به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 بهمن 95 [ 11:36]
    تاریخ عضویت
    1392-4-15
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    4,459
    سطح
    42
    Points: 4,459, Level: 42
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    141

    تشکرشده 70 در 40 پست

    Rep Power
    23
    Array

    منفعل بودن بیش از حد در برابر شوهرم بیچاره ام کرده

    سلام دوستان مشکلات قبلی من تقریبا حل شده البته حل که نه باهاشون با منفعل بودن فراوان کنار اومدم
    خیلی وقته اینجا موضوعی نزاشتم که البته این ناشی از رو غلتک بودن زندگی بود
    از تقریبا دو سال پیش که شوهرم رفت سره کار تقریبا همه چی خوب بود تا اینکه ماه پیش بدلیل شرایط بد اقتصادی تعدیل نیرو کردن و شو هر منم.....
    باز شده همون آدم بی اعتماد به نفس شده منم به شدت منفعلم یعنی چشمم به دهن اونه بخنده میخندم عصبی باشه از ترس مثل بید میلرزم با عالم و آدم هماهنگ میکنم چیزی به آقا بر نخوره خیلی داغونم خیلی دیگه عزت نفس نمونده واسم احساس میکنم شخصیت ندارم برای خودم

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 بهمن 95 [ 11:36]
    تاریخ عضویت
    1392-4-15
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    4,459
    سطح
    42
    Points: 4,459, Level: 42
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    141

    تشکرشده 70 در 40 پست

    Rep Power
    23
    Array
    خواهش میکنم کمکم کنید با این انفعالم کنار بیام به شدت هم ازش میترسم چون آدمیه که زود چیزی بهش برمیخوره و در مواقع شدید دست بزن هم داره (تو چیزی که من بی تقصیر و اصلا بی نقشم)
    در ضمن هردو 26 هستیم من شاغلم و شوهرم در حال حاضر کار موقت داره

    - - - Updated - - -

    انقدر حالم خرابه و استرس دارم که صبحها از شدت استرس بالا میارم و دستهام به شدت میلرزه طوری که همکارام هم متوجه شدن به غذا خوردن بی میل شدم و احساس میکنم افسردگی شدید داره میاد سراغم
    خودم هم با مطالبی که اینجا میخونم میدونم همه بدبختیام ناشی از منفعل بودنمه یعنی شوهرم هرچی بگه میگم چشم هر حرفی بگه بهش حق میدم اگه بیخود از دستم ناراحت باشه میرم منت کشی من که اصلا نباید ناراحت باشم خیلی عزت نفسم اومده پایین خیلییییییی

    - - - Updated - - -

    الان هم مشکل من این نیست که شوهرم زود عصبی میشه این نیست که فهمیدم چند بار بهم خیانت کرده این نیست که بهم بیخودی شک داره و محدودم کرده این نیست که زاید با خانواده ام جور نیست مشکل من اینه که چرا من با همه این موارد هیچی نمیتونم بهش بگم قبول دارم که ازش میترسم از کتک خوردن میترسم از اینکه نخنده و شاد نباشه دیگه دوستم نداشته نباشه میترسم
    یکی بهم گفت تو زیادی وابسته شوهرتی ! در حالی که من وابسته نیستم بهتره بگم مشروط به شوهرم هستم یعنی رفلکس اونم بخنده میخندم بریم جایی میرم نریم چشم نمیرم حتی لباسهام رو هم اون انتخاب میکنه

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 بهمن 95 [ 11:36]
    تاریخ عضویت
    1392-4-15
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    4,459
    سطح
    42
    Points: 4,459, Level: 42
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    141

    تشکرشده 70 در 40 پست

    Rep Power
    23
    Array
    چرا هیچ کس جوابمو نمیده؟
    http://www.hamdardi.net/thread-29123.html
    http://www.hamdardi.net/thread-29179.html
    http://www.hamdardi.net/thread-29566.html
    http://www.hamdardi.net/thread-30435.html
    اینا لینک تایپک های قبلیه منه شاید کمکتون کنه

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    فکر میکنم همه دوستان درگیر امتحانات باشن ، اخه الان موقع امتحاناست و اکثر دانشجو ها از جمله خودم امتحان دارن ...
    به نظر من باید حرفهای دلتون رو قاطعانه بزنید و منطقی . ترس اینو نداشته باشید که کتک میخورید اگه منطق بدونه مطمئنا این کارو نمیکنه .
    پس بهتره تک تک مشکلاتون رو بنویسید و یه جمع بندی بکنید و بهش دلداری بدید که شرایطش رو درک میکنید و شما شریک زندگیش هستید و تا تهش باهاش هستید و در کنار همسرتون با تموم ناملایمات میجنگید . و اینم بگید که به همون اندازه که تو سختی میکشی منم میکشم پس حق من این نیست که باهام بد برخورد بشه حق من این نیست از محبتات محروم بشم سهم منم ازین مشکلات پنجاه درصده . مشکلات سختیها همیشه هست خوشبخت کسیه که شیوه مدیریت و حل مشکلات رو داشته باشه و رفتارش تغییر نکنه ....

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 بهمن 95 [ 11:36]
    تاریخ عضویت
    1392-4-15
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    4,459
    سطح
    42
    Points: 4,459, Level: 42
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    141

    تشکرشده 70 در 40 پست

    Rep Power
    23
    Array
    دیگه منتظر جواب کسی نیستم مینویسم چون چون جای دیگه ای واسه حرف زدن ندارم
    دیروز یه بدبیاری آورد.... شروع کرد به گلایه کردن از زمونه.... ولی نمیدونم چرا باز آخر سر همه ناراحتیهاش به من منتهی میشه .این بار هم مثل همیشه .البته نسبت به دو سه سال پیش بهتر شده دیگه عصبانی شدنی منو نمیزنه و وقتی مشکلی داره با من قهر نمیکنه ...
    ولی دیروز که ناراحت بود حرفهایی گفت که خیلی دلم شکست گفت الان هم سن و سالای من پی عشق و حالشونن واسه خودشون دوست دختر دارن حتی با حسرت گفت دختر میبرن خونه ولی من چی باید غصه این قسط و اون قرض رو بخورم.... مگه تقصیره منه؟ مگه من مملکتو خراب کردم؟ مگه من باعث وضع اقتصادی ام؟ باز هم صبح از استرس استفراغ کردم ....
    دوست دارم یه بلایی سرم بیاد... نمیرم ولی اتفاقی بیفته که یه ذره قدرمو بدونه...

    - - - Updated - - -

    اصلا صبور نیست کلی برنامه ریزی کردم که فلان کار رو بکنیم دقیقا تا کی قرضهامون تموم میشه ولی انگار تو دنیا فقط ما قرض و قسط داریم
    خیلی میترسم خیلی اگه این کار موقت رو ول کنه دیگه نمیدونم چی به سرم میاد....

  6. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 دی 96 [ 22:59]
    تاریخ عضویت
    1392-11-30
    نوشته ها
    297
    امتیاز
    6,423
    سطح
    52
    Points: 6,423, Level: 52
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    625

    تشکرشده 345 در 183 پست

    Rep Power
    51
    Array
    تاپیکاتو قبلا خوندم
    چرا انفعالو در پیش گرفتی؟
    البته با توجه به جریان دماغ شکستنو کتک و پاسگاه جراتمندی زیادم برات جواب نمیده
    خب میتونی با مهربونی جواب حرفا و ناراحتیاشو بدی تا اینکه دقیقا همون رفتاریو بکنی که اون دوست داره
    تو نظر خودتو بگو اما با مهربونی و احترام خیلی زیاد و دادن حس اقتدار و اعتماد به نفس به شوهرت
    کلید مردو گوش کردی؟خیلی خوبه
    یه سری چیزاییم که گفتی راجع به لباس و محدودیت و اینا فک میکنم متاسفانه بعضی اوقات ممکنه به رابطه قبل ازدواج شما فکر کنه که انقد حساسه روتون که شمام به نظرم رویه درستیو میش گرفتی که حساسیتشو تحریک نمیکنی و ممکنه به مرور زمان این وضعیت بهتر شه

  7. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 بهمن 95 [ 11:36]
    تاریخ عضویت
    1392-4-15
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    4,459
    سطح
    42
    Points: 4,459, Level: 42
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    141

    تشکرشده 70 در 40 پست

    Rep Power
    23
    Array
    دوست دارم یکی منو از این زندگی بکشه بیرون خودم جرئتشو ندارم و البته خیلی بهش وابسته ام که عاجزم از اینکه از زندگی برم بیرون
    مطمئنم اونم همینو میخواد دوستم داره ولی دوست داست دوستم نداشته باشه یه بار وسط دعوا بهم گفت چرا بد نیستی که طلاقت بدم؟ یه بار دیگه هم گفت کاشکی میمردی و من نهایت یه سال عزادارت بودم ولی بعدش دیگه راحت میشدم

    - - - Updated - - -

    شاید برم مهریه مو ببخشم اصلا دوست دارم یه اتفاقی بیفته مجبور شم جدا شم....شاید بخاطر مهریه نمیتونه ازم جدا شه... بزار مانعش رو بردام

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط baitollah-abbaspour نمایش پست ها
    تاپیکاتو قبلا خوندم
    چرا انفعالو در پیش گرفتی؟
    البته با توجه به جریان دماغ شکستنو کتک و پاسگاه جراتمندی زیادم برات جواب نمیده
    خب میتونی با مهربونی جواب حرفا و ناراحتیاشو بدی تا اینکه دقیقا همون رفتاریو بکنی که اون دوست داره
    تو نظر خودتو بگو اما با مهربونی و احترام خیلی زیاد و دادن حس اقتدار و اعتماد به نفس به شوهرت
    کلید مردو گوش کردی؟خیلی خوبه
    یه سری چیزاییم که گفتی راجع به لباس و محدودیت و اینا فک میکنم متاسفانه بعضی اوقات ممکنه به رابطه قبل ازدواج شما فکر کنه که انقد حساسه روتون که شمام به نظرم رویه درستیو میش گرفتی که حساسیتشو تحریک نمیکنی و ممکنه به مرور زمان این وضعیت بهتر شه
    ممنون از اینکه بهم جواب دادین والا انفعال من ریشه در کودکیم داره وقتی بابام مامانمو کتک میزد میرفتم یه گوشه و فقط ناخونامو میجوییدم ولی اون یکی آبجیام جلو بابام وایمیسادن ولی من نه میترسیدم از کتک خیلی ممیترسم بیشتر از چیزی که واقعا هست ازش میترسم شاید این باعث انفعالمه البته شوهرم هم آدم کم اهتماد به نفس ولی در عین حال خیلی مغروریه و اصلا هم به علایق من توجه نمیکنه ابته تقصیری هم نداره من علایقمو بهش نگفتم همیشه هرچی میگه تاییدش میکنم....

  8. کاربر روبرو از پست مفید mah naz تشکرکرده است .

    شیدا. (پنجشنبه 28 خرداد 94)

  9. #8
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    مهناز خانم

    زندگی کردن با آدم منفعل که خودش را دوست نداره و هیچی برای خودش نمی خواد خیلی سخته.
    به قول همسرتون حتی اینقدر بد نیستید و یه کاری نمی کنید که بتونه حرف از جدایی بزنه.
    فقط آدم می بینه یه مجسمه بی روح و بی هویت جلوشه که هیچ اراده ای از خودش نداره.

    با بخشیدن مهریه و جدا شدن و ... هیچ کدوم از مشکلاتت حل نمی شه.
    خوبیش اینه که الان فهمیدی اشکال کار از کجاست.
    به حل کردنش فکر کن.
    چرا فرار؟
    به کجا؟ از کی؟

    تا هر جای دنیا که بری، مهناز باهاته.
    اون چیزیم که زندگیت را خراب کرده خودتی. پس با طلاق هم به چیزی نمی رسی. از خودت که نمی تونی جدا بشی. می تونی؟

    چند سالته؟
    شغلت و تحصیلاتت و سرگرمیهات چیه؟
    زندگیت را چطور می گذرونی؟
    تا حالا برای رفع اشکالات تربیتی و شخصیتیت چیکار کردی؟
    مشاور و روانشناس هم رفتی یا می ری؟ اگه بله، یه کم توضیح بده.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  10. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    mah naz (شنبه 30 خرداد 94), اعجاز عشق (شنبه 30 خرداد 94)

  11. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 بهمن 95 [ 11:36]
    تاریخ عضویت
    1392-4-15
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    4,459
    سطح
    42
    Points: 4,459, Level: 42
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    141

    تشکرشده 70 در 40 پست

    Rep Power
    23
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    مهناز خانم

    زندگی کردن با آدم منفعل که خودش را دوست نداره و هیچی برای خودش نمی خواد خیلی سخته.
    به قول همسرتون حتی اینقدر بد نیستید و یه کاری نمی کنید که بتونه حرف از جدایی بزنه.
    فقط آدم می بینه یه مجسمه بی روح و بی هویت جلوشه که هیچ اراده ای از خودش نداره.

    با بخشیدن مهریه و جدا شدن و ... هیچ کدوم از مشکلاتت حل نمی شه.
    خوبیش اینه که الان فهمیدی اشکال کار از کجاست.
    به حل کردنش فکر کن.
    چرا فرار؟
    به کجا؟ از کی؟

    تا هر جای دنیا که بری، مهناز باهاته.
    اون چیزیم که زندگیت را خراب کرده خودتی. پس با طلاق هم به چیزی نمی رسی. از خودت که نمی تونی جدا بشی. می تونی؟

    چند سالته؟
    شغلت و تحصیلاتت و سرگرمیهات چیه؟
    زندگیت را چطور می گذرونی؟
    تا حالا برای رفع اشکالات تربیتی و شخصیتیت چیکار کردی؟
    مشاور و روانشناس هم رفتی یا می ری؟ اگه بله، یه کم توضیح بده.
    سلام شیدا جان ممنون که واسم وقت گذاشتی من و همسرم هردو 26 ساله هستیم تو یه شرکتی کار دفتری میکنم تحصیلاتم رو هم به علت مشکلات اقتصادی و الته حساس بودن همسرم به رفت آمدم به دانشگاه نصفه ول کردم
    اونطورها هم که شما میگی مجسمه بی روح نیستم اتفاقا تو خونه خیلی بگو بخند میکنم و خیلی گرمم این انفعالم هم بعد از کودکی ریشه در نقطه ضعفم (آشنایی با پسری قبل از همسرم) هست که اوایل چون اینو واسه خودم ضعف میدونستم ناخودآگاه همه کارهای دیگه رو بر فق مراد همسرم انجام میدادم ولی الان دیگه بحث اون نیست دیگه روحیه ام مرده احساس میکنم همسرم اجباری باهام زندگی میکنه البته وقتی حالش خوبه میگه که خوشبختترین روی زمینه و واقعا دوستم داره ولی بقول معروف حرف دل طرفو باید مواقع دعوا ازش بشنوی تا تقی به تیقی میخوره میگه 4ساله خودمو بدبخت کردم و دلش هم نمیخواد جدا بشیم فقط میگه یکیمون بمیریم تا اونیکی راحت بشه

    - - - Updated - - -

    دیگه کم کم دارم به این نتیجه رسیدم که شوهرم ا فسردگی شدید داره متاسفانه هزینه مشاوره زیاده و نمیتونیم بزارین یه کم از شوهرم براتون بگم 1-شوهرم به شدت درونگراست 2-اعتماد به نفسش خیلی کمه تا حدی که اگه یه دونه جوش تو صورتش داشته باشه هیچ جا نمیره و کافیه یه نفر نظر مخالف بگه بهش که کلا به هم میریزه 3-ورزشکاره و اکثر اوقات فراغتش و گاها موقع کاریش رو اشغال میکنه 4- خیلی گرمه و در اثر ژنتیکش عصبی هم هست 5- بسیار دمدمی مزاج هست یعنی تو اوج بگو بخند هم که باشیم یه اتفاق خیلی کوچولو برخلاف میلش اتفاق بیفته بدعنق و بداخلاق میشه 6- مواقعی که اعتماد به نفسش خوبه با من خیلی خوبه و خیلی بهم میرسه 7-وقتی بد عنق میشه همه کارای خوبی رو که تو خوشیمون انجام داده میکوبه تو سرم مثلا یه بار واسم یه انگشتر خریده بود و دوماه بعدش سر اینکه اومده بود باشگاه دنبال من و دیده من من یه دقیقه زودتر دراومدم کلی دعوام کرد و کتک کاری شدید کردیم گفت حیف اون انگشتر که واسه تو خریدم! در حالی که منم شاغلم و کل حقوقم رو دو دستی میدم بهش و پا به پاش تو ادای قرض و قسط همکار میکنم

  12. #10
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    مهناز جان،

    منظورم از بی روح بودن این نبود که ساکتی.
    تو برای تایید گرفتن هر کاری می کنی. خودت را به آب و آتیش می زنی. پس بی روح به اون معنا نیستی.

    صبح که اشکالات همسرت را خوندم داشتم فکر می کردم
    دو نفر با یه سری ایرادات تقریبا جدی
    حالا اگه مهناز خودش را اصلاح کنه و خیلی هم خوب رفتار کنه، همسرش چی؟ اون را چطور می تونه اصلاح کنه؟

    داشتم مسواک می زدم که یادم افتاد موقع یادگیری بدمینتون، سالها قبل وقتی که خیلی مبتدی و ناشی بودم
    وقتی با دوستام که هم سطح خودم بودن بازی می کردم افتضاح بود. کلافه می شدم، خسته می شدم و هر دقیقه هم باید دولا می شدم توپ را از زمین برمی داشتم ....

    هممون مترصد این بودیم که فرصتی پیش بیاد یا نوبتمون بشه که مربی باهامون تمرین کنه.
    توپهای مربی اینقدر قشنگ و حساب شده می اومد که راحت می گرفتیمش
    و اون اینقدر مسلط بود که بدترین توپهای ما رو هم راحت می گرفت

    یاد تاپیکت افتادم و سوالی که از خودم پرسیده بودم
    اگه مهناز خوب بازی کنه، می شه مث اون مربی
    هر چی مهناز مسلط تر باشه ناشی گری طرف مقابل بهتر جبران می شه


    به هر حال الان انرژیت را بذار روی خودت. این که تو خوب بازی کنی.
    شاید اگه وقت بذاری و توپهای خوبی به همسرت بدی
    اونم کم کم پیشرفت کنه و بازیش خوب بشه.

    یه لینک تو تاپیک زهره گذاشتم، گوش کن.
    از مشکلات کودکیت گفتی، شاید به دردت بخوره.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : شنبه 30 خرداد 94 در ساعت 13:06

  13. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    mah naz (شنبه 30 خرداد 94), mercedes62 (شنبه 06 تیر 94), کمال (چهارشنبه 03 تیر 94), گیسو کمند (چهارشنبه 03 تیر 94)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.