سلام.خانم 25 ساله ای هستم که از ابان ماه سال قبل با اقایی27ساله که بهم معرفی شدن در جهت ازدواج و با اطلاع خانواده ها اشنا شدیم و قرار بود اخر اردیبهشت به خواستگاری بیان. تا قبل این دفعه که بیان 2بار دیده بودمش. ایشون در شهری با 900ک متر فاصله از ما (تهران)زندگی میکنن البته خواهرش هم دانشگاهی منه. بطور کلی وضعیت مالی شون خیلی عالیه و ما معمولی هستیم. (و خودم ی جورایی با قضیه خودم یاد ساشا میفتم). جاذبه های ایشون برای من تحصیلات، ظاهر. وضع مالی مناسب،رابطه خانوادگی با بزرگان کشور و اخلاق مردونه و حمایت گرانه فوق العاده شدید ایشون بود. ما هر روز حدود 1ساعت یا بیشتر باهم صحبت میکردیم و از همه چیز خانواده هم خبر داشتیم. مثلا من میدونستم که پدرشون اخلاق تندی داره و گاهی به مادرش خیانت میکنه.البته از نظر مذهبی خیلی فرق داشتیم. مشروب تو خانواده اونا رایج بود و ایشون بمن قول داد که نخوره و عید به قولش عمل میکرد.حجاب خواهراش که من باهاشون بیرون رفتم تو ماشین و حتا بیرون شال از سرشون میافتاد اصلا حواسشون نبود (البته خیلی مهربونن)، منم چندسانتی موهام بیرونه ولی ما کلا مذهبی تریم.مدتی خارج کشور تحصیل کرده بوده و بهم گفته دیسکو رفته مشروب خورده رقصیده و خوشی بیش از حد کرده اما با دختری تاحالا نبوده و پاک بوده.برام جای تعجب بود که پسری با چند صد ملیون ماشین زیرپاش تاحالا به دختری نگاه نکرده باشه. اما میدونم راست میگه. اما ما یک خانواده یکم بالاتر از معمولی هستیم که همه فرهنگ استادی یا کارمندی دارن و مذهبی روشن فکرن. اینو برای دیدگاه دادن گفتم. ما همدیگه رو خیلی دوست داشتیم وبجز تو مسایل مذهبی که به تفاهم رسیده بودیم همه اخلاقامون کاملا بهم میخورد.
من فهمیده بودم ایشون ی مقدار بد دلن چون ی بار گوشیم اشغال بود 1هفته بام قهر کردن،یا پدرش اجازه نمیده مادرش بره خونه پدرش.
حدود یک هفته پیش اومده بود تهران تا ما همو ببینیم.دو سه بار رفتیم بیرون و ایشون برای من هدیه اوردن. اخرین بار که همو دیدیم تبلتمو تو داشبرد ماشینش جا گذاشتم که پسورد نداشت. و ایشون رفته بود تو وایبرم و دو مورد رو خیانت دونست. یکی اقایی که گاهی ماهی ی پیام بهم پیام میداد و خارج کشور بود که امروز فلان کارو کردم عکس طبیعت اونجارو میفرستاد و من اصلا نمیشناسمش و حرفای کاملا معمولی که اون بمن گفته بود درس بخون و مریضات چیان و .... و یکی خواستگار قبلی من بود که تمام حرفام باهاش با احترام بود و بهش میگفتم آقای فلانی. فقط یکبار ایشون بهم گفته بود که نسبت به من حس جنسی داره که باید خودشو کنترل کنه, اما سر مهریه به توافق نرسیدیم و کنسل شده بود.
ایشون وقتی اینهارو خوند کاملا عصبانی شد و پشت تلفن داد میزد که خفه شو و هرچی فحش ناموسی بلد بود بمن داد و گفت هدیه ها رو اماده کن بیام ببرم.اومد داشت به پهنای صورتش اشک میریخت اما سرم داد میزد و فحش داد و حتا میخواست پیاده شه منو بزنه. 5دقیقه نشد . گرفت و رفت. بعدش زنگ زد به مادرم و گفت اون اقا چه حرفی بمن زده و مادرم هم بهش گفت دخترم کار اشتباهی کرده اما فکر نمیکنی تبلت حریم خصوصیه؟ بعد زنگ زد به اون اقای خواستگار و باهاش شدیدا دعوا کرد.
الان چند روز ازون اتفاق میگذره. ما خیلی همو دوست داشتیم خیلی. اما فکر میکنم تمام عشقش بمن شده نفرت. هرچی بهش حرف میزنم فقط با فحش جوابمو میده. کل خانواده و ابا اجدادمو مورد فحش ناموسی گرفته و ساده ترین چیزی که میگه اینه که از سگ خونمم برام پایینتری و.... کلا کارم شده گریه، یک وعده غذای کامل نخوردم. زیر سرم رفتم. شب و روز گریه میکنم و سر سجاده ام.
در حالیکه واقعا هیچ خیانتی بهش نکردم و دلم ازین میسوزه، فقط اونو دوست دارم. تو این مدت پیشنهادات خیلی زیادی داشتم و دارم .دوستی و یا خواستگاری پزشکای متخصص و فوق تخصص و... که همه رو رد کردم. با دوستم حرف زدم گفت به خدا توکل کن. ی حکمتی داشته که 2هفته مونده بیان خواستگاری اینجوری شده. خودتو دست کم نگیر. اون فقط ی خواستگار بوده نه 100 درصد و حق نداشته به تبلتت نگاه کنه. به خودش توکل کن.
خود بنده این موقعیتو داشتم برم تو گوشی و تبلت اون آقا فضولی کنم اما نکردم. چون بی ادبانه میدونستم. یا پسورد نذاشتم چون چیز مخفی فک نمیکردم ازش داشته باشم.
اصلا حال روحی مناسبی ندارم. بعد 2،3روز سکوت بهش اس دادم و همونطوری جواب میده. نمیدونم چه کار کنم؟ الان تا ماجرا داغه اصرار کنم یا بذارم کمی فراموش کنه؟ نکنه سرد شه بهم؟ نکنه براش کسیو بگیرن؟ میگه به خانوادشم قضیه رو بی کم و کاست گفته.
نمیدونم نکنه اصرار کنم اما اصلا رسیدن بهش به صلاحم نیست؟ نکنه برم خونش هر اختلافی شد بگه تو پاک نبودی و کل خانواده مونو به تهمت های ناموسی بگیره ؟ اونم ما که اینقد ابرو داریم.من اصلا توانایی تحمل اینو ندارم. از طرفی منو محدود کنه و اجازه بیرون رفتن و ... بهم نده. نکنه مادر پدرش بگن تو خودتو تحمیل کردی به پسر ما و تو پاک نبودی؟ نکنه بخوان بیان با هزار منت بیان و شرایط کاملا یکطرفه باشه بنفع خودشون و بعد که استفادشو کرد راحت منو طلاق بدن؟ نکنه بخاطر عشقم بیشتر از بیشتر خرد و خاکشیر بشم و مجبور بشم سکوت کنم، این ارزششو داره؟ نکنه واقعا ی حکمتی داشته تا با موضوع ظاهری خیانته نکرده ذات اصلی شو بشناسم؟ جای ب جای خونه محل کارم وسایل آهنگا همه خاطراتشو واسم زنده میکنه. تو خیابون راه میرم بی اراده اشکم سرازیر میشه که قبلا ی بار با هم از فلان اتوبان اومدیم یا فلان اهنگو گوش دادیم. فقط گریه میکنم و میگم خدایا شکرت. هرچی به صلاحمه رو پیش روم بیار.
از طرفی اون خواستگار قبلی بعد زنگ مادر من خانوادشون تماس گرفتن که ما هر مهریه ای شما میگین رو حاضریم قبول کنیم. اما من دیگه به اون علاقه ندارم. به عشق خودم علاقه دارم که فقط با رکیک ترین الفاظ منو از خودش میرونه.بخدا صفحه مانیتورو نمیبینم از شدت اشک.
ی راهی جلو پام بذارین
علاقه مندی ها (Bookmarks)