سلام خدمت همه دوستان عزیز و مدیران محترم تالار همدردی
دوستان قدیمی تر فکر میکنم کم و بیش با مشکلات من آشنا باشند ....
بنده یک ازدواج ناموفق داشتم که از همسر اول م یک پسر 10 ساله دارم
و الان حدود 2 سال و نیم میشه که مجددا ازدواج کردم و از این همسرم یک بچه دختر
شیرخواره دارم
مشکلات و مسائل زیادی را دو این دو سال پیشت سر گذاشتم ولی مشکلات و
درگیری ها داره خیلی بهم فشار میاره .
یکی از شرایط مهمی که بنده با همسر دومم طی کردم و در سند نکاح یمون هم
وارد شده و ایشان و پدرشون امضاء کردند
بحث قبول کردن زندگی بچه با خودمان بود
ایشان قبول کردند که من یک بچه پسر دارم و با خودمون زندگی میکنه و مثل بچه
خودش ازش مواظب ت میکنه ، و این مورد را در دفترچه عقد هم ثبت و محضری کردیم
======================
و اما از همان هفته های اوایل زندگی ایشان به انهاء مختلف
بهانه گیری میکرد که مثلا :
بچه ت بی تربیت
چرا تو راه رفتن اینجوری نگاه میکنه
وای یه جوری نیست ؟؟؟
حتی یکبار بهم گفت یه چیزی بگم ناراحت نمیشی !!!
گفتم نه بگو ...
گفت به نظرت بچه ت شکل دیوونه ها نیست ؟؟؟؟؟
وای من میگی اصلا مونده بودم بهش چی بگم
یعنی یه آدم اینقدر بیشعور میتونه باشه ......
خلاصه بگذریم ...........
====================================
و اما پسر من فعلا با مادرش زندگی میکنه و آخر هفته ها از چهارشنبه شب تا جمعه عصر
میمومد و من می دیدمش
ولی از بس ایشون هر بار به نوعی دعوا و مرافه راه انداخته
باورکنید روزهای ملاقات من و این بچه
از چهارشنبه به فقط روز جمعه رسیده .
تازه اونم نمیبرمش خونه خودمون
برای اینکه بحثی چیزی پیش نیاد جمعه میریم خونه پدرم که مشکلی پیش نیاد .
====================================
من خودم خونه دارم ولی جای خونه م خیلی خوب نیست و به کارمم دور
خونه خودم دادم رهن و کرایه ...
یکی از بزرگترین اشتباهاتی که من کردم این بود که این خانم از خودش خونه داشت
و من چون مشکل خونه داشتم و به پیشنهاد ایشان از همان روز ازدواج
رفتیم و خونه ایشون زندگی کردیم ....
الان 7-8 ماه هست که باز برای کار من ایشون خونه شا فروخته و اومدیم سمت
شرکتی که توش کار میکنم خونه خریدیم .
که باز ایشون خونه را شش دانگش را به نام من کرده
چرا ؟؟؟؟؟؟
نمی دونم ...........
شاید با این کارش میخواسته من بخره و مدیونم کنه ............
البته جای این خونه خیلی خوب و حتی بهتر از خونه قبلی شم هست .
هم خوش جا تر و هم گرونتره
برا همین موقع خرید این خونه وام 20 میلیونی داشت که من الان دارم ماهی 320 تومن
قسط میدم .
یکی از موارد دیگه که داره من اذیت میکنه اینه که :
خوب در ابتدای ازدواج این خانم مثل اکثر خانم های مطلقه در حد خودش
مبل ، تلویزیون - فرش و ..... داشت
ایشون طلاهاشا فروخت و با پول طلاها ، تمام اساس قدیمی را رد کردیم
رفت و همه چیز جهازش را نو کرد .
تلویزیون led خریدیم - مبل ها را عوض کردیم - اجاق گاز عوض کردیم -
تخت و حتی تشک تخت هم عوض کردیم و خلاصه اساس منزل و به عبارتی جهاز
خانم کاملا نو شد .
گریه میکنه و میگه :
من بخاطر اینکه تو فکر زندگی قبلی ت را نکنی اومدم و این کارا کردم
والا من همون مبل و اساس هام کافی م بود ....
کاش اینکارا نکرده بودم ، پول شا داشتم الان خونه ما تصفیه میکردم که زیر منت تو
نباشم .
از اون ور مامانش میگه : شما این وامی که داری پرداخت میکنی را فرض بگیر مستاجری
و داری کرایه میدی .
===============================
الان یه مدتی هست که خانمم مدام میگه :
وظیفه مرد که خونه داشته باشه ، من تصمیم گرفتم خونه ما بدم رهن و کرایه و پول ش
مال خودم باشه و خرج کنم .
یا هرزگاهی تو بحث و دعوا با یک حالت بسیار عصبی و جوش زده ای میگه :
اره ، بچه ت بی تربیت ...
من اصلا ازش خوشم نمیاد ...
اصلا خونه از من ، اساس ها هم از من میخوای ببینیش ببرش خونه بابات .....
================================
خونه پدری من دو طبقه س ، بهش میگم باشه میریم خونه بابام میشینیم
میگه : من اونجا نمیام ...
میگم : مگه نمیگی مرد باید خونه داشته باشه ، به تو ارتباطی نداره من میخوام برم
خونه پدرم .
شروع میکنه بهونه گیری و میگه :
طبقه پایین خوشم نمیاد
طرح و ساخت ش زشت ....
خیلی خوب باشه میام ، ولی تمام اساس و اسباب م را میذارم اینجا درا قفل میکنم
و میرم دهات خونه مامانم
اون مبل و یه فرش از یکم اساس از اونجا میارم
بهش میگم تو فکر کردی با بچه طرفی ...................!!!!!!!!!!!!
هنوز اونقدر دربدر و خاکم به سر نشدم که مبل پاره ها و فرش کهنه و اساس شکسته
مامان تو را بخوام استفاده کنم .
میگه : من نمیتونم با مامان ت اینا کنار بیام .......
خلاصه که موندم حیرون ......................!!!!!!!!!!!!!!!!!
====================================
دیشب رفتیم بیرون ، تو راه رفتم دنبال پسرم ....
پسرم تو ماشین میگه ...
بابا بخاطر بدهی های بابا بزرگ ،
من و مامانی باید از خونه ای که توش هستیم ( آپارتمانی که پدر همسر سابق م
بهش داده بود ) پاشیم و با مامانی بریم مستاجری ....
بعدش میگه :
به مامان گفتم ، من و تو فکر نکنم بتونیم زیر بار این مشکلات دوام بیاریم
ولی مامانی میگه نترس خودم مثل شیر پشت تم .....
بعدش میگه :
بابا توام که مثل یه پرنده پر زدی و رفتی و مارا تنها گذاشتی .....
وای اصلا تا این حرف زد ، دلم میخواست بمیرم ....
واقعا دارم دیوونه میشم ...
===============================
به خانمم میگم : من با تو ازدواج نکردم که فقط سایه سر تو باشم و یه بچه دیگه
بیاد تو شناسنامه م ....
تو با من طی کردی ، شرط کردیم که بچه م جمع ش کنی ....
میگه : من حرفی نزدم ، بیارش ...
گفتم اره بیارمش که هر روز یه بامبولی براش چاق کنی
یبار بگی بچه ت بی تربیت
یبار بگی وای چقدر حرف میزنه
یبار بگی وای چقدر تو خونه راه میره
یبار بگی چرا تلویزیون صداشا بلند کرد بچه م بیدار شد
یبار بگی همش نشسته داره کارتون میبینه ، منم آدمم
یبار بگی دستشویی میره ، دستشویی بوی بد میگیره
یبار بگی من از بچه ای که احترام بزاره خوشم میاد
یبار بگی به من بد نگاه میکنه
یبار بگی وای صبح زود بیدار میشه و سر صدا میکنه مارا بیدار میکنه
یبار بگی من یوقت های حالشا ندارم ناهار درست کنم فردا نگی چرا ...!!!
-----------------------------------------------------------------------------
اگه یه پنجشنبه باهات تنهاش بزارم که زنگ میزنی بیا خونه حالم بده
تا میام میگی : بهش بگو که این مبل و اجاق گاز و تلویزیون من خریدم
بعدش م منطق ت اینه که فکر آینده را میکنی
و میترسی که فردا بیاد و دم از ارث بزنه ....
-----------------------------------------------------
پسرم چند وقت پیش اومده اینجا گشنه ش بود ساعت 6 یکم برنج و خورشت بود خورد
ساعت 10 بود رفتیم بیرون ف تو ماشین گفت بابا من گشنه م ...!!!!!!!!!!
برگشته میگه : تازه شام خوردیم ، چه خبره ....!!!!
-------------------------------------------------------
بهش میگم : پسر من سن ش - سن رشد بلاخره گرسنه ش میشه .
میگه : بچه تو که همش گشنه ....
-------------------------------------------------------
پسرم دندون ش خراب شده ، لثه ش آبسه کرده
بهم زنگ زده که بابا لثه م باد کرده و درد میکنه و چرک زده به گوشم
میخوام ببرمش دکتر ....
میگه : وای حالا چقدر برا دندون ش میگیره
بعدش میگه به من ربطی نداره ها
ولی فلان جا دولتی و کاملا رایگان ، ولی باید 5- 6 ساعت
بشینی تا نوبت ت بشه
----------------------------------------------------------------
امسال هم مثل 3 -4 سال گذشته میخوام بنویسم ش غیر انتفاعی
میگه : ول کن بابا ، همون دولتی بنویس ش مگه ما که دولتی رفتیم طوری مون شد
بیخودی این پولاتا اینقدر حروم نکن
---------------------------------------------------------------
تا دعوامون میشه میگه :
ماهیانه که 150 تومن براش نفقه میریزی بحساب
یارانه شم که مامان ش میگیره
آخر هفته ها هم که میاری ش اینجا و شام و ناهارش میدی
تا میاد اینجا که براش کیکی و بستنی و .... هم که میخری
پول مدرسه شم که داری میدی ....
بهش میگم میشینی حسابگری میکنی ؟؟؟؟؟؟
تو این وضع و اوضاع اقتصادی فکر کردی 150 تومن خیلی پول
یه کلاس تابستونه فوتبال برا هفته ای 2 روز شهریه ش 150 تومن
اونوقت من برا یکماه خورد و خوراک و پوشاک و لباس و ..... 150 تومن میدم
بنظرت خیلی پول .....!!!!!!!!!!
=====================================
میگه تو زیادی حساسی جای بدی که زندگی نمیکنه
پیش مامانش داره زندگی میکنه
بهش میگم : یعنی چی .... !!!
چه ربطی داره ، من با تو طی کردم
تو فرض کن مادرش شوهر کرد و رفت یه کشور دیگه
فرض کن مادرش تصادف کرد و مرد
فرض کن پدر و مادر من هم مردند
اونوقت تکلیف من چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تو که باهاش نمیسازی ، من باید با این بچه چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟
==========================================
نمی دونم بگم نفهم ، بیشعور یا بچه .....
چند هفته پیش داشتم تلوزیون میدیدم که اومد نشست و گفت بزن یه کانال دیگه
گفتم : دارم میبینم
برگشته میگه : اصلا تلویزیون مال من ، من خریدم
من نمیخوام این کانال ببینم
باور کنید برق از چشمام پرید .....
==========================================
به هیچ سراتی مستقیم نیست ...
خانواده م زنگ میزنند ، میگه وای خیلی حرف میزنند
زنگ نمی زنند میخنده و با تمسخر میگه میخواند تو زنگ بزنی قبض شون زیاد نیاد
-----------------------------------------------------
سراغ شا نمیگیرند میگه : براشون مهم نیستم -- اونا فقط تورا میخواند و نوه ارشدشونا
سراغ شا میگیرند : میگه سراغ آدم اول تماس میگیرند
اینا میخواند ببیند اگه من اون دور بر هستم بهت بگند جلو زن ت حرف نزن ...
----------------------------------------------------
میگه چرا بابات یه طبقه خونه شا نمیده پسرش بشینه زندگی کنه
خانوادم بهم گفتند بیا بشین ...
میگه : ای ی ی ی .....
من ساخت شا دوست ندارم - سوسک داره
من اساس م نمیارم اونجا زندگی کنم سوسکی بشه
==========================================
خلاصه که موندم چیکار کنم !!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از یه طرف میگم : هم یک کیلو پیاز بخورم ، هم شلاق بخورم ، هم پول بدم
آخه دلم به چی خوش کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به خودم میگم ، بله درسته مرد باید خونه داشته باشه
ولی منم به شرطی میرم و خونه کرایه میکنم و خودم زیر خرج و قسط و وام
میندازم که ایشون هم طبق توافق ش با من بچه ما قبول کنه و بزرگ ش کنه
فقط من باید به تعهداتم عمل کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از یه طرف بخاطر کارهایی که برای من کرده
مرام و معرفت نیست بخوام بیخیالش بشم ................
چون برای کار من خونه شا فروخته و اومده سمت کار من خونه گرفتیم
طلاها شا فروخته و تمام اساس زندگی نو کرده
از یه طرف قضیه بچه ما را چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از یه طرف فکر میکنم نمک گیرش شدم و شاید مدیون ش شدم ....
=======================================
یه دوستی دارم رشته عمران میخونه باهاش خیلی رفیق و راحت م
میگه : من برات یه مثال عمرانی میزنم
فرض کن پسرت یه زمین ------ همسرت هم یه زمین
میخوای یه 10 طبقه بسازی
ببین کدوم از این زمین ها سفت و محکم و ارزش ساخت و ساز داره
ببین 10 -13 سال دیگه اگه حواست به پسرت باشه و ساپورت ش کنی
بچه ت به کجاها میرسه
و در این شرایط اگه فقط همسرت را داشته باشی چی عایدت میشه ...
=======================================
درضمن یه سئوال :
مهریه این خانم 40 سکه طلا و یک سفر حج عمره است
در قوانین جدید مهریه زندان داره یا نه .....
تقسیط ش به چه صورت ؟؟؟؟
===========================================
واقعا دیگه بریدم که این سئوال کردم ....
بخدا فقط بخاطر یکسری مسایل و شرایط و بخاطر این بچه که ازش دارم
دارم تحملش میکنم و دارم باهاش زندگی میکنم
والا تا حالا صدباره زده بودم زیر همه چیز ....
شما جای من بودید با این شرایط من چیکار میکردید ........؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)