ایا این زندگی و این شوهر یه ذره جای تلاش کردن داره یا باید جدا شم؟؟؟

[الهه4]

باسلام قبلا چندباری اینجا مشکلاتمو گفتم چه قبل عقد و چه بعد عقد همه گفتن با هاش ازدواج نکن حتی فرشته مهربان ولی من مثل کسی که مسخ شده باشه راه خودمو رفتم مهم نیست این چند وقت چیا کشیدم من عاشق شوهرم بودم و هستم ولی دیگه کم اوردم الان 2سال ونیم عقدیم ولی انگار نه انگار فقط حربشو میزنه مثلا میگه عروسی بگیریم بابد خواننده از خارج کشور بیارمو....خلاصه خیلی ادعا توخالی دااره همش توقع داره خانوادم منو تا اخر عمر نگه دارن کارش با محل زندگیمون 4ساعت فاصله داره هردوهفته میاد ولی بازم با من نیست تنها چیزی رو که وظیفه خودش میدونه بریم خونمون یه رابطه و دیگه تموم همون و بس-مثلا الان اومده این چند روز رو ولی همش خونه خواهرش بود همشو فقط وقت خوابیدن میومد خونا مامانم اینا اخه منم ادمم حداقل یکم منم ببره بیرون یه کلمه باهام حرف بزنه اصلا و ابدا وقتی هم من حرف میزنم میگه چقدر حرف میزنی مامانم میگه جدا شو این مرد زندگی نیست خودمم از عقلی میگم ارا جدا شم ولی هنوزم میگم نکنه اشتباه کنم شاید بشه زندگیم خوب بشه-ممنون میشم راهنماییم کنین سوالی هم داشتین بپرسین جواب میدم

[الهه4]

یعنی هیشکی هیچ نظری نداره

[فدایی یار]

سلام....

ببنید به نظرم هیچکی مثل خود شما نمی تونه به شما کمک کنه... به نظرم خوب فکر کنید و یادداشت... خوبی های اون اقا(به هر حال اون اقا یک خوبی هایی داشته که اول شما قبول کردید و گر نه قبول نمی کردید البته امیدوارم اون خوبی ها اولش فقط یک تصور نبوده باشه که بعدش دیده باشید اصلا وجود خارجی نداره) و بدی های اون اقا... و همچنین خوبی ها!!!! وبدی های جدایی از اون اقا به هر حال وقتی شما جدا شید نه این که لزوما فرصت های بهتری نداشته باشید... ولی بعد ها هر کی بیاد خواستگاری شما متوجه بشه دو سال عقد یکی دیگه بودید حداقل هر چقدر هم از شما خوشش بیاد ممکنه پشیمون بشه به احتمال زیاد... و شاید مواردی که بعد ها به شما پیشنهاد بشه خیلی از این اقا پایین تر هم باشند از هر جهت... شاید یک درصد هم بهتر باشند...


به هر حال خوب فکر کنید.... و یکبار تصیمیم بگرید... امیدوارم اون اقا اون قدر خوبی هایی داشته باشه که به ادامه و درست کردن زندگیتون بپردازید و مجبور به تصمیم جدایی نشید...

اگه واقعا همه ماجرتا همینی هست که گفتید ببخشید در واقع اون اقا فقط برای رفع نیازهای خودش میاد پیش شما و بعدش هم تمام و... نمی دونم واقعا این طوری درست نیست... بازم خوب فکر کنید.جدایی سختی های خودشو داره هااااا ....ولی یه وقتایی ادم بهتره جدا شه ... تا بعد ها بخواد با یک فرزند جدا شه....

اگه می تونید عضو بشید...یا کلا هر جای دیگه نظر کارشناسان خبره رو هم بپرسید و به امید خدا بهترین تصمیم رو بگیرید.

[الهه4]

خوبی هاش:وفاداره -دروغ نمیگه-کاریه-بدیهاش:اون اصلا زندگی متاهلی رو دوست نداره دوست داره ازاد باشه-مشروب میخوره-دست بزن داره-کلا هنه حرفاش فحشه-تحصیلاتش خیلی از من پایین تره من پزشکم و ایشون زمانیکه عقد کردیم پنجم ابتدایی داشت بعدش با تلاش من یه سوم راهنمایی گرفت-اصلا اداب معاشرت بلد نیست همش دوست داره با بچه ها وقت بگذرونه -ولی بیشترین مشکل من باهاش اینه که احاضر نیست زندگی متاهلی رو بپذیره نمیدونم شاید من اشتباه میکنم مثلا این چندروز تعطیلی رو اوم ه خوب اولش مستقیم اومد خونه بابام مریض هم بود مامانم واسش سوپ و دارو داد خوابید بعد فردا صبح سریع رفت خونه خواهرش ظهر اوند خونه ما نهار خورد دوباره خوابید یه کم باز رفت خونه خواهرش نیومد تا 11شب زنگ زده بیا بریم شربت بخوریم تو خیابون منم نرفتم اخه میتونست حداقل 2ساعت زودتر بیاد دوباره شب خوابید تا ظهر گفت بریم خونه خودمون اونم چون دید من ناراحتم رفتیم اونجا نیم ساعت نشده گفت بریم منو گذاشت خونه بابام باز رفت خونه خواهرش تا شب منم گفتم اخه من دوهفته است تنها تو خونه بودم حداقل حق من بیشتر پیشم باشی واقعا اینجا حق با منه یا نه؟؟؟؟منو دوست نداره اخرش هم شب دیگه رفت و نیومد به خدا افسردگی گرفتم سرکار که نمیزاره برم این یکسالو همش خونه درس خوندم منم نیاز دارم به محبت به تفریح -وقتی میگم دیگه اگه عروسی هم نگیریم چون دیگه طولانی شده من از پاییز میاام خونه خودمون زندگی میکنم رنگ از روش میپره-اینقدر خسته شدم از بی محبتی که حتی حاضرم مهریه هم نگیرم و جدا بشم ولی میگم نکنه اشتباه کنم و پشیمون بشم واسه عقدم خودسر تصمیم گرفتم و حرف کسی و گوش نکردم حداقل قبل جداییم میخوام مشورت کنم شاید عیب از من باشه-

[الهه4]

کسی هیچ نظری نداره؟الان با شوهرم رابطمون خوبه ولی فکر اینده دیونم کرده بزرگترین ارزومه یه شهری دیگه قبول بشم برم حداقل چند سال دیگه ببینم چی میشه ولی از اونورم من دوست دارم بچه دهر بشم که اگه برم شهر دیگه نمیتونم انتخاب رشته کردم شهرخودمونو اخرین اولویتم زدم نمیدونم چکار کنم شوهرم یه ذره به فکر بیفته ولی خوب البته چون جهزیه رو هم قراره خودش بخره کامل باید پول دستش بیاد که وسایلارو بخره -رتبه ام هم لب مرز بود معلوم نیست شاید قبول نشم اگه نشدم چکار کنم به نظر خودم که اشکال نداره میتونم تنهایی تو خونه زندگی کنم وقتایی شوهرم نیست ولی متاسفانه اون همش ترجیح میده تا اخر عمرو پیش خانوادم بمونم

[asemaneabi222]

سلام دوست عزيز
الهه جان مگه كسي نظري هم داشته باشه شما اهميت ميدي؟
شما چندين ساله داري (معذرت ميخوام واژه ي بهتري نميتونم پيدا كنم ) با هر بدبختي و بي حرمتي و بي ارزش بودني خودتو به اين آقا تحميل ميكني،و نميخواي بدوني به هر دري ميزنه كه بلكه شما بري چون نميخوادت ،ميدوني عزيزم آدمي كه خوابه رو ميشه بيدار كرد ولي كسي كه خودش رو زده به خواب محاله بيدارش كرد،شما خودتو زدي به خواب تن به هر ذلتي ميدي چون عزت نفس نداري كه براي خودت ارزش بذاري،با افتخار ميگي پزشكي ولي توان اينو نداري خودت ارزش بذاري،شما مطمئن باش هيچوقت اين شوهر نميبرت توي خونه ي خودش چون نميخوادت،اگه هم طلاقت نداده چون تمام تلاشت رو كرد بلكه خودت بري كه اصلا شما نرفتي حالا اگه مهريه ات رو ببخشي راحت طلاقت ميده،به خودت بيا ،براي خودت ارزش قائل شو،مشاورهاي همين سايت هم بهت گفتن با اين شخص ازدواج نكن ولي گوش نكردي الانم داري باز به زور خودت رو تحميل ميكني بهش به خودت بيا...
ببخش اگه تند نوشتم برات خواستم تلنگري باشه برات كه حرمت خودت رو نگه داري ،كه عزتت رو پايين نياري

[الهه4]

باور کنین طلاق نمیده به خدا من حتی حاضر شدم مهریه امو ببخشم حتی پولایی که بهش دادمو هم نخواستم یعنی خانوادم اینو خواستن ولی میگه نه طلاق نمیدم خیلی بهش گفتم من اشتباه کردم حالا هم پشیم نم و میخوام جدا بشم ولی مثلا میگه حالا که شناسنامم خراب شده من نمیزارم طلاق بره تو شناسنامه ام ،اون نمیخواد طلاق بده ولی در عین حال هم نمیخواد جدا بشه خودم احساس میکنم فکر میکنه ابروش میره و همه میگن خانمش از این طلاق گرفت ،میدونم دوستم نداره ولی منو تو برزخ گذاشته خانوادش همش اصرار دارن زودتر عروسی بگیرین اینم میگه من باید یه عروسی انچنانی بگیرم از ااونورم میگه من تابستون عروسی میگیرم و لی باید ماشینمو عوض کنم خوب میتونه ماشین معنولی بگیره که پول واسه عروسی هم بمونه ولی کلا بیخیال -من میترسم که اقدام کنم واسه جدایی یعدا پشیمون بشم و بگم چرا این کارو کردم کاش حداقل خیانت میکرد ا نوقت بدون تردید جدا میشدم ولی نمیدونم چکار کنم !!چندروز پیش میگفت اگه تخصص قبول نشدی اشکال نداره امسال هم باز بخون میدونم منظورش اینه باز بشینم خونه بابام درس بخونم خوش به حال اونایی که خشوهرشون خیانت کرده یا از خونه بیرون کرده یا رفته یا حداقل مستقیم گفته نمیخوام حداقل تکلیف خودشونو میدونن ولی من بلاتکلیفم یه اشتباهی کردم و توش موندم

[الهه4]

[داود.ت]

قرار نیست مستقیم بگه برو که !
این آقا آدمی نیست که بشه روش حساب کرد ، این تیپ شخصیتی دور و اطراف ما پسر ها زیاده .
می دونم اخلاقش چیه ، این آقا هنوز تو فاز فکری مجردی هست و از طرف دیگه داره از شخصیت متاهلی استفاده می کنه
خودت رو علاف کردی ، مطمئن باش پشیمون نمی شی ! ( اولین باره می گم جدا بشه کسی )
ولی این آقا درست بشو نیست ، چون خودش این جور زندگی رو دوست داره .
کسی که معتاده حتی با اینکه نمی تونه ترک کنه از اعتیاد متنفره و شاید از اعتیاد بمیره
ولی این آقا اصلا هیچ ناراحتی نداره ، نمی دونم شما چرا علاف ایشون شدید ؟ این حتی از کارهاش هم پشیمون نیست و شما داری خودتو فریب می دی.
یه جمله هم یاد گرفتی هی می گی شاید پشیمون بشم ! باشه بمون تا 50 سالگیت احتمالا اون موقع به نتیجه برسی آینده ایی با این مرد نداری .
عاشق قیافه یا هیکل ایشون شدید ؟

[الهه4]

شاید باورتون نشه ولی شوهرم درحال حاضر اصلا تیپ و قیافه خوبی نداره از وقتی عقد کردیم خیلی چاق شده خیلی میخوره وقتی هم چیزی بهش میگیم میگه بزار پول دستم بیاد خیالم راحت بشه بعد-من حتی بهش گفتم تابستون میخوای بری شهرت دیدن خانوادت من نمیام ولی میگه باید بیای اخه اونجا میریم همه با زن و بچشون همش تفریح میکنن اونوقت من همش تو خونه ام حتی شب ها هم تا صبح با دوستاش میره بیرون از الان داره دوربین و چراغ قوه خوب میخره میگه اونجا شبا برم جنگل حیونارو ببینم-وام هایی که به اسم من گرفته بودیم دیگه کم کم داره تموم میشه ولی هنوز باه مامانم بدهکار یه کم اصلا هم به فکر نیست-ادم لجبازی به نظرتون با خودشصحرت کنم واسه جدایی یا مستقیم وکیل بگیرم نمیدونم چکار کنم یا صبر کنم تا اخر تابستون-!هروقتم حرف میزنم میگه خانوادت جهیزیه بدن تا عروسی بگیرم درصورتیکه تو کل فامیلشون گفتن خودش جهیزیه میگیره حتی شب خواستگاری گفتن جهیزیه نمیخوایم اینا همش بهانه اشه-به نظرتون یه مدت کلا بیخبر بزارم برم یه شهر دیگه مثلا شهر اج ادیمون ببینم کاری میکنه یا نه؟؟؟ یعنی قدمی برمیداره یا نه--