به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 اردیبهشت 95 [ 11:39]
    تاریخ عضویت
    1391-3-30
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    5,578
    سطح
    48
    Points: 5,578, Level: 48
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    196

    تشکرشده 193 در 77 پست

    Rep Power
    30
    Array

    Unhappy انتخاب بین پسرم ، آینده ش و سلامت روح و روان خودم ، یا ماندن بخاطر احساس مدیون بودن به همسرم .....

    سلام خدمت همه دوستان عزیز و مدیران محترم تالار همدردی

    دوستان قدیمی تر فکر میکنم کم و بیش با مشکلات من آشنا باشند ....

    بنده یک ازدواج ناموفق داشتم که از همسر اول م یک پسر 10 ساله دارم

    و الان حدود 2 سال و نیم میشه که مجددا ازدواج کردم و از این همسرم یک بچه دختر

    شیرخواره دارم

    مشکلات و مسائل زیادی را دو این دو سال پیشت سر گذاشتم ولی مشکلات و

    درگیری ها داره خیلی بهم فشار میاره .

    یکی از شرایط مهمی که بنده با همسر دومم طی کردم و در سند نکاح یمون هم

    وارد شده و ایشان و پدرشون امضاء کردند

    بحث قبول کردن زندگی بچه با خودمان بود

    ایشان قبول کردند که من یک بچه پسر دارم و با خودمون زندگی میکنه و مثل بچه

    خودش ازش مواظب ت میکنه ، و این مورد را در دفترچه عقد هم ثبت و محضری کردیم

    ======================

    و اما از همان هفته های اوایل زندگی ایشان به انهاء مختلف

    بهانه گیری میکرد که مثلا :

    بچه ت بی تربیت

    چرا تو راه رفتن اینجوری نگاه میکنه

    وای یه جوری نیست ؟؟؟

    حتی یکبار بهم گفت یه چیزی بگم ناراحت نمیشی !!!

    گفتم نه بگو ...

    گفت به نظرت بچه ت شکل دیوونه ها نیست ؟؟؟؟؟

    وای من میگی اصلا مونده بودم بهش چی بگم

    یعنی یه آدم اینقدر بیشعور میتونه باشه ......

    خلاصه بگذریم ...........

    ====================================

    و اما پسر من فعلا با مادرش زندگی میکنه و آخر هفته ها از چهارشنبه شب تا جمعه عصر

    میمومد و من می دیدمش

    ولی از بس ایشون هر بار به نوعی دعوا و مرافه راه انداخته

    باورکنید روزهای ملاقات من و این بچه

    از چهارشنبه به فقط روز جمعه رسیده .

    تازه اونم نمیبرمش خونه خودمون

    برای اینکه بحثی چیزی پیش نیاد جمعه میریم خونه پدرم که مشکلی پیش نیاد .

    ====================================

    من خودم خونه دارم ولی جای خونه م خیلی خوب نیست و به کارمم دور

    خونه خودم دادم رهن و کرایه ...


    یکی از بزرگترین اشتباهاتی که من کردم این بود که این خانم از خودش خونه داشت

    و من چون مشکل خونه داشتم و به پیشنهاد ایشان از همان روز ازدواج

    رفتیم و خونه ایشون زندگی کردیم ....


    الان 7-8 ماه هست که باز برای کار من ایشون خونه شا فروخته و اومدیم سمت

    شرکتی که توش کار میکنم خونه خریدیم .

    که باز ایشون خونه را شش دانگش را به نام من کرده

    چرا ؟؟؟؟؟؟

    نمی دونم ...........

    شاید با این کارش میخواسته من بخره و مدیونم کنه ............

    البته جای این خونه خیلی خوب و حتی بهتر از خونه قبلی شم هست .

    هم خوش جا تر و هم گرونتره

    برا همین موقع خرید این خونه وام 20 میلیونی داشت که من الان دارم ماهی 320 تومن

    قسط میدم .

    یکی از موارد دیگه که داره من اذیت میکنه اینه که :

    خوب در ابتدای ازدواج این خانم مثل اکثر خانم های مطلقه در حد خودش

    مبل ، تلویزیون - فرش و ..... داشت

    ایشون طلاهاشا فروخت و با پول طلاها ، تمام اساس قدیمی را رد کردیم

    رفت و همه چیز جهازش را نو کرد .

    تلویزیون led خریدیم - مبل ها را عوض کردیم - اجاق گاز عوض کردیم -

    تخت و حتی تشک تخت هم عوض کردیم و خلاصه اساس منزل و به عبارتی جهاز

    خانم کاملا نو شد .

    گریه میکنه و میگه :

    من بخاطر اینکه تو فکر زندگی قبلی ت را نکنی اومدم و این کارا کردم

    والا من همون مبل و اساس هام کافی م بود ....


    کاش اینکارا نکرده بودم ، پول شا داشتم الان خونه ما تصفیه میکردم که زیر منت تو

    نباشم .

    از اون ور مامانش میگه : شما این وامی که داری پرداخت میکنی را فرض بگیر مستاجری

    و داری کرایه میدی .

    ===============================

    الان یه مدتی هست که خانمم مدام میگه :

    وظیفه مرد که خونه داشته باشه ، من تصمیم گرفتم خونه ما بدم رهن و کرایه و پول ش

    مال خودم باشه و خرج کنم .


    یا هرزگاهی تو بحث و دعوا با یک حالت بسیار عصبی و جوش زده ای میگه :

    اره ، بچه ت بی تربیت ...

    من اصلا ازش خوشم نمیاد ...

    اصلا خونه از من ، اساس ها هم از من میخوای ببینیش ببرش خونه بابات .....


    ================================

    خونه پدری من دو طبقه س ، بهش میگم باشه میریم خونه بابام میشینیم

    میگه : من اونجا نمیام ...

    میگم : مگه نمیگی مرد باید خونه داشته باشه ، به تو ارتباطی نداره من میخوام برم

    خونه پدرم .

    شروع میکنه بهونه گیری و میگه :

    طبقه پایین خوشم نمیاد

    طرح و ساخت ش زشت ....

    خیلی خوب باشه میام ، ولی تمام اساس و اسباب م را میذارم اینجا درا قفل میکنم

    و میرم دهات خونه مامانم

    اون مبل و یه فرش از یکم اساس از اونجا میارم

    بهش میگم تو فکر کردی با بچه طرفی ...................!!!!!!!!!!!!

    هنوز اونقدر دربدر و خاکم به سر نشدم که مبل پاره ها و فرش کهنه و اساس شکسته

    مامان تو را بخوام استفاده
    کنم .

    میگه : من نمیتونم با مامان ت اینا کنار بیام .......

    خلاصه که موندم حیرون ......................!!!!!!!!!!!!!!!!!

    ====================================

    دیشب رفتیم بیرون ، تو راه رفتم دنبال پسرم ....

    پسرم تو ماشین میگه ...

    بابا بخاطر بدهی های بابا بزرگ ،

    من و مامانی باید از خونه ای که توش هستیم ( آپارتمانی که پدر همسر سابق م

    بهش داده بود ) پاشیم و با مامانی بریم مستاجری ....

    بعدش میگه :

    به مامان گفتم ، من و تو فکر نکنم بتونیم زیر بار این مشکلات دوام بیاریم

    ولی مامانی میگه نترس خودم مثل شیر پشت تم .....

    بعدش میگه :

    بابا توام که مثل یه پرنده پر زدی و رفتی و مارا تنها گذاشتی .....

    وای اصلا تا این حرف زد ، دلم میخواست بمیرم ....


    واقعا دارم دیوونه میشم ...

    ===============================

    به خانمم میگم : من با تو ازدواج نکردم که فقط سایه سر تو باشم و یه بچه دیگه

    بیاد تو شناسنامه م ....

    تو با من طی کردی ، شرط کردیم که بچه م جمع ش کنی ....

    میگه : من حرفی نزدم ، بیارش ...

    گفتم اره بیارمش که هر روز یه بامبولی براش چاق کنی

    یبار بگی بچه ت بی تربیت

    یبار بگی وای چقدر حرف میزنه

    یبار بگی وای چقدر تو خونه راه میره

    یبار بگی چرا تلویزیون صداشا بلند کرد بچه م بیدار شد

    یبار بگی همش نشسته داره کارتون میبینه ، منم آدمم

    یبار بگی دستشویی میره ، دستشویی بوی بد میگیره

    یبار بگی من از بچه ای که احترام بزاره خوشم میاد

    یبار بگی به من بد نگاه میکنه

    یبار بگی وای صبح زود بیدار میشه و سر صدا میکنه مارا بیدار میکنه

    یبار بگی من یوقت های حالشا ندارم ناهار درست کنم فردا نگی چرا ...!!!

    -----------------------------------------------------------------------------

    اگه یه پنجشنبه باهات تنهاش بزارم که زنگ میزنی بیا خونه حالم بده

    تا میام میگی : بهش بگو که این مبل و اجاق گاز و تلویزیون من خریدم

    بعدش م منطق ت اینه که فکر آینده را میکنی

    و میترسی که فردا بیاد و دم از ارث بزنه ....


    -----------------------------------------------------

    پسرم چند وقت پیش اومده اینجا گشنه ش بود ساعت 6 یکم برنج و خورشت بود خورد

    ساعت 10 بود رفتیم بیرون ف تو ماشین گفت بابا من گشنه م ...!!!!!!!!!!

    برگشته میگه : تازه شام خوردیم ، چه خبره ....!!!!

    -------------------------------------------------------

    بهش میگم : پسر من سن ش - سن رشد بلاخره گرسنه ش میشه .

    میگه : بچه تو که همش گشنه ....


    -------------------------------------------------------

    پسرم دندون ش خراب شده ، لثه ش آبسه کرده

    بهم زنگ زده که بابا لثه م باد کرده و درد میکنه و چرک زده به گوشم

    میخوام ببرمش دکتر ....

    میگه : وای حالا چقدر برا دندون ش میگیره

    بعدش میگه به من ربطی نداره ها

    ولی فلان جا دولتی و کاملا رایگان ، ولی باید 5- 6 ساعت

    بشینی تا نوبت ت بشه


    ----------------------------------------------------------------

    امسال هم مثل 3 -4 سال گذشته میخوام بنویسم ش غیر انتفاعی

    میگه : ول کن بابا ، همون دولتی بنویس ش مگه ما که دولتی رفتیم طوری مون شد

    بیخودی این پولاتا اینقدر حروم نکن


    ---------------------------------------------------------------
    تا دعوامون میشه میگه :

    ماهیانه که 150 تومن براش نفقه میریزی بحساب

    یارانه شم که مامان ش میگیره

    آخر هفته ها هم که میاری ش اینجا و شام و ناهارش میدی

    تا میاد اینجا که براش کیکی و بستنی و .... هم که میخری

    پول مدرسه شم که داری میدی ....

    بهش میگم میشینی حسابگری میکنی ؟؟؟؟؟؟

    تو این وضع و اوضاع اقتصادی فکر کردی 150 تومن خیلی پول

    یه کلاس تابستونه فوتبال برا هفته ای 2 روز شهریه ش 150 تومن

    اونوقت من برا یکماه خورد و خوراک و پوشاک و لباس و ..... 150 تومن میدم

    بنظرت خیلی پول .....!!!!!!!!!!


    =====================================

    میگه تو زیادی حساسی جای بدی که زندگی نمیکنه

    پیش مامانش داره زندگی میکنه

    بهش میگم : یعنی چی .... !!!

    چه ربطی داره ، من با تو طی کردم

    تو فرض کن مادرش شوهر کرد و رفت یه کشور دیگه

    فرض کن مادرش تصادف کرد و مرد

    فرض کن پدر و مادر من هم مردند

    اونوقت تکلیف من چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    تو که باهاش نمیسازی ، من باید با این بچه چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟

    ==========================================

    نمی دونم بگم نفهم ، بیشعور یا بچه .....

    چند هفته پیش داشتم تلوزیون میدیدم که اومد نشست و گفت بزن یه کانال دیگه

    گفتم : دارم میبینم

    برگشته میگه : اصلا تلویزیون مال من ، من خریدم

    من نمیخوام این کانال ببینم

    باور کنید برق از چشمام پرید .....


    ==========================================
    به هیچ سراتی مستقیم نیست ...

    خانواده م زنگ میزنند ، میگه وای خیلی حرف میزنند

    زنگ نمی زنند میخنده و با تمسخر میگه میخواند تو زنگ بزنی قبض شون زیاد نیاد

    -----------------------------------------------------
    سراغ شا نمیگیرند میگه : براشون مهم نیستم -- اونا فقط تورا میخواند و نوه ارشدشونا

    سراغ شا میگیرند : میگه سراغ آدم اول تماس میگیرند

    اینا میخواند ببیند اگه من اون دور بر هستم بهت بگند جلو زن ت حرف نزن ...

    ----------------------------------------------------

    میگه چرا بابات یه طبقه خونه شا نمیده پسرش بشینه زندگی کنه

    خانوادم بهم گفتند بیا بشین ...

    میگه : ای ی ی ی .....

    من ساخت شا دوست ندارم - سوسک داره

    من اساس م نمیارم اونجا زندگی کنم سوسکی بشه

    ==========================================

    خلاصه که موندم چیکار کنم !!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    از یه طرف میگم : هم یک کیلو پیاز بخورم ، هم شلاق بخورم ،
    هم پول بدم

    آخه دلم به چی خوش کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    به خودم میگم ، بله درسته مرد باید خونه داشته باشه

    ولی منم به شرطی میرم و خونه کرایه میکنم و خودم زیر خرج و قسط و وام

    میندازم که ایشون هم طبق توافق ش با من بچه ما قبول کنه و بزرگ ش کنه

    فقط من باید به تعهداتم عمل کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


    از یه طرف بخاطر کارهایی که برای من کرده

    مرام و معرفت نیست بخوام بیخیالش بشم ................

    چون برای کار من خونه شا فروخته و اومده سمت کار من خونه گرفتیم

    طلاها شا فروخته و تمام اساس زندگی نو کرده


    از یه طرف قضیه بچه ما را چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    از یه طرف فکر میکنم نمک گیرش شدم و شاید مدیون ش شدم ....

    =======================================

    یه دوستی دارم رشته عمران میخونه باهاش خیلی رفیق و راحت م

    میگه : من برات یه مثال عمرانی میزنم


    فرض کن پسرت یه زمین ------ همسرت هم یه زمین

    میخوای یه 10 طبقه بسازی

    ببین کدوم از این زمین ها سفت و محکم و ارزش ساخت و ساز داره


    ببین 10 -13 سال دیگه اگه حواست به پسرت باشه و ساپورت ش کنی

    بچه ت به کجاها میرسه

    و در این شرایط اگه فقط همسرت را داشته باشی چی عایدت میشه ...

    =======================================

    درضمن یه سئوال :

    مهریه این خانم 40 سکه طلا و یک سفر حج عمره است

    در قوانین جدید مهریه زندان داره یا نه .....

    تقسیط ش به چه صورت ؟؟؟؟

    ===========================================


    واقعا دیگه بریدم که این سئوال کردم ....

    بخدا فقط بخاطر یکسری مسایل و شرایط و بخاطر این بچه که ازش دارم

    دارم تحملش میکنم و دارم باهاش زندگی میکنم

    والا تا حالا صدباره زده بودم زیر همه چیز ....

    شما جای من بودید با این شرایط من چیکار میکردید ........؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟




    ویرایش توسط tanhaei : دوشنبه 18 خرداد 94 در ساعت 10:16

  2. کاربر روبرو از پست مفید tanhaei تشکرکرده است .

    رنگین (چهارشنبه 20 خرداد 94)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 24 بهمن 94 [ 17:27]
    تاریخ عضویت
    1393-12-03
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    1,915
    سطح
    26
    Points: 1,915, Level: 26
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 115 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    وای چقدر زیااااااااد بود.شما خودتون خسته نشدین از اینکه این همه بغض و کینه رو تایپ کردین.نام کاربریتونم که بد تر از همه....
    شما چرا ازدواج مجدد کردین؟ فقط بخاطر پسرتون و اینکه یکی باشه جمعش کنه یا نه بخاطر خودتون ؟
    من فکر میکنم همسرتون اصلا احساس امنیت در زندگی با شما نمیکنه و بخاطر همین پسرتون رو مدام بهانه قرار میده. شما چقدر همدلی کردین با خانمتون؟ توی نوشته هاتون که مشخصه خیلی کمه پس چه انتظاری از همسرتون دارین؟ اینکه شما با پسرتون خوش باشین .همش پیش هم باشین.خونتونو دادین رهن تو خونه خانمتون نشستین .باهاش دوست و رفیق نیستین.هرکاری بخواین میکنین به خانمتونم که ربطی نداره.بعد انتظار دارین یه خانم خوب و مطیع و حرف گوش کن و خوش اخلاق باشه و همینطور دوست دار پسرتون...یه سوال؟ شما چرا دوست دار خانومتون نیستین؟ به نظر من که شما خیلی توقع دارین از همسرتون...راه نمیاین باهاش که راه نمیاد باهاتون...یکم رفتارتونو متعادل تر کنین لطفا...

  4. 2 کاربر از پست مفید nazi1371 تشکرکرده اند .

    tanhaei (دوشنبه 18 خرداد 94), شیدا. (دوشنبه 18 خرداد 94)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    سلام
    به نظرم حرفايي كه پسرتون ميزنه رو مادرش تو دهنش ميزاره . بابا تو هم پر زدي و رفتي حرف مادرشه. شما الان يه بچه از خانوم دومتون دارين به فكر اون بچه هم باشيد از كجا معلوم كسي ديگه زير بار دو تا بچه بره.
    هم شما هم خانومتون نسبت به بچه حساس شديد.
    خيلي معرفت كرده با وجود داشتن يه بچه ديگه خونه رو به اسم شما زده. قدر محبتش رو بدونيد اگر قدرشو نبدونين طعنه نميزنه. اگه چيزي ميگه از حرصشه يه چيزي كم داره .شايدمحبت.
    پسر بچه هاي امروزي هم واقعا اعصاب خورد كنن. من دو تا پسرخاله دارم به خونشون تشنه م به خدا زماني عشقم بودن.ميان خونه پدرم . همسن پسر شمان. به خدا يكيشن الان كلاس 6 .ميان اونجا شلوغم يكنن. به آدم گيرم يدن ميگن چرا چاقي چرا كوتاهي چرا پولداري چرا بي پولي؟ به خدا يه بار به مامانم گفته بودن عمو ماهي ده تومن حقوقشه نه؟ مامانم مونده بود چي بهش بگه.
    هميشه خدام گرسنه هستن. و بي تربيت. باور ميكني اداي آدمو در ميارن.بعد جلو پدرو مادرشون خودشون رو مظلوم ميگيرن؟ كه مثلا دختر خاله بهمون تشر زد.دعوا كرد.اصلا نميدونم چرا تخم بچه هاي امروزي رو با اخلاق بي تربيت بودن كاشتن.
    برادر من تنها كسي كه اين طوربچه ها رو تحمل ميكنه مادرشونه چون وبال گردنشه. بايد بزرگ كنه.
    خانوم شما هم خيلي حساسه.احساس امنيت هم نميكنه .يه چيزايي هم از پسرتون ديده كه نمي تونه تحمل كنه چون مادرش نيست. چون حس ميكنه وظيفش نيس بزرگش كنه حالا اگه بي مادر بود بزرگ مي كرد ولي الان وظيفه نمي دونه.

  6. 2 کاربر از پست مفید paria_22 تشکرکرده اند .

    tanhaei (دوشنبه 18 خرداد 94), شیدا. (دوشنبه 18 خرداد 94)

  7. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    1- آقای محترم مگه زندگی بازیه که شما هر روز زن بگیرید طلاق بدین؟ مهریه زندان داره یا نداره یعنی چی؟ زندگیت را درست کن.

    2- بعضی حرفهایی که پسرتون می زنه مشخصه که یه بزرگتر (احتمالا مادرش) یادش داده.
    باید با مادرش صحبت کنید که با حرفهای احساسی و به منظور پیغام رسوندن به شما از بچه سواستفاده نکنه.
    اونقدر که مادرش مقصره، همسرتون مقصر نیست.

    3- بعضی حرفهایی که نوشتید یه مادر به بچه خودش هم می گه. همون مثال که در مورد شام خوردن زدین.
    بارها پیش می آد بچه بگه گشنمه و مادر بگه الان غذا خوردی یا صبر کن یا ...

    4- جزییات مکالماتتون را چرا می نویسید؟
    همسرتون یک بار طلاق گرفته، الان داره با مردی که دو بار جدا شده و یک بچه داره زندگی می کنه همین دو مورد براش کافیه که دیگه لازم نباشه با بردنش به خونه پدریتون از نظر روانی بیشتر تحت فشار و اذیت بذاریدش. یه کم ملایمت و درک کردن ایشون از طرف شما، راه دوری نمی ره. زندگی خودتون بهتر می شه.

    5-فراموش کردید که یه بچه دیگه هم دارید؟
    جدا بشید یه بچه دیگه را هم به وضعیت بچه اولتون دچار کنید؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : دوشنبه 18 خرداد 94 در ساعت 12:05

  8. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    alireza198 (دوشنبه 18 خرداد 94), khaleghezey (دوشنبه 18 خرداد 94), tanhaei (دوشنبه 18 خرداد 94), رنگین (چهارشنبه 20 خرداد 94), شمیم الزهرا (سه شنبه 19 خرداد 94)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 اردیبهشت 95 [ 11:39]
    تاریخ عضویت
    1391-3-30
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    5,578
    سطح
    48
    Points: 5,578, Level: 48
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    196

    تشکرشده 193 در 77 پست

    Rep Power
    30
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nazi1371 نمایش پست ها
    شما چرا ازدواج مجدد کردین؟ فقط بخاطر پسرتون و اینکه یکی باشه جمعش کنه یا نه بخاطر خودتون ؟
    نه بخاطر نیاز جنسی بوده و نه بخاطر خودم

    فقط بخاطر رفتن از خونه پدری ...

    بخاطر اینکه دو این دوسال طلاق من که خونه پدرم بودم خیلی چیزها دیدم و شنیدم

    بخاطر اینکه چه رفتارهایی با کسی که شکست عاطفی خورده داشتند

    چه رفتارهایی با بچه من داشتند

    اصلا انگار نه انگار که من طلاق دادم و جدا شدم

    انگار که مثلا ماشین م را فروخته بودم ....


    بخاطر مسئولیت نپذیرفتن مشکلات تنها پسرشون از همان ازدواج اول ...


    خانم من حق داره بول بگیره و بگه بریم خونه بابات بشینیم

    خونه پدر من دو طبقه س

    طبقه پایین ش را داده دست مستاجر و 20 میلیون پیش گرفته

    در طی بحث های قبلی چند ماه پیش مستاجر میخواست بره

    من به مادرم گفتم من میخوام بیام بشینم پایین که هم تو حواست به بچه باشه

    هم اینجا نشسته باشم .

    پدرم رک و روراست گفت : من رو این خونه وام بدهکارم میخوای بشینی 20 تومن پول

    مستاجر جور کن بده و بیا بشین .

    خوب وقتی اینا اینجور میگند ، میخوای خانم من بحث خونه شا را باز نکنه ...؟؟؟؟

    اونوقت خانمم میگه : بیا این که باباته ببین داره باهات چیکار میکنه

    انوقت کار من بی ارزش میدونی ....

    وقتی میبینه هیچ حمایتی از طرف خانواده م از من نمیشه

    وقتی میبینه روز مراسم عقد خانواده خودش پول سر سفره عقد دادند بهمون

    و خانواده من ، و حتی داماد ها هم دست تو جیبشون نرفت

    اینا همش براش بول شاید هم توقع شده ...


    نقل قول نوشته اصلی توسط nazi1371 نمایش پست ها
    خونتونو دادین رهن تو خونه خانمتون نشستین .
    من خونه خودم دادم رهن ---- ولی رهن اون خونه را گذاشتم بانک و سود پولش را با کرایه خونه

    خودم را دارم برای قسط وام این خونه میدم

    تازه قسط وام خونه خودمم از جیب خودم میدم .


    درضمن خونه خودم از نظر فرهنگی و محله ای زیاد جاش خوب نیست

    به کارمم خیلی خیلی دور

    برای همین نرفتیم اونجا بشینیم ...


    نقل قول نوشته اصلی توسط nazi1371 نمایش پست ها
    یه سوال؟ شما چرا دوست دار خانومتون نیستین؟ به نظر من که شما خیلی توقع دارین از همسرتون...راه نمیاین باهاش که راه نمیاد باهاتون...یکم رفتارتونو متعادل تر کنین لطفا...
    بنظر شما باید چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟

    لطفا راهنمایی م کنید ....


    نقل قول نوشته اصلی توسط paria_22 نمایش پست ها
    سلام
    به نظرم حرفايي كه پسرتون ميزنه رو مادرش تو دهنش ميزاره . بابا تو هم پر زدي و رفتي حرف مادرشه
    شاید ....

    ولی خانم پری یا بعید میدونم که حرف های مادرش باشه ...

    حرفایی که میزنه واقعا از سنش بزرگتره ....


    نقل قول نوشته اصلی توسط paria_22 نمایش پست ها
    شما الان يه بچه از خانوم دومتون دارين به فكر اون بچه هم باشيد از كجا معلوم كسي ديگه زير بار دو تا بچه بره
    خیلی خیلی ببخشید این جمله را میگم ولی من .... میخورم دیگه ازدواج کنم .

    نقل قول نوشته اصلی توسط paria_22 نمایش پست ها
    خيلي معرفت كرده با وجود داشتن يه بچه ديگه خونه رو به اسم شما زده. قدر محبتش رو بدونيد اگر قدرشو نبدونين طعنه نميزنه
    خودم این مورد قبول دارم ....

    برای همین عذاب وجدان دارم

    نمیدونم کجای کارا اشتباه کردم ....

    راستش برا تحویل همین خونه خودم --- من 7 میلون کم داشتم

    که زمان واریز ش دقیقا مصادف شد با یکماه بعد از ازدواج من با ایشون

    به پدرم گفتم من باید 7 میلیون بریزم بحساب والا خونه از دست م میره

    و پدرم گفت من ندارم ...

    ماشین تا بفروش ....

    واقعا اگه خانمم این پول به من نمیداد یا باید ماشین م را میفروختم یا خونه

    از دستم میرفت

    درسته توی این دو سال 7 تومن پول خانمم را کم کم بهش برگردوندم

    ولی خوب اگه ایشون نبود خونه م از دستم رفته بود .


    نقل قول نوشته اصلی توسط paria_22 نمایش پست ها
    اگه چيزي ميگه از حرصشه يه چيزي كم داره .شايدمحبت
    چقدر دیگه محبت کنم ؟؟؟

    چطوری محبت کنم ؟؟؟


    نقل قول نوشته اصلی توسط paria_22 نمایش پست ها
    پسر بچه هاي امروزي هم واقعا اعصاب خورد كنن. من دو تا پسرخاله دارم به خونشون تشنه م به خدا زماني عشقم بودن.ميان خونه پدرم . همسن پسر شمان. به خدا يكيشن الان كلاس 6 .ميان اونجا شلوغم يكنن. به آدم گيرم يدن ميگن چرا چاقي چرا كوتاهي چرا پولداري چرا بي پولي؟ به خدا يه بار به مامانم گفته بودن عمو ماهي ده تومن حقوقشه نه؟ مامانم مونده بود چي بهش بگه.
    هميشه خدام گرسنه هستن. و بي تربيت. باور ميكني اداي آدمو در ميارن.بعد جلو پدرو مادرشون خودشون رو مظلوم ميگيرن؟ كه مثلا دختر خاله بهمون تشر زد.دعوا كرد.اصلا نميدونم چرا تخم بچه هاي امروزي رو با اخلاق بي تربيت بودن كاشتن
    این مورد قبول دارم ...

    گاهی وقت ها من خودم به حدی از دست کارهاش از کوره در میرم که سرش داد میزنم

    البته یه چیزی بگم

    الارقم دعواهای زیادی که سر بچه من داشتیم

    ایشون این اواخر بهتر شده - مثلا دیشب که میخواستیم بریم بیرون خانمم گفت برو دنبالش

    یا انبه خریده بودم همون دیروز میگفت یه دو سه تاشا برو بیار ببریم براش ....



    نقل قول نوشته اصلی توسط paria_22 نمایش پست ها
    برادر من تنها كسي كه اين طوربچه ها رو تحمل ميكنه مادرشونه چون وبال گردنشه. بايد بزرگ كنه.
    خانوم شما هم خيلي حساسه.احساس امنيت هم نميكنه .يه چيزايي هم از پسرتون ديده كه نمي تونه تحمل كنه چون مادرش نيست.
    چون حس ميكنه وظيفش نيس بزرگش كنه حالا اگه بي مادر بود بزرگ مي كرد ولي الان وظيفه نمي دونه.
    بله اینا قبول دارم ...

    چند بار تو بحث ها گفته بابا بچه ت که الان جای بدی نیست ، پیش مادرشه

    تازه تو اون ساختمان بچه ت پیش پسر خاله هاش خیلی خیلی هم بیشتر بهش خوش میگذره

    دقیقا همین جمله را گفت : من خودم یه بچه دارم ، وظیفه مادرشه جمعش کنه .


    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    1- آقای محترم مگه زندگی بازیه که شما هر روز زن بگیرید طلاق بدین؟ مهریه زندان داره یا نداره یعنی چی؟ زندگیت را درست کن
    شیدا خانم چطوری ؟؟؟

    وقتی به حرف ش و به چیزی که شرط کردیم پایبند نیست من چطوری زندگی ما درست کنم ...


    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    2- بعضی حرفهایی که پسرتون می زنه مشخصه که یه بزرگتر (احتمالا مادرش) یادش داده.
    باید با مادرش صحبت کنید که با حرفهای احساسی و به منظور پیغام رسوندن به شما از بچه سواستفاده نکنه.
    اونقدر که مادرش مقصره، همسرتون مقصر نیست.
    یکبار اون اوایل به مادرش گفتم حرف هایی که بچه را تحریک میکنه نزن

    قسم و آیه میخوره که من چیزی یادش نمیدم ...

    اینا حرفهای خودشه ...

    البته روده راست که نداره ، شایدم دروغ میگه ...


    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    3- بعضی حرفهایی که نوشتید یه مادر به بچه خودش هم می گه. همون مثال که در مورد شام خوردن زدین.
    بارها پیش می آد بچه بگه گشنمه و مادر بگه الان غذا خوردی یا صبر کن یا ...
    درست میگید ، شاید من حساس شدم ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    5-فراموش کردید که یه بچه دیگه هم دارید؟
    جدا بشید یه بچه دیگه را هم به وضعیت بچه اولتون دچار کنید؟
    پیش خودم میگم : من اگه ایشون داشته باشم ، پسرم را ندارم

    ولی ایشون را که نداشته باشم هم پسرم را دارم و هم دخترم را

    ته تهش میگیرم نیست ، مرده ....اینجوری میتونم در کمال ارامش به هر دوتا شون برسم ...

    نمی دونم پاک قاطی کردم ...
    شایدم جو گیر شدم و رویا پرداز و از مشکلات بعدی با خبر نیستم ...


    با خودم میگم میرم خونه خودم میشینم و بچه ها را بزرگ میکنم ....


    درست یا غلط بودنش را نمی دونم

    ولی باور کنید دست خودم نیست ...
    راجع به بچه م
    احساس عذاب وجدانم دارم ...

    فکر میکنم من بدخت ش کردم

    همه ش به خودم میگم بخاطر بچه م کاش ازدواج نمیکردم ،

    به هر دربدری بود خونه بابام میموندم
    مثلا اگه بریم بیرون و یه ساندویچ یا بستنی چیزی بخورم

    انگار دارم زهرمار میخورم

    بخودم میگم چرا بچه م اینجا نیست که اونم بخوره

    نکنه الان گشنه خوابیده -- نکنه دلش میخواد و نتونه مادرش براش بخره و .....


    فکر میکنم تمام مشکل من عذاب وجدان درخصوص بچه م هست ....


    این عذاب وجدان من ولم نمیکنه ....

    همه ش باهام - تو خواب تو بیداری

    میدونم با طلاق چیزی حل نمیشه --- ولی فکر میکنم من آزادتر میشم که بتونم

    مدیریت ش کنم و خرجش کنم

    ممنون میشم راهنمایی م کنید !!!!

  10. کاربر روبرو از پست مفید tanhaei تشکرکرده است .

    رنگین (چهارشنبه 20 خرداد 94)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    با سلام......احتمال میدم شما مال شهر اصفهان باشین....حدس میزنم....اینو همینجوری خواستم بگم....اما در مورد مشکلتون....ببینید اقای محترم..زندگی که خاله بازی نیست...هر وقت خواستیم یکی رو وارد زندگیمون کنیم..و هر وقت نخواستیمش بندازیمش بیرون.....بهتره کمی به تعهدی که دارین فکر کنین...اول اینکه درسته بعضی از حرکات همسر دوم شما قابل هضم نیست...اما به نظرم اگه مادر واقعی پسرتون هم بود..توی تمام لحظاتی که گفتین همون کار رو میکرد....خود من بارها سر دخترم واسه خاطر بدو بدو کردنش داد زدم...به نظرم همسر دوم شما با این کاراش میخواد جلب توجه کنه..اعتراض کنه...میخواد بگه منم هستم...فکر میکنم شما بیش از حد به پسرتون توجه دارین...رابطه شما با خانمتون چه جوریه....؟؟؟ کامل از نظر عاطفی بهش میرسین؟؟؟ یه راهکار میزارم جلوتون...با محبت کردن پیش برین...یعنی با پنبه سر ببرین...اینکه ازش بخواهین تربیت پسرتون رو به عهده بگیره...مثلا اگه میگه پسرت بی تربیته...شما واکنش نشون نده...بگو اره مادرش عرضه تربیت کردنش رو نداشته...میشه بسپرمش به تو..اخه تو با همسر سابقم قابل مقایسه نیستی....اگه میگه میره دستشویی بوی بد میگیره..شما بگو همش تقصیر مادرشه..معلوم چی به خورد این بچه میده...اقای محترم مشکل همسر شما عدم توجه...و خودنمایی هست....یه چند وقت ازش تعریف کن....مطمین باش همه چی حل میشه....اگه پسرتون میگه گرسنمه...و خانمتون واکنش نشون میده...اول اینکه اگه مادر اصلیشم بود همینو میگفت....ولی خوب با این وجود شما هم حرفش رو تایید کنید...بگین پسرم ناقلا تو که الان شام خوردی...ولی باشه میزنم کنار واست خوراکی میخرم....فقط توی جبهه مقابل همسرتون قرار نگیرین...ایشون خیلی کاری کردن خونشون رو به اسم شما زدن.....خونه ای که اگه بنا باشه تقسیم ارث بشه...البته بعد از 120 سال که عمر کردین.....اونوقت سهم چندانی ازش عاید خانمتون نمیشه...خونه ای که مال خودش بوده......پس همسر دوم شما داره هر کاری میکنه...تا توجه شما رو جلب کنه...لطفا ازش دریغ نکنین....که همش بشه کینه و از جون پسرتون در بیاد.....ماندگار باشید

  12. 2 کاربر از پست مفید خورشید30 تشکرکرده اند .

    tanhaei (دوشنبه 18 خرداد 94), رنگین (چهارشنبه 20 خرداد 94)

  13. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    بله. فکرتون در مورد جدایی اشتباهه.
    ایشون را نداشته باشم، دختر و پسرم را دارم یعنی چی؟
    کی قراره از دختر پسرتون مراقبت کنه؟ همسر بعدی؟ دوباره از اول؟

    باید رابطه همسرتون و پسرتون و مادرتون را مدیریت کنید. سخته، ولی هر کس طلاق می گیره باید عواقبش هم بپذیره.
    قرار نیست راحت باشه.

    همسرتون هم ایراد آنچنانی ندارن که شما به طلاق فکر کنید.
    این بحث و گفتگوها بین هر زن و شوهری پیش می آد.
    یه خورده بیشتر به همسرتون محبت کنید.
    با مادر بچه هم صحبت کنید و بگید آینده و روان اون بچه را بازیچه دست خودش نکنه.
    برای بچه وقت مشاور بگیرید و همراه مادرش بره. شاید مادرش این حرفها را از مشاور بشنوه بهتر عمل کنه. به مشاور بگید که منظورتون از مراجعه چی هست.
    مادرش موظفه که نگران تربیت بچه باشه، نه همسر شما. همسر شما اگر این کار را بکنه، کار انسانی و اخلاقی کرده،

    اون دوستتون هم که گفته زمین ده طبقه بساز و ... بگید بره همون زمینش را بسازه، به شما مشاوره خانواده نده بهتره.
    یه زن دیگه را آواره کنید و یه دختر بچه را هم به سرنوشت پسرتون گرفتار کنید که می خواهید ده طبقه بسازید؟ این که نیم طبقه هم نیست. دارید می رید زیر زمین !!

    آقای عزیز،
    یه نگاه به زندگی پدر بزرگ مادربزرگتون بکنید
    پدر و مادر
    و بقیه افراد مسن فامیل.
    همسر و همدم اونقدر که برای سالهای پیری و بازنشستگی و تنهایی مهمه، شاید در جوانی نیست.
    چرا فکر کردید اگه با همسرتون زندگی کنید ده سال دیگه ارزشی نداره
    اما پسرتون ده سال دیگه با ارزشه؟

    چون خیلی از مسائل مالی صحبت می کنید این نکته را می گم.
    وگرنه وضعیت زندگی شما اصلا لحظه ای هم لازم به فکر کردن به مسائل مالی نیست.
    اینقدر که زندگی اون دو بچه و همسرتون مهمه، چیز دیگه ای مهم نیست.
    همسر شما اگر واقعا بی دلیل ( اونطور که خودتون هم گفتید نمی دونید چرا) خونه اش را شش دانگ به نام شما کرده،
    می خواد زندگی کنه و قصدش طلاق و سواستفاده و ... نیست.

    نه به خاطر مدیون نبودن، بلکه به خاطر صداقت و قصدی که داره (زندگی کردن با شما) اذیتش نکنید و اینقدر باهاش یکی به دو نکنید. اگر شما فردا (دور از جون) بیفتید بمیرید، اونقدر که از اون خونه به پسر شما می رسه به همسرت و دخترش نمی رسه. ایشون خونه اش را با این ریسک به نام شما کرده، اونوقت شما می گی ده طبقه بسازم .......... واقعا که!

    لطفا این ده طبقه را توی همین زندگی امروزتون بسازید. طلاق چاره درد شما نیست.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  14. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    tanhaei (دوشنبه 18 خرداد 94), رنگین (چهارشنبه 20 خرداد 94)

  15. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 24 بهمن 94 [ 17:27]
    تاریخ عضویت
    1393-12-03
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    1,915
    سطح
    26
    Points: 1,915, Level: 26
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 115 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    واقعا نمیدونم چی بگم...یعنی چی اگه باشه پسرمو ندارم اگه نباشه دوتا بچه هامو دارم....
    پس خودش چی؟ مگه دوستش ندارین؟(اینجور که بوش میاد نخیر ندارین...) اینهمه بهتون کمک کرده.بی منت و سنت...این چه حرفیه؟ ببینید وقتی میاد اینجا در مورد همسرتون اینطوری میگید پس معلومه جلوی خودش چیکار میکنید....درسته برین بیرون بدون پسرتون ناراحتین ولی خب اونم که سر گرسنه زمین نمیذاره پیش مادرشه...شمام پیش خونوادتون. ولی به نظر من شما اصلا نمیدونید محبت چیه.اونم محبت به همسر... تو تمام نوشته هاتون این به چشم میخورد که همسرتون یه کارایی ولی خوب براتون انجام داده درکنارش یه غرغرایی و کارای بدی هم داره و شما هم این وسط هیچ کاره منتظرید خودش خوب شه اونم که خودش خوب نمیشه پس نتیجه میگیریم ما بدرد هم نمیخوریم و طلاق....
    اقای محترم فقط یکم بیشتر همسرتونو درک کنید.درسته برای شمایی که اصلا تو این فازا نبودین سخته ولی شروع کنید... یه خانم انتظار زیادی نداره از شوهرش.شما جوری از خانمتون حرف میزنین که انگار غریبه اس.. مثلا خانمتونه ها... شما دوست دارین همه چیز بر وفق مراد باشه نبود خداحافظ... یکمی هم خودتون تلاش کنین واسه زندگیتون.ازدواج کردین بخاطر حرف و حدیث های پشت سر یه بچه و طلاقتون.جدا میخواین بشین دوباره همون حرف و حدیث ها اما اینبار در مورد دوتا بچه و البته... ببخشید اینطور میگم ولی بی مسئولیت بودن و بی درایتی خود شما... بیشتر فکر کنید لطفا...

  16. 2 کاربر از پست مفید nazi1371 تشکرکرده اند .

    tanhaei (پنجشنبه 21 خرداد 94), شیدا. (چهارشنبه 20 خرداد 94)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 تیر 01 [ 15:14]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    118
    امتیاز
    8,291
    سطح
    61
    Points: 8,291, Level: 61
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    150

    تشکرشده 170 در 75 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام
    اول از همه امیدوارم مشکلتون با خانمتون حل شه
    بعدش عاجزانه ازتون میخام اگه خانمتونم راضی شد با این اخلاق و رفتارش تروخدا اون بچرو نیارید با شما زندگی کنه

    حتی اگه با مادرش تو بی پولی و فقرم زندگی کنه بهتر از اینه که با نامادری زندگی کنه

    به خدا ناراحتی روحی روانی میگیره...اعصاب براش نمیمونه این بچه...چیزی جز تحقیر و سرکوفت نصیبش نمیشه...تموم استعداد و تواناییش سرکوفت میشه

    دیدم که میگم...

  18. کاربر روبرو از پست مفید cheshmakk تشکرکرده است .

    tanhaei (پنجشنبه 21 خرداد 94)

  19. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    شما همسر اولتو بخاطر اشتباهش طلاق دادی نمیگم اشتباهش کوچیک بود امادر مورد ایشون فقط خودتو

    غیرتتو دیدی میدونستی با اینکار برای همیشه زندگی پسرت تغییر میکنه اما اونکاروکردی شاید هرکس

    دیگه بود یه فرصت جبران به خانومش بخاطربچش میداد اما شما اونجا فقط به حس خودت فکر کردی پس دانسته تصمیم گرفتی


    نمیدونستی فردا با هرکی ازدواج کنی واسه بچت نامادری میشه؟میدونستی دیگه منتها میخوای همه چی باب میل تو باشه ولو برخلاف قانون طبیعت


    بعد خانوم دومتم طلاق دادی که اثبات کنی اقا من اگه باغیرت نبودم اولیو نگه میداشتم پس اینم بره


    سومیم گرفتی فوری بچه دومتم اوردی با اونهمه تلاش و محبت صادقانه خانومت میای میگی نمیدونم چرا بهم محبت میکنه و از خود گذشتگی میکنه یه نقشه ای داره


    حالام به نظرم اینو طلاق بده برو سراغ بعدی زندگیه باحالیه اینبارداستان سر دوتا بچه قبلی با بچه های جدیده


    شما برخلاف اینکه میگی وای وقتی میرم بیرون دلم اتیش میگیره که پسرم پیشم نیس به بچه هات فکر نمیکنی به زنتم فکر نمیکنی فقط خودت مهمی و ارامشت
    برادرم


    شما چطور توقع داری خانومت مثل مادر باشه برا بچت؟


    نمیشه اقا نمیشه بخدا اگه پشت صدتا عقدنامه بنویسی بازم پسرت مثل بچه ی اون خانوم نیس گناهیم نداره

    والله تو این دوره زمونه ادم حوصله نق نق بچه خودشم نداره وای بحال یکی دیگه


    شما که پدرشی و مادر محترمشون به فکر اینده اون طفل معصوم نبودین هرکی هرکاری خواست کرد حالا اومدی گیر دادی به این زن بیچاره که چی؟


    خانومت هر کاری در حق بچت بکنه لطفه و بخاطر رضای خدا و شماست چه وظیفه ای داره؟ مخصوصا که بچت مادرم داره


    شمانمیدونی داری چکار میکنی زندگی از نظر شماخاله بازیه گذشت توکارت نیس فقط خودت مهمی


    انصافا هیچ خانومی باشرایط خانومت نمیاد خونشو به نام شوهرش بکنه اونم شوهری که بهش مثل یه

    موجود اضافه نگاه میکنه شما جای همه تصمیم میگیری برا همه تصمیم میگیری هیچ کسم تو زندگی شما ارزش نداره براحتی میان به راحتیم میرن


    یه ذره بازنگری بکنین تو سیستم فکریتون

    شما از همه متوقعید حتی پدرتون

    پدرتون چه وظیفه ای داره که به شما خونشو بده که میای میگی وقتی پدرم اونجوری میگه زنمم میگه

    شما کوچکترین لطف و بخشش تو کارت نیس لطف دیگرانم بی منت میکنی و میذاری پای اهداف شومشون از همه هم متوقعی


    ببخشید اگه با حرفام احیانا ناراحتتون کردم قصدم ناراحت کردنتون نیس اماحس کردم یکی باید این حرفارو بزنه
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
    ویرایش توسط sahar67 : چهارشنبه 20 خرداد 94 در ساعت 10:29

  20. 2 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    tanhaei (پنجشنبه 21 خرداد 94), شیدا. (چهارشنبه 20 خرداد 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 45
    آخرين نوشته: شنبه 03 خرداد 93, 20:25
  2. پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 خرداد 92, 09:21
  3. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 اسفند 90, 23:36

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.