به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 94 [ 01:07]
    تاریخ عضویت
    1394-2-30
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    144
    سطح
    2
    Points: 144, Level: 2
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    21
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    خیانت و کتک زدن همسرم

    سلام دوستان عزیز

    من دختری25 ساله هستم و همسرم 32 سال سن دارند,حدودا 10 سالی هست که در عقد بسر می برم و به این علت این دوران طولانی شد که همسرم حدود 6سالی خارج از کشور در مقطع دکترا تحصیل و کار می کرد.و من هم در ایران مدرک کارشناسی خود را گرفتم و درحال حاضر دانشجو رشته مهندسی پزشکی می باشم.از اوایل ازدواجمون همسرم چت می کردند و یه مدتی با خانومی متاهل اشنا شده بود و رابطه صمیمی و عاشقانه ای بینشون ایجاد شده بود تا حدی که ایشون نسبت به من سرد شده بود و بهانه های بسیاری می گرفت و تا مرز طلاق پیش رفتیم. ایشون روزهای اول عقدمون بر سر مهریه و اختلافات خانوادگی روی من دست بلند کرد.پدر شوهرم به اجبار همسرم و پدر خودم زمینی را مهر من کرد و پدر من در قبالش مغازه ای را به من هدیه داد اما چون هنوز سند نداره پدرم به نامم نزدند.یکسالی میشه که همسرم به ایران اومده و در این مدت به چت کردنش ادامه داد و من را سر بهانه های کوچک به باد کتک میداد من به ایشون فرصت زیادی دادم تا خودش را اصلا ح کنه اما فایده ای نداشت ،یک ماه مانده به عروسیمون متوجه شدم همسرم با دختری در رابطه است و با هم بیرون می رفتند من به ایشون دوباره یک ماه فرصت دادم اما متاسفانه بعد از 3 روز دوباره زیر قول خودش زد و اونوقت دیگه من بریدم و بهش گفتم تصمیم به جدایی دارم.

    من در این مدت یکسال به خانه ی مادرشوهرم می رفتم و هیچ وقت همسرمو تنها نمی گذاشتمو تمام کارهایش اعم از غذا درست کردن و لباس شستن و ... انجام میدادم و تا جاییکه می توانستم به خودم می رسیدم اما همسرم محبت و مهربونیه من را نمیدید .

    در حال حاضر ما یک ماهی میشه دور از هم زندگی می کنیم فقط هفته ی پیش برای صحبت های اخریمون ایشونو دیدم که دوباره به طرز فجیعی منو کتک زد و من به پزشکی قانونی مراجعه کردم و وکیلم دنبال شکایت از ایشان است.

    با مشاوره نیز صحبت کردم و نظر مشاوره این است که ایشان بیماری روانی هست و بایستی به روانپزشک مراجعه کنندو زندگی با چنین شخصی بسیار مشکل می باشد.همسرم این روزها احساس ندامت می کند و می گوید که من قدردان محبتهای تو نبودم و خواستار برگشت من است اما من دیگر علاقه ای به ایشون ندارم و از ادامه ی زندگی با ایشون می ترسم . دوستان عزیز خواهشا منو راهنمایی کنید ؟

    - - - Updated - - -


    نحوه ی اشناییتمون: همسرم نوه ی دایی مامانمه و ایشون پس از شکست عشقی که مواجه میشه به پیشنهاد خانواده اش در سن 24 سالگی با حالت افسرده به خواستگاری من میاد ، دختری که باهاش دوست بوده فردی بی بند وبار و بدحجاب و پولدار بوده اما همسرم دوست دخترشو با پسر دیگه ای می بینه و به خاطر خیانتش از او جدا میشه و به دلیل پاک بودنم من را انتخاب می کنند

    خصوصیات من و همسرم
    :ایشون فردی خوش تیپ و خوش هیکله ،بسیار باهوشه پشتکار زیادی داره ،بسیار کمال طلب(هرکاری باید بدون نقص انجام شود) و سلطه گر (حرف فقط باید حرف خودش باشه) ،مغرور(کسیو بالاتر از خودش نمی بینه), دهن بین (خانوادش براش تصمیم می گیرن، حتی برای درس خوندن من وقتی خانوادش نسبت به درس خوندن من مخالفت کردن همسرم هم سر هر مشکلی بهانه ی درس منو میاورد تا حدی که کتاب دفترهای منو پاره کرد و نمی گذاشت برم دانشگاه اما من اجازه ندادم مانع درس خوندن من بشه) ،عصبیه و به سرو صدا بسیار حساسه،وسواس بسیاری داره طوریکه من نمی تونم به موهاش و حوله ها و کلا وسایل شخصیش دست بزنم این وسواسش به صورت وسواس فکری هم هست ،اگر روی یه مساله ای حساس بشه مدام بهش فکر می کنه ،برای خودش خوب خرج می کنه اما واسه من هرچی خرج کرده حسابشو داره و من باید پولشو بدم .وقتی میومد ایران واسه من سوغاتی نمی گرفت می گفت که هیچ انگیزه ای ندارم برات هدیه بخرم!کلا بسیار پول دوسته ،همیشه به من می گفت که من باید با کسی ازدواج می کردم که از خانواده ی خانمم به من چیزی می رسید . اهل دود و سیگار و مشروب نیست،دوستان کمی داره فقط با همکارهاش در ارتباطه .
    این مدت 10 سال عقدمون ما رابطه کامل نداشتیم چون معتقد بود این رابطه وقتی باید صورت بگیره که زیر یه سقف باشیم اما من گاهی اوقات بهش اصرار به داشتن رابطه کامل می کردم چون پیش خودم فکر می کردم شاید خیانتهاش به این دلیل باشه اما قبول نمی کرد!
    من فردی اروم هستم اما وقتی با همسرم بودم علی رغم مشکلاتمون شاد و پرانرژی بودم،مهربون و بسیار دلرحمم، از نظر ظاهری اونطور که همسرم می گفت خوش قیافه هستم و نه خیلی لاغر و نه چاقم.قبلا منفعلانه با همسرم برخورد می کردم چون خیلی دوستش داشتم و وابسته اش شده بودم اما 1سالی میشه که از خودم دفاع می کنم و نسبت به رفتارهاش اعتراض می کنم.با خانوادش با احترام برخورد می کردم و در انجام کارهاشون بهشون کمک می کردم.خیلی این چند سال صبورو با گذشت بودم طوریکه معمولا همسرم را هر یکسال یکبار میدیدم .
    ببخشید اگر طولانی شدو ممنونم از اینکه وقت می گذارید و مشکل منو می خونید!

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام زهرا جان

    شما از پانزده سالگی یعنی در اوج خامی و دوران نوجوانی و فانتزی های ذهنی اون موقع وارد این رابطه شدی....از ان طرف همسر شما بعد از یک شکست عشقی و با روحیه ای خراب به سمت شما اومده.....همین ابتدای کار ورود هر دوی شما در ان سن و در ان حال و هوا کار منطقی نبوده....

    برامون از خوبی ها و بدی های همسرت نوشتی .بیا باهم یه نگاهی بهشون بندازیم:

    خوبی هاش :

    ایشون فردی خوش تیپ و خوش هیکله
    ،بسیار باهوشه
    پشتکار زیادی داره
    اهل دود و سیگار و مشروب نیست،

    بدی هاش :

    ،بسیار کمال طلب(هرکاری باید بدون نقص انجام شود)

    و سلطه گر (حرف فقط باید حرف خودش باشه)

    ،مغرور(کسیو بالاتر از خودش نمی بینه),

    دهن بین

    ،عصبیه و به سرو صدا بسیار حساسه،

    وسواس بسیاری داره طوریکه من نمی تونم به موهاش و حوله ها و کلا وسایل شخصیش دست بزنم

    این وسواسش به صورت وسواس فکری هم هست

    ،اگر روی یه مساله ای حساس بشه مدام بهش فکر می کنه

    ،برای خودش خوب خرج می کنه اما واسه من هرچی خرج کرده حسابشو داره و من باید پولشو بدم .

    کلا بسیار پول دوسته ،

    همیشه به من می گفت که من باید با کسی ازدواج می کردم که از خانواده ی خانمم به من چیزی می رسید .

    دوستان کمی داره فقط با همکارهاش در ارتباطه .

    دست بزن داره

    خیانت هم میکنه


    خوبیهایی که گفتی بدون شک مواردی نیستن که بتونن پایه یک زندگی محکم و با ثبات رو تشکیل بدن...خوش تیپی و خوش هیکلی و .....به هیچ عنوان جز ملاکهای یک زندگی موفق نیست.

    بدیهایی که گفتی اونهایی رو که با قرمز مشخص میکنم باید کاملااااااااااااااا از زندگی و فکر این اقا پاک بشن در غیر این صورت ادامه منطقی و ممکن نیست.

    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  3. 6 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (چهارشنبه 30 اردیبهشت 94), Zahra68 (چهارشنبه 30 اردیبهشت 94), آبی آسمان (چهارشنبه 30 اردیبهشت 94), آزرم (چهارشنبه 30 اردیبهشت 94), اقای نجار (جمعه 01 خرداد 94), اعجاز عشق (چهارشنبه 30 اردیبهشت 94)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 94 [ 01:07]
    تاریخ عضویت
    1394-2-30
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    144
    سطح
    2
    Points: 144, Level: 2
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    21
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از اینکه وقتتونو در اختیار من گذاشتین!

    عزیزم من حتی از خانواده ی شوهرم شنیده بودم که همسرم قبل از ازدواج با پدرشون بحثش شده بوده و گلدونیو سمت پدر شوهرم پرتاب می کنند،یا اینکه روز نامزدیمون دوباره شیشه ی خونشونو با دست می شکنه،طوریکه داماد در مجلس نامزدی دستش باند پیچی بود،این کارهاش باعث شده خانواده ی شوهرم هم ازش بترسند چه برسه به خود من.

    چندین بار بهش گفتم که رفتارهات طبیعی نیست و بهتره باهم پیش مشاور بریم اما از من دلخور میشد و می گفت تو فکر می کنی که من روانیم؟؟!

    می خواهم بگم که من واقعا از ادامه ی زندگی با ایشون هراس دارم ،ازش به عنوان تضمین حق طلاق یا یک تعهد نامه ی محضری خواستم اما قبول نکرد،می گفت هیچ مردی حق طلاقو به زنش نمیده.اخرین بار هم که بیرون قرار گذاشتیم دیدمش بهش گفتم من تصمیمم واسه جدایی داره قطعی میشه چون وقتی رفتم پیشش متوجه شدم دوباره با اون خانوم متاهل که قبلا رابطه داشته صحبت کرده بهش که اعتراض کردم می گفت که وقتی من کار و زندگیم تو این شهره که نمی تونم با دخنری از شهری دیگه ازدواج کنم اگر هم بهش زنگ زدم یه سری سوالات حقوقی داشتم ازش چون قبلا می خواسته از همسرش جدا بشه و از اینطور مسایل اگاهی داره(این خانوم مدرک دکترا داره)،وقتی که شنید من تصمیم قطعیه ،داخل ماشین می خواست منو خفه کنه می خواستم به 110 زنگ بزنم گوشیمو به زور از من گرفت و ببخشید اب دهنشو رو صورتم می ریخت و می خواست منو بین راه ساعت 1 شب بگذاره خودش بیاد اما پشیمون شد وقتی که منو کتک می زد خودش قهقه می زد از خنده می گفت دارم لذت می برم که دختر اشغالیو مثل تو دارم می زنم،تو از همون اول در حد من نبودی من باید با یه دختر که مثل خودم مدرک دکترا داشته باشه ازدواج می کردم....

    مریم جان با این اوصاف و اینکه من 10سال تحمل کردم که شاید ایشون اصلاح بشه اما بهتر که نشد بدتر هم شد و هنوز ایشون منو در حد و اندازه خودش نمی دونه و حرمتها بین خانواده ها شکسته شده و بدون هیچ مراسم و عروسی منو می خوان ببرن خونه همسرم و اینکه پدر شوهرم با وقاحت تمام اومده خونمون و میگه قبل از عروسی یک دربند مغازه ای که پدرم قولشو داده بود را به نام عروسم بزنید و کرایه مغازه رو از روز اول عروسیشون زهرا و شوهرش باید بگیرن یا اینکه بخشی از مهریه رو ببخشه، ایا به ادامه ی این زندگی امیدی است؟به نظرتون مشکلمون با مشاوره حل میشه؟
    ویرایش توسط Zahra68 : چهارشنبه 30 اردیبهشت 94 در ساعت 20:27

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 94 [ 01:07]
    تاریخ عضویت
    1394-2-30
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    144
    سطح
    2
    Points: 144, Level: 2
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    21
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    عزیزان لطفا منو راهنمایی کنید خیلی سردر گمم

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 آبان 94 [ 20:31]
    تاریخ عضویت
    1394-1-03
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,035
    سطح
    17
    Points: 1,035, Level: 17
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 20 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از الان شما رو اینطور میزنه برید زیر یک سقف باید نگران جونتون باشین.کسی که سمت پدرش گلدون پرت میکنه سمت شما چاقو پرت خواهد کرد.ایشون یک روانی تمام عیار هستن و باید بستری شن.از قدیم گفتن حرفهای دل ادما حرفاییه که موقع دعوا و عصبانیت میزنن
    بنابراین اگه جونتون رو دوست دارین با ایشون زیر یه سقف نرید.

  7. 2 کاربر از پست مفید مهدی سبز95 تشکرکرده اند .

    نادیا-7777 (شنبه 02 خرداد 94), Zahra68 (جمعه 01 خرداد 94)

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 خرداد 01 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-21
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    6,971
    سطح
    55
    Points: 6,971, Level: 55
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 179
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 73 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزيزم به نظرم 10 سال عمرتون رو هدر دادين و سعي كنين با فكر و عقل بقيه زندگيتان مفيد باشد

  9. کاربر روبرو از پست مفید elsay تشکرکرده است .

    Zahra68 (سه شنبه 12 خرداد 94)

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 07 مرداد 96 [ 12:07]
    تاریخ عضویت
    1393-6-03
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    3,765
    سطح
    38
    Points: 3,765, Level: 38
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    1

    تشکرشده 64 در 43 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام دوست عزیزم ، مطالبتون رو خوندم .
    زندگی با این مرد اشتباهه محضه ... دوست داشتن و علاقه تاجایی جایزه که به ضرر خود آدم نباشه ...
    وقتی می بینی داری زجر میکشی تو این زندگی پا بذار روی همه چی و روی تصمیمت آخرت مصمم شو وقاطعانه حرفهای دلتو برای آخرین بار به خانواده همسرت اعلام کن ...
    یه ضرب المثل معروف میگه توبه گرگ مرگه ... وقتی این اخلاقا رو داره محاله بتونه تغییرشون بده مخصوصا که خودشو مقصر نمیدونه اصلا ...
    حیف جوانیت نبود که ده سال پای این مرد گذاشتی ... نظر شخصی من اینه الان جدا بشی بهتره از اینکه دو روز دیگه با یه بچه بخواد زجرت بده و از طریق بچت تو رو بجزونه و ازت بگیرتش ...
    گاهی انگشت نما بودن بهتره از ضرری که بهت میرسه ...

  11. 2 کاربر از پست مفید mahsa21 تشکرکرده اند .

    نادیا-7777 (شنبه 02 خرداد 94), Zahra68 (سه شنبه 12 خرداد 94)

  12. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 اردیبهشت 98 [ 09:11]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    939
    امتیاز
    15,687
    سطح
    80
    Points: 15,687, Level: 80
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,262

    تشکرشده 5,821 در 1,048 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    139
    Array
    سلام زهرا جان

    ببخشید رک میگم،از روی تجربه اینو میگم:

    فاتحه این زندگی خوندس

    البته اسمش زندگی نیست...مرگ تدریجی همراه با اعمال شاقه و شکنجه

    فکر اینکه این آدم درست شه و بشه درکنارش زندگی سالم و باآرمشی داشت، اشتباه محضه

    امیدوارم زودتر نتیجه بگیری و خودتو اعصاب و روان و آینده و جوونی و انرژیت رو بیخودی نبازی که اینا دیگه جبران پذیر و برگشت پذیر نیست.

    امیدوارم از همچین آدم روانی هم بچه به وجود نیاد که تیشه برداره بزنه ریشه یه زندگی دیگرم داغوون کنه.
    خودتو زودتر نجات بده تا توی یکی از همین کتک زدناش خدانکرده ناقصت نکرده

    حتما که نباید یه اتفاق جبران ناپذیر بیفته که چشای آدم باز شه

    یاحق
    زندگی زیباست

  13. کاربر روبرو از پست مفید نادیا-7777 تشکرکرده است .

    Zahra68 (سه شنبه 12 خرداد 94)

  14. #9
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 08 تیر 94 [ 19:38]
    تاریخ عضویت
    1394-1-10
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    757
    سطح
    14
    Points: 757, Level: 14
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 71 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    طرف مشکل روانی داره تعادل نداره.. طلاق بگیر

  15. کاربر روبرو از پست مفید دوچمدان_سیزده_کیلویی تشکرکرده است .

    Zahra68 (سه شنبه 12 خرداد 94)

  16. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 خرداد 99 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    7,750
    سطح
    58
    Points: 7,750, Level: 58
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Recommendation Second ClassVeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    887

    تشکرشده 279 در 146 پست

    Rep Power
    40
    Array
    خانوم محترم بهتون اطمینان میدم ایشون مشکل روانی داره و این مشکل روز به روز بدتر میشه و هرچی سنشون بره بالاتر اوضاع وخیم ترو وخیم تر میشه.

    دوستان درست میگن ایشون مشکل روانی شدید داره و تا آخر عمر باهاشونه.

    اگه بازن شک دارید تست کنید شرط بزارید برید روانپزشک از ایشون تست شخصیت و 2 قطبی بگیرید ولی ایشون عمرا بیاد تست بده

    من نمونه های اینجوری به عینه دیدم جونتون و جونیتون رو بردارید ، برید ، جلو ضررو هر وقت بگیری منفهته

  17. کاربر روبرو از پست مفید mercedes62 تشکرکرده است .

    Zahra68 (سه شنبه 12 خرداد 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.