به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 خرداد 94 [ 12:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    539
    سطح
    10
    Points: 539, Level: 10
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6 شوهرم بین خانواده خودش و من در رفتاراش و تصمیم گیریاش تفاوت قایل میشه چکار کنم؟

    شوهرم بین خانواده خودش و من در رفتاراش و تصمیم گیریاش تفاوت قایل میشه. در مورد رفتاراش با خانواده خودش خیلی گرم می گیره احترامشونو حفظ می کنه. خیلی شوخ میشه. با من رفتارش خیلی خوب میشه کمکم می کنه تو کارای خونه ولی با خانواده من خیلی خشکه خیلی سعی نمی کنه احترامشونو نگه داره(البته به اندازه خانواده خودش) اصلا بهم کمک نمی کنه جلو خانواده من. البته از من انتظار داره با خانوادش گرم بگیرم مثل خودش احترامشونو نگه دارم و ....
    در مورد تصمیم هاشم مثلا به مامانم گفته بود باهم میریم مشهد چون مامانم واسش امکانش نیست تنهایی بره. خانوادش خونمون بودن یهو جلو اونا بمن گفت بریم فردا مشهد با بابا اینا. بعدش که من گفتم به مامان من قول داده بودی گفت خوب بهشو بگو بیان اونام. خلاصه نرفتیم اوندفعه. اصلا هیچ تلاشی نمی کنه جور کنه با خانواده من بریم حتی من می گم می گه وقت ندارم یا هزار تا بهونه دیگه. دوباره خانواده خودش دارن میرن مشهد جایی که دارن هم کوچیکه ولی می گه بریم باهاشون.
    من واسم مسیله ای نیست باهاشوون برم ولی این واسم مهمه که ایقدر فرق میزاره مگه خاواده دختر گناه کردن دختر بدنیا اوردن. از خانواده من فقط انتظار داره تو جهیزیه سیسمونی خونه خریدن و ....
    تورو خدا راهنماییم کنین چکار کنم. ایا می تونم رفتاری کنم که درست بشه؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید firelight222 تشکرکرده است .

    بارن (سه شنبه 15 اردیبهشت 94)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    شما با رفتار خودتون میتونید به همسرتون نشون بدید که باید باخونوادتون چطور رفتار کنه

    اگر انتظار داری احترام خونوادتو نگه داره شما اول باید هم خودت احترام خونواده ی خودتو نگه داری هم احترام خونواده ی ایشونو


    بعدشم خیلی تحت فشارش نذار که با خونوادت خیلی صمیمی شه همین که احترامشونو نگه داره کافیه به نظرم


    وقتی شما در برابر مسافرت رفتن با خونواده ی ایشون مقاومت میکنید ایشونم مسلما تمایلی واسه مسافرت رفتن با خونواده شما نخواهد داشت


    اما اون بار حق با شما بوده من اگه جای شما بودم به همسرم میگفتم من خونواده ی تو هم مثل خونواده ی خودمه وفرقی برام ندارن و اگه به مادرم قول نداده بودی من با کمال میل میومدم اما شما به مادرم قول دادین یا قول نده به کسی یا اگه قول میدی دیگه عوضش نکن من یه لحظه احساس کردم تو اولویت اول برات نیستم وبرنامه ی مارو بلافاصله کنسل کردی واصلا یادت نبود که قبلا به یکی دیگه قول دادی من اگه به مادر شما این قولو میدادم بعد خیلی راحت کنسلش میکردم خوشت میومد؟؟همه ی اینارم با دلخوری میگفتم نه قهر و دعوا

    یا اینکه هردوتا مسافرتو بخاطر لجبازی کنسل کنید

    من خودم به شدت با خونواده ی همسرم مشکل دارم ولی از بس همسرم به پدرمادرم احترام میذاره و دوسشون داره که منم ناخوداگاه مجبور میشم در برابر خونوادش همون طور رفتار کنم در مورد شما قضیه متفاوته وشما باید طوری رفتار کنید که همسرتون خودشو ملزم بدونه که در نهایت احترام با خونوادت رفتار کنه


    اما در مورد انتظاراتی که از خونوادت دارن همه چیز بستگی به رفتارخودتون داره


    اولا اینکه شما هم نباید خیلی از خونواده ی ایشون توقع داشته باشید ومدام به همسرتون بفهمونید ما ازدواج کردیم و مستقل شدیم بهشون بگید که میخواید روی پای خودتون بایستید و نباید از کسی توقع داشت


    من همه ی اینارو با همسرم از اول طی کردم با اینکه خونوادم کاملا درتوانشون هست و خیلی جاها هم کمکمون کردن بدون اینکه حتی توقع داشته باشن پولشونو پس بدیم اما ما هربار پولی که بهمون دادنو بهشون برگردوندیم


    ما وقتی خونه خریدیم مقداری پول کم داشتیم که پدر مادرم بهمون دادن اونا گفتن کادوی خونتون و حتی پدرم گفت چون نصفش به اسم دخترمه من وظیفه خودم میدونم هرچی از دستم

    بربیاد کمکتون کنم لطف که نمیکنم اما بازم منو همسرم قرارگذاشتیم اولین پولی که دستمون بیاد بهشون برگردونیم


    سیسمونی هم با اینکه رسمه با خونواده ی عروس باشه اما من به همسرم گفتم که واقعا از ته دلم راضی نیستم پدر مادرم بخوان هزینه بکنن چون واقعا ماخودمون در توانمون هست به

    علاوه اینکه پدرم جهیزیه کاملی بهم داد و واقعا نمیخوام دوباره کلی تو خرج بیفتن اینارو در کمال ارامش و با زبون خوش گفتم که همسرم گفت توهم نمیگفتی من هیچ توقعی نداشتم


    اینطوری همسرم دیگه توقعی نداره ومن مطمئنم پدر مادرم هیچ وقت اینوقبول نمیکنن اما حداقل دیگه هر کاری بکنن به چشم لطف بهش نگاه میشه نه وظیفه


    برای همین میگم نحوه رفتار خودتون خیلی مهمه بخدا من دختر دیدم جلوشوهرش سر جهیزیه و.... اینا با پدر مادرش دعوا کرده خب معلومه همسرشم متوقع میشه


    در حالیکه من خودم همیشه طوری رفتار کردم که نه خودم نه همسرم ازخونواده هامون توقع مالی نداشتیم سعی کن با تحریک غیرت و مردانگی و .....این حس رودرونش ایجاد کنی که نباید از خونوادت توقع داشته باشه

    راستی به نظرت ممکنه قلبا همسرت خونواده ی شمارو مثل خونواده ی خودش دوست داشته باشه؟؟؟؟ به نظرم محاله همون طور که ما زنها هرچقدرم خونواده ی همسرمونم خوب

    باشن بازم خونواده ی خودمون یه چیز دیگن پس ناراحت نباش طبیعیه که خونواده ی خودشو بیشتر دوس داشته باشه و باهاشون راحت باشه


    امیدوارم موفق باشی

    راستی وقتایی که کار خوبی جلوی خونوادت میکنه ازش تشکر کن و بهش بگو ممنونم که جلوی خونوادم اینقدر هوامو داری مطمئنم پدر مادرم به دومادشون که انقدر هوای دخترشونو داره خیلی افتخار میکننو خیالشون راحته
    مدام جلوی پدر مادر خودتون و ایشون بهشون محبت کنید و ازشون تعریف کنید طوری که تحسین پدر مادرتونو متوجه بشه بعد ببین چطور عوض میشه

    باور کن من بدون اینکه قصدی داشته باشم همیشه پیش مادرم از خوبی های همسرم حرف میزدم بعضی وقتها همسرمم متوجه حرفهای من و تایید وتحسین های مادرم میشد بعد یه مدت دیدم همسرم وقتی پدر مادرم هستن خیلی بیشتر هوامو داره الان طوری شده که مادرم همیشه بخاطر همسرم منو دعوا میکنه و هیچ وقت به من حق نمیده چون اینقدر بهم محبت میکنه همسرم جلوی پدر مادرم
    مادرم باور نمیکنه که ممکنه یه جاهایی هم اونم مقصر باشه
    امیدوارم کمکت کرده باشم
    ویرایش توسط sahar67 : سه شنبه 15 اردیبهشت 94 در ساعت 15:50

  4. کاربر روبرو از پست مفید sahar67 تشکرکرده است .

    firelight222 (شنبه 19 اردیبهشت 94)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اردیبهشت 98 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1393-11-09
    نوشته ها
    179
    امتیاز
    7,738
    سطح
    58
    Points: 7,738, Level: 58
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    132

    تشکرشده 652 در 153 پست

    Rep Power
    59
    Array
    در مورد این چیزی که گفتید خب مسلمه که رفتار همسر شما درست نیست
    اول بگید که هر دو چند سالتون هست؟ چند ساله ازدواج کردید ؟ آیا از اول این گونه بوده رفتارشون یا بعد اتفاقی اینطور شده؟ و در مورد احترام نگه نداشتن خانواده شما بیشتر توضیح بدید و مثال های دیگه هم بزنید برای مثال آیا هدیه روز مادر برای مادر شما هم به اندازه مادر همسرتون تهیه کردید؟ و توضیحات این از این دست.
    در مجموع به نظر من اولین کاری که می تونید انجام بدید اینه که شما همچنان به نگه داشتن احترام خانواده همسرتون ادامه بدید و به هیچ وجه قصد مقابله به مثل به سرتون نزنه، دوم اینکه اصلاً سعی نکنید در این مورد حساسیت خاصی ایجاد کنید و بحث های تنشی در این مورد با هم انجام بدید و اگه همسر شما در راستای ارج نهادن به خانواده شما کاری (هر چند کوچیک) انجام داد ازشون تشکر کنید و در ادامه اگه همسرتون انسان معقولی باشن خب با توجه به رفتار شما حتماً برای شادی دل شما هم که شده به خانوادتون احترام میزاره.

  6. 2 کاربر از پست مفید به دنبال خوشبختی تشکرکرده اند .

    firelight222 (شنبه 19 اردیبهشت 94), sahar67 (چهارشنبه 16 اردیبهشت 94)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 خرداد 94 [ 12:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    539
    سطح
    10
    Points: 539, Level: 10
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به دوستان خوب و مهربونم
    از راهنمایی های خیلی خوبتون ممنونم.من و همسرم چهار ساله باهم ازدواج کردیم. هر دو متولد 1364 هستیم (همسرم از من بزرگتره)یه پسر 8 ماهه هم داریم.راستش از اول رفتارش اینطور نبود. در دوران عقدمون خیلی هم خوب بود و واقعا تعادل رو برقرار می کرد ولی ازدواج که کردیم کم کم اینطور شد. راستش همسرم ادم خیلی لجبازیه و خودش در مورد خووادشم همیشه می گه که فوق العاده لجبازن حتی واسه همدیگه.اوایل ازدواجمون رفتارای من با خونوادش درست نبود البته عکس العمل رفتارای خودشون بود و همین باعث شد همسرم کم کم عین همونا رو تلافی کنه و به صورت رفتار همیشگیش در بیاد. بعد به مدت کوتاهی من رفتارامو درست کردم ولی رفتارای همسرم هنوز ادامه داره. به طور مثال ما تهران زندگی می کنیم و خانواده هامون شهرستان و خونه ای که قبلا بودیم خیلی کوچیک بود. موقع زایمانم مامان و خواهر و مادر شوهرم اومدن پیشمون. قرار بود 10 روز بعد برگردیم شهرستان و همه رو ببینیم ولی خانوادش همه روز دوم تولد بچمون اومدن خونه ما. اوضاع خوبی نبود من حالم خوب نبود پسرمون زردی شدید گرفته بود من راه می رفتم می خوردم به یکی از بس شلوغ بود. من به همسرم اعتراض کردم حال جسمی و روحیم اصلا خوب نبود واقعا کاری از دستش بر نمیومد قبل زایمانم هم گفته بودیم چون جامون تنگه ما میایم شهرستان ولی اومدن. همسرم هم ناراحت شد و گفت می گی چکار کنم بیرونشون کنم!
    سر همین قضیه بارها تلافی کرد. با اینکه شرایط من و اونموقع واقعا خاص بود. این لجبازیش هم ازاردهندست واقعا.
    اما در مورد توقع داشتن همسرم من ادمی هستم که از اول هم چشمداشتی به کمک خانوادش نداشتم راستش اصلا دوست داشتم که رو پای خودمون وایسیم که اجازه دخالت به بقیه رو ندیم خودم هم همه جوره کمک کردم چون هر دومون تحصیلاتمون بالاست درامد خوبی من هم داشتم و همه رو در زندگیمون استفاده کردم. ولی متاسفانه همسرم اینطور نیست و کلا ادم متوقعیه. چه از خانواده خودش و چه از خانواده من. منتها خانواده خودش رو چون فکر می کنه نمی تونن کمک کنن چیزی نمی گه ولی هزاران بار باهم بحثمون شد که چرا فلان چیز جنسش خوب نیست. چرا فلان چیزو ندادن . چرا می تونن و کمکمون نمی کنن و ....
    به این قضیه هم زیاد فکر کردم در بین صحبتهاش یه بار گفت خانواده تو فکر می کنن تو از من سرتری و به خاطر همین کم میزارن واسه ما.البته اعتماد بنفس بالایی نداره و نمی دونم چطور باید برخورد کنم. اصلا همه چیز از دستم خارج شده.

    - - - Updated - - -

    یه چیز دیگه طبق گفته سحر جان فکر کنم یه اشتباه دیگه هم می کنم. خیلی از دعواهامون رو به مامان و خواهرم می گم. یعنی ناخوداگاه می فهمن و ناچار میشم بگم چون اکثر دعواهامون وقتی می ریم شهرستان سر اینه که بیشتر خونه خانواده همسرم هستیم و من هم که خیلی به خانوادم وابسته بودم خیلی برام سخت میشه این شرایط و چون اون لحظه از همسرم عصبانی هستم بدش رو می گم.

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اردیبهشت 98 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1393-11-09
    نوشته ها
    179
    امتیاز
    7,738
    سطح
    58
    Points: 7,738, Level: 58
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    132

    تشکرشده 652 در 153 پست

    Rep Power
    59
    Array
    خوبه که شما دقیقاً دلیلشو خودتون گفتید. بعضی وقتا یکی میاد و اینجا از رفتار بد همسرش میگه و ما غافل از هر جایی در جواب می گیم که خب رفتارش درست نیست و اشتباه از اونه و ... در صورتی که به نظر من در خیلی از جاها قانون عمل و عکس العمل وجود داره و خیلی از رفتارها بر اساس عمل و رفتار طرف مقابل شکل میگیره، دقیقاً اینجا هم دلیل همونه، و خیلی از جاها پاک کردن ذهنیت افراد خیلی سختره، پس باید رفتارمون رو از ابتدا بر اساس یه منطق درست بچینیم و اگر هم رفتار اولیه مون (رفتار خودمون یا خانوادمون) اشتباه بود انتظار این که با برگشت رفتارمون به حالت نرمال رفتار طرف مقابلمون هم سریع درست بشه رو نداشته باشیم چون این اعتماد و احترامی که از بین رفته باید با رفتار پایدار ما (خود و خانواده) درست بشه. و البته نظر شخصی من هم اینه که بعضی وقتا نیازه تا باطرف مقابل مثل خودش برخورد کرد تا متوجه رفتار اشتباهش بشه (چون عکشسو تجربه کردم جواب نداده) چون زمانی که یه فرد ابتدا خوب برخورد می کنه و اما بازخورد خوب نمی بینه و در ادامه خوب برخورد کردنش باعث خواهد شد که طرف مقابل هیچ وقت متوجه عمل نادرستش نمیشه. پس برای درست شدن این مشکلتون (اگه از لجبازی همسرتون فاکتور بگیریم) زمان نیازه و البته اصلاح رفتار.

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 خرداد 01 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-21
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    6,971
    سطح
    55
    Points: 6,971, Level: 55
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 179
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 73 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست خوبم بخدا اين مشكلات توي زندگي اكثر ماها هست حالا يكي بلده خودش رو وفق ميده يكي با سياست حلش مي كنه يكي هم هر روز غصه ميخوره.دوست گلم اگه هر روز بشيني غصه بخوري كه چرا اين اينكار رو كرد اونو كرد كه خداي نكرده زودي پير ميشي.اگه زياد هم فكر كني بيپشتر حساس ميشي.خب شوهر منهم وقتي خونه خواهرش يا مادرش غذا ميخوره همچين تعريف ميكنه انگار توي رستوران پنج ستاره ميخوره تو خودت هم همونطوري هستي حاضري دستپخت مامانت رو با مادرشوهرت حتي مقايسه كني؟ خب اونم خانواده خودش رو بيشتر دوست داره اصلا انتظار نداشته باش زياد با خونوادت صميمي بشه انتظارت رو كم كن اونروز يكي از همكارام ميگفت ما هميشه وقتي ميريم مشهد مادرشوهرم هم ميبريم گفتم پس مادرت چي گفت "مادرم انتظار نداره منم انتظار ندارم خب معمولا پسر مادر خودش رو ميبره ديگه" ببين ديدگاه دوستم رو !من منظورم اين نيست كه چون مادر شما و من دختر داره بايد هميشه بمونه خونه ولي تو اگر انتظاراتت رو كمتر كني كمتر ناراحت ميشي.تازه فقط مسافرت نيست كه تو اونوقت هميشه خودت رو اذيت ميكني مثلا چشم و گوشت به شوهرت هست كه چطوري حرف زد چه كادويي گرفت و ... تو سعي كن طوري رفتار كني كه مساوات رو برقرار كني مثال ميزنم.شما زايمان كردي و روز دوم خونواده شوهرت اومدن كار و رفتار تو بسيار اشتباه بوده هر چي هم معذب باشي از قديم گفتن مهمان حبيب خداست مخصوصا طرف شوهر اصلا نبايد اعتراضي ميكردي مشخصه كه اونم حق داره بعدا به تو اعتراض كنه.خب اونهمه عذاب زايمان و غيره اونم روش به هر حال گذشته ها گذشته از اين به بعد تو به شوهرت و خونوادش خوبي كن محاله كه شوهرت عوضش رو نكنه همونطور كه ميگي عوضش رو درمياره.تو از خونوادش تعريف كن تو يكي دو بار با اونها برو مسافرت و بگو كه خوش گذشت و واقعا كاري كن كه به شوهرت هم خوش بگذره نق نزن بعد از دوبار منتظر جواب اون باش.يكي از ديگه از همكارام ميگه "من تا بحال به شوهرم نگفتم بره سر مزار مادر پدرم چون اعتقاد دارم بايد خودش دوست داشته باشه بره نه من بگم" پس بيا يك كاري بكن بعدا نتيجه رو بگو يك مدت تصميم بگير انگار ميخواي رژيم بگيري يك مدت اصلا ازش انتظار نداشته باش يعني روشت رو كلا عوض كن ببين چه اتفاقي ميوفته اگه تغيير ديدي ازش ادامه بده اگر نه بشين قشنگ با احترام باهاش حرف بزن خوب توضيح بده خودت بهتر ميدوني چه چيزهايي بهش بگي بگو دوست داري با هم برين مسافرت هم مادر اون هم مادر تو . بگو با هم خوش ميگذره اونا هم با هم خوش ميشن.در مورد اينكه گفتي خونواده تو از نظر مالي كمك ميكنن به نظر من اگه خودت شاغل هستي به اونا بگو تا حالا هرچي لطف كردن ديگه نكنن من خودم حتي به پدر مادرم گفتم عيد و ساير مراسم برام كادو نفرستن.واسه سيسموني هم ميتونستي از پس اندازت يا حقوقت استفاده كني.جهيزه هم ديگه تموم شده فقط يادت باشه
    - به شوهرت نگو اينهمه مادر پدرم كمك مالي كردن و غيره...اصلا منت نزار
    - زياد از پدر مادرت تعريف نكن ولي احترامشون سر جاش باشه
    - اگه شوهرت فكر ميكني انتظارش زياده بزار حرفاش رو بزنه توي يك موقعيت ديگه تو انتظاراتت رو بگو.
    در مورد موضوعي كه گفتي وقتي ميرين شهرستان در مورد رفتن خونه مادر پدرتون.... من نظر شخصي خودم رو ميگم چون اينطوري راحترم ما بااينكه شهرستان كسي رو نداريم ولي من هر موقع دلم بخواد ميرم خونه مامانم اينا همينطور خونه خانواده شوهرم(حتي اگه شوهرم نياد) ماهي يكبار هم تقريبا مادرم دعوت ميكنه واسه شام كه با هم ميريم شوهرم هم آزاده هر موقع خواست ميره خونه مادرش ولي تا حالا ديگه نشمردم چند باراينجا بوده چندباراونجا.وقتي شهرستانين تو ميتوني روزها خونه مادرت اينا باشي ولي شبها رو حتما برو اونجايي كه شوهرت هست بزار بفهمه شوهرت برات بيشتر اهميت داره اين نظر كاملا شخصي بود

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 خرداد 94 [ 12:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    539
    سطح
    10
    Points: 539, Level: 10
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون elsay جان از راهنمایی های خوبت و اینکه تجربیاتت رو بمن گفتی. اگه میشه این پستمو بخون شاید بیشتر با مشکلاتم آشنا بشی(شوهرم ازم می خاد پسر 8 ماهمو بزارم مهد و برم سر کار، چکار کنم؟)
    من هیچ اختیاری روی حقوقم ندارم و شوهرم چنین اجازه ای رو بهم نمیده. چه برسه به اینکه بخام با حقوقم سیسمونی بخرم یا غیره.
    واسه کادو تولد پسرمون خانوادش یه زنجیر و پلاک خریدن. مامان بابا من گفتن 200 تومنبیشتر نمی تون بزارنن چون سیسمونی رو هم کامل خریده بودن توانشو نداشتن. منم میدونستم همین قضیه باعث هزار تا مشکل میشه 400 تومن از حقوق خودم گذاشتم روش یه پلاک خریدم. شوهرم نمی دونم چطوری شک کرد پسورد کارتمو گرفت و الم شنگه ای به پا کرد که نگو
    که چرا از پول خودت دادی، اینا واسه ما ارزش قایل نیستن و هزار تا حرف بد دیگه
    در مورد شهرستان رفتنمون هم اصلا بمن اجازه نمی ده تنهایی برم خونه بابا مامانم
    باهم باید بریم و بیایم
    بعدم می گه تو زن منی باید خونه بابا من باشی به عنوان مهمان یه وعده میریم خونه مامان باباتو بر می گردیم خونه بابام اینا
    خیلی ادم کنترلگریه
    بازم بتونی راهنماییم کنی ممنون میشم

  11. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 خرداد 01 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-21
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    6,971
    سطح
    55
    Points: 6,971, Level: 55
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 179
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 73 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مجدد. پستت رو خوندم با خلاصه موضوعهاي پستاي ديگت.راستش ناراحت شدم نميخوام فكر كني تحريكت مي كنم كه هميشه دوستام رو دعوت ميكنم به آرامش و خويشتن داري.ولي بايد همون اول زندگيت حرفات رو ميزدي.من خودم موقع ازدواج شغل نداشتم ولي به شوهرم گفتم كه يكي از شرطام اين هست كه برم سركار اونم گفت باشه بعدا كه صحبت كرديم گفتم كه منم حقوقم رو ميارم با هم خرج ميكنيم به شرطي كه شما خونه خريدي نصف نصف همونطوري هم شد والله من با دو تا بچه با اختلاف سني 2 سال با حداقل 10 ساعت كار بيرون وهزار تا مشكلات اگه قرار باشه پولم رو هم تقديم آقاي همسر كنم كه واويلاست همينجوريشم من ناراضيم چه برسه به اون حالت.به هر حال اگه واقعا تمام حقوقت واسه شوهرت هست نرو سر كار.وقتي كه پدرمادرت كادو ميگيرن و سيسموني و حرف هم ميشنوند خب كادو نگيرن بزار هرچي ميخواد شوهرت بگه اهميت نده.ولي بدون اجازه به پدرمادرت پول نده خب شوهرت ناراحت ميشه مثل اينكه اون بدون اجازه تو به ديگران پول بده.اگر رفتي سركار حتما واسه خودت پس انداز داشته باش حتما وگرنه نرو سركار اگر ناراحت شد خيلي دوستانه بگو كه ميخواهي يكم از حقوقت مال خودت باشه و خودت نيازهاي خودت و پسرت رو برآورده كني.بگو دوست دارم خريد كنم خودم بخرم. خانم عزيز شما فكر مي كنم كه ديگه زياده از حد خوب بودي و هستي. عادتش بده شوهرت رو تربيتش كن بايد مي كردي علتش رو بپرس چرا نميزاره تنهايي بري خونه مامانت؟سر كار هم خودش ميبرتت؟خيلي بده كه.توي يكي از پستات گفتي كه همديگه رو دوست دارين وقتي باهمديگه خوبين يكجوري ملايم باهاش حرف بزن شوهرت ميخواد غرورش حفظ بشه به اين نكته خيلي توجه كن.عصبانيش نكن وقتي عصباني هست حرفت اگر هم حق بود رو نزن بزار موقعيتش بگو ولي از حق مسلم خودت نگذر هرگز.
    درمورد اون پستي كه توش در مورد پختن كله پاچه بود به نظرم شوهرت از چيز ديگه اي ناراحت بوده كه گفته خوابت مهمه؟مطمني از لحاظ روابط جنسي ناراحت نيست؟ باهاش حرف بزن دليلي نميبينم بدون علت بگه بيداربمون كله پاچه بپز حتما از چيز ديگه اي ناراحت و عصباني بوده يا تو ناراحتش كردي اين ميخواست تنبيه كنه.بازم بهت سر ميزنم.شوهر من هم زود عصباني ميشه فكر كنم هر دو ماه يكبار منم در حال تمرين آرام بودن هستم

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 خرداد 94 [ 12:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    539
    سطح
    10
    Points: 539, Level: 10
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به elsay عزیزم
    واقعا همین که یکی هست باهاش حرف یزنم خیلی خوبه
    ممنونم ازت دوست خوبم
    راستش پس انداز داشتم البته خبر نداشت چون اگه داشت اجازه نمی داد. حدود واقعی حقوقمو بهش نگفته بودم. تا اینکه بابت وام فیش حقوقیمو دید و همون شد الم شنگه دوباره که حقوقت بقیش کجاست خرج خانوادت می کنی(خدا شاهده به جز همون پلاک که واسه خودم بود هیچ جای دیگه خرج نکردم)پس انداز کرده بودم یه موقع واسه سیسمونی نیاز شد بدم خونوادم که مثل جهیزیه حرفو حدیث پیش نیاد.
    خلاصه بهم گفت یه حساب مشترک باز می کنیم همه رو میریزیم تو اون حساب. میشه مال هر دومون. از همون هم خرج می کنیم. من سادم فکر کردم واقعا حساب مشترکه
    همین کارو کردم. اولین بار که رفتم موجودی بگیرم دیدیم حتی دسترسی موجودی دادن هم بمن نداده
    فقط حسابیه که ازش یه کارت عابر بانک واسه منه که خرج کنم. اونم وقتی خونمونو خریدیم و دیگه پولی از من نبود. همیشه یه مقدار کم میزاره توش و بقیش حسابای دیگشه. الته نه اینکه ندونم چقدر داره ها. ولی احساس می کنم خیلی حقم ضایع شده و بدتر از اون به قول دوستمون توی اون بحث همسرم فکر می کنه من بردم نه زنش و همه جوره از من می کشه فقط
    حس بدی دارم خیلی

  13. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 خرداد 01 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-21
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    6,971
    سطح
    55
    Points: 6,971, Level: 55
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 179
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 73 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط firelight222 نمایش پست ها
    سلام به elsay عزیزم
    واقعا همین که یکی هست باهاش حرف یزنم خیلی خوبه
    ممنونم ازت دوست خوبم
    راستش پس انداز داشتم البته خبر نداشت چون اگه داشت اجازه نمی داد. حدود واقعی حقوقمو بهش نگفته بودم. تا اینکه بابت وام فیش حقوقیمو دید و همون شد الم شنگه دوباره که حقوقت بقیش کجاست خرج خانوادت می کنی(خدا شاهده به جز همون پلاک که واسه خودم بود هیچ جای دیگه خرج نکردم)پس انداز کرده بودم یه موقع واسه سیسمونی نیاز شد بدم خونوادم که مثل جهیزیه حرفو حدیث پیش نیاد.
    خلاصه بهم گفت یه حساب مشترک باز می کنیم همه رو میریزیم تو اون حساب. میشه مال هر دومون. از همون هم خرج می کنیم. من سادم فکر کردم واقعا حساب مشترکه
    همین کارو کردم. اولین بار که رفتم موجودی بگیرم دیدیم حتی دسترسی موجودی دادن هم بمن نداده
    فقط حسابیه که ازش یه کارت عابر بانک واسه منه که خرج کنم. اونم وقتی خونمونو خریدیم و دیگه پولی از من نبود. همیشه یه مقدار کم میزاره توش و بقیش حسابای دیگشه. الته نه اینکه ندونم چقدر داره ها. ولی احساس می کنم خیلی حقم ضایع شده و بدتر از اون به قول دوستمون توی اون بحث همسرم فکر می کنه من بردم نه زنش و همه جوره از من می کشه فقط
    حس بدی دارم خیلی
    -------------------------------------------------------------------------------------------------------
    دوست خوبم سلام چون خودم هم شاغلم و زندگيم تقريبا شبيه تو خيلي دوست دارم كاري از دستم براومد كمكت كنم لاقل همدردي كنيم.دوست خوبم يادت باشه كه من يا دوستان ديگه هر راهكاري ميده تو بايد بشيني خودت درستش رو تصميم بگيري و توي زندگيت عملي كني يعني راهكارهايي كه من تو زندگيم دارم شايد واسه زندگي تو دردسرساز بشه و يا بالعكس.جاري من هم شاغل هست و از اول ازدواجش كارت بانكيش دست شوهرش بوده و الان يك سال هست كه واسه خودش هست ولي خب اونم واسه زندگيش خرج ميكنه ديگه. يا مثلا من يكمدت پولام رو پس انداز كردم آخرش خواستم يك چيزي بخرم ديدم چيكار كنم وام برداشتم بازم نتونستم تنهايي كاري كنم آخرش به شوهرم گفتم طلاهام رو هم ميفروشم يك آپارتمان كوچيك بخريم بديم اجاره.بعد گفتم نصفش به نام تو باشه.ديدم كه اصلا كاملا انتظار اين حرف رو از من داشت چون منطقش اين بود كه اگه همه اون بنام تو باشه اينطوري حق بچه هامون ضايع ميشه خب اينم دليل شوهر من بود ولي بعدا ماشين رو عوض كرد و تمامش بنام خودش بود ميخوام بگم كه زياد خودت رو درگير نكن كم كم سعي كن عادتش بدي كه حقوقت توي حساب خودت باشه. اگه خواستي بري سر كار اگه كارت خوبه و ارزشش رو داره كه بچه ات رو تنها بزاري بزار مهد. كم كم روش كار كن حسابت رو جدا كن يا مثلا بگو نياز داري ماشين بخري يك وامي بردار كه اكثر حقوقت رو بدي به اون.راستش منم خوشم نمياد با حقوقم ميوه و سبزي و خورد و خوراك بخرم ولي جمع هم بكنم آخرش خرج خونه مي كنم مثلا طلا ميخرم يا فرش دستبافت خلاصه اگه حقوق شوهرت كفاف ميده بگو خرج زندگي مال اون باشه تو هم كمك خرج باش.اينم بهت بگم كه چندسال پيش كه من تمام حقوقم رو ميبردم خونه شوهرم به من احساس خاصي داشت و مدام برام طلا و لباس ميخريد ولي از وقتي كه حسابم رو كمي جدا كردم(بخاطر اقساط زيادي كه دارم)مي بينم كه اونم رفتارش عوض شده زياد دوست نداره من خريد كنم.اگه ميبيني دعواي بزرگي توي خونت ميافته زياد كاريش نداشته باش ولي مي بيني زياد عصباني نميشه يواش يواش سعي كن با اطلاع خودش پس انداز داشته باشي واسه خودت.در مورد اينكه شوهرت ميگه بچه ات رو بزار مهد برو سر كار شايد واقعا مثل شوهر من دوست داره خانمش شاغل بشه تو خوش بين باش شوهرم قبلا آرزو داشت من شاغل باشم حالا با تو بچه و اينكه 12 سال گذشته از شغلم بعضي مواقع ميگه ايكاش خانه دار بودي.سعي كن تمرين بده كم كم كه همه پولت رو خرج نكن . مثلا من هر چي واسه خونه بخرم منظورم وسايل بزرگ هست بايد با نظر شوهرم باشه ولي وسايل كوچيك رو ميخرم البته در حد معقول مثلا هر روز شيريني بخرم شوهرم اعتراض ميكنه پولات رو هدر نده.يا مثلا از كارخونمون تعاوني مسكنش پول گرفته واسه آپارتمان توش ثبتنام كردم لاقل كمي از حقوقم رو اونجا بدم.فيشم رو هم به شوهرم نشون ميدم اونم فيشش رو نشون ميده ولي حسابهايي كه داره من موجوديش رو هم بدونم ولي برنميدارم ازش اونم از كارت من برنميداره بايد تعادل رو بوجود بياري.اگه خودت واقعا دوست نداري بري سر كار بچه ات رو بهونه كن يا كارهاي خونه رو كم انجام بده اونم اگه ببينه فشار روش هست ميگه نرو سر كار .اگر هم خودت دوست داري بري سر كار به كارت ادامه بده و كم كم روشت رو عوض كن و كمي از حقوقت رو واسه خودت بردار اگر هم ميبيني كه از حقوقتون واسه تو راحت خرج ميكنه خب ديگه نيازي به جداسازي زياد حقوقتون نيست شاد و موفق باشي


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به برگزار نکردن مراسم عروسی به خاطر تفاوت فرهنگی
    توسط nazi_ka در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: یکشنبه 29 مرداد 96, 15:54
  2. پاسخ ها: 61
    آخرين نوشته: جمعه 17 اردیبهشت 95, 22:06
  3. ماموریت این دو فرشته چه بود .... ؟؟؟؟؟؟ هاروت و ماروت
    توسط parsa1400 در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 17 فروردین 94, 06:46
  4. پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: جمعه 13 مرداد 91, 19:56
  5. تشخیص تفاوت میان عشق و شهوت !!!
    توسط erfan25 در انجمن عشق
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 16 آبان 88, 13:19

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.