سلام ali9999 هستم
قبلا مشکلم رو مطرح کردم
10ماه از خدمت سربازیم گذشت
در این حین برای دختره سه تا خواستگار اومده یکیش هم بچه محل خودم بوده ولی والدینش قبول نکردن
خودمم با خاله دختره یعنی(زن عمو خودم) صحبت کردم اونم با خواهرش در موردم صحبت کرده
مادره به دخترش چیزی نگفت : حرف خوش اینه من همه جوره خوب ولی خودش دوست داره دخترشو به یه آدم پولدار بده

وابستگی ، دلبستگی مفرط این وسط نیست
خیلی زمان گذشت
بخدا نمیدونم چرا میام اینجا یه تاپیکی میزنم بعد غیبم میزنه
یه سالی میشه اصلا با دختره حرفی نزدم به احتمال زیاد خیلی چیزها عوض شده من جمله همین دختر
هیچ ارتباطی باهاش ندارم یعنی بخاطر مادرش نمیتونم داشته باشم........ خیلی دلم میخواد حداقل نظر دختره بدونم شاید با دونستش آروم بگیرم یا آزرده بشم

با دونستن حقیقت آدم یا آروم میشه یا آزرده ولی با دروغ گفتن به خودم تا همین الانش نتونستم کنار بیام

خواهش میکنم کمکم کنید