با عرض سلام.جریان زندگی من خیلی طولانیه اما اینجا میخوام هم اعتراف کنم هم اینکه برای عده ای تجربه بشه .
سالها پیش وقتی مجرد بودم .قبل از ازدواجم ،تمایلی برای ازدواج نداشتم با زنان و دختران بسیاری دوست بودم و رابطه داشتم هر زن بیوه که بهم چراغ سبز نشون میداد ازش نمیگذشتم هر چی درامد داشتم خرج زن و دخترای اطرافم میکردم از اونور برای اینکه دهن خانوادم رو ببندم برای اونا هم ولخرجی میکردم اونا هم سکوت میکردن و به روی خودشون نمیاوردن .تا اینکه دیدم سن و سالم بالا رفته وهمه دوستانم سراغ زن و بچه رفتن و من تنها موندم لذا منی که همیشه مخالف ازدواج بودم به خانوادم اعلام کردم یه دختر خوب و نجیب برام پیدا کنن ولی هر کی رو معرفی میکردن ایراد میگرفتم تا اینکه منو به خواستگاری دختری روستایی اما تحصیل کرده وزیبا بردن اونجا این فکر به ذهنم رسید که هم ازدواج میکنم هم به کارا ی گذشتم ادامه میدم چون این یه دختر روستاییه و چیزی حالیش نیست.خلاصه با حقه و فریب از ناحیه خودم و خانوادم دختر بیچاره راضی به ازدواج کردیم.از روز اول برای همسرم بازی در اوردم و به حساب خودم گربه رو دم حجله کشتم .فقط خدا میدونه من چه به سر این دختر بیچاره اوردم. قرانی براش خرج نمیکردم و هیچ احترامی براش قائل نبودم جلو خانوادم شخصیتش روخورد میکردم اون پدر و مادرش رو از دست داد و اون لحظه هایی که به من احتیاج داشت من به هوس بازی مشغول بودم وقتی ازم میخواست فقط در مراسم ترحیمشان حضور پیدا کنم همونم دریغ میکردم .ولی اون همیشه باهام با احترام برخورد میکرد. خلاصه بگم تو مدت 16 سوال زندگی مشترک از هیچ ظلم و ستمی ابا نداشتم و این مساله رو اعتراف میکنم با کوچکترین اعتراضی به شدت کتکش میزدم با کوچکترین حرکتی بهش توهین میکردم ولی اون بازم با من خوب برخورد میکرد به علت هرزه طلبی هام پول زیادی واسم نمیموند که برای زندگی مشترک خرج کنم ،با خانوادش رفت و امد نمیکردم یه سویت کوچیک تو حیاط خونمون داشتیم با اینکه خانوادم مخالف بودن به زنم گفتم جز اینجا ،جای دیگه رو نمیتونم تهیه کنم اونم قبول کرد.با اینکه بارها مچم رو تو ارتباط با زنا گرفته بود اما فقط نحصیحتم میکرد و منم در جواب نصیحتاش کتکش میزدم. باورتون نمیشه از اون سوئیت در ب داغون واسم چه خونه ای چیده بود درسته اون مال روستا بود ولی خانواده و فامیل اصیل و فوق العاده محترمی داشت که خانواده من به گرد اونا هم نمیرسیدن یعنی همسرم هیچ کمبودی برام بوجود نمیاورد اما من به کارای ناشایست عادت کرده بودم میدونستم زنم بین خانوادم بین خاهرام و زن داداشام تکه و دوستش هم داشتم اما بازم زجرش میدادم و فقط خدا میدونه که خانواده من با این بیچاره چه ها که نکردن.و مدام تحقیرش میکردن که زن باید شوهرش رو جم جور کنه تو زن خوبی نیستی و واسه شوهرت کم میزاری که اونم میره خوش گذرونی......خلاصه میدونستم هر لحضه ممکنه خانمم رو از دست بدم ازش خواستم بچه دار بشیم تا من دست از کارام بردارم خانمم ازم قول گرفت که اگه سر به راه بشم بچه دار میشیم منم یه ماهی وانمود کردم و مثل همیشه گولش زدم . خانم مدام در حال مبارزه برای حفظ این زندگی بود ولی من نمیفهمیدم .تو دوران بارداری با زنی وارد رابطه شدم زن شروری که دار و ندارم رو با اب خوردن بالا کشید و من تمام عقده هام رو سر خانمم خالی میکردم اونموقع که خانم باردار بود شبها به خونه نمیرفتم و اون طعنه و تحقیر خواهرام و مادرام رو تحمل میکرد. فرزند ما کم کم بزرگ میشد و زنم فقط منو تحمل میکردخانمم تو اموزش و پرورش استخدام شده بودو خودش نیازهای مالیش رو تامین میکرد و چه بسا من با تظاهر و حقه بیشتر حقوقش رو ازش میگرفتم تا اینکه حدودا یک سال پیش خانمم رو بخاطر اینکه از دادن حقوقش به من امتناع میکرد و نسبت به خیانتام شاکی شده بود به شدت جلوی بچه کتکش زدم باورتون نمیشه من چه حیونی بودم سر و صورت خانمم خونی شده بود و دخترم از ترس خودش رو خیس کرد................من مثل همیشه بعد از خالی کرن عقدم منزل رو ترک کردم و خیلی ناراحت بودم. شب دیروقت برگشتم دیدم خانمم برام یه نامه نوشته و یه دفتر خاطرات که در اون تمام بلاهایی که سرش اورده بودم(خیانتم ،بد دهنی هام ،کتکام ،و خانوادم) رو نوشته بود یعنی تمام لحضات بد زندگیش به اون دفتر پناه برده بود و در اخر نامه ازم خواسته بود برای همیشه همدیگر رو فراموش کنیم تو این مدت حسابی فکر کردم و متوجه شدم که چقد تو زندگیم اشتباه کردم زنم بخاطر بچه مون برگشت ولی الان اون زن پر انرژی تبدیل به یک روح سرد و سخت تبدیل شده،هیچ چیزی ندارم که بخوام جبران کنم یا ذره ای دلش رو بدست بیارم گذشتم خیلی خرابه خیلی به خدا پناه میبرم که فقط بتونم ذره ای از بدیهام رو جبران کنم هیچ راهی جلوم نیست نمیدونم شرایط مالی خیلی بدی دارم برای رهایی از این وضعیت قمار میکنم(برگه فوتبال میزنم) هر روز بیشتر فرو میرم . دیگه هیچ زنی رو به غیر از همسرم نمیبینم هر روز بیشتر به زیبایی های درون و بیرون همسرم پی میبرم اون زن تحصیل کرده شاغل ،متدین ،خانه دار ،عفیف ،مهربان ،و هزار خصوصیت خوب دیگه تمام همسایه ها و همکاراش قبولش دارن و مدام ازش مشاوره میگیرن اون داره با من زندگی میکنه قصد جدایی هم نداره اما من نمیدونم برای جبران کردن چیکار کنم هر چی مهربانی میکنم جواب نمیده چون سابقم خیلی خرابه من ادم پستی هستم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)