به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 تیر 96 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1391-12-30
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    3,490
    سطح
    36
    Points: 3,490, Level: 36
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سرد شدن نسبت به همسر بدلیل مشکلات زیاد

    سلام به همه اعضای محترم سایت
    من یکی از کاربرای قدیمی هستم که قبلا برای مشکلات زیاد اینجا تاپیک زدم اما این مشکل خود من هستم
    تقریبا پنج ساله ازدواج کردم تو این پنج سال اشتباهات زیادی از همسرم و خونوادش دیدم اما چون همسرم رو خیلی دوست داشتم همشون رو فراموش کردم هرچند بخاطر چند مورد هیچ وقت نتونستم همسرم رو ببخشم الان تقریبا دو سال هست که درگیر مشکلات مالی هستیم و دلیلش هم این بود که همسرم بخاطر کار با یک شرکت مقدار خیلی زیادی بدهی بالا آورد و به مرز ورشکستگی رسید سال اول تونستیم مقدار قابل توجهی از بدهی هارو پرداخت کنیم در این بین من همیشه و همیشه به همسرم تامید میکردم که همکاریشو با شرکت قطع کنه و سعی کنه طلبشو پس بگیره ایشون هم در ظاهر میگفت باهاشون همکاری نمی کنه اما در باطن دور از چشم من خام حرفاشون شده و همکاریشو ادامه داد تا اینکه وقتی چشم باز کردیم بدهی ها سر به فلک کشید و ما دار و ندارمون رو از دست دادیم حتی خونواده من برای حل. مشکلات ما مقدار زیادی طلا و حتی ماشینشون رو هم فروختن این در حالی بود که خونواده همسرم کاملا بهمون پشت کردن با این شعار که بذار فقط یکیمون بسوزیم خلاصه الان هنوز مقدار قابل توجهی از بدهی ها مونده بدون کوچکترین پشتوانه مالی در این بین من هر روز بیشتر از روز قبل افسرده تر و داغونتر میشم تا جایی که دیگه هیچ حسی یه همسرم ندارم یعنی. وقتی نمی بینمش راحتترم اما وقتی هست مدام اتفاقات این چند ماه بران مرور میشه شبا تا دیر وقت حتی تا نزدیکیهای صبح خوابم نمی بره و فقط اشک میریزم فکر و خیال دیونم کرده خودمو تو چهاردیواری خونه حبس کردم میترسم برم بیرون چون وقتی بیرونم مدام زوجهای جونو میبینم به خیال اینکه من چقد از اینا بدبخت ترم بغض میکنم و آه میکشم به همین خاطر تا جایی که میتونم بیرون نمیرم
    اگه از اخلاق و رفتار همسرم بگم خیلی معمولی هیچ اتفاق و رابطه خاصی نداریم اون خیلی درگیر و گرفتاره تا جایی که وقتی خونه میاد از چهرش میخونم که حتی حوصله منو هم نداره گاهی که از در میاد تو شروع میکنه به تعریف مشکلات و اتفاقات اون روز اما نمی دونه داره منو از درون نابود میکنه وقتی میبینمش دلم میخواد اخم کنم گاهی اتقد از دستش عصبانی میشم به خاطر حماحقتاش که دوست دارم بگیرمش زیر مشت و لگد الان اتقاتی که در گذشته بینمون افتاده برام پررنگتر شده حتی عیبهای ظاهریش رو هم که قبلا برام مهم نبود الان بیشتر به چشم میان.
    این ماه 28 رو تمون میکنم میرم تو 29 خیلی دلم میخواد بچه دار بشم اما با این همه استرس و فشار روحی نمی تونم مخصوصا که دچار تنبلی تخمدان هستم پروسه درمان و باردار شدن زمان بر هزینه بر و همچنین روحیه و آرامش میخواد که من هیچکدومو ندارم در ضمن هنسرم هم گفته اگه بچه دار بشیم از بارداری تا بزرگ کردن بچه مسئولیتش با منه اون با این همه گرفتاری نمی تونه کمک کنه. از نظر روابط جنسی هم تقریبا صفر هستیم چون همسرم کار گرفتاری و مشغله فکری رو بهانه میکنه.
    بارها و بارها به جدایی فکر کردم که به چند دلیل نمی شه اول اینکه مقداری چک دست طلبکارهای همسرم دارم اگه بخوام جدا شم مطمئنا با اون چکها برام دردسر درست میکنه یکی دیگه مقدار پولی که خانوادم بهمون دادن و مطمئنم دیگه اونو پس نمی ده و بعدی اینکه با تمام این تفاسیر دلم نمی تو این شرایط شوک جدایی رو بهش وارد کنم و اینکه میدونم هیچ وقت راضی به جدایی نمیشه و فقط وقتمو تلف میکنم ....
    حالا به نظر شما با این زندگی
    افسردگی خودم
    رفتار همسرم
    واین احساس بی احساسی که بهش پیدا کردم چیکار کنم?

  2. #2
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 08 تیر 94 [ 19:38]
    تاریخ عضویت
    1394-1-10
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    757
    سطح
    14
    Points: 757, Level: 14
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 71 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    بهترین راه حل میدم رفتن تو جامعه یه شغل تو بازار یا کار گروهی تو بازار
    مثلا فروشندگی حقوقش هرچقدر کم باشه مهم نیست برید تو بازار هرروز و تو جامعه باشید تنها نباشید
    اینطوری شب ها بهتر می خوابید مشغله ذهنی کمتری دارید و درگیری فیزیکی بالا اینطور اسیب روحی نمی خورید

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 تیر 96 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1391-12-30
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    3,490
    سطح
    36
    Points: 3,490, Level: 36
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خیلی ممنون بابت راه حلتون
    راستش من دوران مجردی و یه سال بعد ازدواج کار میکردم اما متاسفانه همسرم مخالف کار کردنم بود به همین خاطر نمی تونم مخصوصا کارهایی مثل فروشندگی.
    باید بگم تا قبل از این مشکلات کلاس زبان میرفتم همسرم تا یه جایی هزینه هارو پرداخت میکرد اما بعد مشکلات دیگه نتونست تا چند ترم خودم هزینه هارو پرداخت کردم که کم کم متوجه شدم با بالا رفتن ترمها هزینه ها هم بالا میره دیگه در توانم نبود الان تقریبا یک سالی میشه دیگه کلاس نمی رم.

  4. #4
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 08 تیر 94 [ 19:38]
    تاریخ عضویت
    1394-1-10
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    757
    سطح
    14
    Points: 757, Level: 14
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 71 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببینید بنظر من سعی کنید زمانی که حال همسر شما مناسب حرف زدن هستش مشکلات خودتون رو با زبان مناسب و سیاست بگید
    و راه حل رو ارایه بدین که باید وارد جامعه بشید. درضمن می تونید تو خیریه ها کار کنید جایی که به نفع کودکان یا زنان کار فعالیت می کنن...فقط صفر و یک به مشکلاتتون نگاه نکنید. این بدونید ادامه دادن این وضعیت میتونه وضع بدتر بکنه. باید اولین قدم که حرف زدن با همسرتون هست اغاز کنید مشکلات بگید بعد باهم راه حل بدین.

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 تیر 96 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1391-12-30
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    3,490
    سطح
    36
    Points: 3,490, Level: 36
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خب من این مسائل رو بارها و بارها با همسرم درمیان گذاشتم و چیزی نبود تو خودم بریزم حتی چند بار براش نامه نوشتم اما هیچ کدوم تاثیری نه در روابطمون داشت نه دردی از من دوا کرد شهری که من زندگی میکنم خیلی محدوده و نمی تونم فعالیت خاصی داشته باشم .
    نظر همسرم این بود که تو خونه نقاشی بکشم یا خطاطی کنم کاردستی درست کنم. کتاب شعر بخونم اما واقعا نمی تونم از نظر روحی اونقدر داغونم که این چیزا نمی تونه راضیم کنه یا فکرمو مشغول کنه . احساس میکنم فقط دارم وقت کشی میکنم چون وقتی از اون فاز و محدوده بیرون میام میبینم همه چی سرجاشه همه مشکلات روابط سرد من و همسرم تکراری بودن روزها و خیلی چیزهای دیگه......


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 54
    آخرين نوشته: چهارشنبه 17 تیر 94, 18:47
  2. از اینکه خیلی زیاد عاشق شوهرمم خسته شدم چون مشکلات زیادی برام ایجاد کرده
    توسط مهشید93 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 دی 93, 15:23
  3. پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 خرداد 93, 10:55
  4. استرس شدید -تنبلی زیاد -بی حوصلگی زیاد باعث شده همه اش بخورم
    توسط پونه در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 دی 92, 23:06

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.