چرا همش ما باید به اونا احترام بگذاریم؟؟
چرا باید زیر هر ظلمی که به ما تحمیل میشه، ما سرمون رو پایین بندازیم و هیچی نگیم؟؟
من بشخصه خسته شدم...چرا نباید تمام این فشارها رو فریاد کنم؟؟تموم سلولهای بدنم پر از قصه های تلخ و باورنکردنیه...
چرا زندگی های ما شده خانواده محور؟؟ببینید خیلی از ماها که اینجا هستیم مشکل اصلیمون خانواده هامونه..اگه این وابستگی ها نبود چقدرررررر راحت بودیم
برخی میان تاپیک می گذارن که چرا پدر ومادرهاشون بهشون توجه ندارن!!!!
من فکر می کنم خیلی دلشون خوشه...خوشبحالشون....
مورد آزار و اذیت قرار ندن...توجه نمی خام....کاش به منم توجه نمی کردن...
قبلا یه تاپیک گذاشتم و یه کم از قصه زندگیمو با مادرم نوشتم....گفتم پاکش کنن چون می خواستم آبروداری کنم..مثه همیشه...اما خیلی دلم شکسته......نمی دونم چیکار کنم...بغض دارم..کینه دارم..پر از خشمم...پر از ناامیدی............می ترسم یه کاری ازم بربیاد که دیگه نتونم جبران کنم....
خیلی فکرهای عجیب و غریب تو ذهنم میاد..فکرای بد!!! تصمیم های وحشتناک....نمی دونم به چی پناه ببرم....
سوال بزرگ من اینه..آیا اونا به خاطر ظلمی که به ما می کنن مجازات میشن؟؟؟یا نه خدا حقی رو برای اعتراض ما باقی نگذاشته؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)