به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 72
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array

    میخواهم شاد و پرانرژی و خوش اخلاق باشم.

    سلام.
    هرکار کردم کهنیام ولی نتونستم. مشکلای قبلی رو که نتونستم حل کنم هیچ، یه مشکلی هم بهشون اضاف شد.
    وجودم پر از خشمه. سر کوچیکترین چیزی بهم میریزم. اگر دخترم کوچیکترین چیزی رو زمین بندازه دعواش می کنم. شوهرم چند روز پیش بهم گفت عین سگ میمونی. از حرفش خیلی ناراحت شدم.
    فشار زیادی رو دارم تحمل می کنم. شدم عین خدمتکار بدون مواجب.
    صبح ساعت 8 باید پاشم صبحانه مادرشوهرمو بدم. بعدش دخترم. بعد باید جارو بعد غذا، باز جارو باز ظرف شستن و ... ظهر اگر بتونم نیم ساعتی استراحت کنم باز همون آش و همون کاسه.
    از کار کردن خسته شدم اونم کارهای تکراری.
    هر روز باید حرفای تکراری مادرشوهرم رو بشنوم. آلزایمر هم داره. گاهی توی 5 دقیقه یه سوالی رو شاید 7-8 بار بپرسه. همش در حال ناله کردنه. همش میگه کاش بمیرم.
    نمیخوام بگم زن بدیه اتفاقا خوبه. خودش هم گاهی می گه من باید یه هفته برم خونه اون یکی بچه ام بمونم تا تو هم بتونی استراحت کنی. ولی خب خونه ما واسش راحت تره.
    از این که نه تفریحی دارم و نه بیرون رفتنی خسته ام. فشار مالی زیادی رو دارم تحمل می کنم. یه ذره وقت هم که اضافه میارم باید بشینم روی پایان نامه کار کنم.
    نمی خوام بگم شوهرم خیلی بده. اونم تحت فشار مالیه. همش قسط و قسط. اگر ازش پول بخوام غر میزنه. همش با تندی میگه ندارم. یا میگه واسه چی میخوای؟
    کمی هم درکم می کنه ولی نه اونجور که باید.
    از بی محبتی، از بی عرضگی خودم هم خسته شدم.
    توی این مدت که نبودم یه شبش رابطه داشتیم. تا چند مدتش خوب بودم. وقتی دیدم که باز باید واسه رابطه بعدی ماهها شاید سالها صبر کنم کم تحمل شدم.
    پر از حرف های نزده و خشم های فرو خورده ام. من به هیچ دردی نمی خورم.
    این عصبانیت های من روی همه اثر گذاشته، دخترم، مادر شوهرم و شوهرم.
    دلم میخواد چند روزی واسه خودم باشم نه مسئولیت بچه داشته باشم و نه مادر شوهر و نه شوهر.

    دخترم دیگه داره 25 ماهه میشه ولی هنوز فرصت نکردم که از پوشک بگیرمش. هم اعصاب قوی میخواد هم وقت و هم حوصله که هیچکدومو من نداارم.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 شهریور 94 [ 00:09]
    تاریخ عضویت
    1394-2-18
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    1,290
    سطح
    19
    Points: 1,290, Level: 19
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    34

    تشکرشده 52 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    فکر میکنم شما خسته شدید. نیاز به رفرش اساسی دارید. اگه میتونید چند روز برید خونه مادرتون تا ایشون برای نگهداری بچه کمکتون کنن.عصبانیت و ... هم مربوط به خستگیه. اگه برید خونه مادرتون کارتون کمتر میشه. از شوهرتون بخواید چند روز مادرشو ببره پیش یکی از خواهر یا برادراش و شمام برید خونه مادرتون. اینطوری چند روز مجبور نیستید تنهایی از بچه نگهداری کنید پس فرصت استراحت خواهید داشت.

  3. 2 کاربر از پست مفید من تنها تشکرکرده اند .

    ستاره زیبا (دوشنبه 06 اردیبهشت 95), شیدا. (چهارشنبه 30 اردیبهشت 94)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 24 شهریور 97 [ 23:17]
    تاریخ عضویت
    1393-8-28
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    3,574
    سطح
    37
    Points: 3,574, Level: 37
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دلسا جان سلام این چند وقتی که نبودی هروقت با تالار سر میزدم دنبال تاپیکی از تو هم میگشتم مشکلاتت خیلی شبیه منه حتی حسی که به زندگی کنونی داری. با تمام وجود آرزو میکردم مشکلاتت حل شده باشن که تاپیکی نذاشتی. میدونم توی شرایطی که وضعیت مالی خوبی نداشته باشی یا اینکه استقلال مالی نداشته باشی اینکه به آدم بگن برو کلاس و باشگاه و به خودت برس حرف بی معنیه. اما به خاطر دخترت سعی روحیه ات رو حفظ کنی این فرشته ها هیچ گناهی ندارن که پا توی این دنیا گذاشتن. از خونوادت کمک بخواه یه چندروز برو پیششون چندروز با خودت خلوت کن فکر کن استراحت کن . پیش یه مشاور یا بزرگتر برو من این راه رو امتحان کردم زندگی من هم خیلی داشت با همین سردی ها و مشکلات نابود میشد اما این راه تا حدودی جواب داد بذار شوهرت بفهمه اگه همینجوری ادامه بده تو دیگه نمیمونی حداقل تهدید بشه یه جورایی. برای دعا میکنم

  5. کاربر روبرو از پست مفید abani تشکرکرده است .

    شیدا. (جمعه 01 خرداد 94)

  6. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    ممنونم از وقتی که گذاشتید.
    خیلی دوست دارم یکی دو روز خونه نباشم ولی شرایط خونه بقیه خواهر برادراش جوریه که مادرشوهرم نمیتونه بره و بمونه. البته واسه یکی دو روز خوبه
    که اونم کسی نیست که بخواد بیاد خونه من بمونه پیشش.
    هفته ای یا ده روزی یه بار میان واسه یکساعت و میرن. ماشاله زبونش رو هم دارن ارزش و احترامشون هم بیشتره. هر کدوم هم یه بهانه جور می کنن. وقتی مادرشوهرم خونه یکی دیگه از بچه هاش بود من هر روز یا یک روز در میون میرفتم پیشش گاهی غذا می بردم و ... .
    ترجیح میدم خودم بمونم ولی ازشون نخوام بمونن. مثلا یه بار یکیشون مونده بود که برم آرایشگاه. بعد نیم ساعت هی زنگ میزد منم نمیتونستم جواب بدم به شوهرم زنگ زده بود شوهرم هم به من که تو کجایی؟ قرصای مادرم کدومن؟ شام داره و ...
    چند مورد دیگه هم دیدم که ازشون نمیخوام بمونن.
    خواهرشوهرم دو روزی یه بار میاد که اونم شاغله و نمیتونه زیاد بمونه. منم اگر بخوام برم بیرون باید توی همون یکی دو ساعتی که اون اینجاست برم.
    خیلی دوست دارم دوباره روحیه ام رو بدست بیارم ولی نمیتونم. خودم میخوام خودمو درمان کنم که اونم تا یه چیزی می بینم عقبگرد می کنم.

    دیگه مثل قبل دوستش ندارم . روز به روز داریم از هم دورتر میشیم.
    البته منکر این نمیشم که توی بعضی چیزاش خیلی بهتر شده. فقط همین یه مورد خیلی روی اعصابمه.
    وقتی نمیاد سمتم یعنی دوستم نداره. چون خودارضاییشو که داره. گوشیش هم پر از فیلم و عکسه. پس مشکل از منه.
    متاسفانه بدترین نوع مشکل رو داریم.

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 خرداد 01 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-21
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    6,971
    سطح
    55
    Points: 6,971, Level: 55
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 179
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 73 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دلسا نمایش پست ها
    ممنونم از وقتی که گذاشتید.
    خیلی دوست دارم یکی دو روز خونه نباشم ولی شرایط خونه بقیه خواهر برادراش جوریه که مادرشوهرم نمیتونه بره و بمونه. البته واسه یکی دو روز خوبه
    که اونم کسی نیست که بخواد بیاد خونه من بمونه پیشش.
    هفته ای یا ده روزی یه بار میان واسه یکساعت و میرن. ماشاله زبونش رو هم دارن ارزش و احترامشون هم بیشتره. هر کدوم هم یه بهانه جور می کنن. وقتی مادرشوهرم خونه یکی دیگه از بچه هاش بود من هر روز یا یک روز در میون میرفتم پیشش گاهی غذا می بردم و ... .
    ترجیح میدم خودم بمونم ولی ازشون نخوام بمونن. مثلا یه بار یکیشون مونده بود که برم آرایشگاه. بعد نیم ساعت هی زنگ میزد منم نمیتونستم جواب بدم به شوهرم زنگ زده بود شوهرم هم به من که تو کجایی؟ قرصای مادرم کدومن؟ شام داره و ...
    چند مورد دیگه هم دیدم که ازشون نمیخوام بمونن.
    خواهرشوهرم دو روزی یه بار میاد که اونم شاغله و نمیتونه زیاد بمونه. منم اگر بخوام برم بیرون باید توی همون یکی دو ساعتی که اون اینجاست برم.
    خیلی دوست دارم دوباره روحیه ام رو بدست بیارم ولی نمیتونم. خودم میخوام خودمو درمان کنم که اونم تا یه چیزی می بینم عقبگرد می کنم.

    دیگه مثل قبل دوستش ندارم . روز به روز داریم از هم دورتر میشیم.
    البته منکر این نمیشم که توی بعضی چیزاش خیلی بهتر شده. فقط همین یه مورد خیلی روی اعصابمه.
    وقتی نمیاد سمتم یعنی دوستم نداره. چون خودارضاییشو که داره. گوشیش هم پر از فیلم و عکسه. پس مشکل از منه.
    متاسفانه بدترین نوع مشکل رو داریم.
    -------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    سلام دلسا جان خوبي؟منم مثل تو بعد از فوت پدرشوهرم مادرشوهرم توي خونه خودش تنها نميمونه با اينكه مريضي خاصي نداره ولي همش خونه دخترها و پسرهاش هست و به علت اينكه برنامه خاصي وجود نداره هم خودش و هم بقيه معذب هستند به نظر من با توجه به اينكه مادرشوهر يا پدر شوهر بزرگ فاميل هستند بايد در هر شرايطي احترامشون نگهداشته بشه به نظر ميرسه شما توي دل خودت راضي نيستي مادرشوهرت هميشه پيش شما باشه و اين عدم رضايت رو توي دلت نگهداشتي و به هيچكس نميگي و اين اصلا درست نيست حتما راه چاره اي هم وجود داره چرا مادرشوهرت خونه شما فقط راحته؟ به هر حال فرزندان ديگرش هم وظايفي دارند و هركدام سهمي هم دارند به نظر من با برنامه ريزي ميشه كاري كرد كه شما هم احساس آرامش بكنيد.مثلا من با توجه به اينكه شاغل هستم مادرشوهرم آخراي هفته خونه ما ميمونه (درسته كه واسه من دو روز تعطيلي هم خيلي مهمه)ولي خب اگر اعتراض هم بكنم هم شوهرم ناراحت ميشه هم حق ديگران ضايع ميشه يا وقتي ما ميريم مسافرت روزاي آخر هفته خواهرشوهر و برادرشوهرام مسوليت نگهداري مادرشون رو دارند به هر حال هر كسي سهمي بايد داشته باشه درسته كه بزرگتر ها روي سر ما جاي دارند ولي اينطوري كه رضايت نباشه اصلا درست نيست كه.شما بايد با شوهرت يا برادر شوهرت يا ديگران حرف بزنيد و مشكلتون رو مطرح كنيد.در مورد خودارضايي بايد باشوهرتون حرف بزنيد و از دردسرها و از گناهي كه داره براش حر بزنيد با محبت رفتار كنيد چندبار گفتم مردها خيلي تيز هستند كوچكترين اخم و عصبانيت شما توي مسايل ديگه رو يغريزه جنسي همسرتون تاثير ميزاره و روابط جنسي رو سرد و كم ميكنه مثلا شما سر دخترت داد ميكشي مطمنا روي شوهرت و احساسش تاثير داره.اگه خونه داري يكم از كارهاي خونه رو كم كن هر روز جارو كشيدن واقعا نيازه؟اين نظر شخصي من هست هيچوقت به خاطر ديگران از برنامه خودت نگذر.اول اولويت رو بده به خودت و بچه و شوهر و به همين ترتيب برو به بقيه برس.اگه تونستي سعي كن يك كاري پيدا كني من هيچوقت نميتون تصور كنم كه صبح تا شب توي خونه بمونم و كار خونه انجام بدم چون ميشه توي 3 يا 4 ساعت كارخونه و آشپزي رو تمام كرد.به هر حال اگه فاميلهاي ديگرت هم شاغل هستمن عصرها و روزهاي تعطيل كه سر كار نميرن ميتونن از مادرشوهرت مراقبت كنن

  8. 2 کاربر از پست مفید elsay تشکرکرده اند .

    دل آرا (یکشنبه 03 آبان 94), ستاره زیبا (دوشنبه 06 اردیبهشت 95)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 اسفند 94 [ 21:30]
    تاریخ عضویت
    1394-1-26
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    676
    سطح
    13
    Points: 676, Level: 13
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دلسا جان تاپیکات و همیشه نگاه میکنم حرص میخورم اخه انقدر منفعل .......یکم سیاست زنونه واسه هر زندگی واجبه اگه رو لبت خنده باشه رو زبونت قربون صدقه اگه سه سالم کار خونه نکنی کسی نمیگه چرا اما شما نقش کنیزه حاج باقر و گرفتی هی کار هی بداخلاقی به نظر من که بیشترشم واسه خاطره کمبوده رابطه جنسیه حتما حتما با شوهرت راجع بهش حرف بزن این که نشد زن و شوهری مادرشوهرتم چه خبره که همیشه اونجاس معلومه ادم وقتی یه مریض و یه بچه کوچیک تو خونه باشن روانی میشه تازه شوهرت پولم نمیده اونم که از مردونگیش باهاش حرف بزن این که نشد رندگی اصلا یه مدت خودت و بزن به مریضی

  10. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    ممنونم از دوستان
    دارم تاپیک های قبلی رو ریز به ریز می خونم.
    تنها راه پیش پای من بی تفاوتی به رفتارهای شوهرمه. باید تمرین کنم که همینجوری بپذیرمش.
    باید تمرین کنم شاداب باشم.
    فعلا تصمیم گرفتم خودمو دوست داشته باشم. میخوام واسه خودم و دخترم وقت بیشتری داشته باشم. اولویت اول من توی زندگیم شده مادرشوهرم.
    باید از اینهمه انفعال دست بردارم.



    یه خوبی که موندن مادرشوهرم توی خونه من داره اینه که شوهرم بخاطر مادرش هم که شده بیشتر خونه میمونه. من از بودن مادرشوهرم اینجا ناراضی نیستم. من از دست بقیه عروس ها و پسرهاش حرص میخورم که هفته ای ده روزی یه بار میخوان بیان بهش سر بزنن. مثلا به همشون هم گفتم که سرش این روزها خیلی درد می کنه. نمیخوان بیان کاری هم بکنن.
    من الکی این وسط واسه خودم الکی حرص جمع می کنم. باید بیخیالشون باشم.
    اونها خیلی بلدن و زرنگن. کل خرج مادرشوهرم با و خواهرشوهرم هست. اونوقت چون چندماه پیش واسش پنیر رژیمی خریدن اینو یه زبون میارن.
    من بیشتر حرصی که میخورم بخاطر اینه که هیچی بلد نیستم. سیاست ندارم. باید تمومش کنم.

    چند روز پیش گوشیش باز دست دخترم بود خودش رفته بود توی حیاط. گوشیش پر از عکس و فیلم های خیلی بد بود. گوشیش رو پرت کردم یه طرف و دخترم رو بردم توی کوچه بازی کنه تا گریه نکنه. شبش هم که آقا خود ارضایی داشت.
    بازم بهم ریختم. عقب نشینی کردم اون هم با توجه به رفتار من عقب نشینی کرد. انگار خطاها از منه.
    میخوام احساساتمو کنترل کنم. باید بتونم.
    یه کاری پیدا کردم باید شرایطش رو بپرسم اگر بتونم برم سرکار خیلی خوبه. به طلاق خیلی جدی تر فکر خواهم کرد.
    خیلی خیلی کار دارم.
    میخوام شوهرمو یه مدت اصلا نبینم.
    باید از پشت کوه انفعال بیام بیرون.
    ویرایش توسط دلسا : پنجشنبه 07 خرداد 94 در ساعت 00:12

  11. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 دی 96 [ 22:59]
    تاریخ عضویت
    1392-11-30
    نوشته ها
    297
    امتیاز
    6,423
    سطح
    52
    Points: 6,423, Level: 52
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    625

    تشکرشده 345 در 183 پست

    Rep Power
    51
    Array
    واقعا برام جالبه که چرا طلاق نمیگیرین و بهتون توثیه نمیسه توی این تالار
    همه تاپیکاتونو خوندم..
    به نظرم شرایط زندگیتون بدترین شرایط ممکنه خب طلاق بگیرید دیگه از این که بدتر نمیشه
    دخترتونم به جای مهریه بردارین
    حتی اگه خودتون کار کنین بعد طلاق شرایط به مراتب بهتری خواهید داشت حالا کار دولتی و شرکتی نشد کار آزاد که زیاده واسه خانوما

  12. کاربر روبرو از پست مفید baitollah-abbaspour تشکرکرده است .

    گیسو کمند (پنجشنبه 07 خرداد 94)

  13. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 خرداد 94 [ 21:43]
    تاریخ عضویت
    1394-3-05
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    41
    سطح
    1
    Points: 41, Level: 1
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    من خیلی وقت نیست ازدواج کردم و خیلی هم تجربه ندارم که بخوام چیز چندانی بگم ولی مواظب خودتون باشید کسانی که با بیماران آلزایمری ارتباط دارند در معرض شدید ابتلا به این بیماری و همچنین افسردگی قرار دارن سعی کنید حتما در هفته سه تایم پاره وقت برای خودتون برنامه ی تفریحی جور کنید وگرنه به خودتون آسیب میزنید و حل کردن جدول و کتاب هایی در مورد تقویت ذهن مطالعه کنید.
    من فردی با شرایط شما رو در نزدیکی خودم داشتم و عینا دیدم که چه اتفاقی میفته الان بخاطر بی توجهی خودشون یا بهتر بگم کم کاری که در حق خودشون کردن باید یک عالمه قرص اعصاب در سن 27 سالگی مصرف کنن.
    بیشتر مراقب خودتون و دخترتون باشید. لبخند بزنید زندگی زیباست

  14. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مرداد 00 [ 00:24]
    تاریخ عضویت
    1392-10-04
    محل سکونت
    چه فرقی میکنه
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    9,442
    سطح
    65
    Points: 9,442, Level: 65
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 208
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    819

    تشکرشده 166 در 90 پست

    Rep Power
    31
    Array
    چقدر راحت برخی از دوستان از طلاق حرف میزنن و شما رو تشویق به این کار میکنند. منم روزی فکر میکردم اگه مشکل مالی نداشته باشم و کار خوبی پیدا کنم می تونم به راحتی جدا بشم. ولی الان که درآمدم عالیه میفهمم که اشتباه فکر میکردم.
    مشکلات بعد از طلاق فقط مشکلات مالی نیست که اگر شما کار خوب و پر درامدی داشته باشید دیگه هیچ مشکلی نباشه.
    دختر شما برای یک زندگی موفق به پدرش هم نیاز داره حتی اگه ایشون خیلی نرمال نباشه
    ازتون می خواهم که حتی اگه الان حس خوبی به همسرتون ندارید از لحاظ
    ج ن س ی برایش جذاب باشید.یاد بگیرید که جذاب باشید
    و این کار احتیاج به زمان داره تا ایشون دست از خود ارضایی بردارند.
    اگه رابط ج ن س ی تون حل بشه شما قدرت پیدا میکنید که به مشکلاتتون غلبه کنید.

    - - - Updated - - -

    بخشی از ارسال های قبلی تون رو، از زمانی که متن بالا رو براتون ارسال کردم تا الان خوندم.
    من نقاط مشترکی ، تو زندگی خودم و شما میبینم.شما تلاش زیادی برای حل مشکلتون نمیکنید.منفعل هستید و منتظر معجزه .دوستان خیلی راهنمایی های خوبی به شما داشتند.به خصوص جناب خاله قزی که بسیار سنجیده صحبت میکنند.
    اگر شما روی مهارت های ارتباطی تون کمی بیشتر کار میکردید.به جای اینکه منتظر بمونید تا شوهرتون حرکتی از خودش نشون بده،سعی در بهبود روابط زناشویی و عاطفی تون میکردید.حداقل وقتی دخترتون بزرگ شد میتونستید بهش بگید که شما تمام تلاشتون رو برای درست شدن زندگی تون انجام دادید.
    تصمیم بگیرید که از این به بعد تو روابط تون هم از خود گذشتگی داشته باشید.همون طور که در انجام امور منزل و کودک و مادرشوهرتون از خودگذشتگی دارید.
    تصمیم بگیرید به جای اینکه صرفا با دوستان درددل کنید مروری داشته باشید به همه توصیه هایی که تو تاپیک های قبلی دوستان به شما داشتند.چند درصدش رو سعی کردید گوش کنید و انجام بدید.چند بار تلاش کردید.چقدر موفق بودید.
    تا خودمون نخواهیم که اوضاع مون بهتر بشه چیری تغییر نمیکنه مسلما ما هم اشتباهاتی داریم که زندگی رو به جایگاه کنونی رسونده و فقط همسرمون مقصر نیست.
    کمی روی خودتون تمرکز کنید.اشتباهاتتون رو بپذیرید.همسرتون رو ببخشید و از نو تلاش کنید.
    من احساسات شما رو درک میکنم چون شرایطی مشابه شما داشته ام.ببخشید اگه خطوط مرتب نیست.برای تایپ از گوشی ام استفاده میکنم

    - - - Updated - - -

    بخشی از ارسال های قبلی تون رو، از زمانی که متن بالا رو براتون ارسال کردم تا الان خوندم.
    من نقاط مشترکی ، تو زندگی خودم و شما میبینم.شما تلاش زیادی برای حل مشکلتون نمیکنید.منفعل هستید و منتظر معجزه .دوستان خیلی راهنمایی های خوبی به شما داشتند.به خصوص جناب خاله قزی که بسیار سنجیده صحبت میکنند.
    اگر شما روی مهارت های ارتباطی تون کمی بیشتر کار میکردید.به جای اینکه منتظر بمونید تا شوهرتون حرکتی از خودش نشون بده،سعی در بهبود روابط زناشویی و عاطفی تون میکردید.حداقل وقتی دخترتون بزرگ شد میتونستید بهش بگید که شما تمام تلاشتون رو برای درست شدن زندگی تون انجام دادید.
    تصمیم بگیرید که از این به بعد تو روابط تون هم از خود گذشتگی داشته باشید.همون طور که در انجام امور منزل و کودک و مادرشوهرتون از خودگذشتگی دارید.
    تصمیم بگیرید به جای اینکه صرفا با دوستان درددل کنید مروری داشته باشید به همه توصیه هایی که تو تاپیک های قبلی دوستان به شما داشتند.چند درصدش رو سعی کردید گوش کنید و انجام بدید.چند بار تلاش کردید.چقدر موفق بودید.
    تا خودمون نخواهیم که اوضاع مون بهتر بشه چیری تغییر نمیکنه مسلما ما هم اشتباهاتی داریم که زندگی رو به جایگاه کنونی رسونده و فقط همسرمون مقصر نیست.
    کمی روی خودتون تمرکز کنید.اشتباهاتتون رو بپذیرید.همسرتون رو ببخشید و از نو تلاش کنید.
    من احساسات شما رو درک میکنم چون شرایطی مشابه شما داشته ام.ببخشید اگه خطوط مرتب نیست.برای تایپ از گوشی ام استفاده میکنم

  15. 2 کاربر از پست مفید رنگین تشکرکرده اند .

    Shadi2 (جمعه 21 خرداد 95), ستاره زیبا (دوشنبه 06 اردیبهشت 95)


 
صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.