به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 60
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array

    شوهرم هنوز عشق مجردیش رو از یاد نبرده

    با عرض سلام خدمت تمامی دوستان....من خانومی هستم 31 ساله....که مدت 11 ساله که با اقایی از فامیل ازدواج کردم...و حاصل این ازدواج یه دختر 7 ساله است...توی خانواده ای پر جمعیت بزرگ شدم که توش سختی خیلی زیاد بود..و من توی وضعیت مالی بدی بزرگ شدم..و همچنین با کمبود محبت....شوهرم برای رسیدن به من خیلی کارا انجام داد..چون با مخالفت شدید خانوادش مواجه شده بود..که من از اینکه خانوادش مخالفن بی خبر بودم و از این مطلب چند ماه بعد از عقد مطلع شدم..و توی این چند سال مشکلات زیادی..بحث و دعواهای زیادی با خانوادش داشتیم که توی همه مسایل شوهرم مثل کوه پشت من بود.....در کل شوهرم ادم بسیار لارج و ولخرجیه..و توی زندگیمون هیچ کم و کاستی از لحاظ مالی برامون نزاشته....اما مشکلی که سالیان سال ذهن منو درگیر کرده...و منو به افسردگی کشونده اینه که شوهرم توی دوران مجردیش عاشق دختری میشه..که اون خانوم ازدواج میکنه...شوهرم وقتی عقد کردیم گذشتشو از سیر تا پیاز برام تعریف کرد..و با صداقت کامل پا پیش گذاشت...اما متاسفانه چیزی رو که با اطمینان کامل میتونم بیان کنم اینه که شوهرم هنور که هنوزه عاشق اون خانومه...و هنوز نتونسته از فکرش بیرون بیاد....مسائل مختلفی توی این چند سال بوجود اومد که منو به یقین رسوند...که یکیش رو براتون مثال میزنم...توی گوشی شوهرم بارها و بارها شماره ای ذهن منو به خودش مشغول کرد....توی این سالها بارها این شماره رو دیدم و هر باراعتراض میکردم با واکنش شدید اقا روبه رو میشدم...که اره تو داری به من تهمت میزنی.....دعوا و بحث فایده نداشت...اما درست بعد از ده سال یه روز خودش اعتراف کرد برام..که اره این شماره متعلق به دختر دایی اون خانوم هست...و من از قبل از عقد با این خانوم در ارتباط بودم ...یه رابطه خواهر و برادری...و این فقط و فقط واسه این بوده که دورادور بتونم امار اون خانوم رو داشته باشم...و در جریان خودش و زندگیش باشم.....دوستان خدا شاهده دوست داشتم بمیرم...دوست داشتم نیست بشم..و اینا رو نشنوم...!!
    بارها و بارها وقتی شوهرم حالمو میدید..و متوجه میشد که چقدر داغونم....میگفت که بخدا فراموشش کردم..بخدا داری اشتباه فکر میکنی.....اما برام مثل روز روشنه که اینجوریا نیست....دلم شکسته...داغونم....مخصوصا وقتی توی تنهایبم به این فکر میکنم و یاد حرفاش میفتم....بارها بهش گفتم من پول نمیخوام..مادیات برام زیاد مهم نیست...و اون با کمال پررویی سرم داد کشیده..که از من توقع نداشته باش...من احساسی ندارم که برات خرج کنم...هر چی داشتم رو به اشتباه جای دیگه خرج کردم...!!بهم میگه من تو رو دوست دارم...و دوست داشتن خیلی بالاتر از عاشق بودن...
    لطفا کمکم کنید....دیگه نمیتونم....دیگه نمیتونم سایه نفر سومی رو توی زندگیم تحمل کنم...مخصوصا میبینم شوهرم یه ادم پاک و دور از هر نوع هرزگیه...دلم اتیش میگیره که چرا هنوز دلش جای دیگه است؟؟؟؟دلش پیش کسیه که نه تا حالا باهاش حرف زده...نه ارتباطی باهاش داشته...به قول شوهرم که میگه ..من اصلا نمیدونم صداش چه جوریه.....فقط هم محلی هم بودن
    ببخشید طولانی شد

  2. کاربر روبرو از پست مفید خورشید30 تشکرکرده است .

    maryam240 (شنبه 24 مرداد 94)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 تیر 94 [ 01:38]
    تاریخ عضویت
    1394-2-24
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    171
    سطح
    3
    Points: 171, Level: 3
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    5

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    بهتره با شوهرت در مورد عشق قبلیش صحبت کنی می دونم خیلی کار سختیه باهاش اون قدر صمیمی صحبت کن اون رو ببر اون دورانی که عاشقش شده و سعی کن موقعی که در مورد اون خانوم صحبت میکنه عصبی نشی و بفهمی که چرا عاشق اون خانوم شده می دونی آدم ها بعضی از مواقع احساس تنهایی شدیدی می کنند و یا براشون یه مشکلی پیش میاد اون موقع دوست دارن که یکی مشکلشون رو حل کنه بخاطر عاشق یکی میشن و توی ذهنش شروع به دوست داشتن اون طرف و توهم میکن و فکر میکنن فقط با اون با آروزهاشون میرسن در حالی که ممکنه اون اصلا با واقعیت فرق می کنه و شوهرتون از اون خانوم یه حلال مشکل یا یه قهرمان ساخته

  4. 2 کاربر از پست مفید sanaz3 تشکرکرده اند .

    آبی آسمان (پنجشنبه 24 اردیبهشت 94), غزاله 91 (پنجشنبه 24 اردیبهشت 94)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 22:58]
    تاریخ عضویت
    1390-1-26
    نوشته ها
    770
    امتیاز
    14,787
    سطح
    78
    Points: 14,787, Level: 78
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 69.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    4,357

    تشکرشده 4,467 در 859 پست

    Rep Power
    122
    Array
    بنظر من به هیچ وجه اجازه نده در مورد عشق قبلیش یا هر چیزی شبیه به این با شما حرف بزنه،
    چون نباید حرمت های بین شما شکسته بشه.
    نباید گوشی همسرت رو چک میکردی، این مسئله مربوط به همسرته و شما نمی تونی احساسش رو نسبت به یه خاطره قدیمی از بین ببری.
    با کنجکاوی و بهانه جویی فقط خودت رو آزار میدی و همسرت رو زده میکنی.


    وقتی تو نیستی
    نه هست های ما
    چونانکه بایدند
    نه بایدها . . .

    هر روز بی تو
    روز مباداست!



  6. 5 کاربر از پست مفید meysamm تشکرکرده اند .

    Elena1994 (شنبه 09 خرداد 94), maryam240 (شنبه 24 مرداد 94), گیسو کمند (یکشنبه 24 خرداد 94), بارن (جمعه 25 اردیبهشت 94), غزاله 91 (پنجشنبه 24 اردیبهشت 94)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    واای فکر نمیکردم انقده زود جوابمو بدین.....میثم جان...و ساناز عزیز از لطفتون ممنونم.....اره اتفاقا توی این سالها منم همینجوری برخورد کردم ساناز جون..انقده که ریز و درشت گذشتشو بهم اطمینان کرده و تعریف کرده...اقا میثم من هیچوقت حس جستجو گری نداشتم...اما قبول کنید خیلی سخته....یاز طرفی موضوع عشق قدیمی شوهرم...و از طرفی دیگه اینکه انقده به فکرش بوده که تصمیم به ارتباط با دختر دایی اون خانم گرفته...که بتونه از طریق اون امار عشقش رو بگیره..و این ارتباط تلفنی از قبل عقد من شروع شده تا ده سال بعد...یعنی حتی وقتی من زنش بودم...اون به اینکارش ادامه میداده..که چی؟؟؟ نمیتونم به هیچ عنوان خودمو راضی کنم......درکش برام خیلی خیلی سخته...اخه گناه من مگه چی بوده....من دوستش دارم....پا به پاش توی زندگیم سختی ها رو تحمل کردم.....گاهی اوقات بهم میگه خیلی اشتباه کردم...نباید احساس به اون قشنگی رو به پای کسی میریختم که هیچ شناختی بهش نداشتم..اما من میدونم که داره واسه اروم کردن من اینا رو میگه...چون دقیقا بعد از هر بار شنیدن این حرفا ازش...ناخوداگاه..بدون اینکه من حس جستجو گری داشته باشم..اتفاقایی میفته که بهم ثابت میشه که هنوزم به فکرشه...بدتر از اینا چیزی که عذابم میده..اینه که طایفه..کل شهر کوچیکمون ..همه و همه میدونن که یه روزی اقا عشقی داشته که بهش نرسیده.....اما من همیشه کوتاه اومدم..همیشه انقده سعی کردم ظرفیت داشته باشم...یا حداقل نقش بازی کنم که ظرفیت دارم..اما بخدا خسته شدم....خیلی خسته شدم..خانوادش هم که قوز بالا قوزن...منو نمیخوان..همه جا هم عنوان کردن که پسرمون خودش خواسته..ما هیچ موافق این وصلت نبودیم....چقدر بده!!!! چه احساس عذاب اوریه ..کسی رو دوست داشته باشی...که همه زندگیته..ولی اون...فکرش..روحش...قلبش.. درگیر کسی دیگه باشه....
    خیلی صبوری کردم...اما خوب گاهی هم واکنش نشون دادم..که شوهرم شدیدا در مقابلم جبهه گرفته....
    موندم چکار کنم....خدایا چکار کنم؟؟؟

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 23 مهر 95 [ 01:57]
    تاریخ عضویت
    1393-12-09
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    4,080
    سطح
    40
    Points: 4,080, Level: 40
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    96

    تشکرشده 225 در 103 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام خانم عزیز
    نگران نباش اتفاقا تو شرایط شما این یه دلگرمیه بزرگی هستش که همسرت خودش شما رو انتخاب کرده و از اون مهمتر کل طایفه هم که از طریق خانواده خانوادش اینو.میدونن این که خوبه.
    تو رو خدا حالا که همسرت تو رو دوست خودش دونسته و حرفشو هر چند که بهتر بود نمیگفت به شما گفته پشیمونش نکن.
    اون بنده خدا خودش بهت گفته که دوستت داره و این از عشق بالاتر میدونه.
    ولی حالیکه فهمیدی میبینی که زندگیتو چقدر دوست داشتی و خودت خبر نداشتی پس سعی کن بیشتر به خودتو خانواده برسی و همسرتون بیشتر به زندگیش دلگرم کنی. راهکارهای زیادی داره اما من خیلی وارد نیستم ایشاله دوستان کمکت میکنن
    موفق.باشی عزیرم

  9. 2 کاربر از پست مفید عاشق خانواده تشکرکرده اند .

    maryam240 (شنبه 24 مرداد 94), بارن (جمعه 25 اردیبهشت 94)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-9-22
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    1,387
    سطح
    20
    Points: 1,387, Level: 20
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 116 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم به نظر من فقط به شوهرت محبت کن اصلا هم حرف گذشتشو نزن نذار حرمت ها شکسته بشه.بهش نگو من محبت میخوام کاری کن خودش بهت محبت کنه.فقط بهش عشق بده بدون توقع .موفق باشی

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1394-2-06
    نوشته ها
    339
    امتیاز
    15,253
    سطح
    79
    Points: 15,253, Level: 79
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    700

    تشکرشده 557 در 227 پست

    Rep Power
    70
    Array
    شوهرت عاشقته اگه نبود بااینکه خانوادش مخالف بودن ازدواج نمیکرد باهات.این خیلی باعث دلگرمیته.ببین خانمی خودمن عاشق یه پسرهستم حدودیک ساله رفته ولی هنوزدوسش دارمونمیتونم باکسی دیگه ازدواج کنم مطمین باش همسرت اونوفراموش کرده وببین چقد دوستت داره که توروانتخاب کرده فقط برحسب عادتش داره امارشو از رو کنجکاوی میگیره بهش حق بده .خیلی سختی کشیده قلبش شکستت .من درکش میکنم مطمین باش اگه دوستت نداش هیچوقت باهات زندگی نمیکرد

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    من توی زندگیم خیلی سختی کشیدم....پدر و مادرم هر دو فوت کردن....نه خواهری دارم نه برادری...توی زندگیم میخواستم یکی رو داشته باشم که اونم بهم بها بده......خوب گل بی عیب خداست...شوهر من همونقدر که ادم مهربون و لارجیه...اما خوب یه اخلاقای بدی هم داره.....اینکه خیلی خیلی زود جوش میاره...و یکی هم کمی بدبینه ...ولی با تمام اینها..با تمام خوب و بد بودنش..من دوستش دارم..البته خیلی وقتا هم به فکر مقابله به مثل افتادم...اخه به نظر من خیانت فقط این نیست تو با کسی هم خواب بشی....وقتی به کسی تعهدداری..باید توی فکر و ذهنتم این تعهده باشه..خیلی سخته که بارها و بارها توی تنهایی خودمون..توی جمع...بلند برداره بگه..اره اگه فلانی رو داشتم..واسش اینجوری میکردم..واسش اونجوری میکردم..و مادر و خواهراش واسش دل بسورونن..که حیف..حیف که پسرمون به ارزوش نرسیده..پس لابد زنش رو هم دوست نداره....اخه بی معرفت ..حرمت...من که خانمتم...مادر بچتم..رو حداقل نگه دار..لااقل جلوی من این حرفا رو نزن...!!
    گوشه گیر شدم...افسرده شدم..نه خانواده ای دارم...نه خانواده شوهرم منو میخوان...هیچ کسی رو واسه درد و دل ندارم...توی خونه ما فقط سکوت حاکمه..از سر کار میاد یا میخوابه..یا خودشو سرگرم فضای مجازی میکنه...اما از حق نمیگذرم ..در کل توی عمل خیلی شده بهم نشون داده که منم براش مهمم...ولی خوب گاهی به خودم میگم اون واسه من فقط یه جیب پرپول داره..که واسه راضی نگه داشتنم دست بکنه توی جیبش....بهش شکایت میکنم..عصبی میشه..میگه مگه چه کم و کسری برات گذاشتم..تو که همیشه توی رفاه بودی و بهترینا رو داشتی...ولی من نمیخوام...کاش روح و روانم رو اهمیت میداد...خیلی خیلی درمونده شدم..گاهی اون خانوم رو نفرین میکنم..اما اخه اونم گناهی نداره..این شوهر منه که ول نمیکنه..
    ویرایش توسط خورشید30 : جمعه 25 اردیبهشت 94 در ساعت 10:20

  13. 3 کاربر از پست مفید خورشید30 تشکرکرده اند .

    maryam240 (شنبه 24 مرداد 94), TECH (جمعه 25 اردیبهشت 94), بارن (جمعه 25 اردیبهشت 94)

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    30
    Array
    چرا کسی کمکم نمیکنه....شاید به نظر دوستان این مسئله زیاد مهم به نظر نرسه...اما خدا شاهده منو داغونکرده....من زندگیمو دوست دارم..گاهی وقتا حس تنفر شدید بهم دست میده...از اون خانم متنفرم...هیچوقت هم ندیدمش...با خودم میگم لابد از من سرتره..حتماخوشگلتره...حتما ارزششو داشته که شوهرم اینجوری میکنه....اگه از روز اول میدونستم...هیچوقت همسرش نمیشدم..هیچوقت

  15. کاربر روبرو از پست مفید خورشید30 تشکرکرده است .

    maryam240 (شنبه 24 مرداد 94)

  16. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آبان 94 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-05
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    375
    سطح
    7
    Points: 375, Level: 7
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 14 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز خانم ماندگار63 مشکل در رفتار همسرت نیست مشکل در عزت نفس شماست.وقتی شما خودت رو قبول داشته باشی دیگه مهم نیست اون خانم زیبا بوده یا نبوده یا اصلا چی بوده و چه جوری بوده.همسر شما با اراده و خواست خودش شما رو انتخاب کرده.مجبور که نبوده.شما زمانی که بهتون گفت این موضوع رو یکبار جدی و درست و حسابی با ایشون صحبت میکردی که آیا هنوز هم به ایشون فکر میکنی یا چه احساسی بهشون داری و جوابی که داد رو (که حتما میگه هیچ احساسی ندارم به اون فرد و از این صحبتها)میپذیری و دیگه هرگز در مورد موضوع کنجکاوی نکن حتی اگر همسرت اشاره ای چیزی کرد شاید میخواد حساسیت شما رو ببینه خودت رو بزن به نشنیدن و ندیدن.مطلقا اشاره ای نکن و اشاره ها رو هم ندیده بگیر.هر زمان هم که علنی جلوی خانوادش حرفی زد بی تفاوت و در کمال اعتماد به نفس رفتار کن.حتی یک لبخند بزن.بعد که به منزل آمدید جدی و قاطع بدون دعوا و جار و جنجال بشین باهاش صحبت کن و بگو که چقدر از این حرفها در جمع اذیت میشوی و احساس بدی پیدا میکنی.ابراز جرات مندانه اینجا به کارت میاد باید بلد باشی.روال عادی زندگیت را داشته باش بی محبتی و سردی نکن هر چقدر هم که سخت باشد نکن.
    فکر میکنم اگر روی خودت کار کنی و نقطه ضعف نشان ندهی و بی تفاوت رفتار کنی در مقابل این حرفها و رفتارهای شوهرت به مرور زمان که از شما چیزی نبیند خود به خود این رفتار محو میشود و وقتی او دیگر اشاره ای نکند شما هم آرامش بیشتری پیدا میکنید.من فکر نمیکنم همسر شما واقعا به آن فرد فکر کند یا احساس خاصی داشته باشد.شما حساسیت نشان دادی ایشان هم ناخودآگاه یا آگاهانه گاهی برای اذیت کردن شما یا حتی لذت بردن از واکنش شما این رفتارها را میکند.
    از خداوند کمک بخواه و خودت را خوب و زیبا ببین.خودت را زنی ببین که هر چه که یک مرد میخواهد از یک زن توهستی. موفق باشید.

  17. 2 کاربر از پست مفید همسر تشکرکرده اند .

    maryam240 (شنبه 24 مرداد 94), بارن (شنبه 26 اردیبهشت 94)


 
صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: یکشنبه 12 اردیبهشت 95, 09:19
  2. پاسخ ها: 57
    آخرين نوشته: شنبه 14 آذر 94, 14:57
  3. نامزدم عصبیه..روز به روز مشکلاتومن بیشتر میشه
    توسط dokhtare_asemoon در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 تیر 92, 18:39
  4. یک ماه پس از جدایی،هنوز مثل روز اول جدایی
    توسط bahar_N در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 06 مرداد 91, 10:17
  5. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 اردیبهشت 88, 08:22

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.