سلام
من خیلی اتفاقی و با یه سرچ ساده با این سایت اشنا شدم.اما اولین مطلبی رو که خوندم عین سرنوشت خودم بود
امیدوارم بتونین به من کمک کنید
طبق رسوم خواستگاری داشتم که با اصرار دیگران برای اشنایی اجازه ورود دادم و کم کم به این نتیجه رسیدم که کیس مورد نظرم رو پیدا کردم.همه چیز از طرف خانواده ها هم خوب پیش میرفت تا بعد یه مدت ازمایش رفتیم و جواب ازمایش مشکل داشت و بعد کذشت یه مدت نتیجه معلوم میشد که به خاطر رسومات و فرهنگ صیغه مدت دار خوندیم که کاش نخونده بودیم.اون اقا پاشو رفته رفته فراتر گذاشت سریع وارد احساس شد اونم خیلی شدید یک ماه اول همه چیز عالی بوذ همونی که من میخواستم.کمکم همه چی شروع شد.24 ساعت کنارم بود.گوشیمو چک میکرد و کلا ترس داشت من با کسی رابطه ای داشته باشم به خصوص قبل از اومدن اون.از اونجایی که من مشکلی نداشتم گذاشتم به پای علاقه شدید و تا حدی ازاد گذاشتمش که خودش با رفتارامو کارام بسنجدم.فکر میکردم حساسیتش از دوست داشتن زیاده نمیخواستم حسش سرکوب شه اما اشتباه کردم.رفته رفته همه چی بدتر شد.جلو فلانی اینجور بگرد.چرا فلانی اینو بهت گفت(چرا اسم خالیتو گفت !نگفت خانم...)داشتم اریت میشدم .اما عادت به پرخاش ندارم میریختم تو خودم.دیگه اون دختر شاد قبل نبودم.کم کم همه چی شدت پیدا کرد روابط جسمیمون نزدیک بود .من هنوز دخترم .منم دوسش داشتم همه کار واسش میکردم اونم همه جوره منو امتحان میکرد با توجه به اینکه خودش به خیلی از حرفاش پایبند نبودوجلو منی که تازه نامزدش بودم راجه به بقیه خانم ها نظر میداد.من از لحاظ ظاهر و خانواده و ثروت از اون بالاتر بودم.تا اینکه زمان عقد رسید و خانواده من بدون اطلاع من اندازه مهریه رو بالا بردن.هر چند چیزی از مسایل منو نامزدم نمیدونستن اما ظاهر اشفته من همه چیو میگفت.خانواده نامزدم زیر بار نرفتن و همه چی دو ساعت مونده به عقد تمام شد.
من احساسای خیلی بدی دارم که نمیتونم با کسی در میون بذارم.همه میگن خوب که الان تمام شد ..اما نمیدونن خراب شدن ذهن یه دختر چقدر وحشتناکه .من اصلا مذهبی نیستم اما به اخلاقیات و خط قرمزا خودم خیلی پایبندم.من میخواستم اولین کسی که لمسم میکنه همسرم باشه من همه احساسمو به اون بدم.اما من اینا رو به کسی دادم که الان یه غریبه شده.حس خیلی وحشتناکیه که تا تجربه نکنی درک نمیکنی.یه پست اقایی به اسم علی64 گذاشته بود که توش راحت نظر داد ه بودین خانواده خود دختر کنسل کردن پس دختره مشکل روحی واسش پیش نمیاد اما اون دخترم یکی مثل من.. من نابود شدم..هر دختری ارزو هایی دخترانه داره ..مال من همش پودر شد..روحم خیلی خستس..من چطور میتونم به همسر ایندم بگم با نامزد قبلیم رابطه جنسی داشتم.نگید کسی نمیپرسه چون اکثر اقایون رو این مسایل خیلی حساسن..بگم خیلی بده نگم خودم شکنجه میشم..تصمیم گرفتم همیشه تنها باشم ..