باسلام ممنون از این که این فرصتو به من دادین تا مشکلم رو بیان کنم
من پسری 17 ساله هستم پدر ومادر خوبی دارم هر چند اونها رابطه خوبی باهم ندارن و ی داداش کوچولو دارم که کلاس پنجمه .پدرم آدم خیلی خوبی ولی بد اخلاقه و بینهایت بی دستو پا هستش هیچ کاری رو تا حالا درست انجام نداده همه کار های فنی خونه رو گردن منه منم چیزی نمی گم به عنوان ی فرزند تا الان کمتر از چشم بهش نگفتم ولی وقتی منو میبینه ی جوری نگام میکنه ک انگار ازم متنفره من همین احساس ازش دارم چون تا وقت بچه بودم (ابتدایی و راهنمایی*) خرید خونه به گردن من بود حالا ک بزرگ شدم و کنکور امتحان نهایی دارم انتظار داره من اینکارا انجام بدم و داداش کوچکترم بخوره و بخوابه منم راستشو بخواید دیگه اصلا ب رومم نمیارم منتشو نمیکشم چند بار رفتم سراغ کار آزاد کار کردم (نیمه وقت)اومده اونجا رم به هم ریخته عین دیوونه ها آزارم میده و منت میزاره سر ازش خسته شدم میخوام فقط 18 سالم بشه از شر این خونه راحت شم نمیدونم این خدای عادل چرا ب اینجور آدما بچه میده؟؟