به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 26
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 دی 99 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1393-10-29
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    6,907
    سطح
    54
    Points: 6,907, Level: 54
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    57

    تشکرشده 80 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array

    New من دارم زندگیمو میبازم چه کنم؟؟؟؟

    من دارم زندگیمو میبازم به هیچ من شوهرمو بچمو دوست دارم چهار ساله ازدواج کردم شوهرم خییییییلی زودرنج و عصبیه تو این مدت خیلی جلو خونوادش کوچیک شدم ضایع شدم چون اون اکثر مسایل رو تو خونه اونا جلو اونا مطرح میکرد و من از این کار گله داشتم تا اینکه با ازدواج خاهرشوهرم فهمیدم نظراتی که اونا به من میدادن الان برای دختر خودشون نیست مثلا زن نباید زیاد بره سمت خونوادش بچه رو نبره خونه پدرش جلو مردش هیچ اعتراضی نکنه خواهر زنها همه حسود و بدجنسن باید هر روز بیاد خونه پدرشوهرش وووو ولی برا دختر خودشون هیچکدوم از اینا نبود. خلاصه منم سر این بحث آخری که بازم جلو خونوادش باهام کرد دلم پکید و همه چیزو بهشون گفتم مثلا آخرین موضوع اینکه بچمو برده بودم بیرون بهشم گفتم از خواب بیدار شده رفته پیش خونوادش که بچمو دزدیده آخه مادر میتونه بچه خودشو بدزده خلاصه من کلی بهشون حرف زدم پرده ها پاره شد خاستم برم خونه بابام نزاشتن میدونم دوستم داره ولی دیگه تو خونواده هامون جایگاهی نداریم خونوادش از ترس آبروشون و نبردن تک نوه شون میگم نگهش دار حالا خودش درمانده نشسته جلویم که چکار کنیم دیگه تو خونه پدرم جایی نداریم همه چی بدتر شد به خودم میگم تو که پای رفتن نداشتی چرا حرف زدی خیلی حرفهام زیاده حالا چه کنم همش تو خونه نشستم گریه میکنم که چرا اینکارو کردم باید مثل قبل تحمل میکردم ولی منم دیگه اون دختر آروم سابق نیستم زود عصبی میشم زار میزنم حتی خودمو میزنم نمیدونم چه کنم بمونم یا نه هنوزم دوسش دارم نمیزاره مشاوره حضوری برم تورو خدا شما راهنمایی کنین رو دردام مرهم بزارین. ناگفته نمونه که کنار همه تبعیضاشون خیلی هم به من و بچم محبت کردن حرف زیاده برا گفتن

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-9-22
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    1,387
    سطح
    20
    Points: 1,387, Level: 20
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 116 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم وقتی نظر خانواده شوهرتون این مسائل بود یعنی شوهرتون هم موافق بود؟ و شما هم این کارارو انجام دادید؟ یعنی مثلا بچه رو نمیبردید؟ یا خونه پدرتون نمیرفتید.؟

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 دی 99 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1393-10-29
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    6,907
    سطح
    54
    Points: 6,907, Level: 54
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    57

    تشکرشده 80 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنون از پیگیریهای بله همسرم موافق بودن _خیر من نرفتم و بچه رو هم نبردم مگر با خود همسرم که میرفتیم

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array
    سلام مهرسا جون

    اروم باش عزیزم. مشکلات تو زندگی همه هست. هر کس به یک نوعی درگیرشه. وزندگی چالشهای زیادی داره. مشکل پیش میاد برا همه در دوره های مختلف زندگی.

    اکثر خانواده ها اینطورین. محدودیتهایی برا عروسا میزارن که توقع ندارن کسی برا دخترشون همونو پیاده کنه. چیز عجیبی اصلا نیست به نظرم.

    برای شرایط الانت فقط توکل کن سعی کن خودت رو اروم کنی. و زمان بده/ گذر زمان خودش بیشتر مواقع بسیاری از مشکلات رو حل میکنه. توقع نداشته باش همین الان که با خانواده همسرت بحثت شد در جا به حالت قبل برگردی.

    خب اینکه میگی قبلش تحمل کردم ایکاش الان هم توخودم میریختم هم کار خوبی نبود. بالاخره ادم یه جایی همه چی رو میریزه بیرون. ایکاش ذره ذره برای هر مشکلی یه راه حلی پیدا میکردی.

    اما الان هم اشکالی نداره. سبک شدی. خودت رو سرزنش نکن. اونا هم متوجه یه سری مسائل شدن. یه کم رسمی تر برخورد کن. اصلا بروی خودت نیار که چه اتفاقی افتاد. یه کم کمتر

    رفت و امد داشته باش باهاشون فعلا. تا اوضاع به روال عادی برگرده. تکرار میکنم ولی زمان بگذره فراموش میشه.

    در مورد همسرت که همه چی و به خانوادش میگه خب بعضی از ادما شخصیتشون اینطوریه. باور کن خییییلی مردا میشناسم که تمام مسائلشون رو به خانوادشون میگن.

    شخصیتشون اینطوری شکل گرفت. نمیشه کاریش کرد. نگران نباش عزیزم تنها نیستی. کما اینکه خییلی از دخترا هم اینطورین همه مسائلشون رو یا به مادر یا خواهر یا هر کس دیگه ای میگن.

    اما انگار که برا زنا عیب نیست و برای مردا عیبه فقط


    - خب حرف زدی زده باشی. عصبانی بودی یه چی گفتی. برم یعنی چی؟ کجا بری؟ اصلا چرا اینقد خودتو سرزنش می کنی که چرا اینا رو گفتم. باید یه جایی میگفتی دیگه . البته به روش درست

    ولی پرخاشگرانه گفتی. حالا منفعلانه داری از درون خودتو میخوری که چرا گفتم. رو نداری باهاشون روبه رو شی.بقیه عمل کردن. انواع و اقسام محدودیتها رو برا شما گذاشتن

    اونوقت اعتراض شما باعث عذاب وجدانت شد. که ... . تا رفتار جراتمندانه رو یاد بگیری فعلا یه کم پررو باش. نه پرخاشگر. اصلا انگار نه انگار. از این لاک ناراحتی خودت هم در بیا. چیزی نشده که.

    موفق باشید عزیزم

  5. کاربر روبرو از پست مفید پرواز1 تشکرکرده است .

    گیسو کمند (سه شنبه 26 خرداد 94)

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 دی 99 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1393-10-29
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    6,907
    سطح
    54
    Points: 6,907, Level: 54
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    57

    تشکرشده 80 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون پرواز عزیز[size=4
    االبته اونا به همسرم گفتن دیگه زنتو میخاییم ببینیم میگن بی چشم و رو هست. آخه نممیگن قبل از پرخاش من اونا به خونوادم زنگ زدن. که دخترتان دزده الان با مامور میآیم در خونتون حالا برادرشوهرم برگشته گفته این فرارو زنی میزنه که برگه طلاقش تو دستشه نه زن تو که هنوز نرفته بود آخه بگو شما هم به همین عروس تهمت زدین که هنوز تو زندگی برادرتان بود من چون دیدم اونا اول اینکارو کردن گفتم پس تصمیمشونو گرفتن بزار منم حرفامو بزنم حالا کار خودشون یادشون رفته فقط حرفای منو میزنن الان خیلی آروم تر از قلبم ولی برام عجیبه که شوهرمم آرومه البته بیشتر افسرده شده ولی بخدا کارای اون باعث این رفتارا شد

  7. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array
    دعوا با خانواده همسر حتی اگر 100% حق با شما باشه باز شما (عروس خانواده منظورمه) بازنده ای. نمی دونم چرا اینطوریه. ولی تجربه به کرات نشون داد. که نباید با خانواده همسر وارد

    بحث و دعوا شد. پس فقط خانواده همسر شما اینطوری نیستن.

    ولی این به معنای توسری خوردن نیست تا میتونی مهارت یاد بگیر برا از این به بعد.

  8. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 دی 99 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1393-10-29
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    6,907
    سطح
    54
    Points: 6,907, Level: 54
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    57

    تشکرشده 80 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حالا شوهرم میگه چون به خانواده من حرف زدی باید به خواهر و برادر خودت هم حرف بزنی آخه داداش بزرگم شهرستانه گفته میخام دوشنبه بیام خونتون باهاتون صحبت کنم شوهرم میگه اگه اومد باید مثل داداش من به اونم بپری و حرف بزنی ولی اون بنده خدا داره برا حل کردن مشکل میاد حالا موندم چه کنم به داداشم بزنگم بگم نیاد خونمون ساید شوهرم بخاد انتقام منو بگیره بهش حرفی بزنه اوضاع بدتر بشه نظرتون چه کنم؟ از طرفی اگه بگم نیاد داداشم میگه تو خودت قمصری تو این چهارسال نداشتی یه بار با شوهرت حرف بزنیم راست میگن همیشه از ترس بدتر نشدن موضوعات نزاشتم داداشم باهاش حرف بزنه حالا نظرتون اینبار چه کنم بگم بیاد یا نه؟ موضوع دیگه اینکه بهم گفته کسی از خونوادت مخصوصا خاهرات حق ندارن بهت بزنگن که چی شده ولی از صبح چندبار به خودش زنگیدن که چه میکنی چه خبر پاشو بیا که گفته فردا میام میبینید کارهای اونا دخالت نیست ولی مال ما دخالته البته من به مامانم گفتم به خاهرام بگه بهم زنگ نزنن چون شوهرم گفته اگه زنگ زدن باید مکالمه تو ضبط کنی برام که داری باهاشون دعوا میکنی که به شماها ربطی نداره و از این حرفا چی بگم این مرد انگار دست بردار نیست از کاراش فقط از خدا صبر میخام اونم بخاطر گل روی بچم که تو آغوش خودم بزرگ. بشه

  9. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 94 [ 15:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-18
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    1,952
    سطح
    26
    Points: 1,952, Level: 26
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    235

    تشکرشده 155 در 73 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام عزیزم تو این شرایط به هیچ وجه به هیچکس اجازه دخالت توزندگيتونو نده مخصوصاکه ازخانواده خودت باشه چون واسه شوهرت خیلی بدميشه وغرورشو می شکنی باید منتظر عواقب بدش تا سالها باشی پس سعی کن تا اونجایی که میتونی بین خودتون حلش کنین

  10. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-9-22
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    1,387
    سطح
    20
    Points: 1,387, Level: 20
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 116 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شرایط بدیه ولی به نظر من حرفای شوهرتون که میگه به خانوادت بی احترامی کن و گوش نده فقط اگه با خواهرت اینا صمیمی هستی بگو اونا هیچ دخالتی نکنن.

  11. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 دی 99 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1393-10-29
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    6,907
    سطح
    54
    Points: 6,907, Level: 54
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    57

    تشکرشده 80 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون دوستای مهربانم با خواهرام راحتیم بهشون میگم حتما فقط چون با داداش بزرگم رودربایستی داشتم سوال کردم که بنظرم به اونم بگم نیاد خونمون بهتره. امروز خداروشکر خیلی بهتر بودیم آروم به شوهرم فهماندم که مسبب این قضایا اون بوده هاول سرنخ رو میداده به خونوادش اونا هم ادامه میدادن گفتم به خاطر بچهمون از سادگی دست بردار نشین همه چیز زندگیمونو براشون بگو خب تو میگی اونا هم نظر میدن همین میشه دخالت. برا امتحان هم بهش گفتم بیا همین فردا سند ازدواج رو ببریم محضر من از تمام حق و حقوقم حتی بچه میگذرم که بدونی من برا این چیزا زندگی نمیکنم یهو قیافه اش بهم ریخت کلی شرمنده شد گفت دیگه این حرفو نزن. خیلی امیدوار شدم واقعا اونم زندگی رو میخواد ولی وقتی میره خونه پدرش نمیتونه حرف نزنه


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. من شوهر از کجا بیارممممممممممممم؟؟؟؟
    توسط بیتا الف در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 21 تیر 94, 18:31
  2. با بدبینیم چکار کنم؟؟؟؟
    توسط آرام 91 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 23 مرداد 91, 00:06
  3. چطور میشه فراموشش کرد؟؟؟؟
    توسط صدف سدنی در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 10 مرداد 91, 12:51
  4. چطور خانوادمو برای ازدواج راضی کنم؟؟؟؟
    توسط sarina در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: دوشنبه 02 مرداد 91, 22:07
  5. با این همه بحث چی کار کنم؟؟؟؟
    توسط sareh.s در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 اردیبهشت 91, 14:25

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.