به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array

    از بین بردن حس های بد بالا بردن اعتماد به نفس

    سلام عزیزان
    من از بچگی با خیلی ار سرخوردگی ها زندگی کردم و پدرم در شرایط خوب نبوده

    از یک حس بد همیشه رنج بردم شاید نتونم زیاد خوب توصیفش کنم

    همش حس میکنم زندگی ام خوب نیست مثلا من پایینم من کم هستم کم هستم یعنی شده تا حالا دو چیز بزارید کنار هم نگاه کنید به یکی یک نگاه دیگه و به یکیش نگاهتون با اولی فرق کنه

    هر وقت با آدمهای اطراف حرف میزنم چیزی برای گفتن ندارم

    به معنای تمام همه عمرم غبطه خوردم

    غبطه پدر خوب خانواده با موقعیت خوب

    همیشه در حال غبطه خوردنم

    خیلی نمیتونم توصیف کنم و نمیدونم چه کلماتی به کار ببرم که بهتر منظورم بفهمید

    بر فرض مثال مثلن فکر میکنم اگر کسی بخواد با خانواده ام روبرو بشه چرا حس بد دارم

    مثلن عیدا خیلی دوست ندارم بعضی ها بیان خونمون دوست ندارم همکارام بیان دوست ندارم بعضی دوستام بیان

    دوست ندارم خانواده شوهرم بیان

    یا مثلن مهمونی میخوام بگیرم خونمون نمیتونم خانواده خودم و خانواده همسرم یکجا جمع کنم حس بدی بهم میده وقتی باهم یکجا هستن حسی که تا چندین ساعت حالم بده

    چون خودم توی موقعیت اجتماعی خوبی هستم البته خیلی زحمت کشیدما و اطرافم اکثریت آدمهای با موقعیت خوب هستن نمیتونم زیاد رابطه ام اجازه بدم به فراتر بره

    متاسفانه فرهنگ و موقعیت همسر هم خیلی بهتر از منه


    همیشه حس آدمهای دل شکسته رو دارم

  2. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 اردیبهشت 03 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,966
    امتیاز
    33,290
    سطح
    100
    Points: 33,290, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,390

    تشکرشده 6,365 در 1,791 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    این احساسی که داری تا حد زیادی زاییده نگرش خودته نگرشی که وابسته به
    تفسیرت از خانوادت انتظارات آرمانی ترت از اونها،وتفسسرت از خود اعتماد بنفس
    کهانتظار. داری اعتماد به نفس حتما باید زاییده ی موقعیت اجتماعی فرهنگی خوب باشه

    وچون خانوادت در اون حد نیستن پس باعث احساس بد در وجود تو میشه در موقعیتهایی
    که سطح اجتماعی خانوادت به زعم تو به چالش کشیده میشه مثل مهمانی هایی که گفتی
    به نظرم باید در نگرش خودت تجدید نظرهایی کنی ومسایل رو چند بعدی ببینی با انعطافی بیشتر

    - -
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    مرسی امین عزیز

    نگرش عوض کردنم باید چگونه صورت بگیره
    خب قبول کنید وقتی میهمونی میدم وقتی پدر همسرم یا آقایون مجلس شیک و باکلاس جنتلمن نشستن ولی پدر من با اعتیادی که داره و قیافه ایی که یکم بهم ریخته و لانم که مریضه یکم چهره مناسبی نداره و به خاطر این موضوع خواهرو مادرم هم معذب هستن توی اون مجلس ..... این باعث حس بد میشه ولی وقتی میرم توی مهمونی بقیه اقوام شوهرم و یا خودم میبینم که باهم سنخیت دارن مرد با زن سنخیت دارد و زن با زن ....

    مثلا مهمونی که خانواده همسرم میگیرن اکثر خانمها یا معلم یا استاد یا زنان خانه دار ثروتمند و مردها یا بازارین یا دبیر یا معلم یا کارمند یا رییس بانک ولی بخوام خانواده ام رو دعوت کنم مثل مادر من یک زن روستایی که بعد ازدواج به شهر اومده و هنوز هم همون فرهنگ داره و یا پدر که نه سوادی و متاسفانه با اعتیاد شدید...چطور میشه این دو معقوله پیش هم باشن توی مهمونی

    وقتی برای شوهرم یا خودم بخوام مهمونی بگیرم همین موضوع همیشه منو باز داشته

  4. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 اردیبهشت 03 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,966
    امتیاز
    33,290
    سطح
    100
    Points: 33,290, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,390

    تشکرشده 6,365 در 1,791 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اگه قضیه برعکس بود وجای خانواده توشوهرت عوض بود،تو چه فکرهایی میکردی؟
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  5. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 94 [ 15:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-18
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    1,952
    سطح
    26
    Points: 1,952, Level: 26
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    235

    تشکرشده 155 در 73 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام عزیزم
    خانواده ت هر مشکلی هم داشته باشن پدرومادرت هستن و این تویی که مشکل داری چون تو اختیار انتخاب خانواده تو نداشتی ولی درکنار اونا بوده که به این موقعیت الانت که ازش تعریف میکنی رسیدی تحت هر شرایط باید به پدرومادرت احترام بزاری چون این دستور خداوند هستش این ازلحاظ دینی،
    تو خودتي که به این احساست دامن زدي و اینقدرخودتو با دیگران مقایسه کردی که باعث شده روی اعتمادبنفست تأثیر منفی بزاره ودچارخودکم بینی شدی توحق نداری خودتووپدرومادرتو با دیگران مقایسه کنی یه لحظه فکر کن اگه توهم بیسواد بودی اگه ازلحاظ این موقعیت اجتماعی هم که میگی از همه پائینتر بودی اونوقت چکار می کردی بزار یه مثال واست بزنم
    من پدرشوهرم معتاد ولی وقتی طرز برخورد بچه هاشوباهاش میبینم خیلی تعجب میکنم البته اوایل ازدواجم خیلی تعجب میکردم الان عادت کردم منم مثله بچه‌ها ش باهاش برخورد میکنم با احترام و متانت باید اسمشو بیارم یه چیزی که خیلی برام جالب بود اینه که اوایل ازدواجم وقتی خواهرای شوهرم ميومدن خونه پدر شوهرم پیش اون حتی لم نميدادن يااگه پاهاشون درازبود به محض اینکه باباشون میومد داخل سریع پاهاشونو جمع میکردن ومیگفتن پدر احترامش زیاد ونبايد هیچ بی احترامی به اون کرد دیگه بماند اون چه رفتارايي با بچه هاش داشته وحتی نزاشته دختراش درس بخونن و زود اوناروشوهر داده و همه شون سوادشون زيزديپلمه ولی با این وجود اونا اینقدر با اعتماد به نفسن که به هیچ کس اجازه بی احترامی به خودشون وخانوادشونو نميدن همیشه جایگاه پدرشونو تو تمام فامیل ازهمه بالاتر میدونن ميخام اینجوری بهت بگم که فقط تو نیستی که این مشکلو داری خيليا هستن که از توهم خیلی بدترن و اگه مشکلی داری هیچ ربطی به والدین و موقعیت و سطح سواد و چیزای دیگه نداره مشکل فقط خودتي که با مقایسه های بیخود هم عزت نفس خودتو پایین آوردی هم خانواده تو تحقیر کردی
    پس عزیزم خواهر گلم رو عزت نفس وبالابردن اعتماد به نفست کارکن وتحت هیچ شرایطی به خانواده ت بی احترامی نکن چون دنیا جای گذر و همه مون تا ابد زنده نیستیم مثله خود من که وقتی نوجوان بودم پدرم وازدست دادم و همیشه جای خاليشو احساس میکنم
    پس دختر خوب ديدتو عوض کن من کسایی روميشناسم که وضع مالی خوب خانواده ثروتمندوباجایگاه عالی ولی اعتماد به نفس شون زيرمنفيه عزت نفس داشتن هیچ ربطی به موقعیت و شغل و.......نداره فقط به دید،طرز تفکرورفتار خودشخص بستگی داره

    درپناه حق

  6. #6
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    این لینک را شکوه معرفی کرد، از قسمت اول شروع کن، اگه به نظرت مفید بود ادامه بده.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  7. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    امین عزیز من اگر جام عوض میشد یکم حس ترحم شاید داشتم بهشون

    مرسی آبی آسمان عزیز
    ما سعی میکنیم به پدرمون احترام بزاریم درسته حرفهاتون اما خب یکم خجالت هستش دیگه یکم حس پایین بودن هست

    اتفاقا خودم هم همین روند دارم پیش میبرم که دیدمو عوض کنم و با این حس های بد مبارزه کنم سخته به هر حال من با این دید بزرگ شدم
    متاسفانه مادرم هم خیلی دخیل بوده که به وضعمون نگاه کنیم بعد ببینیم که چطور لباس بپوشیم
    الانم هم وقتی همسرم میگه فلان لباسو بپوش همش با استرس میپوشم میگم الان دیگران میگن با اون پدر معتادش ببین چه لباسهایی پوشیده ...یا بگن که چه عقده ایی توی طرز لباس پوشیدن ....

    به همه حرفهاتون واقف هستم
    اما قبول کنید جامعه ما هم دست به دست میده همیشه هیچ کس انتظار نداره از یک پدر معتاد که بدون پدرو مادر بزرگ شده و رگ و ریشه نداره که بچه ها ش به ثمر برسن یا بچه هاش به جایی برسن

    متاسفانه همیشه از بردن پدرم خجالت میکشم همیشه وقتی پدری میبینم که چطور به بچه هاش خدمت میکنه

    حس محروم بودن حس بی کسی سراغم میاد دست خودم نیست باور کنید

    اما میخوام اراده کنم و مبارزه با این حس لعنتی و خودم بالا بودنم و و به خودم دیدکم نداشته باشم اما خب وقتی توی جمع آدم همش دوست داره به خانواده پناه ببره و در کنارشون باشه

    اینو هم بگم ما اصلن تا حالا اجازه ندادم کسی به خانواده حرفی بزنه اگر هم زده چنان بحث و دعوا میکنم حتی اگر کار به کتک کاری بکشه میزنمش .. اینا هم درونمه که اذیتم میکنه

  8. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 94 [ 15:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-18
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    1,952
    سطح
    26
    Points: 1,952, Level: 26
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    235

    تشکرشده 155 در 73 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام
    آفرین دختر خوب ولی چرا خجالت بکشی تو که به خاطر مردم زندگی نمیکنی تو زندگیت ماله خودته والبته همسرت پس هرکاری که دوست داری بکن وعشق وهیجان روبه زندگی مشترکت بیار از با هم بودن لذت ببروتااونجایی که درتوانت هست به همه خوبی کن چون بعضی ازچيزايي که خدا به ما داده رو نميشه عوض کرد ولی میشه باهاشون کناراومد
    اگه بخوای به حرف مردم گوش بدی همه ی زندگیت پرازاسترس میشه
    حتی کسایی که بهترین موقعیت ازهر لحاظي را دارن بازم مردم پشت سرشون حرف میزنن بعضی وقتا باید بیخیال بود وزیاد سخت نگرفت
    عزیزم برو خوش باش و تا میتونی از زندگیت لذت ببر وازاينکه خانواده ای داری که حتی نگرانشونی و باعث غصه خوردنت میشن ولی بازم هستن میتونی باهاشون در رابطه باشی به خدا توکل کن وپاداشتو از خدا بخواه

  9. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 اردیبهشت 03 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,966
    امتیاز
    33,290
    سطح
    100
    Points: 33,290, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,390

    تشکرشده 6,365 در 1,791 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من احساستو درک میکنم خیلی خوب میشد اگه پدرت معتاد نبود اگه سالم بود اگه سطح فرهنگی دو خانواده خوب ومثل هم بود.

    اما شرایط قبل از تو موجود بوده.متاسفانه دیدگاه منفی ای که به مساله داری ریشه دار هست و این باعث میشه خودت دیگران رو به اون سمت که دوست نداری سوق بدی.

    یکی از کارهای اشتباه احتمالی اینه که یه وقت دست پیش بگیری وشروع به تحقیر خانوادش کنی و دنبال آتو وطعنه کنایه باشی

    او نگاه دیدگاه تو به خانوادت میکنه حتی دوستات.من نمیگم تغییر نگرشت به خانوادت همه چیز رو آرمانی خواهد کرد باعث میشه تا حد خوبی شرایط بهتر بشه

    پدر تو هیج آزاری به خانواده اونا نرسونده باعث نشده دامادش هم به سمت اعتیاد بره

    مادرت اگه روستایی وکم سواد هست عوضش مثل بعضی با سوادها با پنبه سر کسی رو نبریده شاید باورت نشه گاهی من فکر میکنم بعضی بیسواد ها بسیار سالم تر از طبقه باسواد هستند هنر گوش کردن در اونها ستودنیه

    نگاه کلیشه ای به زندگی گمراه کنندست این نوع نگاه یه جاهایی باعث آسیب و تغییر سرنوشت افراد کم اطلاع شده

    خلاصه همه چی بستگی به خودت داره
    تو در بهترین حالت میتونی پدرت رو به سمت ترک اعتیاد توصیه یا هدایت کنی اونم نه به نیت اینکه به خودت طعنه ای زده نشه که به نیت انسان دوستی و خیر خواهانه

    اگه به این نقطه رسیدی حتی اگه اونو به زبون نیاوردی یا به زبون آوردی و حتی پدرت گوش نکرد،تو موفق شدی نگرش واحساس خودت رو تغییر بدی

    میتونی توی نت بعضی مقاله ها وحرفها ودست نوشته های معتادان گمنام وانجمن معتادان گمنام رو نگاه کنی مطمینن در دیدگاهت موثر خواهد بود
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  10. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    آبی آسمان (سه شنبه 29 اردیبهشت 94)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی اعتمادی به شوهر
    توسط sayeh_m در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 آبان 91, 11:47
  2. چه طور دوباره اعتماد کنم؟
    توسط a.a در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 آبان 91, 14:43
  3. چگونه به همسرتان اعتماد کنید
    توسط eghlima در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 91, 13:58
  4. بي اعتمادي و بدبيني نسبت به ديگران (شناخت، اعتماد)
    توسط parse در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مهر 89, 19:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.