حالت اول:
شما به خانواده همسرت محبت می کنی در ازاش زندگی زناشویی آروم و خوبی داری (+++++) ولی اونها زیاد بهت محبت و توجه نمی کنند و زمان بیماری بهت سر نمی زنند (-)
حالت دوم:
شما به خانواده همسرت محبت نمی کنی در ازاش زندگی خودت آشفته می شه و همسرت عصبی و خودت از محبت همسرت محروم و بچه ات در فضای ناآرام رابطه شما و همسرت قرار می گیره و تربیتش مشکل می شه (----------------) در عوض فکر می کنی که احترام بیشتری برات قائلند و شاید اگر یه روزی مریض شدی بهت زنگ بزنند (+)
مثبت منفی ها را ببین و خودت بگو کدوم حالت بهتره.
سوال من این هست که آیا با تغییر رفتارت با خانواده همسرت چیز خاصی نصیبت شده؟ مثلا توجه یا احترام بیشتر از سمت اونا، درک بهتری نسبت به شرایطت یا حتی احساس غرور شخصی و احساس محترم و خواستنی تر بودن؟ یعنی اون مثبت آخری که دادم را تا حالا گرفتی یا نه؟ هر چند اگر بگیریش هم به نظرم در ازای اون همه منفی ارزشی نداره.
سوال دیگه این که رفت و آمد با خانواده همسرت برات سخت بود؟ سالهایی که باهاشون رابطه خوبی داشتی به سختی انجام می دادی یا معمولی بود؟ چرا یه کار معمولی را می ذاری کنار که زندگیت اینقدر نا آروم بشه؟ خونه مادرشوهر رفتن اینقدر سخته؟ بهت بی احترامی می کردن تو خونشون؟ معذب بودی؟
جاری شما یه آدم جداست با شخصیت و زندگی جدا. همسرش هم یه نفر دیگه است. نسخه زندگیت را از روی زندگی اون می نویسی؟
من تجربه زندگی مشترک ندارم و نمی دونم عملا حرفهایی که می گم چقدر قابل اجراست. ولی به جای نگاه کردن به زندگی جاریت، به زندگی خودت فکر کن و شرایط خودت را با داشته های خودت بسنج.
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
علاقه مندی ها (Bookmarks)