که تو نباید توافقی ازش جداشی و باید همه حق و حقوقتو ازش بگیری این ادم باید بدونه که از دست دادن سارینا براش هزینه داره فکر نکنه طلاق دادن کار راحتیه و شوهر خالش میگه مردی که یه دفعه اینطوری شده و اصرار بر توافقی داره یکی زیر پاش نشسته و خانم هم هست و ازمن خواهش کرد اون الان داره یه بحرانی و میگذرونه تو باید کمکش کنی نباید عجولانه خواستشو قبول کنی چهار ماه صبر کردی بازهم صبر کن اگه برنگشت تو چیزی و از دست نمیدی میتونی بری شکایت کنی نفقه نمیده .ولی خودت دیگه عذاب وجدان نداری که چرا واسه زندگیت تلاش نکردی ولی من دارم داغون میشم هنوز میخوام باهاش زندگی کنم ولی اون بودو نبود من براش فرقی نمیکنه خیلی روزا من خونه نیستم میاد خونه میبینه من نیستم ولی براش مهم نیست من نمیدونم باهاش چه طوری رفتار کنم الانم یه شوک دیگه بهم وارد کرد تلویزیون روشن بود شبکه سه بود من اومدم زدم شبکه پنج داشت در مورد طلاق توافقی صحبت میکرد اوند خاموش کرد من دوباره روشن کردم داد زد خاموشش کن گفتم میخوام ببینم گفت تو غلط میکنی پاشد یه گلدون کریستال و برداشت داشت میزد به تلویزیون گفت خاموشش میکنی یا میزنم منم سریع خاموش کردم ولی از اون موقع تمام تن و بدنم داره میلرزه . اخه به چه گناهی داره اینطوری با من رفتار میکنه تروخدا بهم بگید چیکار کنم همه اینارو با گریه نوشتم حالم بده . خانوادم میگن این ادم ارزش نداره تو براش تلاش کنی لیاقت تورو نداره دوست ندارن من بیام خونه خودم نگرانن یه بلایی سرم بیاره و بیشتر موافقن که من جدابشم ولی من هنوز نمیتونم از این زندگی دل بکنم مامانم میگه مردی که حرف طلاق و میزنه دیگه به درد زندگی نمیخوره اونم بدون دلیل قانع کننده . لطفا منو راهنمایی کنید بگید چیکارکنم چه طوری رفتار کنم .
    سلام ، من نمیدونم مردها به چه حقی به خودشون اجازه میدن که انقدر بد با زن زندگی شون برخورد کنن مگه غیر این بوده که شوهرت تو رو انتخاب کرده خودت که نگفتی بیا منو بگیر انتخابم کردی پس الان دلیل این رفتارهاش چیه ؟؟؟
    منم چند روزه شوهرم باهام بد رفتار میکنه اصلا متوجه نمیشم دلیل رفتارهاش چیه ؟ صبح زنگ میزنه دعوا داره هرچی دلش میخواد میگه شب زنگ میزنه محبت میکنه .مگه من عروسک خیمه شب بازی شم هرجور دلش خواست رفتار کنه . منم دیشب بهش محل ندادم واز الان باد کرده قاطیه ...
    انشاالله مشکلاتت حل میشه غصه نخور .... هرچند خیلی سخته .

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام عزیز دلم...با خوندن تایپیکت خیلی ناراحت شدم...عزیزم از خودت و شوهرت و اینکه چطوری اشنا شدین....بگو.....ازش نپرسیدی دلیل این کاراش چیه....با خودش صحبت کن.....ببین پای کسی در میون نیست..شماها چند سالتونه.....کلا یه کم تعریف کن تا بیشتر بفهمیم اوضاع رو

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مهر 98 [ 00:14]
    تاریخ عضویت
    1394-2-26
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    4,249
    سطح
    41
    Points: 4,249, Level: 41
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 101
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteranOverdrive
    تشکرها
    0

    تشکرشده 35 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان عزبزم.ماندگار عزیز من تو تایپیک قبلیم مفصل توضیح دادم من 32سالنه همسرم 33 ما هفت سال پبش ازدواج کردبم و باهم همکار بودیم .همسرم چوم از لچگی مادرش مریض بود و ورسن 26سالگیش مادرش فوت کرد افسردگی داره و تو رندگیمون سر خرچیز کوچیک فریاد میزد وخیلی زود عصبانی میشد و کلا حدثله هیچکی و نداره ولی بازهم من دوسش داستم سعی میکروم باهاش راه بیام ولی سر بچه دارشدن خیلی اذیتم کرد تا با گریخه های من راضی شد و لی از بخمن پارسال یه دفهه گیر داده بایید ازهم جدا شیم ما به درد هم نمیخوریم تو مشکلی نداری کلی من نمیخوام زندگی کن سه ساله کلاس سه تار میره تو همون بهمن ماه با یه ادمی اشنا شده که اون ادم همسرمو با دوستاش اشنا کرده از زمان واردسدن ابن ادم مسرم عوض شده و میگه باید جداشیم وهمه بهش میگن چرا یه دفعه یه همچین تصمیم بزرگی گرفتی میگفت یه دفعه نیست من بکساله این تصمیمو گرفتم وجتلب اینجاست ما تا دیماه واسه بچه دارشدن اقدام میکردیم و من نمیدونم چه طوری پس یکسال به حدایی عکر میکرو خلاصه یکماهو نیم من خانه پورم بودم اونم خونه پدرش تا بعد ارعید یکی ازدوستاش وعوتمون کرو خونش وبا دوتامون صحبت کرد گفت لهش دلیلت قانع کننده نبست داری بچه بازی درمیاری بربد سرزندگینتون و گذشته رو فراموس کنید وسهی کنیو از نو همدیگرو بشناسید من برگشتم خونه ولی از اون موقع با من حرف نمیزنه بودکنبود من براش مهم نیست اویل حتی غذا درست میکردم نمیومد بامن بخوره من خودم میخوردم بعد اون خودش پیش مشاوره رفتیم با اصرار من که گفته بود من نیومدم اینجا زندگبم درست شه سارینا رو رتضی به جدایی کنید مشاورم گفت بتید برین روانکاو ولی الان اتش بس اعلام کنید تا سارینا تو ابین یک ماه درسش و بخونه بعد یکماه اگه به توافق نرسید برید جدا شید حالا ازروزی که دفاعم تموم شده گیرداده تو قول دادی تدافقی جداشی باید بریم توافقی جداشیم خیلیا یاهاش صحبت کردن ولی حرفش اینه من دیگه نمسخوام زندگی کنم پیش روانپزشک هم رفتیم اونحا هم دکتر بهش گفت چقدر عجولانه تصنیم میگیری مسکلات بزرگی ندازین که دلیل جدایی باشه وبهش گفت باید هفته ای یکبار بیاین وازدر مطب بیرون اومدیم داد زد نزخرفات دکتررو فراموش کن من دیگه پیش مشتور و روانپزشک نمیام من خودم مشاور دارم و بعضی روزا ساعت دوازده شب میاد خونه و بعضی وقتا جلوی من با تلفن خوته زنگ میزنه به ون ادم ودوساعت باهاش حرف میزنه چرت و پرت نیگه والکی میخنده. و جدیدا نتدحه شدم تلفنیکه با اون ادم حرف میرنه درمورد اینوه کافی شاپ بزنن و حوازش و از این حرفا و خودم فکر میکنم میخواد توافقی جداشم تا بتونه حقو حقوق منو نده و با اونا شریک بشه ننیدونم واا دیوونه شدم هزار جور فکر و خیال میکنم همه بههش میگن تو داری فرشنه رو ازدست میدی و خودتو وارد یه زندگی پرازجهنم میکنی. خیلی برام یخته که تو یه خونه ایم ولی باهم حرف نمیزنیم من تو اتاقم و اون تو یه اتاق دیگه الان دوشبه دیگه جای خوابش و عوض کرده میخواد اینقدر منو تحت فشار بزاره تا راضی به طلاق توافقی بشم.

  5. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    عزیز دلم سارینا جان من تایپیک قبلیت رو کامل خوندم...خیلی واست ناراحت شدم....امیدوارم خداوند توی این ماه مبارک نگاه ویژه ای به تو و زندگیت داشته باشه...به نظرم شوهرت داره با این کاراش جلب توجه میکنه.....و یا شاید تحت تاثیر یکی داره اینکارها رو میکنه....توی گروهشون ادم هایی که باهاش کار میکنن رو دیدی.....روشون شناخت کافی داری؟؟؟؟؟ توشون خانم هم احتمال داره باشه.....اونا رو چی؟؟؟ میشناسی؟؟به هر طریقی شده ازش فرصت بخواه......سعی کن راه نزدیک شدن بهش رو پیدا کنی.....بخدا محبت محبت میاره........تا میتونی بهش محبت کن.....اصلا نگاه نکن که باهات چه برخوردی میکنه...یه مدت کوتاه این رویه رو پیش بگیر.....بگو تو دوست داری جدا بشیم.....پس تنها ارزویی که دارم و تنهاخواسته من ازت اینه که این مدتی که باهم هستیم...حتی به زور هم که شده....با هم خوش باشیم.....به شوهرت بگو...شده نقش بازی کنی...ولی اینکار رو بکن....انگار که اول عروسیمونه......بهش بگو فقط یکماه....یکماه بهم فرصت بدیم..بهش بگو...به حرمت مقدس ترین لحظاتی که با هم زیر یه سقف داشتیم...اینکار رو برام بکن..فقط یکماه....یکناه مال هم باشیم.....اگه فایده ای نداشت...من راضی میشم به طلاق توافقی.....سارینا جان.....اگه قبول کرد...سعی کن حتما توی گروهشون راه پیدا کنی......گروهشون رو به خونه دعوت کن.....بهش نشون بده که خودش و خواسته هاش برات مهمه........تمام تلاشت رو بکن....شعار من اینه...محبت...محبت میاره....!!
    میتونی واسش یه نامه بنویسی.....سارینا بخدا معجزه میکنه...میتونی امتحان کنی....!! توی یه نامه از خودت..دلت.....خودش.....حرف بزن....!
    موفق باشی عزیزم!!

  6. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مهر 98 [ 00:14]
    تاریخ عضویت
    1394-2-26
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    4,249
    سطح
    41
    Points: 4,249, Level: 41
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 101
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteranOverdrive
    تشکرها
    0

    تشکرشده 35 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ماندگار عزیزم ممنون از توجهت .من همون چهار ماه قبل که جدا ازهم بودیم براش نامه نوشتم از همه چی گفتم از احساسم از دلم ولی اون جواب داد درست نیست از نقطه ضعفای من استفاده کنی من دیگه این زندگیو نمیخوام تو مشکلی نداری ولی من مرد زندگی نیستم گفت کاش یه راهی بود جدا از این زندگی با هم بودیم. الانم که روز به روز بداخلاقتر میشه .وقتی اون این همخ ازمن فاصله گرفته من چه طوری بهش محبت کنم منم احساس میکنم دارم بهش سرد میشم واقعا نمیدونم درحال حاضر چه رفتاری داشته باشم .تنها کاری که من میکنم غداشو اماده میکنم .تصمیم دارم خودم دوباره بدم پیش روانکاو اگه لازم باشه دارویی بده بریزم تو غذاش تا یکم اروم شه به نظر شما کار درستی میکنم البته قبلش با دکترش حتما هماهنگ میکنم که دارویی نباشه که عوارص داشته باشه چون چهارسال پیش هم یه شب دعوامون شد گفت باید جداشبم اون شب من اینقدر شوک زده بودم و گریه کردم اومد بغلم کرد که اشتباه کرده یه حرفی زده چند روز بعدش رفتی مشاوره که گفت برین روانپزشک رفتیم روانپزشک تشخیص استرویید (شخصیت منزوی )داد یه سری دارو داد که شوهرم میخورد حالش بد میشد و لرزش شدید دست پیدا کرد بخاطر همین الانم که خالش بهش گفت تو مریضی باید تحت درمان باشی نمیدونی داری چه تصمیمی میگیره داری با زندگیت بازی میکنی گفت من مشاوره و روانپزشک نمیرم اونا دارو میدن من بدتر میشم. گماندگار عزیز من هیچ شناختی از گروه ندارم و خانم هم تو گروهشون هست .یه دفترچه یادداشت داخل کیفش بود من بازش کردم داخل دفترچه اسم خودش و پانزده نفر دیگه دختر و پسر نوشته شده بود جلوی بعصی اسما با خودگار تیک خورده بود و صفحه بعد چند تا از جاهای دیدنی تو شهرهای مختلف نوشته شده بود و اینکه تو هر شهر خصوصیات جا ومکان و جیزهایی که برای سفر لازمه نوشته شده بود و یک کارت تبریک عید تو کیفش بود که یه خانم بهش داده بود .بعضی شبا هم که دیر میاد ومن مطمینم با اوناست . تروخدا برام دعا کنید .واقعا زندگیم داره ازهم میپاشه

  7. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 31 خرداد 94 [ 14:11]
    تاریخ عضویت
    1394-3-30
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    88
    سطح
    1
    Points: 88, Level: 1
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 21.0%
    تشکرها
    25

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام سارینا جان من الان دوسالی میشه که عقدهستم..عزیزم من قبلا از این ازدواج در دوران عقد که یک شبه بود جداشدم باورت شاید نشه یکی از عزیزترین کس اون تمام کاراشو ریخت وسط وفهمیدم با زنان متاهل ارتباط داره واعتیاد داره وعرق خور حرفه ای و همچنین بیماری غش داره وبا تحقیق وثابت شدن حرفا طلاق گرفتموازدواج دومم همسرم شرایطو قبول کرد اما بعدها فهمیدم در دوران مجردی با کسی دوست بوده وعاشقش بوده وارتباط باهاش داشته ودیگه نمیتونه کسی رو دوست داشته باشه والان که دوران عقد هستم همیشه بهم میگه ما به دردهم نمیخوریم بیا جدابشیم اما بازیک روز میگه دوست دارم خدا منو خیلی دوست داشته که تو رو بهم داده اما باز تا دوستانش از شهرستان میاد از من بدش میاد میگه از وقتی ازدواج کردم جوونیمو ازم گرفتی...
    سرتو به درد نیارم خانمی منم میکشم از وقتی خودموشناختم تا الان که 20 سالمه دارم میکشم میخوام اینو بگم هیجوقت طلاق تفاهمی نری جواب این همه سختیاتو بایک امضا که شرمنده عزیزم مثل یک زباله بندازت کنار..تا اسمشو اورد بگو منم از خدامه تو برو تقاضا بده اون هیچوقت این کارو نمیکنه تامهریه نده یا میتونی واسه اذیت کردنش بری مهریتو بذاری اجرا تا فقط اذیتش کنی!!! من به شوهرم گفتم با شرایط تو کناراومدم تواگه نمیتونی دوستم داشته باشی مشکل توئه برو طلاقم بده....اتفاقا همین دیشب باهم بحثمون شد بعد افطار که شکمش سیر شد اومد بغلم کرد وعذرخواهی کرد منم گفتم امیدوارم خدا روزه هاتو قبول کنه...شاید راهنمایی درستی نباشه اما عزیزم خصوصیات همسرتو دستت بگیر فقط تو میتونی که همسرتو سالم کنی چون تا اسم روانکاو میاد مردا نسبت به ما دلسرد میشن....کاریش نمیشه کرد برات دعا میکنم...

  8. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مرداد 94 [ 19:59]
    تاریخ عضویت
    1394-4-03
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    148
    سطح
    2
    Points: 148, Level: 2
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سارينا جان سلام
    من یه مدت تو تالار نبودم همون آبی آ سمانم مجبور شدم مشخصات م و عوض کنم عزیزم منتظر خبرات هستم چی شده بیا برامون تعریف کن
    امیدوارم وضعیت ت بهتر شده باشه

  9. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مهر 98 [ 00:14]
    تاریخ عضویت
    1394-2-26
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    4,249
    سطح
    41
    Points: 4,249, Level: 41
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 101
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteranOverdrive
    تشکرها
    0

    تشکرشده 35 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ابی اسمان عزیزم اگه تایپیکای اخیرمو خونده باشی من به همسرم گفتم من توافقی جدا نمیشم تو منو نمیخوای خودت باید بری درخواست بدی گفت پس این چخار ماه چه جوری باهات رفتار کردن حالا که جدانمیشی به خودت و خانوادت نشون میدم گفتم دیگه چیکار باید میکردی که نکردی تو این چهارماه.بعد بهش گفتم لطفا ماشینمو از فردا بزار تو پارکینگ نیازش دارم که جواب داد مگه نمیخواستی زندگی کنی خوب بیا زندگیتو بکن دیگه .الان خونه هستم ولی با من حرف نمیزنه حتی مثلا میخوام تی وی ببنم واد و فریاد میکنه نمیزاره .نمیدونم تا کی باید صبر کنم دیگه دارم خسته میشم ومنم کاری بهش ندارم اون میخواد یه کاری کنه من صدام دربیاد فقط میخواد ازارم بده تا من راضی به طلاق توافقی بشم دیگه نمیدونم چه جوری باهاش رفتار کنم نمیدونم محبت کنم یا مثل خودش اخم کنم ولی دیگه بهش اعتماد ندارم همش میگم مردی که بعد هفت سال حرف جدایی میزنه اصلا قابل اعتماد هست یا نه. همش از خدا میخوام زودتر تکلیفم معلوم بشه داره پنج ماه میشه .برام دعا کنید

  10. کاربر روبرو از پست مفید sarina_1362 تشکرکرده است .

    مژده عشق (چهارشنبه 03 تیر 94)

  11. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مرداد 94 [ 19:59]
    تاریخ عضویت
    1394-4-03
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    148
    سطح
    2
    Points: 148, Level: 2
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم
    خوب دختر خوب قبلا م بهت گفتم صبر و محبت تو برنامه ات باشه هيچوقت جا نزن
    وظايف خودتو انجام بده کاریم به کار ش نداشته باش محبت محبت محبت یادت نره سارينا کارهایی که تو تاپيک قبلی بهت گفتمو حتما حتما انجام بده عزیزم برگ برنده دستته،زندگی تو خراب نکن خودش بعدا شرمنده و پشیمون میشه

    اطلاعات تو در مورد آقایون بالا ببر تو این گروها تو شبکه‌های اجتماعی که درمورد شوهرداري و زناشویی عضو شو از بحث هاشون استفاده کن تو زندگی مشترکت خیلی به دردت میخوره
    امیدوارم موفق باشی من پیگیر مشکلت هستم خواهری


 
صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 بهمن 94, 19:57
  2. کسایی که تجربه ی جدایی دارن کمکم کنن چطوری تونستید با شرایط جدید کنار بیاین؟میخوام به ارامش برسم
    توسط dooo در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 39
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 آبان 94, 11:47
  3. راهنمایی درباره نامه برای تولد شوهرم
    توسط farnaz35 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 05 بهمن 93, 12:03
  4. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: چهارشنبه 09 مرداد 92, 19:59
  5. +بعد از چند ماه به من گفت نمی تونه ازدواج کنه(لطفا مرا راهنمایی کنی
    توسط hamid2008 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 02 آذر 87, 00:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.