سلام
من دختری 31 ساله هستم . لیسانس ریاضی شاغل هستم وضع مالی نسبتا خوبی داریم. اهل معاشرت هستم و شخصیت بسته ای ندارم. از نظر ظاهری هم به نسبت اوکی هستم تک دختر خانواده بعد از دو برادر بزرگتر. علت ازدواج نکردنم تا حالا این بوده که خواستگارای خوبی نداشتم. از نظر فامیلی که یا سن و سال اقوام به من نمی خورد یا اینکه از نظر مالی و فرهنگی در سطح خانواده ما نبودند که یا پا پیش نمی گذاشتند و یا رد می شدند. اهل روابط بیرونی و ... هم نبوده ام در واقع چند موردی هم که در حد آشنایی بوده صحیح نبودن این روابط را برایم روشن تر کرده.
اخیرا یکی از اقوام نسبتا نزدیک که یک سال از من بزرگتر هستند به خواستگاری من آمده اند. ایشان از نظر سطح مالی وضع خوبی ندارند. دیپلمه هستند و سربازی هم نرفتند. به دلیل اینکه می خواستند بخرند که تاکنون شرایطش فراهم نشده بود. اهل سیگار مشروب و غیره نیستند. رفیق باز نیستند. از نظر اخلاقی تا آنجایی که آشناییت اجازه می دهد انسان سالم و خوش اخلاقی هستندو ورزشکار . چند سال میشد که از طرف ایشان نسبت به من دورادور ابراز علاقه می شد که من به دلیل وضع مالی شان توجه نمی کردم. سال گذشته مادرشان شخصا در مورد ازدواج با من صحبت کردند که باز هم به دلیل شرایط مالی به ایشان جواب رد دادم. و امسال از طریق مادرم اقدام نمودند. که البته خانواده من هم به همین دلیل مخالف هستند. در ابتدا برادر من به دلیل اینکه ایشان را پسر سالم و خوبی می دانستند از من خواستند که زیاد معیارم روی شرایط مالی نگذارم و با ایشان یکی دو جلسه صحبت کنم. که این یکی دو جلسه تاکنون به شش ماه کشیده است به دلیل اینکه از همان جلسه اول هر زمان به مشکل اصلی یعنی مالی می رسیدیم ایشان اعلام می کرد ک قضیه را حل می کند الان هم وام گرفتند که اقساط وام را قرار است پدر ایشان تقبل کند و حدودا 50 میلیون تومان ذخیره برای رهن خانه دارند و درآمدی حدود 1/3 در ماه.
پس از حدود 3 ماه مخالفت های خانواده ام به دلیل شرایط مالی ایشان شدید تر شده تا اینجا که حتی یکی دو مورد کادوی ایشان را هم برگرداندند امابه دلیل اصرار ایشان علی رغم تمام این مخالفت ها تماس هایشان همچنان ادامه دارد. خود من به دلیل اینکه از بالا رفتن سن ازدواجم با توجه به خواستگارانی که تا کنون داشته ام نگران هستم همچنین بدلیل اینکه همیشه در نهایت همه شرایط آماده نیست نتوانسته ام جواب رد قطعی به ایشان بدهم از طرفی نگران شرایط مادی و حتی سربازی و دیپلم بودن هم هستم که مبادا در آینده این قضایا بیشتر نمود کند و باعث از بین رفتن زندگی ام شود.
حتی گاهی فکر میکنم مبادا به خاطر شرایط مادی این آقا اصرار بر این ازدواج دارند در حالی که همیشه ادعا می کنند که دوستدار من هستند.
با توجه به مخالفت خانواده و شرایط گفته شده دچار سردرگمی شده ام.
در پایان ذکر این نکته را ضروری می دانم که با توجه به تک دختر بودن و حساسیت خانواده روی من و اینکه به راحتی تمام خواستگارانم رد می شوند و این تنها موردی است که به بیشتر از دو جلسه کشیده است. احساس می کنم که خانواده راهنمایان خوبی در این مورد نیستند چرا که انگار دنبال شاهزاده ای با اسب سپید می گردند که با توجه به سن من و ادمهای این دور و زمان چندان صحیح نمی نماید...
از راهنمایی هایتان پیشاپیش متشکرم
علاقه مندی ها (Bookmarks)