گفتی با برادرت و همسرش توی یک خونه زندگی می کنید.
شاید حرفتون را طوری زدید ایشون اشتباه متوجه شده. لزومی هم نداشته که از علاقتون بهش چیزی بگید.
اگر علاقه خواهر برادری بوده با رفتار مشخص می شد. می تونستید با یک جمله درست در جمع بگید.
به هر حال شما برای ایشون نامحرمی.
برای یک خانم خیلی سخته که حس کنه دائم (با شما زندگی می کنند) زیر نگاه خاص یک نامحرمه.
ابراز علاقه شما شرایط را براش سخت کرده. شاید هم برای همین باهاتون صحبت نمی کنه و ارتباطش را کم کرده، که راحت تر باشه.
راستش را بخواهی کار نسنجیده ای کردی.
عروستون هم بهترین راهی که به نظرش رسیده برای محافظت از خودش و زندگیش با برادرت انتخاب کرده.
به نظر نمی رسه دختر بدی باشه. کاری هم که می کنه عجیب نیست.
اما اگه من جای شما بودم !
اتفاقیه که افتاده.
همه ما تو زندگیهامون یه عالمه اشتباه می کنیم و کردیم.
شما تنها کسی نیستی که اشتباه کردی.
می تونی با عملت نشون بدی که منظور بدی نداشتی. لازم نیست دوباره بری بهش بگی.
بیشتر توی اتاق خودت باش و سعی کن وقتی همه جمع هستند شما هم کنار بقیه باشی.
اما با خانم برادرت تنها نباشی تا اون هم احساس امنیت و راحتی کنه.
بهش فکر نکن.
چون اگه بهش فکر کنی هر بار که می بینیش دست و پات را گم می کنی که رفتار درست چیه.
وقتی فراموشش کنی، رفتارت عادی می شه.
پس، فراموش کن.
در مورد بقیه مشکلاتت
باید به روانشناس مراجعه کنی
شما وظیفه خندوندن دیگران را ندارید. این همه غصه خوردن و گریه کردن اون هم برای یک پسر طبیعی نیست.
افکاری که گفتید اصلا عادی نیست. دوست دارم بدبخت باشم تا دیگران دوستم داشته باشند. دوست دارم فقیر و ندار باشم تا دلشون برام بسوزه و .......
افکار مخربیه و زندگیت را خراب می کن.
برو روانشناس.
هیچ کس هم بخاطر بدبخت بودن و تلف کردن عمرش مدال افتخار نگرفته که شما دومیش باشی. گیرم دل همه عالم برای شما بسوزه، می شه واست زندگی؟
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
ویرایش توسط شیدا. : جمعه 01 خرداد 94 در ساعت 16:10
علاقه مندی ها (Bookmarks)